13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷
﷽
#حجاب_و_عفاف
❤️و...حسیـن مرا هم خریــد...
ماجرای تحوّل #زینب ،
دختری هنرمند که با عنایت حسین،
مسیرِ زندگی اش تغییر کرد.
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
﷽
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صد_و_هفتم
✍ صورتش مثل همیشه زیبا و معصوم بود.
با ته ریشی که حالا بلندتر از قبل، موهایِ آشفته اش را به رقص درمی آورد...
خستگی در مویرگ به مویرگِ سفیدیِ پنهان شده در خونِ چشمانش جیغ میزند
و من دلم لرزید برایِ لبخندِ تلخ و مظلومِ لبهایش که آوار شد بر سوزشِ دلم و خرابه هایِ قلبم...
توجهش به من بود.. تبسم صورتش عمیق تر شد و پا جفت کرد برایِ احترامی نظامی.
اما من ظالم شدم و رو گرفتم از دلبری هایش...
دانیال به محض ورودمان به اتاق روبه رویم ایستاد و چشمانش را ریز کرد:
- دعواتون شده؟
و من با “نه” ای کوتاه، تن به تخت و چشم به خواب هایی آشفته سپردم...
روز بعد اربعین بود و من دریایِ طوفان زده را در زمین عراق تجربه کردم...
سِیلی که هیچ شناگری، یارایِ پیمودنش را نداشت و همه را غرق شده در خود، به ساحل می رساند...
آن روز در هجومِ عزدارانِ اربعین هیچ خبری از حسام نشد...
نه حضوری...
نه تماسی...
آتش به وجودم افتاده بود که نکند دعایم به عرش خدا میخ شده باشد و مردِ جنون زده ام راهی...؟
چند باری سراغش را از برادرم گرفتم و او بی خبر از همه جا، از ندانستن گفت...
و وقتی متوجه بی قراریم شد ، بی وقفه تماس گرفت و مضطرب تماشایم کرد.
نبضِ نگاهِ مظلوم و پر خواهشِ حسام در برابر دیده و قلبم رژه میرفت...💔
کاش دیشب در سرای حسین (ع) از سر تقصیرش میگذشتم و عطرِ جنگ زده ی پیراهنش را به ریه می کشیدم...
دلشوره موج شد و به جانم افتاد..
خورشیدِ غروب زده آمده بود اما حسام نه...
دیگر ماندن و منتظر بودن، جوابِ نا آرامی ام را نمی داد...
آشفته و سراسیمه به گوشه ای از صحن و سرایِ امام حسین پناه بردم...
همانجا که شب قبل را کنارِ مردِ مبارزم، کج خلقی کردمو به صبح رساندم.
افکارِ مختلفی به ذهنم هجوم می آورد.
چرا پیدایش نمیشد؟
یعنی از بداخلاقی هایِ دیشبم دلخور بود؟
کاش از دستم کلافه و عصبی بود. اما من میشناختمش، اهل قهر نبود.
یعنی اتفاقی بد طعم، گریبانِ زندگیم را چنگ میزد؟
ای کاش دیشب خساستِ نگاه را کنار می گذاشتمو یک دل سیر تماشایش میکردم...
وحشت و استرس، تهوع را به دیواره هایِ معده ام میکوبید و زانو بغل گرفتم از سر عجز...
زیرِ لب نام حسین (ع) را ذکر وار تکرار میکردمو التماس که منت بگذار و امیرمهدیِ فاطمه خانم را از من نگیر....
روز اربعین تمام شد.. اذان گفته شد.. نماز مغرب و عشا خوانده شد...
اما…
اما باز هم خبری از حسامِ من نشد.. حالا دیگر دانیال هم موبایلش خاموش بود و خودش ناپیدا...
چند باری مسیرِ هتل تا حرم را دوان دوان رفتمو برگشتم...
حس کردم...
برایِ اولین بار، در زمین کربلا، #زینب را حس کردم...
حالِ ظهرِ عاشورا و ایستادنِ پریشانش بر #تل_زینبیه ...😭
آرزویِ حسام ، داغ شد بر پیشانی ام...
من مگر از زینب بالاتر بودم؟
چرا هیچ خبری از مردانِ زندگیم نبود؟
نمیدانم چرا؟ اما به شدت ترسیدم...
من در آن سرزمین،غریب بودم اما ناگهان حس آشنایی، احساسم را خنک کرد.
از حرم به هتل رفتم به این امید که دانیال برگشته باشد اما نه...
درد معده امانم را بریده بود و قرص ها هم کارسازی نمیکرد...
کمی رویِ تخت دراز کشیدم...
ما فردا عازم ایران بودیمو امروز حسام اصلا به دیدنم نیامده بود...
ما فردا عازم ایران بودیمو دانیال غیبش زده بود...
ما فردا عازم ایران بودیمو من سرگشته خیابان هایِ کربلا را تل زینبیه می دویدم...
مدام به خودم دلداری می دادم که تو همسر یک نظامی هستی...
امیرمهدی اینجا در ماموریت است و نمی تواند مدام به تو سر بزند...
ناگهان به یاد دوستانش در موکب علی بن موسی الرضا افتادم.
حتما آنها از حسام خبر داشتند.
چادر بر سر گذاشتمو به سمت در دویدم که ناگهان در باز شد...
✍ زهرا اسعد بلند دوست
⏪ #ادامہ_دارد
📝 @eightparadise
🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷
﷽
#حجاب_و_عفاف
#عاشورا فقط چند ساعت طول ڪشید،
اما تا ابد خورشید #حجاب و #عفت زنان عاشورایے بر قله تاریخ مے درخشد،
و #صلابت زنانه اے ڪه از زنان داغدیده و اسیر حرم ڪم نشد زبانزد است.
مگر میشود از عشق حسین گفت و "آفتاب در حجاب" زنان و خواهران و دختران حسینے را ندید ؟!!!!
عاشورا سند محڪم ایستادن و ڪم نیاوردن است.
و زنان حرم مے دانستند ڪه اگر از حیا و نجابت و حجابشان ڪم بگذارند، اگر بگویند به ظاهر ڪه نیست، به دل است،
اگر بگویند مشڪلات حڪومت یزید همه حل شده فقط مانده دو تار موے من آرام آرام از چیزهاے دیگر هم میگذرند.
و
نام زن براے همیشه مهرباطل میخورد.
✅ حسین ها #سرشان بالاے نیزه رفت تا #حجاب پایین نیفتد
عباس ها #سر دادند تا #روسرے نرود...
✅ #زینب همان ڪسے است ڪه در راه عفتش
عباس میدهد
نخ معجر نمیدهد...
🥀بِدَمِ المَظلوم،عَجِّل الفَرَجَ المَظلوم🥀
لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید
🏴 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷
﷽
#مناسبتی
🔰وقایع روز یازدهم #محرم سال۶۱ ق
✍️ «ابن سعد» تا حدود ظهر روز يازدهم به دفن اجساد پليد كوفيان مشغول بود. پس از اتمام كار در حالى كه پيكر پاك فرزند رسول خدا (ص) و ياران پاكبازش در زير آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى ديگر شهداى كربلا را از بدن ها جدا كنند و به قصد تقرّب به ابن زياد و گرفتن جايزه با خود به كوفه ببرند.
اين سرهاى پاك كه مجموع آنها با سر #امام_حسین عليه السلام به ۷۲ سر نورانى مى رسيد بين قبائل تقسيم شد و به سوی کوفه حرکت داده شد.
✅ از دشوارترين لحظات تاريخ كربلا، كه در عظمت و سنگينى با همه آسمانها و زمين برابرى مى كند، لحظه وداع جانسوز قافله اسيران با بدن هاى پاره پاره شهيدان است.
دشمنان، اسيران دلسوخته را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و از كنار آن پيكرهاى پاك شهيدان عبور دادند، همان پيكرهاى غرقه به خونى كه يكجا همه عزّت و مظلوميت را در خود جمع و خلاصه كرده بودند.
✅ حضرت #زینب(س) با ديدن پيكر به خون آغشته برادر، رو به آسمان كرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدايا اين قربانى را قبول فرما!» اين جمله چون پتكى بر سر دشمن فرود آمد و كوس رسوايى آنها را به صدا درآورد.
✅ سپس خود را به #امام_سجاد (ع) رساند و او را تسلى بخشيد و آينده كربلا و عاشورا را آنگونه كه ما امروز بعد از حدود ۱۴ قرن می بينيم دقيقاً ترسيم كرد.
╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮
بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸
@eightparadise
╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷
﷽
#چکامه
ای کاش کسی برای #آقا تب داشت
یا ذکر امام #منتظر بر لب داشت
قربان غریبی ات شوم #مهدی جان
ای کاش که صاحب الزمان #زینب داشت
💔
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┈┄┅═✾•👇•✾═┅┄┈
@eightparadise
┈┄┅═✾•❤️•✾═┅┄┈