eitaa logo
احسان تبریزیان
1هزار دنبال‌کننده
115 عکس
88 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌‌السلام 🔹سحرهای اشتیاق🔹 این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی 📝
به نام قبله ایرانیان به نام حرم به نام خادم و جاروکش و غلام حرم به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش به نام این همه خیر علی الدوام حرم به نام هر که حسادت کند به اقبال ِ کبوتران بهشتی روی بام حرم کسی نبود که ما را دهد پناه اما هزار مرتبه قربان این مرام حرم فدای میکده ی ما تمام میکده ها هزار سال گذشت و پر است جام حرم هزار رنگ عوض کرد روزگار اما حرم به این همه وسعت ندیده این دنیا تو بیمه کرده ای آقا تمام ایران را خدا نگیرد ازین مملکت خراسان را به روی هر کس و ناکس در حرم باز است نشد که بشکنی آقا غرور مهمان را سلام بر حرمی که میان خود جا داد میان آن همه مومن , گناهکاران را سلام بر تو همیشه گره گشایی کرد سلام بر تو عوض کرد حال انسان را به جز هوای حرم که به ما نمی سازد به عالمی نفروشیم زیر ایوان را برای عرض ارادت به ما وجود بده برات مشهد ما را تو زود به زود بده حرم پناه امیر و رعییت است آقا همیشه دور و بر تو قیامت است آقا پی علاج به جایی به جز حرم نروم دوای هر غم و دردی زیارت است آقا کنار پنجره فولاد تو همه دیدند رسیدن به محالات , راحت است آقا میان آن حرمی که پر از ملائکه هست نفس کشیدن ما هم عبادت است آقا خدا کند که بمیرم نبیند این چشمم که روبروی ضریح تو خلوت است آقا کسی شبیه تو با من نکرد همراهی همیشه از حرمت دست پر شدم راهی منم امام رضایی منم خراب شما نیازمند دعاهای مستجاب شما منم همان که شب و روز می خورد غبطه به سنگ های کف صحن انقلاب شما خدا کند بشود قسمتم که جان بدهم شبیه حضرت معصومه در رکاب شما سلام داده ام آقا به سویتان هر شب چه کرده ام نشنیدم شبی جواب شما میان چاه زمانه نشسته ام عمری خدا کند که به دادم رسد طناب شما چه غم ازین همه غربت چه غم ز بی یاری دلم خوش است همیشه تو دوستم داری ندیده ایم کسی را به مهربانی تو فدای این همه الطاف آسمانی تو چشیده آهوی آواره هم مرامت را بگو به کی نرسیده است نان رسانی تو بزرگ و کوچک ایران تمامشان دارند چه خاطرات قشنگی ز میزبانی تو بگیر تا به ابد دست آن جماعت که نداده اند به ما یاد جز نشانی تو بیا و قسمت ما کن لیاقت ریان شویم محرم اسرار روضه خوانی تو شکسته ایم و زمین گیر ,بال می خواهیم دلی محرمی و اشک و حال می خواهیم محمد حسین رحیمیان
زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست دور تا دور حریمت پر میدان شده است! با وضو بوسه بر این در زده زائر، به نظر درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است ای که ایمان همه بی تو به مویی بند است مرد سلمانی از انفاس تو سلمان شده است میرسد کار گدای تو به آنجایی که همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست زائرت حضرت موسا و حریمت طور است آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر کفشداری تو از دادن جا معذور است مطمئن است شفا میدهی اش نابینا گره ای هم که زده دور مشبک کور است دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است! از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است من همان سائل انگشتری هر روزه تو علی هستی و در نجفت فیروزه دل زوار تو از شور و شعف پر شده است صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا لال یکمرتبه در بین حرم گفت: جان به قربان تو و معجزه های حرمت من نفس میکشم...اما به هوای حرمت خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم خیرهای کثیر را عشق است کرم کم نظیر را عشق است طول صحن غدیر را عشق است سنگفرش مسیر را عشق است زائر سر به زیر را عشق است پیش سلطان اسیر را عشق است اینهمه مستجیر را عشق است حال و روز فقیر را عشق است این حرم این امیر را عشق است نغمه ی یا رضا رضا عشق است مشهدت مثل کربلا عشق است کل القاب تو بجا اما اینکه اسمت علیست را عشق است حب آل علیست راه نجات بر گل روی مرتضی صلوات
چون کویر تشنه‌ای محتاج بارانیم ما همتی ای‌دل که دل‌تنگ خراسانیم ما نیمِ‌دل مشتاق مشهد، نیمِ‌دل مشتاق قم بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما پادشاهی دوعالم را به دست آورده‌ایم تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما هر زمان در جمع حرف از آرزوها می‌شود جز زیارت حاجتی دیگر نمی‌دانیم ما از میان خیل القاب و عناوین در جهان آن‌چه سلطان می‌پسندد بی‌گمان آنیم ما تا که فهمیدیم می‌آید به استقبال‌مان از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما گنبد افلاکیان نور است و ما پروانه‌ایم ‌ساکنان آستان قدسی این خانه‌ایم بس که پرکرده فضای صحن را فريادها نيست پيدا در حريمت های‌وهوی بادها کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت پشت هم رخ می‌دهد اينجا از اين رخدادها جمله‌ای تکرار شد، هرصحن را پر کرده است؛ "کار من با گوشه‌ی چشم تو راه افتاد"ها می‌شود حس‌کرد از فيروزه‌کاری‌های صحن حسرت ديوارها را در دل شمشادها از شفای درد پشت پنجره فهميده‌ام نرم شد از اشک زائرها دل فولادها ضامن آهوشدی، صياد آهو را رهاند شک نمی‌کردند در خوش‌قولی‌أت صيّادها پايتخت کشور دل‌های عالم مشهد است مانده حسرت در دل تهران‌وعشق‌آبادها از فراق کربلا دیگر چه‌غم داریم ما چون‌که در هرگوشه‌ی ایران حرم داریم ما با همان شوقی که از آغاز روشن مانده است در دل ما حسرت پرواز روشن مانده است " آمدم ای شاه" شد شیرین‌ترین آوای ما تا قیامت شور این آواز روشن مانده است ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم کورسوی کوچک ابراز روشن مانده است فاصله بسیار نزدیک است در دل‌ها به‌هم این معانی نزد اهل راز روشن مانده است کارهای غیر ممکن نیز ممکن می‌شوند پس در اینجا معنی اعجاز روشن مانده است سایه‌ی موسی‌بن‌جعفر بر سر ایران ماست نوری از این خانه در شیراز روشن مانده است بازهم امشب شب این‌شهر بی‌خورشید نیست چل‌چراغ گنبد او باز روشن مانده است در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم در کنار خوب‌ها گمراه می‌آيد حرم با تمام زائرانش راه می‌آید حرم هیچ‌فرقی نیست بین زائرانش، چون‌که هم بنده می‌آید حرم، هم شاه می‌آید حرم لحظه‌ای خالی نمی‌ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب‌ها ماه می‌آيد حرم رتبه‌ها برعکس دنیا می‌دهد اینجا جواب کوه از شوق تو مثل کاه می‌آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می‌آيد حرم هرکه می‌خواهد ببیند قطعه‌ای از عرش را راه خود را می‌کند کوتاه؛ می‌آيد حرم خوش‌به‌حال هرکسی که ساکن شهر قم است گاه می‌آيد حرم، بی‌گاه می‌آيد حرم.... ملجأ هر آشنا، غم‌خوار هر بیگانه‌اند سیزده معصوم در این‌خانه صاحب‌خانه‌اند هیچ‌کس از این‌حرم با دست‌خالی برنگشت از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت این حرم آرامش محض است و از آغوش او هرکسی برگشت، با آشفته‌حالی برنگشت اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم از کنار او دلم در خردسالی برنگشت پیش‌ از این‌ها قم کویر شوره‌زار خشک بود بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت این حرم خاصیتش علامه‌پروربودن است طالب علم از حریمش بی‌تعالی برنگشت این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی از کنار مرقد مولی‌الموالی برنگشت گرچه ما همسایه‌ی خوبی برایش نیستیم روی او یک‌لحظه هم از این اهالی برنگشت ناگهان دل را به سمت‌وسوی دیگر می‌کشم با نسیمی از حرم تا جمکران پر می‌کشم وقت وصف تو زبانم در دهان می‌ایستد در بیان آن معانی از بیان می‌ایستد صاحب‌العصری و می‌چرخد زمان با اذن تو هر زمان یاد تو می‌افتم، زمان می‌ایستد هم‌نشین درد‌دل‌های زیادش می‌شوی زائرت هر گوشه‌ای از جمکران می‌ایستد بی خبر از وسعت لطف‌وبزرگی‌های توست هرکسی چشم‌انتظار دیگران می‌ایستد از خدا امر ظهورت را تقاضا می‌کند هر زمان دستی به‌سمت آسمان می‌ایستد روح با شوق تو برمی‌خیزد از جسم جهان جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان می‌ایستد آن‌زمان‌که می‌رسد بانگ "اناالمهدی" به‌گوش کعبه برمی‌خیزد از جا و اذان می‌ایستد. عمر داغ دوری از تو رو به پایان می‌شود عاقبت یک‌روز این آتش گلستان می‌شود