eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
478 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ غم که از راه رسید ، درِ این سینه بر او باز مکن ... تا خدا یک‌ رگ گردن باقیست ! تا خدا هست ، به غم وعده این خانه مده ...! 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
4_5958379937575470305.mp3
3.87M
🍃🌷 ﷽ 🎼 چشم‌هایت عطرے دارند گیج ڪننده از همان‌ها ڪہ پلڪ میےزنی و یڪ‌باره جهان بہ بوے مردمڪ‌هاے خوش رنگت عطرے دلچسب مے‌گیرد! ‎‌‌‌‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 🍃🌸برای تعجیل در فرج 🍃🌸آقا امام زمان (عج) صلوات 🍃🌸اَللّهُمَ 🍃🌸صَلَّ 🍃🌸عَلی 🍃🌸مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَآلِ 🍃🌸 مُحَمَّد 🍃🌸وَعَجِّل 🍃🌸فَرَجَهُم 🍃🌸وَ اَهلِک 🍃🌸عَدُوَّهُم... 🍃🌸 اَللّهُــــمَّ 🍃🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ 🍃🌸الفَـرَج 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ 🦋راضی باش به هر چی اتفاق افتاد که اگه خوب بود‌، زندگیتو قشنگ کرد، و اگه بد بود تو رو ساخت. مدیون باش به همه آدمای زندگیت که خوباش بهترین حس‌هارو بهت میدن و بداش بهترین درس‌هارو همیشه در هر اتفاقی خیری هست و خدا بهترین خیر و صلاح رو برای ما میخواد خودت را در آغوش پرمهرش رها کن هر چه بیشتر به خدا اعتماد کنی او بیشتر تو را شگفت زده میکند 🦋 وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٢١٦﴾ 🌺🌿 و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید. (۲۱۶) سوره بقره🌿 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ [ 💛 ] مقام معظم رهبری می‌فرمایند: 💫مبارزه برای آزادی فلسطین، جهاد فی سبیل الله و فریضه و مطلوب اسلامی است.... 💫 اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید • 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✍ - تو هم یه عوضی هستی مث دوستت و همه ی هم کیشاش اصلا نکنه توام مسلمونی؟ جدی بود - سارا آروم باش هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم،میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی،پس فعلا یه کم استراحت کن از کوره در رفتم - با خبری؟چجوری؟یان بیشتر از این دیوونم نکن این دوستی که تو ایران داری کیه؟کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟ کسی که پروینو آورد تو این خونه کیه؟ اسمش چیه؟ حسام؟ یان دارین باهام بازی میکنید اما چرا؟ گرمم بود،زیاد به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد،میخکوب زمین شدم. این من بودم! همان دختر مو بور با چشمان رنگی! این مرده ی متحرک،شباهتی به من نداشت صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم اما زبانم نمیچرخید. گوشی از دستم افتاد،به سمت آینه رفتم دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود،جز چشمانی آبی رنگ وحشت کردم. سری بی مو چشمی بی مژه صورتی بی ابرو جیغ زدم،بلند دوست نداشتم خودم را ببینم، پس آینه محکوم شد به شکستن پروین هراسان به اتاقم آمد با فریاد این زن تپل و مهربان را به بیرون هل دادم تا جایی که از دستم برمی آمد شکستم و پاره کردم و در این بین در زدنهای گریان پروین پشت در اتاق،قصد قطع شدن نداشت. صدایش را میشنیدم - آقا حسام،مادر تو رو خدا خودتو زود برسون،این دختره دیوونه شده در اتاقم بسته میترسم یه بلایی سر خودش بیاره من که زبون این بچه رو نمیفهمم. مدتی گذشت تتمه توانم را صرف خانه خرابیم کرده بودم و حالی برای ادامه نبود روی زمین تکیه زده به کمد نشستم دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم داشتم تا برایش زندگی کنم؟ با ضعیفی عجیب تکه ی خورد شده از آیینه را برداشتم تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم معدود خنده هایم با دانیال، شوخی هایش، جوک های بی مزه اش، سر بسر گذاشتن های بچه گانه اش، کل عمرم خلاصه میشد در دانیال تکه ی تیز آینه را روی مچ دستم قرار دادم مردن هم جرات میخواست و من یکبار نخواسته،تجربه اش کرده بودم چشمانم را بستم که ناگهان ضربه ای آرام به در خورد - سارا خانم لطفا درو باز کنید خودش بود،قاتل خوشْ صدای تنها برادرم صدایش را شنیدم درست مانند وقتی که قرآن میخواند نرم و خوش آهنگ اما من متنفر بودم،نه از صدا،که از صاحبش دوباره ضربه ای به در زد - سارا خانم خواهش میکنم درو باز کنید زیادی را خوب حرف میزد،به همان خوبی که ته مانده ی انگیزه ی زندگیم را گرفت دیگر چه داشتم که دل وصل کنم به بودن و نفس گرفتن؟ زیبایی،آخرین چیزی بود که از دست دادم و حالا به امید مرگ باید لحظه های آغشته به سرطانم را می شمردم صدایش در گوشم موج زد - ۳ثانیه صبر میکنم،در باز نشد میشکنمش پس۳ثانیه برای گذشت از زندگی و نجات از دست این مسلمان داعش مسلک وقت داشتم. باید داغ این رستگاری را به دلش میگذاشتم تکه ی آینه را با وجودی لرزان شده از ترس روی مچ دستم فشار دادم مردن کار ساده ای نبود دستم سوخت، چند ضربه ی محکم به در خورد،من با تمام وجود وحشت کردم،و در شکست با موهایی پریشان، صورتی خوابیده در ریش و لباسی که عدم هماهنگی در رنگهایش عجله برای رسیدن به این خانه را نشان می داد با رنگی پریده، سری پایین و چشمانی چسبیده به دستم حیرت زده رو به رویم ایستاد - صبر کن داری چیکار میکنی؟ زخم دستم سطحی بود پروین با دیدنم جیغ زد عصبی فریاد زدم: - دهنتو ببند حسام با آرامشی هیستیریک از پروین خواست تا اتاق را ترک کند. دو قدم به سمتم برداشت،خودم را عقب کشیدم. آرزوی این تن را به دل میگذاشتم - نزدیک نیا عوضی ایستاد دستانش را تسلیم وار بالا برد. حس جوجه اردکی را داشتم که در حصاری از گربه های گرسنه دست و پا میزند. - باشه فقط اون شیشه رو بنداز کنار از دستت داره خون میاد روزی میخواستم زندگی را به کامش زهر کنم اما حالا داشتم جانم را برای خلاصی از دستش معامله میکردم ترس و خشم صدایم را میخراشید - بندازم کنار که بفرستیم واسه ؟ مگه تو خواب ببینی وقتی دانیالو ازم گرفتی،وقتی با اون خدا و اسلامت تنها خوشیمو آتیش زدی و کردیش یه قصاب عین خودتو اون دوستای لعنتیت،عهد کردم که پیدات کنمو خرخرتو بجوئم اما تو پیدام کردی اونم به لطف اون عثمان و یان عوضی و درست وقتی که حتی انرژی واسه نفس کشیدن ندارم،نمیدونم دنبال چی هستی؟ چی از جونم میخوای؟ اما آرزوی اینکه منو به رفقای داعشیت بدی رو به دلت میذارم گوشیم به صدا درآمد و حسام به سمتم دوید غافلگیر شدم به شیشه ی مشت شده در دستم چنگ زد و من با تمام نیرویی که ترس چند برابرش کرده بود در عین مقاومت حمله کردم نمیدانم چندثانیه گذشت اما شیشه در دستش بود و از پارگی به جا مانده روی سینه اش خون بیرون میزد ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ وقتی تنبل ها میخوان توی صف وایسن 😂 ☺️👉 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✉️ ٢١ 👈 نامه دیگری به زياد بن ابيه در سال ٣٦ هجری 🌸 سفارش به ميانه روی ای زياد، از اسراف بپرهيز، و ميانه روی را برگزين، از امروز به فكر فردا باش، و از اموال دنيا به اندازه كفاف خويش نگهدار، و زيادی را برای روز نيازمنديت در آخرت پيش فرست. آيا اميد داری خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالی كه از متكبران باشی؟ و آيا طمع داری ثواب انفاق كنندگان را دريابی در حالی كه در ناز و نعمت قرار داری؟ و تهيدستان و بيوه زنان را از آن نعمتها محروم می كنی؟ همانا انسان به آنچه پيش فرستاده، و نزد خدا ذخيره ساخته، پاداش داده خواهد شد با درود. 📜🌿🌴🌿📜 ✉️ ٢٠ 👈 نامه به زياد بن ابيه 🌸 هشدار از خيانت به بيت المال همانا من، براستی به خدا سوگند می خورم، اگر به من گزارش كنند كه در بيت المال خيانت كردی، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده، و در هزينه عيال، درمانی، و خوار و سرگردان شوی! با درود. 