eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍ دستم به دستگیره ی در نرسیده، در باز شد. دانیال بود... با چشمانی قرمز و صورتی برافروخته... دیدنِ این شمایل در خاک عراق عادی بود. اما دانیال... برایِ رفتن عجله داشتم: - سلام کجا بودی تو؟ ده بار اومدم هتل که ببینم برگشتی یا نه از ترس اینکه بلایی سرت اومده باشه، مردمو زنده شدم... حسام بهت زنگ نزد؟ نفسی عمیق کشید: - کجا داری میری؟ حالتش عادی نبود.. انگار بازیگری میکرد. اما من وقتی برایِ کنکاش بیشتر نداشتم. همین که سلامت برگشته بود کفایت میکرد. - دارم میرم حرم ببینم میتونم دوستای حسامو پیدا کنم؟ دیشب از طرف موکب علی بن موسی الرضا اومده بودن، ما هم با همونا رفتیم زیارت... پوزخندی عصبی زدم: - فکر نمیکردم امیرمهدی، انقدر بچه باشه که واس خاطر چهار تا کج خلقی، قهر کنه و امروز نیاد دیدنمون... رفیقت هنوز بزرگ نشده.. خیلی... ادامه ی جمله ام را قورت دادم. در را بست و آرام روی تخت نشست: - پس حرفتون شده بود... دیشب که ازت پرسیدم گفتی نه... با حرص چشمانم را بستم: - چیز مهمی نبود.. اون آقا زیاد بزرگش کرده ظاهرا. جای اینکه من طلبکار باشم، اون داره ناز میکنه. حالا چیکار میکنی باهام میای یا برم؟ دانیال زیادی ناراحت نبود؟ - حسام یه نظامیه هاا.. فکر کردی بچه بازیه که همه از کار و جاش سر در بیارن؟ بیا استراحت کنیم، فردا عازم ایرانیم. رو به رویش ایستادم: - دانیال حالت خوبه؟ دستی کلافه به صورتش کشید و با مکثی بغض زده جواب داد: - آره.. فقط سرم درد میکنه... دروغ میگفت. خیلی خوب می شناختمش.. نمیدانم چرا اما ناگهان قلبم مشت شد و به سینه کوبید... نمی خواستم ذهنیتِ سنگینم را به زبان بیاورم: - دانیال.. مشکلت چیه..؟؟ هیچ وقت یادم نمیاد واسه یه سر درد ساده، صورتت اینجوری سرخو رگ گردنت بیرون زده باشه... تمام نیروی مردانه اش را در دستانِ مشت شده اش دیدم. زیر پایم خالی شد... کنار پایش رویِ زمین نشستم. صدایم توان نداشت: - حسام چی شده دانیال؟ اشک از کنار چشمش لیز خورد. روبه رویم نشست و دستانم را گرفت: - هیچی هیچی به خدا... فقط زخمی شده.. همین... چیز خاصی نیست.. فردا منتقلش میکنن ایران... کلمات را بی قفه و مسلسل وار میگفت. چه دروغ بچه گانه ای... آن هم به منی که آمین گویِ دعایش بودم... حنجره ام دیگر یاری نمیکرد. با نجوایی از ته چاه درآمده میخِ سیلِ چشمانش شدم: - شهید شده، نه؟ قطرات اشک امانش بریده بود و دروغ میگفت... گریه به هق هق اش انداخته بود و از مجروحیت میگفت.. از ماجرایِ دیشب بی خبر بود و از زنده بودنش میگفت... تنم یخ زده بود و حسی در وجودم قدم نمیزد... دانیال مرا در آغوش گرفته بود و مردانه زار میزد... لرزش شانه هایش دلم را می شکست... مگر گریه کردن داشت؟ نه اما ندیدنِ امیرمهدیِ فاطمه خانم چرا !!! فغان داشت.. شیون داشت.. نالیدن داشت...😭 دانه های اشک، یکی یکی صورتم را خیس می کردند... باید حسام را می دیدم: - منو ببر، میخوام ببینمش.. مخالفتها و قربان صدقه رفتن های دانیال هیچ فایده ای نداشت، پس تسلیم شد... از هتل که خارج شدیم یک ماشین با راننده ای گریان منتظرمان بود. رو به حرم ایستادم و چشم دوخته به گنبد طلایی حسین (ع) که شب را آذین بسته بود، زیر لب نجوا کردم: - ممنون که آرزوشو برآورده کردی آقا.. ممنونم...😭 به مکان مورد نظر رسیدیم. با پیاده شدنم از ماشین، صدایِ گریه هایِ خفه ی دانیال و راننده بلند شد. قدم هایم سبک بودو پاهایم را حس نمیکردم... قرار بود، امروز او به دیدنم بیاد.. اما حالا من برایِ دیدنش راهی بودم... دانیال بازویم را گرفت و من می شنیدم سلامها و تبریک هایِ خوابیده در بغض و اشکِ هم ردیفانِ همسرم را... شهادت تسلیت نداشت، چون خودش گفته بود “اگر شهید نشم، میمیرم” پس نمرده بود... ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ❤️✍گاهی آنلاینیم بی هیچ دلیلی ... نه ڪسی هست ڪه حرف بزنی ... نه چیزی هست ڪه بنویسی ... گاهی توی دنیای حقیقی ڪه ڪم میاری ؛؛؛ میای توی دنیای مجازی ڪه شاید حضورت حس بشه ... شاید یڪی بفهمه هستی ... گاهی تنها جایی ڪه میتونی باشی ؛؛؛ همین دنیای مجازیه ... همیشه آنلاین بودن به این معنا نیست ڪه سرت شلوغه و داری حرف میزنی ... گاهی آنلاین ترین ها ... تنها ترین هستند ...! لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
4_5816736610552645299.mp3
28.8M
🍃🌷 ﷽ 🎤 مهدی رسولی 📥 حجم تقریبی : ۲۷ مگابایت ⏰ زمان تقریبی : ۲۹ دقیقه یا من اسمه دوا و ذکره شفاء🍃 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ امام زمانمـــ❤️ــــــ درمان دل شکسته ی ما برگرد 💔 🌷🍃💖 همین که تو هر صبح در خیالِ منی؛ حالِ هر روزِ من خـوب است... صبحت بخیر آقایِ خوبی ها ❤️ هزار جمعه به یادت دلم بهانه گرفت 💞 🌸 ✋سلام مهربانان همراه آدینه‌تون بخیر در پناه خدا و نگاه خاص و پر مهر امام زمان 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 ✅لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ــون معرفی کنید👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ‍ ‍📌 اولین بوسه بر دست حضرت حجت (ع) ❇️مفضل بن عمر، از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده که فرمود: (آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر رود، پس مردم را به سوى خويش دعوت کند، وبه خداوند سوگندشان دهد... ⚜جبرئيل در حجر اسماعيل نزد آن حضرت مى آيد ومى گويد: به چه چيز مردم را مى خوانى؟ حضرت قائم (عليه السلام) دعوت خود را به او خبر دهد. 🔆جبرئيل مى گويد: من نخستين کسى هستم که با تو بيعت مى نمايم، دست خويش را براى بيعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد، ومتجاوز از سيصد وده مرد نزد او بيايند وبا او بيعت نمايند، ودر مکه مى ماند تا يارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدينه رهسپار گردد). ١ 🔅و نيز وارد شده که: حضرت قائم (عجل الله فرجه) پشت به حرم (خانه کعبه) مى دهد ودست خود را دراز مى کند مثل دست موسى... 💫آنگاه مى فرمايد: اين دست خداست واز جانب خداست وبه امر خدا کشيده شد، واين آيه را تلاوت مى کند: (ان الذين يبايعونک انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم، فمن نکث فانما ينکث على نفسه...). 💫 ⚡️پس اول کسى که دست آن حضرت را مى بوسد است، وبا آن جناب بيعت مى نمايد وپشت سر او و و آن حضرت بيعت مى کنند). ٢ 📚پي نوشته ها : (١) مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص ١١۵۴ (۲) اسرار العقائد، ج ٢، ص ١٠٠ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ دارا بودن این ١۵ مورد یعنی یک ثروتمند واقعی و تمام عیار بودن _ نگرش مثبت _ ارتباط موثر _ ادب _ مطالعه _ شخصیت _ سلامتی _ آرامش خاطر _ خلاقيت _ عشق ورزيدن به کار _ داشتن برنامه و هدف _ داشتن قلب و زبان شاکر _ درک ديگران _ استفاده موثر از زمان _ بخشندگی _ توکل 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ، وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ، وَ أَعُوذُ بِاللّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ، وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ، وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ، وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ، اَللّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ، وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ، لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ، وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاكَ، وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ، وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ، وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي ] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي، وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي، وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي، وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي، وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي، وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي، وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي، كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. 