#مناجات
بازاومدم نجواکنم وَاسمَع نِدایی
سفره ی دل رو واکنم وَاسمَع دُعایی
ازمن نداری بنده ای بدترمیدونم
جزتوندارم من کسی رو مهربونم
توپرده پوشی کردی ومن بی حیایی
چوب خط من پُره دیگه ازبی وفایی
اون یخ فروشم که رودستش مونده یخهاش
عمرم داره آب میشه می فهمیدم ای کاش
عمری دویدم تا رسیدم به سرابی
دیراومدم اَفنیتُ عُمری وَشَبابی
من ازخودم ازاین دل وامونده خستم
هرروزتوبه کردم وفرداش شکستم
دنیازمینم زدبگیر دستم روپاشم
خیلی میترسم ازچشت افتاده باشم
اُنظُر اِلَیَّ حال زارم رونگاکن
اَقبِل عَلَیَّ اومدم آغوش واکن
توی بساط من نمونده حتا آهی
یاسَیِّدی مُولایَ رَبّی وَ اِلهی
محشرکه زنجیرگناهام بسته پامو
من مطمئنم میشناسه مادرصدامو
هرچی باشه گریه کن داغ عزاشم
گریه کن بغض گلوی مجتبا شم
سخته پسرباشه وباچشماش ببینه
که مادرش افتاده و نقش زمینه
علی اصغر شاهسنایی
🆔@ehsantabriziyan
#مناجات
از دهِ آباد ما ويرانه مي ماند به جا
آخرش از نام ما افسانه مي ماند به جا
آن قدرها آمدند و آن قدرها مي روند
سال هاى سال اين ميخانه مي ماند به جا
فيض ما از روضه ات از "روضه خانه" کمتر است
ما نمي مانيم اما خانه مي ماند به جا
هر کسى فانى نشد در عشق باقى هم نشد
در قبال سوختن پروانه مي ماند به جا
بعد مردن خاک ما را وقف ميخانه کنيد
لااقل از خاک ما پيمانه مي ماند به جا
خانه قبر من- اين ويرانه را- آباد کن!
ورنه از اين خانه ها ويرانه مي ماند به جا
نام نه، تصوير نه، هر آن چه که داريم نه
از من و تو ناله مستانه مي ماند به جا
آن که مي ماند در اين خانه در آخر فاطمه است
مي رود مهمان و صاحبخانه می ماند به جا
هر کجا رفتيم صحبت از رسول ترک بود
بيشتر از عاقلان ديوانه می ماند به جا
نيستم سرگرم سجاده، خودم فهميده ام
آخرش خدمت درِ اين خانه می ماند به جا
#علی_اکبر_لطیفیان
🆔@ehsantabriziyan
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است
که نور میچکد از روزن سپیده دمش
چه سالها که همآوای نوبتیخوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانۀ شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
هزار جان گرامی فدای هر قدمش
هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری
بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی
به نام پاک جوادش چو دادهام قسمش...
هر آنچه داده به من لطف بیکران بودهست
که راضیام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقصکنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شدهام زیر سایۀ علمش
چه میشود که شبی نامۀ سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمیکَنیم دل از این حرم، از این درگاه
قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش...
#سعید_بیابانکی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#بقیع
#غزل
اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً
به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً
شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز
تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً
کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد
پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً
کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد
به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً
«مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب
و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً
اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار
تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً
همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود
خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً
#مهدی_رحیمی
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
دل و روح ما، سر و جان ما، "لِتُرابِ مَقْدَمِكَ الفِدا"
"عَظُمَ الْبَلاء، بَرِحَ الْخَفَا"، "فرج" است راه نجات ما
همه ناامید، همه روسیاه، همه در کشاکش راهوچاه
همه تا کمر به گِل گناه، خِجِلیم، "وَانْکشَفَ الْغِطَا"
نه رسیده شام غمی به سر، نه رسیده از سحری خبر
نه کسی به فکر کسی دگر، تو بیا که "وَانْقَطَعَ الرَّجا"
نه کسی هوایی فیض رب، نه بهفکر واجبومستحب
"ظَهَرَ الفَسادُ بِما کسَب"، تو بیا که تازه شود هوا
گله و شکایت خویشتن، به کجا برد دل تنگ من؟
تو بیا سری به دلم بزن، که تو "مُستَعانی و مُشتَکی"
تو بیا که سر بزند بهار، به خزان دائم روزگار
به جهان ما برکت بیار، که "بِیُمْنِکَ رُزِقَالْوَرىٰ"
تو بیا که هر گره وا شود، دل خلق جای خدا شود
که زمان صلحوصفا شود، "بِجَمالِکَ کَشَفَ الدُّجىٰ"
تو بیا و چارهی نو بساز، که به ما شود در صبح باز
شب عاشقان تو بس دراز...، "وَ بِنورِ وَجهِكَ مُنتَهىٰ"
مجتبی خرسندی
#مناجات
بازاومدم نجواکنم وَاسمَع نِدایی
سفره ی دل رو واکنم وَاسمَع دُعایی
ازمن نداری بنده ای بدتر میدونم
جز تو ندارم من کسی رو مهربونم
تو پرده پوشی کردی و من بی حیایی
چوب خط من پُره دیگه از بی وفایی
اون یخ فروشم که رو دستش مونده یخهاش
عمرم داره آب میشه می فهمیدم ای کاش
عمری دویدم تا رسیدم به سرابی
دیر اومدم اَفنیتُ عُمری وَ شَبابی
من از خودم از این دل وامونده خستم
هر روز توبه کردم و فرداش شکستم
دنیا زمینم زد بگیر دستم روپاشم
خیلی میترسم از چشت افتاده باشم
اُنظُر اِلَیَّ حال زارم رو نگا کن
اَقبِل عَلَیَّ اومدم آغوش وا کن
توی بساط من نمونده حتی آهی
یا سَیِّدی مُولایَ رَبّی وَ اِلهی
محشر که زنجیر گناهام بسته پامو
من مطمئنم میشناسه مادر صدامو
هر چی باشه گریه کن داغ عزاشم
گریه کن بغض گلوی مجتبا شم
سخته پسرباشه و با چشماش ببینه
که مادرش افتاده و نقش زمینه
#علیاصغرشاهسنایی
#مناجات
#مناجات_شعبانیه
#رباعی
إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ ...
بیرون شدم از مسیر و رفتم بیراه
افتاده ام از شدت عصیان در چاه
این بنده اگرچه عبدک المذنب بود
از شدت غفران تو می کرد گناه
هب لی کمال الانقطاع الیک
یارب دل من که دل نشد ، چیست دلم ؟!
مانده م که پس از غم تو با کیست دلم ؟!
باید ببرم از همه تا برگردم
اما چه کنم که منقطع نیست دلم
الهی إن أخذتنی بجرمی ، أخذتک بعفوک
من از کرمت به دیگران خواهم گفت
از لطف تو با اهل جهان خواهم گفت
باشد ، تو مرا به جرم و تقصیرم بین
من عفو تو را به این و آن خواهم گفت
الهی ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی..
ای رازق من ! مرا تو محروم نکن
من یَنصُرُنی ؟! مرا تو مغموم نکن
غیر از تو خدای دیگری دارم ؟! نه
من گرچه بدم ، مرا تو محکوم نکن
الهی جودک بسط املی و عفوک افضل من عملی
من عبد گنهکار و تویی اربابم
آغوش گشوده ای که من بشتابم
ای عفوکَ افضل از تمام عملم
وی جودک بسط املی ، دریابم
الهی ! کیفَ آیسُ من حسنِ نظرک لی بعدَ مماتی...
محکومم و در گناه خود محبوسم
فاسد شدم و درون خود می پوسم
یک عمر به من نیکی و احسان کردی
یارب ! پس مرگ هم نکن مأیوسم
إِلٰهِى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْيا وَأَنَا أَحْوَجُ إِلىٰ سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِى الْأُخْرىٰ .
دریاست و چشم من که مواج تر است
هنگام مناجات از امواج ، تر است
امروز ز عیب ، بنده را پوشاندی
محشر به عنایات تو محتاج تر است
#محسن_ناصحی
#مناجات
#مثنوی
🔹درگاه مسکیننواز🔹
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزاندر نبینی درخت
که بی برگ مانَد ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآورده دست...
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکیننواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود
گناه آید از بندۀ خاکسار
به امّید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به اِنعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عُقبا همی چشم داریم نیز
عزیزیّ و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
خدایا به عزت که خوارم مکن
به ذُلّ گنه شرمسارم مکن
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو بِه گر عقوبت برم...
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس
گرم بر سر افتد ز تو سایهای
سپهرم بُود کمترین پایهای
اگر تاج بخشی، سرافرازدَم
تو بردار تا کس نیندازدَم
تنم میبلرزد چو یاد آورم
مناجات شوریدهای در حرم
که میگفت شوریدۀ دلفکار
الها ببخش و به ذُلّم مدار
همی گفت با حق به زاری بسی
میفکن که دستم نگیرد کسی
به طفلم بخوان و مران از درم
ندارد به جز آستانت سرم
تو دانی که مسکین و بیچارهایم
فروماندۀ نفس اَمّارهایم
نمیتازد این نَفْس سرکش چنان
که عقلش تواند گرفتن عنان...
به مردان راهت که راهی بده
وز این دشمنانم پناهی بده
خدایا به ذات خداوندیات
به اوصاف بیمثل و مانندیات
به لبَّیک حُجاج بیتالحرام
به مدفون یثرب علیهالسَّلام...
به طاعات پیران آراسته
به صدق جوانان نوخاسته
که ما را در آن ورطۀ یکنفس
ز ننگ دو گفتن به فریاد رس
امید است از آنان که طاعت کنند
که بیطاعتان را شفاعت کنند
به پاکان کز آلایشم دور دار
وگر زَلّتی رفت معذور دار
به پیرانِ پشت از عبادت دو تا
ز شرم گنه دیده بر پشتِ پا
که چشمم ز روی سعادت مبند
زبانم به وقت شهادت مبند
چراغ یقینم فرا راه دار
ز بد کردنم دست، کوتاه دار
بگردان ز نادیدنی دیدهام
مده دست بر ناپسندیدهام...
مرا گر بگیری به انصاف و داد
بنالم که لطفت نه این وعده داد
خدایا به ذلت مران از درم
که صورت نبندد دری دیگرم
ور از جهل غایب شدم روزِ چند
کنون کآمدم در به رویم مبند...
خدایا به غفلت شکستیم عهد
چه زور آورد با قضا دستِ جهد؟
چه برخیزد از دست تدبیر ما؟
همین نکته بس عذر تقصیر ما...
📝 #سعدی_شیرازی
#مناجات
حسن گل دردامن صحرامشخص می شود
قطره وقتی جمع شد دریامشخص می شود
گرچه زاهداهل تسبیح ودعا درجلوت است
وقت خلوت شدت تقوا مشخص می شد
ماهمه عبدیم در دربار سلطان نجف
رزق نوکر محضرمولا مشخص می شود
چای ریز و منبری مداح ،شاعر ، سینه زن
هرکدام ازجانب زهرا مشخص می شود
اشک چشم گریه کن ازآب حوض کوثراست
لطف ساقی در کف سقا مشخص می شود
رزق هر چشمی نخواهدبود گریه برحسین
چشم تر درعالم بالا مشخص می شود
(قدر زر زرگرشناسدقدرگوهرگوهری)
قیمت این اشک هافردامشخص می شود
پلک چشمم داغ شدازگریه برداغ حسین
شدت عشق ازهمین گرما مشخص می شود
شیرخوارش تشنه بودو آب مهر مادرش
اوج مظلومیتش اینجا مشخص می شود
غنچه ی پرپر اگر درپشت خیمه دفن شد
ماه رفته پشت ابر اما مشخص می شود
#علی_اصغرشاهسنایی
https://eitaa.com/torabeabootorab
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#محاوره
#چارپاره
روحِ من مُرده یه کاری کن خدا
من و زنده کن نذار بشم تباه
خسته از راه اومدم، بد کِسِلم
سنگینی کرده رو دوشِ من گناه
حالم و گرفته نفْس ِ لعنتی
جَوونیم رفته و دیگه برنگشت
آبِروم رفته خدایا چه کنم؟
عمر من بدونِ بندگی گذشت
روبروت میشینم و زار میزنم
تا حلالم کنی منت میکشم
کمتر از همه ثوابِ منه و
بیشتر از همه خجالت میکشم
دادی آب و نونم و نفهمیدم
تو رو قرآن یه کمی به روم بیار
غصه میخورم که روبِرا نکرد-
-بندگیم و نِعمتایِ بیشمار
مطمئنم واسه تو کاری نداشت
ببَری پیش ِ همه آبِروم و
ولی دستم و گرفتی گم نشم
کردی روشن روزایِ پیشِ روم و
قربونت برم! نفهمیدم، ببخش
اومدم برای درمان...چه کنم؟!
رفته لذّت گناهام و بگو...
با تبِ عذابِ وجدان چه کنم؟!
داره زجرم میده احساس ِ گناه
یکی آرامش ِ باطنم بشه
کارِ من پیش ِ خدا، گیره و کاش
یه نفر بیاد و ضامنم بشه
یادم اومد که بابام بهم میگفت
نکنه هر جایی زانو بزنی
مادرم میگفت عزیزم نکنه
وقتِ غم به هر کسی رو بزنی
ضامنم حاضره و وقتِ سحر
از حرم همراهِ زائرا میام
ای خدا تا از سرم راضی بشی
شب هشتم با امام رضا(ع) میام
گفتم آقاجون پادرمیونی کن
گفته ناراحت نباش میخرَمت
من و بخشیده و شد ذکر لبم:
«قربونِ این همه لطف و کرَمت»
از سرم راضی شده امام رضا(ع)*
داره لبخندِ رضایت میزنه
خدا هم داره یکی یکی یکی
خط به خط گناهام و خط میزنه!
* یا وَلِيَّ اللّهِ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوباً لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ
اى ولىّ خدا! بى گمان ، ميان من و خداوند عزوجلّ، گناهانى است كه جز رضايت شما، آنها را محو نميكند.
(فرازی از زیارت جامعهٔ کبیره)
#مرضیه_عاطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_عج
#مناجات
چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی
چه میخواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی
شبِ طولانی و تسبیح و سجّاده چه می چسبد
بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی
توکّل بر توسّل کن، توسّل بر توکّل کن
درین دنیای حیرانی، درین دریای طوفانی
اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح می خوابی
تو از مُردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟
خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا
مَده از کف مَجال این دو روزی را که مهمانی
نیاز مستمندان را بِنه بر دیده یِ منّت
مباد آنکه بگیرد دامنت را آهِ انسانی
اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وَصلی
به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی
به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه
بگیرد دامَنَت دستی از این آلوده دامانی
به جز تو جُور عاشق را کسی گردن نمی گیرد
گناهش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی
به لطف گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد
چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بِگِریانی
اگر چه گریه یِ هجران شکسته می کند ما را
ولی از آب پیشانی ست بهتر، چینِ پیشانی
گِره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد
نمی آید به کارِ این گِره ها هیچ دندانی
دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد
گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی
پشیمان می شود آنکه برای تو نمیمیرد
چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی
خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟
به من از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی
...
همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند
عجب شامِ غریبانی، عجب شامِ غریبانی
سَرِ پیراهن تو، گریه یِ ما را درآوردند
میان این همه کُشته چرا تنها تو عریانی
#علی_اکبر_لطیفیان
🆔@ehsantabriziyan
#امام_زمان_عج_الله_تعالی_فرجه_الشریف
#مناجات
#غزل
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!...
چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟
تو را هر آینه تصویر کردهام، نظمی
چه نسبتیست میان تو با پریشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چقدر ساخته شد خانههای اعیانی!
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
چه گریهها که نکردیم با امین الله
میان صحن تو در یک هوای بارانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بیتو مهمانی
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی...
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه میرسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی...
#محمد_حسین_ملکیان