🌺فقط حیدر امیرالمؤمنین است 🌺 📚 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر بیست و پنجم ... پروردگارا مهربانیت همانند امواج دریا پی‌در‌پی، ساحل وجودم را در بر می‌گیرد و به دستِ قدرت تو تمام تیرهای بلا شکسته می‌شود تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایی و من در "گهوارهٔ" محبتت چه آسوده آرام گرفته ام شکر و سپاس 🕊ای "خدای" مهربانم به جلال و شکوه نام زیبایت و نیایش لحظه هایت، وجود زمینیَم را ملکوتی گردان تا آنچه تو می‌خواهی باشم و از آنچه من هستم "رها" شوم که تو بی نیاز و من "غرق" نیازم 🕊 مهربانمـ درهای لطف تو باز است در این سحرهای معنوی دست هایم را به آسمان بلند می‌کنم تا میوه های اجابت بچینم و می دانم دست هایم خالی بر نخواهندگشت .... به یاد تو قدم در رویاهایم می گذارم و در سحری دیگر تنها به تو می اندیشم و تنها تو را می‌خوانم خدایا بهترین ها را برایمان مقدر بفرما آمیـن 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_744006372.mp3
12.63M
🍃🌷 ﷽ قرآن کریم 🔊 قاری استاد 🕐 زمان: ۵٢ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ، وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ، وَ أَعُوذُ بِاللّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ، وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ، وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ، وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ، اَللّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ، وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ، لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ، وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاكَ، وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ، وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ، وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي ] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي، وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي، وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي، وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي، وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي، وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي، وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي، كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. 📿💠ترجمه💠📿 به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهرباني اش هميشگى است. به نام خدا كه كلمه پناه جويان و گفتار پرهيزكاران است، و پناه مي برم به خداي بلندمرتبه از ستم ستمگران، و نيرنگ حسودان، و سركشي ظالمان، و او را مي ستايم ستايشي برتر از ستايش ستايشگران، خدايا! تويي يگانه بي انباز، و پادشاه علي الاطلاق، در فرمانروايي ات مخالفت نشوي، و در پادشاهي ات هماوردي نداري، از تو مي خواهم كه بر بنده و فرستاده ات محمد درود فرستي، و سپاس نعمت هايت را چنان قسمت من كن كه مرا به كمال خشنودي ات نائل گرداند، و به بركت عنايت خويش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شايستگي پاداشت ياري نمايي، و تا زنده ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزي، و تا پايان عمر بر انجام آنچه بهره ام رساند توفيقم دهي، و به كتاب خود (قرآن) براي پذيرش حق، سينه ام را فراخ گرداني، و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فرو ريزي، و ، و كساني كه به آن ها انس گرفته ام از من وحشت زده نكني، و در باقيمانده عمر، احسانت را بر من تمام نمايي چنان كه در گذشته عمرم بر من احسان نمودي، اي مهربان ترين مهربانان. ✅ الهی آمین 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب پنجم : در عشق و جوانی 🌺 حکایت ۱۸ 💫 در ميان كاروان حج عازم مكه بودم، پارسايى تهيدست در ميان كاروان بود، يكى از ثروتمندان عرب ، صد دينار به او بخشيد، تا در صحراى منى گوسفند خريده و قربانى كند، در مسير راه رهزنان خفاجه (۱) ناگاه به كاروان حمله كردند و همه دار و ندار كاروان را چپاول نموده و بردند. بازرگانان به گريه و زارى افتادند و بى فايده فرياد و شيون مى زدند. 🔸گر تضرع كنى و گر فرياد 🔹دزد، زر باز پس نخواهد داد ولى آن تهيدست همچنان استوار و بردبار بود و گريه و فرياد نمى كرد. از او پرسيدم مگر دارايى تو را دزد نبرد؟ در پاسخ گفت: آرى دارايى مرا نيز بردند ولى من دلبستگى به آن نداشتم كه هنگام جدايى، آزرده خاطر گردم. 🔸نبايد بستن اندر چيز و كس دل 🔹كه دل برداشتن كارى است مشكل گفتم: آنچه را در مورد دلبستگى گفتى با وضع من نسبت به فراق دوست عزيزم هماهنگ است، از اين رو كه در دوران جوانى با نوجوانى دوست بودم و بقدرى پيوند دوستى ما محكم بود كه همواره اين پيوستگى مايه نشاط زندگی ام بود. 🔸مگر ملائكه بر آسمان و گرنه بشر 🔹به حسن صورت او در زمين نخواهد بود 🔸به دوستی که حرام است بعد از او صحبت 🔹که هیچ نطفه چون او آدمی نخواهد بود ولى ناگاه دست اجل فرا رسيد و آن دوست عزيز را از من گرفت و به فراق او مبتلا شدم، روزها بر سر مزارش مى رفتم و در سوگ فراق او مى گفتم: 🔸كاش كان روز كه در پاى تو شد خار اجل 🔹دست گيتى بزدى تيغ هلاكم بر سر 🔸تا در اين روز جهان بى تو نديدى چشمم 🔹اين منم بر سر خاک تو كه خاكم بر سر 🔸آنكه قرارش نگرفتى و خواب 🔹تا گل و نسرين نفشاندى نخست 🔸گردش گيتى گل رويش بريخت 🔹خار بنان بر سر خاكش برست پس از جدايى آن دوست عزيز، تصميم استوار گرفتم كه در باقيمانده زندگى، بساط آرزو را بچينم و از همنشينى با افراد و شركت در مجالس، خوددارى كنم. 🔸سود دريا نيک بودى گر نبودى بيم موج 🔹صحبت گل خوش بدى گر نيستى تشويش خار 🔸دوش چون طاووس مى نازيدم اندر باغ وصل 🔹ديگر امروز از فراق يار مى پيچم چو مار ۱_ گروهی از دزدان وابسته به طايفه بنى عامر 📚 گلستان سعدی 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ سوالاتی درمورد روش های کنترل خشم در مادران: قسمت اول آیا خواب کافی دارید. کم خوابی و نداشتن خواب آرام همیشه می تواند به خلق و خوی افراد تاثیر منفی داشته باشد. آیا مسئله ای باعث استرس و نگرانی شما شده؟ آیا مشکل مالی دارید؟ هر دوی این مسائل می تواند تاثیر منفی بر خلق و خوی شما داشته باشد. که با پیدا کردن روش هایی برای حل این مشکلات می توانید خیالی آسوده و امن داشته باشید. آیا مریض هستید؟ گاهی بیماری ها باعث می شود نتوانید به خوبی از پس شرایط بر بیایید. گرسنگی نیز می تواند باعث بد اخلاقی و تند خویی شما شود. هنگامی که سعی دارید پاسخ این سوالات را پیدا کنید. بهتر است از روش های که در ادامه مقاله برای کنترل خشم آورده شده استفاده کنید. اکثر این روش ها به نحوه برخورد شما با فرزندتان وابسته است. اگر جواب سوالات مطرح شده را پیدا کنید و رابطه خود با فرزند دلبندتان را مدیریت کنید و به این ترتیب به فرزند خود نزدیک تر می شوید. 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ *اصول پیاده روی صحیح* *۱* -کمتر از ۳۵دقیقه نباشد .( بدن از دقیقه ۱۱وارد فرآیند چربی سوزی می شود .) *۲* -بیشتر از ۱ساعت نباشد .(بدن درروزهای آینده دارای مقاومت در برابر چربی سوزی می شود .) *۳* -پیوسته باشد .(قدم زدن با دوستان وخرید کردن را نمیشه پیاده روی حساب کرد .) *۴* -سرعت راه رفتن به قدری که ضربان قلب بره بالا (روی تردمیل سرعت ۳/۵تا ۴/۵ باشه ) *۵* -عرق کردن ربطی به چربی سوزی نداره (میزان تعرق شما ربط به تعداد غده های عرق ساز شما داره ) *۶* -شیب صفر باشه (شیب اونقدری که به مفاصل شما آسیب می رساند باعث چربی سوزی بیشتر نخواهد شد ) *۷* -پشت صاف ،شکم داخل،دست ها موقع پیاده روی به جلو وعقب حرکت کند .