📿💠ترجمه💠📿 به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهرباني اش هميشگى است. به نام خدا كه كلمه پناه جويان و گفتار پرهيزكاران است، و پناه مي برم به خداي بلندمرتبه از ستم ستمگران، و نيرنگ حسودان، و سركشي ظالمان، و او را مي ستايم ستايشي برتر از ستايش ستايشگران، خدايا! تويي يگانه بي انباز، و پادشاه علي الاطلاق، در فرمانروايي ات مخالفت نشوي، و در پادشاهي ات هماوردي نداري، از تو مي خواهم كه بر بنده و فرستاده ات محمد درود فرستي، و سپاس نعمت هايت را چنان قسمت من كن كه مرا به كمال خشنودي ات نائل گرداند، و به بركت عنايت خويش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شايستگي پاداشت ياري نمايي، و تا زنده ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزي، و تا پايان عمر بر انجام آنچه بهره ام رساند توفيقم دهي، و به كتاب خود (قرآن) براي پذيرش حق، سينه ام را فراخ گرداني، و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فرو ريزي، و ، و كساني كه به آن ها انس گرفته ام از من وحشت زده نكني، و در باقيمانده عمر، احسانت را بر من تمام نمايي چنان كه در گذشته عمرم بر من احسان نمودي، اي مهربان ترين مهربانان. ✅ الهی آمین 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 🍃وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا 🌸هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر آنکه او از آن آگاه است. ۵٩ به حکمتش دل بسپار💚💚 ....که اگر قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد، نمی توانند. سلاااااااااااااااااااااامـ صبحتون بهشتی لحظه هاتون خدایی 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 📜 قرص سردرد 💎 پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاه‌های بزرگ که همه چیز می‌فروشند رفت… مدیر فروشگاه به او گفت: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم می‌گیرم. در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟ پسر پاسخ داد که یک مشتری مدیر با ناراحتی گفت: تنها یک مشتری …؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟ پسر گفت: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار مدیر فریاد کشید: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار …..؟ مگه چی فروختی؟ پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری ۴ بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا می‌تواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک من هم یک بلیزر دبلیو دی ۴ به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.. مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی؟ میگه نه، اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری برای سردردش خوبه. و این سرنوشت فروشندگان بزرگ و نابغه است. 🌸 کانال هشت بهشت 👇👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ هر چقدر غصه بخوری دنیا پاسخی به دلت نمی دهد شاد باش، شاد بودن اگر نتواند مشکلاتت را ڪم ڪند اضافه نمی ڪند. ارزش واقعی تو زمانی ست ڪه در اوج مشکلات شاد باشی و برای راه حل بڪوشی! 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ گزینه های پیش روی کودک خود را محدود تر کنید فرض کنید یک بروشور کیک تولد به دختر خود می دهید و از او می خواهید یکی از آنها را برای تولدش انتخاب کند، خواهید دید که کودک چقدر سریع در انتخاب بهترین کیک سردرگم می شود. تحقیقات نشان داده اگر گزینه های بسیاری برای انتخاب پیش روی ما قرار گیرد در انتخاب گزینه مناسب تر سر در گم می شویم، زیرا هیچ یک از ما دوست نداریم بقیه گزینه ها را از دست دهیم. بنابراین بهتر است گزینه های پیش روی کودک را به حداقل برسانید و سپس از فرزند خود بخواهید یکی از آنها را انتخاب کند. فرزندان شما باید تصمیم گیرنده خوب بودن را تجربه کنند و شما با تمرین می توانید به تصمیم گیری در کودکان کمک کنید. 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ١٩_تیر_١۴٠٠ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١٨٧، سوره ی مبارکه ی توبه 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
1_1049763051.mp3
6.37M
🍃🌷 ﷽ 📲 🎙واعظ: آیت الله 🔖 اسلام دین کیفیت است 🔖 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ اگه از من بپرسن كمالگرايي چيه؟ هيچ توضيحي بهتر ازين براش ندارم كه كمالگرايي يعني تحمل متوسط بودن و اشتباه كردن رو نداشته باشيم! آدمهاي كمالگرا حس خوبي ندارن چون زندگي پر از متوسط بودنه، اجازه ندين پرتوقعي و كمالگرايي دزد لذت بردنتون از داشته هاتون و حس خوب داشتن نسبت به خودتون بشه! به خودتون اجازه اشتباه كردن، انجام معمولي يك كار، انجام متوسط نقشتون و تحسين همين متوسط ها رو بدين تو دنياي كه رسانه دايم مارو به بهترين بودن در جهات مختلف زيبايي، تحصيلات و شغلي تشويق ميكنه، هنر در معمولي بودن و كيف كردن باهاشه! 🌱💙🌱🤍🌱💙 💟 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍ به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاصره اش کرده بودند، رسیدیم. کنار رفتند... در را بازم کردمو داخل شدم. خودش بود... آرام خوابیده رویِ تخت، با لباس هایی نظامی که انگار تنش را به خون غسل داده بودند...😭 گوشه ی سرش زخمی بود و رد زیبایی از تا کنارِ گونه اش کشیده شده بود... قلبم پر کشید برایِ آرامش بی حد و حسابش... چقدر شهادت به صورتش می آمد.. دستِ آرامیده رویِ سینه اش را بلند کردمو انگشترِ عقیقِ گلگون شده اش را با نوازش از انگشتش خارج کردم. این انگشتر دیگر مالِ من بود... کاش دیشب بودنت را قاب میکردم در لوحِ خاطراتم...💔 کاش بیشتر تماشایت میکردم و حفظ میشدم حرکاتت را...💔 کاش سراپا گوش میشدم و تمامِ شنیدن هایم پر میشد از موج صدایت...💔 راستی می دانی که خیلی وقت است برایم قرآن نخواندی؟😭 حالا دل به آواز قرآنِ کدام قاری خوش کنم که مسکن شود بر دردهایم؟ کاش دیشب بچه نمیشدم و با قهر، قهر میکردم و تُنِ نفسهایت را هجی ... کاش… موهایش را مرتب کردمو او یک نفس خوابید... به صورتش دست کشیدمو او لبخند زد محضِ دلداریم... که باشی دل خوش میکنی به دلخوشی هایِ معشوقت... و من عاشقانه دل خوش کردم. این قلب ترک خوده ی من، بند به مو بود... من عاشق”او” بودم و “او” عاشق “او” بود... بارانِ اشکهایم، سیل شد اما طوفان به پا نکرد... باید با خوشیِ حسام راه می آمد... پس بی صدا باریدم...😭 چشمانِ بسته اش را بوسیدم و دستانش را به رسمِ عاشقانه هایش دورِ صورتم قاب کردم... حسام بهترین ها را برایم رقم زد و حالا من در سرزمین وداع اش را لبیک میگفتم...💔💔💔 به اصرارِ دانیال عازم هتل شدیم که یکی از آن جوانان نظامی صدایم زد و نایلونی به سمتم گرفت: - گوشیِ سیده.. خاموشه.. فک کنم شارژش تموم شده... کیسه را گرفتم و به هتل برگشتیم. بی صدا وسایلم را جمع میکردمو دانیال اشک ریزان تماشایم میکرد. تهوع و درد گوشم را کشید و مرا مجبور به افتادن روی تخت کرد. دانیال با لیوانی آب و قرص کنارم نشست: - اینا رو بخور... سارا باید قوی باشی.. فاطمه خانوم تمام چشم امیدش به توئه.. حسام به خواسته ی قلبیش رسید... و باز بارید... من قوی بودم.. خیلی زیاد، بیشتر از آنچه فکرش را بکنند... کم که نبود، خودم آمینِ شهادتش را گفته بودم... حالا هم باید پایش می ماندم: - تو از کجا خبر دار شدی؟ نفس گرفت: - صبح با گوشیش تماس گرفتم. گفت داره میره گشت زنی اما خواست به تو چیزی نگم که نگران نشی... بعدم گفت تا اذان ظهر برمیگرده.. تو چیزی نپرسیدی، منم چیزی نگفتم. ولی همه ی حواسم بهت بود که چشم به راهشی. تا اینکه از ظهر گذشت و هیچ خبری ازش نشد... منم نگران بودم و مدام به گوشیش زنگ میزدم که میگفت خاموشه... دم دمای عصر وقتی حالِ پریشون و سراغ گرفتن هاتو از حسام دیدم، دیگه خودمم ترسیدم... از طریق بچه ها سراغشو گرفتم که اول گفتن زخمی شده و برم اونجا... وقتی که رفتم دیدم زخمی نه.. شهید شده..😭 تمام ثانیه هایِ پریشانیم تداعی شد: - چجوری شهید شده؟ چانه اش میلرزید: - با چند نفر رفته بودن واسه گشت زنی ، که متوجه میشن یه عده از ها قصد نزدیک شدن به شهر رو دارن... که باهاشون درگیر میشن... حسامو دوستاش تا آخرین گلوله ی خشابشون مقاومت میکنن و به مقر خبر میدن... اما دیگه محاصره شده بودن و تا نیروها برسن، بچه ها شهید میشن آه از نهادم بلند شد... پس باز هم حرف غیرت و پاسداری بود. حداقل خوبیش این بود که من پیکرِ گرمِ شهیدم را دیدم. - خب داعشی ها چی شدن؟ لبخندش تلخ بود: - تار و مارشون کردن... صبح روز بعد به همراه پیکرِ امیر مهدیم، راهی ایران شدیم. در مسیر مدام اشک ریختم و ناله کردم که قرار بود با سوغات و تبرک کربلا به ایران برگردم... حالا داشتم حسامِ بی جان را چشم روشنی سرزمین عراق می بردم... بیچاره فاطمه خانم.. ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 💔 🕯در عزایش می رویم امشب به دشتِ کربلا ▪️بهرِ عرض تسلیت در محضرِ شاهِ ولا 🕯این بساطِ روضه از اول به شوقِ نام اوست ▪️پرچم سرخِ شهادت بر فرازِ بامِ اوست شهادت (ع)🥀 تسلیت باد.🏴 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise