#مناجات
حسن گل دردامن صحرامشخص می شود
قطره وقتی جمع شد دریامشخص می شود
گرچه زاهداهل تسبیح ودعا درجلوت است
وقت خلوت شدت تقوا مشخص می شد
ماهمه عبدیم در دربار سلطان نجف
رزق نوکر محضرمولا مشخص می شود
چای ریز و منبری مداح ،شاعر ، سینه زن
هرکدام ازجانب زهرا مشخص می شود
اشک چشم گریه کن ازآب حوض کوثراست
لطف ساقی در کف سقا مشخص می شود
رزق هر چشمی نخواهدبود گریه برحسین
چشم تر درعالم بالا مشخص می شود
(قدر زر زرگرشناسدقدرگوهرگوهری)
قیمت این اشک هافردامشخص می شود
پلک چشمم داغ شدازگریه برداغ حسین
شدت عشق ازهمین گرما مشخص می شود
شیرخوارش تشنه بودو آب مهر مادرش
اوج مظلومیتش اینجا مشخص می شود
غنچه ی پرپر اگر درپشت خیمه دفن شد
ماه رفته پشت ابر اما مشخص می شود
#علی_اصغرشاهسنایی
https://eitaa.com/torabeabootorab
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
اومدی صفا دادی به ویرونه
قدمت به چشم من خوش اومدی
خیلی واست دل من تنگ شده بود
خوب کاری کردی خرابه سرزدی
کاش می گفتی که میای تا پاشمو
واسه تو غذایی دست وپا کنم
چیزی واسه پذیرایی ندارم
مجبورم سفره ی دل رو واکنم
تازه ازراه رسیدی من نمیخام
دلخوریمو به تو منتقل کنم
صحبت از گلایه نیست بابا ولی
میشه بات یه خورده درد دل کنم؟
بابایی خرابه جای خوبی نیست
درو دیوار خرابه خاکین
مگه ما به شامیا بد کردیم؟
چرا آخه اینقداز ما شاکین؟
هرجا اسمت رو آوردم زدنم
توو مسیر کوفه توو بازارشام
اینقده سیلی توصورتم زدن
جایی رو دیگه نمی بینه چشام
گفتم ازسفر بزار برگرده
به عموم میگم سرمن زدی داد
بی هوا سیلی زد و خندیدو گفت
می زنم بگو عمو جونت بیاد
تاحالا دیده بودی که من یه بار
لباس خاکی وپاره بپوشم؟
دستاشون ازبسکه سنگینه بابا
ندارم صداتو سنگینه گوشم
بابایی دلم میخاد یه بار دیگه
بغلت کنم ببوسمت زیاد
سرتو میخام روپاهام بزارم
ولی دستم دیگه بالا نمیاد
اگه گفتی مثل کی شدم بابا؟
صورتم کبوده قدم هم خمه
بعد آتیشِ میونِ خیمه ها
موهای سرم دیگه خیلی کمه
خلاصه حالا که اومدی بابا
نمیزارم دیگه تنهایی بری
به خدا خسته شدم دیگه بابا
هر جوری هست منو باید ببری
#علی_اصغرشاهسنایی
https://eitaa.com/torabeabootorab
روضه ی گودال
قلب سیاهش نور را انکارمی کرد
باقصد قربت با خدا پیکار می کرد
روی زمین دربین گودال آب می ریخت
وقتی عطش چشم حسین را تار میکرد
آداب ذبح این است خنجر تند باشد
کندی خنجر کار رادشوار می کرد
ازبوسه گاه مصطفا خنجر حیاکرد
خنجرنمی برّید شمراصرارمی کرد
دربین گودال آسمان راپشت وروکرد
طاق فلک رابر زمین آوار می کرد
خنجرنمی برید ضربه ضربه ضربه
تکرار هی تکرار هی تکرار می کرد
چیزی به روی لب حسین می گفت انگار
شاید برای شمراستغفار می کرد
#علی_اصغرشاهسنایی
https://eitaa.com/torabeabootorab