(اینطوری بالا تنه شما نیز تحرک خواهد داشت. ) 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 💫خوشبختی از نگاه یک روان شناس: خوشبختی خود بخود به وجود نمی آید، رسیدن به خوشبختی فرآیندی فعال است که نیازمند تلاش است. افکار غلط را کنار بگذارید، به اضطراب ها غلبه کنید، علاقه ها را شناسایی کنید، وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید.. فراموش نکنیم انسانها خود به خود خوشبخت نمی شوند، تلاش کنید تلاش کنید و باز هم تلاش کنید... 🍃آلبرت الیس 💌 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام یه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✍هارمونی عجیبی داشت قرمزیِ رنگ خون و پیراهن اسپرت و دودی رنگش. روی دو زانو نشسته بود و جای زخم را فشار میداد. کاش می مرد. چرا قلبش را نشکافتم؟ مبهوت و بی انرژی مانده بودم. شیشه را به درون سطل پرتاب کرد. چهره اش از فرط درد جمع شده بود اما حرفی نمیزد. شال آویزان شده از میزم را برداشت و روی سرم انداخت. گوشی مدام زنگ میخورد.مطمئن بودم یان است. گوشی را برداشت با صدایی گرفته از سلامتیم گفت. این آرامش از جنس خاطرات صوفی نبود... مشتی دستمال کاغذی برداشت و روی زخم گذاشت که در برقی از ثانیه، تمامش شد! چشم به زمین دوخته؛ به سمتم خم شد - برین روی تختتون استراحت کنید،خودم اینا رو جمع میکنم. این دیوانه چه میگفت؟ انگار هیچ اتفاقی رخ نداده. سرش را بالا آورد... تعجب،حیرت،ترس و دنیایی سوال را در چشمانم دید. - واقعیت چیز دیگه اییه. همه چیز رو براتون تعریف میکنم. یک دستش را بالا آورد،با چهره ای مچاله از درد: - قول میدم و به شرفم قسم میخورم که هیچ خطری تهدیدتون نکنه...نه از طرف من،نه از طرف داعش مگر مسلمانان هم شرف داشتند؟ چشمانش صادق بود و من ناتوان شده از سیل درد و شیمی درمانی،به سمت تخت رفتم. من تمام زندگیم را باخته بودم،یک تن نحیف دیگر ارزش مبارزه نداشت! پروین به اتاق آمد. با دیدن حسام هینی بلند کشید - هیییس حاج خانم چیزی نیست یه بریدگی سطحیه. بی زحمت یه دستمال تمیز و جارو خاک انداز بیارین، بعد یه سوپ خوشمزه واسه سارا خانم درست کنید. و با لحنی مهربان،او را از سلامتش مطمئن کرد. پروین چادر به سر و بی حرف دستم را پانسمان کرد و از اتاق خارج شد حسام دستمال تمیز را روی زخمش فشار داد و با دستانی شسته شده،پاشیدگی اتاقم را سامان میداد. با دقت نگاهش میکردم،بی رنگی لبهایش نوعی خنک شدن دل محسوب میشد. او هم مانند پدرم هفت جان داشت. درد و تهوع به تار تار وجودم هجوم آورد،در خود جمع شدم. حسام با صورتی رنگ پریده از اتاق بیرون رفت صدای پچ پچ های پر اضطراب پروین را میشنیدم - آقا حسام مادر تورو خدا برو درمونگاه،شدی گچ دیوار و صدای پر اطمینان حسام مبنی بر خوب بودن حالش بود قرآن به دست برگشت. درست در چهار چوب باز مانده ی در نشست. دیگر در تیر رس نگاهم نبود و من از حال رفتنش را تضمین میکردم،اما برایم مهم نبود. او حتی لیاقت مردن هم نداشت. چند ثانیه سکوت و سپس صدای آوازه قرآنش... پس هنوز سرپا بود و خوب دستم را خواند بود این سرباز استاد شده در مکتب صدایش در سلول سلولم رخنه میکرد و آیاتش رشته میکردند پنبه های روحم را. دلم گریه میخواست و او هر چه بیشتر میخواند،بغضم نفسگیرتر میشد،اما من اشک ریختن بلد نبودم نمیدانم چقدر گذشت که آرام شدم و به خواب رفتم، که سکوت ناگهانیش،هوشیارم کرد. این حس در چنگالم نبود، خواه نا خواه صدای آوازه قرآنش آرامم میکرد و من گرسنه ی یک جرعه آسایش، چاره ای جز این نداشتم. گفته بود واقعیت چیز دیگریست اما کدام واقعیت؟ مگر دیگر واقعیتی جز دانیال و رفتنش مانده بود؟ گفته بود همه چیز را میگوید اما کی گفته بود که هیچ خطری تهدیدم نمیکند؟ مگر میشد؟ او خود خطر بود... ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ پروردگارا قرار دل های بیقرار ما باش فراوانی را در زندگی ما جاری فرما قلب های مان را سرشار از عشق گردان کلام مان را لبریز محبت بنمای ایمان مان را فزونی بخش آمین یا رب العالمین شب قشنگتون بخیر 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise