eitaa logo
احسان تبریزیان
952 دنبال‌کننده
99 عکس
83 ویدیو
7 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊🎤کربلایی سید مجتبی حسینی هیئت بنی الزهرا سلام الله علیهم 👏🌺جشن ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) شعر و نغمه:
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 📝
مردی از خانوادهٔ خورشید امتداد غم امام شهید         انعکاس صدای عاشوراست روضه های غروب های مناست مرد سجاده، مرد نافله ها مرد شب زنده دار قافله ها مردی از جنس آیه تطهیر خستگی های بردن زنجیر هم سفر با ستارهٔ غم هاست «کربلا زاده» محرّم هاست هم نژاد امام بی کفنان دومین مرد کاروان زنان راه طی کردهٔ بیابان ها قدم زخمی مغیلان ها یاد خون طپندهٔ گودال خنده های زنندهٔ گودال زخم بال و پر کبوترها پا به پای اسارت سرها کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا هم رکاب صدای حنجرها برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ کودک زیر تازیانهٔ سرخ طفل رفته، خمیده برگشته باغ گل رفته چیده برگشته آفتاب کمی غروب شده ست گل یاس بنفشه کوب شده ست آشنای صدای سلسله هاست سوزش ناگهان آبله هاست او که آیینهٔ محرم بود گریه هایش به رنگ ماتم بود از ستاره گرفته تا شبنم از بنفشه گرفته تا مریم همه محو صدای او هستند پای مرثیه های او هستند
از زبان امام باقر سلام الله علیه خطاب به حضرت رقیه سلام الله علیها تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد از چند صورت مثل مادر بودی و من نه ما هر دو از بازار شامی‌ها گذر کردیم با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه در معرض چشم حرامی بوده‌ایم اما آن لحظه تو محتاج معجر بودی و من نه حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت آن شب تو درآغوش یک سر بودی و من نه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🔹 حضرت باقرالعلوم صلوات‌الله علیه 🔹 حجةالاسلام محسن حنیفی
ای بقیع غم تو کرببلایی دیگر کربلا بود برای تو منایی دیکر کوفه تا شام ، تو را سعی صفایی دیگر در غریبان ، تو غریب الغربایی دیگر غربتت را نسرودم من شاعر آری راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تو را از عمل ما ، خاطر بی سبب نیست اگر شد حرمت بی زائر از حدیث تو نگفتیم ولو در ظاهر گرچه محتاج ترینیم به قال الباقر همه ی سال پی یک شب تقویم توایم ما فقط مرثیه خوان شب ترحیم توایم دست بر دامن مهرت نرساندیم چرا گاهگاهی که رسیدیم ، نماندیم چرا پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا باقرالعلم ! ز علم تو نخواندیم چرا بگذر از ما که برای تو موثر نشدیم نه که بی صحن و رواقی تو ، مسافر نشدیم کودکی های تو در اوج مصیبت طی شد کودکی های تو همراه شهادت طی شد پای آن خیمه که می رفت به غارت طی شد زیر شلاق ستم وقت اسارت طی شد طی شده کودکیت گوشه بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کربلا جلوه غم بود برایت مادام کربلا کشت تو را ، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد ، تمام کربلا بود و امام بن امام بن امام من تو را یک تنه یک کرببلا می بینم من تو را در همه مرثیه ها می بینم داغ بی آبی و فقدان عمو را تو بگو روضه‌خوان باش خودت ، روضه او را تو بگو پرده بردار ، بیا راز مگو را تو بگو بوسه ی تیغ به رگهای گلو را تو بگو تو بنا بود بمانی به امامت برسی روضه خوان باشی و هر شب به شهادت برسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به زودی ... 🔺منتظر باشید ... 🔶نماهنگ "همیشه اولیم" 🎙با صدای: کربلایی امیر برومند ✍شعر : محمد حسین ملکیان 🎛تنظیم و میکس: افشین ضیایی 🎼آهنگساز: احسان تبریزیان 🎬کارگردان: مسعود مفرد 🎞مدیر تولید: احسان تبریزیان 🔹با مشارکت: شرکت توسعه مجتمع های سیاحتی، فرهنگی و ورزشی سپاهان شهرداری اصفهان 🆔@ehsantabriziyan
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶نماهنگ "" 🎙با صدای: کربلایی امیر برومند ✍شعر : محمد حسین ملکیان 🎛تنظیم و میکس: افشین ضیایی 🎼آهنگساز: احسان تبریزیان 🎬کارگردان: مسعود مفرد 🎞مدیر تولید: احسان تبریزیان 🔹با مشارکت: شرکت توسعه مجتمع های سیاحتی، فرهنگی و ورزشی سپاهان شهرداری اصفهان 🆔@ehsantabriziyan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فایل صوتی 🔶نماهنگ 🎙با صدای: کربلایی امیر برومند ✍️شعر : محمد حسین ملکیان 🎛تنظیم : افشین ضیایی 🎼ملودی: احسان تبریزیان 💠 با مشارکت: شرکت توسعه مجتمع های سیاحتی، فرهنگی و ورزشی سپاهان شهرداری اصفهان 🆔@ehsantabriziyan
باید به همان سال دهم برگردیم با بیعت در غدیر خم برگردیم تا سوز عطش نکشته ما را باید تا برکۀ اکملت لکم برگردیم هادی جانفدا
قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه اُحُد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دست در دست خودش یک‌تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌ست کهکشان‌ها نخی از وصلۀ نعلین علی‌ست گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما واژه در واژه شنیدند صدا را اما سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام...
من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر بود چرخید سرهای شترهامان، چون با محمد بود دل‌هامان فرمانبری از حرف پیغمبر، با حج برای ما برابر بود خیل عظیم حج گزاران را گرد درختانی کهن دیدیم کار بنای سایه‌بان‌ها با عمار و سلمان و ابوذر بود زنگ شترها از صدا افتاد، از دشت حتی رد نمی‌شد باد راوی به حرف خویش پایان داد، یعنی محمد روی منبر بود «اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینی...»، «مَن کُنتُ مَولاهُ عَلی مَولاه...» بانگ رسایی داشت پیغمبر، هرچند بعضی گوش‌ها کر بود آن‌ها که می‌دیدند می‌خواندند از چشم پیغمبر مرادش را آن‌ها که نشنیدند می‌دیدند در دست او دست برادر بود هم برکه هم دریا شهادت داد، هم طور هم سینا شهادت داد حتی شن صحرا شهادت داد، حکم ولایت دست حیدر بود از خندق و از بدر تا خیبر، تا لحظۀ آخر که در بستر... از ابتدا حرف از ولایت بود، آری! ولایت حرف آخر بود محمد حسین ملکیان
ای خوش‌مسیر برکه!...قرار مسافران! آغوش باز کن که رسیده‌ست کاروان پیغام بازگشت بده هر که رفته را لختی درنگ کن که بیایند ماندگان لختی درنگ کن که جهان ایستاده است بنشین نگاه کن که به رقص آمده زمان وقتش شده‌ست برکۀ کم آبِ دوردست! کم‌کم رسد تلاطم موجت به بیکران تصویر دست کیست در آیینه‌ات؟ ببین! این دست‌ها رسانده زمین را به آسمان دیگر هراس خشک شدن در دلت مباد دستی به بیعت آور و دریا شو و بمان! محمد مهدی سیار
علی بجنگ، حسن صلح کن، حسین فدا شو غدیر معنی‌اش این است عبد محض خدا شو هدف خداست، امیر و شهید هر دو بهانه‌ست اگر به کوفه میسّر نبود، کرب‌وبلا شو غدیر صحن غریبی‌ست ای مسافر مشهد از این مسیر بیا زائر امام رضا شو پر از سؤال بیا تا غدیر را بشناسی ولی به او که رسیدی بدون چون و چرا شو علی خداست؟ نه آیینۀ تمام نمایش برای آینه آیینۀ تمام‌نما شو... مهدی جهاندار
پیام نور به لب‌های پیک وحی خداست بخوان سرود ولایت که عید اهل ولاست... غدیر سید اعیاد و اشرف ایّام غدیر خوب‌تر از عید روزه و اضحی است... غدیر عید همه عُمر با علی بودن غدیر جشن نجات از عذاب روز جزاست غدیر بر همه حق باوران تجلی حق غدیر بر همه گم‌گشتگان چراغ هُداست غدیر کعبۀ مقصود شیعه در عالم غدیر جنت موعود خلق در دنیاست غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عُمر غدیر میوۀ توحید اولیا همه جا است غدیر آینۀ لا اله الا هو غدیر آیت سبحان ربی الاعلی است غدیر هدیۀ نور از خدا به پیغمبر غدیر نقش ولای علی به سینۀ ماست... هنوز از دل تفتیدۀ غدیر بلند صدای مدح علی با نوای روح فزاست هنوز گوهر وصف علی بود در گوش هنوز لعل لب مصطفی مدیحه‌سراست هنوز لالۀ «اَکمَلتُ دینکُم» روید هنوز طوطی «اَتمَمتُ نعمَتی» گویاست هنوز خواجۀ لولاک را نداست بلند که هر که را که پیمبر منم علی مولاست چنان‌که من همگان را به نفس اولایم علی وصی من از نفس او به او اولاست علی علیم و علی عالم و علی اعلم علی ولی و علی والی و علی والاست... علی مدرس جبریل در شناخت حق علی معلم آدم به عَلَّمَ الاَسماست... علی صراط و علی محشر و علی میزان علی بهشت و علی کوثر و علی طوباست علی چو شخص پیمبر هماره بی‌مانند علی چو ذات الهی همیشه بی‌همتاست... علی‌ست حق و، حقیقت به دور او گردد علی‌ست عدل و عدالت به خط او پویاست علی، محمد و فرقان و نور و کوثر و قدر علی، مُزمّل و یاسین و یوسف و طاهاست... حدیث منزله را از نبی بگیر و به خلق بگو مخالف هارون مخالف موساست کسی که گفت «سلونی»، سزد امامت را نه آن‌کسی که به «لولا»، به جهل خود گویاست کسی که جای نبی خفت جانشین نبی‌ست نه آن‌که راحتی جان خویش را می‌خواست... کسی که بت شکند بر فراز دوش نبی برای حفظ خلافت ز هر کسی اولاست... صواب نیست صوابی که بی‌ولای علی‌ست نماز نیست نمازی که بی‌علی برپاست... من و جدا شدن از مرتضی خدا نکند که هر که گشت جدا از علی جدا ز خداست... مگر نگفت نبی با هم‌اند، «حق» و «علی» اگر علی نبود در میانه، حق تنهاست تمام قرآن در حمد و، حمد بسم الله تمام بسمله در با، علی چو نقطۀ باست... الا کسی که تو را از علی جدا کردند پناهگاه تو در آفتاب حشر کجاست؟ مرا به روز قیامت به خُلد کاری نیست بهشت من همه در صورت علی پیداست... کجا امام توان یافتن چو شخص علی که هم‌کلام خداوند و هم‌نشین گداست... مرا بس است تولای چارده معصوم که این ولایت، فوق تمام نعمت‌هاست مگر نگفت پیمبر، کتاب و عترت من امانتی‌ست که پیوسته در میان شماست؟ مگر نگفت که این دو، ز هم جدا نشوند اگر جدا ز یکی هر که شد ز هر دو جداست... عبادت ثقلین است بسته بر ثقلین که مهر طاعت هر بنده مهر آل عباست... هنوز محفل ذکر علی‌ست خاک غدیر ولی چه سود به گوش کسی که ناشنواست بگو که خصم شود منکر غدیر، چه باک که آفتاب به هر سو نظر کنی پیداست... غلامرضا سازگار
جبریل مکرر این صلا را سر داد بَلّغ، بَلّغ... ندا به پیغمبر داد فرمان خداست: بر سر دست بگیر آن دست که در رکوع انگشتر داد چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت قرآن مجسم، به روی سینه گرفت فرمود: علی از من و، من از علی‌ام آیینه به روی دست آیینه گرفت آن روز که خم، به دست دو دریا رفت فردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست تا دست محمد و علی بالا رفت خورشید طلوع کرده از لبخندش نور است و هزار رشته در پیوندش دیدند در آسمان دستان رسول دست علی است و یازده فرزندش در آینه مهر و مه، شکوفایی کرد دستان علی، بلند بالایی کرد آن روز خداوند، خودش از مردم با سورۀ «مائده» پذیرایی کرد بت‌خانۀ شرک را شکستی ای دست بر خندق جهل، راه بستی ای دست هر جا که نشان «فوق ایدیهم» بود معنای «ید الله» تو هستی ای دست «والعصر» که آیه آیۀ آن به علی می‌خورد قسم، به دین به قرآن به علی «اِنسانَ لَفی خُسر» بود دشمن او باید که بیاوریم «ایمان» به علی در سجدۀ شکر آفتاب افتاده جای قدم ابوتراب افتاده عمری‌ست که از حلاوت نام علی حتی دهن کویر آب افتاده یک بادیه بود و کل دنیا شده است یک قافله بود و حال، صدها شده است آن برکۀ کوچکی که در صحرا بود جاری شده در زمان و دریا شده است سرچشمۀ روشن حیات است غدیر عطر ملکوت صلوات است غدیر گرچه به بلندای شکوهش نرسیم کوتاه‌ترین، راه نجات است غدیر میثم مؤمنی‌نژاد
جلوه‏‌گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر می‌تراوید از دل صحرای سوزان بوی عشق موج می‌زد عطر انفاس مسیحا در غدیر... رودها با یكدگر پیوست كم ‏كم سیل شد «موج می‌‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر» هدیۀ جبریل بود «الیوم اكملت لكم» وحی آمد در مبارک‌باد مولا در غدیر با وجود فیض «اَتمَمتُ علیكم نِعمتی» از نزول وحی غوغا بود، غوغا در غدیر بر سر دست نبی هركس علی را دید گفت‏: آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر آی ابراهیمیان! در موسم حج وداع این خلیل بت‌شکن، این مرد تنها در غدیر سرنوشت امت اسلام را ترسیم کرد غنچۀ لب‌های پیغمبر که شد وا در غدیر بر لبش گل‌واژۀ «من كنت مولا» تا نشست‏ گلبُن پاک ولایت شد شكوفا در غدیر منزلت بنگر! که چون هارون امام راستان لوحِ دَه فرمان گرفت از دست موسی در غدیر بوی پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور یوسف گمگشته‌اش را کرد پیدا در غدیر زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر... فطرت حق‌جوی ما را دید و عهدی تازه بست رشتۀ پیوند با عترت دل ما در غدیر دست در دست دعا دارند گل‌های امید تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر گرچه در آن فصل بارانی كسی باور نداشت‏ می‌‏توان انكار دریا كرد حتی در غدیر...
باید که تو را حضرت منان بنویسد در حد قلم نیست که قرآن بنویسد هر دست گدایی که به سوی تو دراز است مفهوم قنوتی‌ست که در بین نماز است سمت حرم توست دلم باز روانه «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه» ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا قدری به من خسته بهایی بده مولا آن چیست که در حج و طواف است؟ نشانه‌ست «مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»‌ست... :: بر اسب سوار است قیامت شده بر پا دشمن به فرار است از این حالت مولا شمشیر کشیده‌ست که لشگر بگشاید باید برود یک‌تنه خیبر بگشاید «یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو» این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو... مخصوص علی هست علی شیر خداوند آن یکّه جوانمرد به تعبیر خداوند... ...از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد «با خشم علی هرکه در افتاد ور افتاد» :: احمد زند آیا نفسی غیر علی؟ نه بالا برود دست کسی غیر علی؟ نه «من کنتُ» که بر حیدر کرار رسیده‌ست حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده‌ست مجید تال
دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مؤمنین! یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت: خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟ نام او عشق است، آری می‌شناسیدش: علی‌ست من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم با مددهای علی بن ابی‌طالب شدم در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی تا مبارز خواست «عمرو عبدود» گفتم: علی در حرا گفتم: علی، شب با خدا گفتم: علی تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی... مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم با «یدُ الله» آمدم تا «فوقِ اَیدیهِم» شدم تا که ساقی اوست سرمست‌اند «اصحابُ الیمین» وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الآفِلین» دست او در دست من، یا دست من در دست اوست؟ ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست؟ یکصد و بیست و چهار آیینه با هر یک هزار، ساغر آوردند و او پر کرد با چشمی خمار آخرین پیغمبر دلداده‌ام در کیش او فکر می‌کردم که من عاشق‌ترینم پیش او... بعد از این سنگ محک،‌ دیگر ترازوی علی‌ست ریسمان رستگاری، تار گیسوی علی‌ست من نبی‌اَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم» طالبان «اِهدنا» این هم «صراط المستقیم» چهره‌اش تفسیر «نور» و شانه‌هایش «مُحکمات» خلوتش «والطور» و شور مرکبش «والعادیات» هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست هرکه من مولای اویم، این علی مولای اوست قاسم صرافان
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است صحبت سر یک مردِ عدالت‌خواه است تا دست علی بلند شد فهمیدند از بیت‌المال دستشان کوتاه است محمد حسین ملکیان
مه و خورشید تابیده‌ست در دست و صد دریا زلالی هست در دست غدیر خم، عجب تصویر نابی! نبوت با امامت، دست در دست علی سلیمانی ---------
خورشید بر مسیر سفر بست راه را در دست خود گرفت سپس دست ماه را بین سیاه‌چالۀ تاریک و نور محض می‌خواست تا نشان بدهد راه و چاه را تا شعله‌های فتنه نخیزد پس از غدیر بنشاند نزد برکه، هزاران گواه را.. فرمود: «در شمایل این مرد بنگرید آیینۀ تمام‌نمای الاه را» تاریخ گشت محو تماشای هیبتش برداشت گنبد فلک از سر کلاه را ترسیم کرد صحنۀ پیوند آن دو دست در پیش چشم خلق، مسیر نگاه را «اَتمَمتُ نِعمتی» پیِ «اَکمَلتُ دینکُم» شد نازل و شناخت بشر، تکیه‌گاه را صد کهکشان به وصلۀ پیراهنش، نهان گیتی ندیده بود چنین فَرّ و جاه را میزان حق، علی شد و نهج‌البلاغه‌اش آباد کرد خرمن خشک و تباه را سامان گرفت بی سر و سامانی بشر پیدا نمود پشت عدالت، پناه را یابی چون او میانۀ اصحاب مصطفی با هم اگر شبیه کنی کوه و کاه را ذرات عالم است روایت‌گر غدیر بینی اگر ضمیر جماد و گیاه را خورشیدِ روزم احمد و ماه شبم علی‌ست یارب مگیر، از سرم این مهر و ماه را یا مرتضی! بگیر به حق ولایتت هنگام مرگ، دست من روسیاه را شاعر افشین علا