eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
480 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1145433058.mp3
1.98M
🍃🌷 ﷽ 📲 ♨️عنایت امام حسین(ع) به شیخ جعفر شوشتری 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ◾️ ویژه ماه ◾️ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 🍃🌷 ﷽ نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار همان گنج دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر ترا سودمند سخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوارمایه مدار فریدون فرّخ فرشته نبود ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود به داد و دِهش یافت آن نیکویی تو داد و دِهش کن فریدون تویی 🔸 فردوسی ای جانم سیده زهرا سادات چقدر زیبا سه بیت از این شعر رو می خونن👏👏👏ماشاءالله تقدیم نگاه مهربونتون بفرمائید هشت بهشت @eightparadise 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🖼اگر تعریفت از آزادے اینـہ ڪه خودتو مـثل نمایشگاه بـہ همـہ نشون بدے! بدان این تو نیستے کـہ آزادے این بازدید از توئـہ کـہ آزاده همون کـہ بالاش میـنویسن: 👈🏻 بازدید برای عموم آزاد است! @eightparadise 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ... ✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🆔 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ❤️✍هر لحظه از زندگیتان تصویری است که قبلا هرگز آن را ندیده اید و هرگز دوباره آن را نمی بینید پس لذت ببرید و هر لحظه را زیبا زندگی کنید به تو نمی‌گویم که از یک ارتفاع جامپ کن یا یک مسافرت با دوچرخه داشته باش یا سبزی پلو با ماهی را با دست بخور یا داستان زندگیت را یک رمان کن یا بدون ترس در یک جمع آواز بخوان یا به آدم های پشت چراغ قرمز یک گل هدیه کن یا با بچه ها برقصی و با افراد مسن دوست شو یا با زبان بچه گانه حرف بزن یا ده تا ساندویچ بگیر و کنار بچه های کار بشین و باهاشون غذا بخور یا هرماه شده بخش خیلی کمی از درآمدت رو به نیازمندان بده یا بی دلیل باعث خوشحالی و لبخند کسی باش یا کمک کن حال کسی خوب بشه یا این جور کارها "گرچه ته دلم دوست دارم از این کارها بکنی" اما جسورانه زندگی کن، در زندگی‌ات شجاعت به خرج بده، تلاش خودت را بکن. یک جا ننشین. آن لباسی که دوست داری را با افتخار بپوش و هروقت خواستی ، حال دلت را خوب کن از قضاوت هیچ کس هم نترس آرزوهای بزرگ داشته باش و براشون تلاش کن خیلی کارها هست که میتونی انجام بدی پس شروع کن 🍃دکترمحمدمهدی گلشنی 🆔 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ قسمت 5⃣3⃣ فصل پنجم «بیرون آمدن از قبر» قسمت دوم و بالجمله اين موقف ، موقفى عظيم و شايسته است . در اينجا مطالبى را پيرامون اشخاصى كه از قبر بيرون مى آيند بيان مى كنيم . 1⃣ شيخ صدوق روايت كرده از ابن عباس از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه آن حضرت فرمود: كسى كه در ولايت و امامت على شك دارد روز قيامت در حالى برانگيخته مى شود كه در گردنش طوقى از آتش باشد كه داراى سيصد شعبه است كه بر هر شعبه اى از آن ، شيطانى باشد كه روترش كند در روى او و آب دهن افكند در صورت او. 2⃣ شيخ كلينى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه خداوند تبارك و تعالى روز قيامت مردمانى را از قبرهايشان برمى انگيزد كه دستهايشان به گردنهايشان بسته شده بحدى كه توان كوچكترين چيزى را ندارند و فرشتگان با ملامت و سرزنش به آنها مى گويند اينها مردمى هستند كه حق خداوند را در اموالشان ندادند. 3⃣ شيخ صدوق از حضرت رسول صلى الله عليه و آله در حديث طولانى روايت كرده كه هر كس بين دو نفر نمامى و سخن چينى كند خداوند در قبر آتشى بر او مسلط مى سازد كه بسوزاند او را تا روز قيامت ؛ پس چون از قبر خود بيرون آيد مسلط فرمايد حق تعالى بر او چهار مار سياه بزرگى كه گوشت او را با دندان بكند تا داخل جهنم شود. 4⃣ و نيز از آن حضرت روايت كرده كه هر چشم خود را از نگاه كردن به زن نامحرم پر كند حق تعالى او را روز قيامت در حالى محشور مى سازد كه او را به ميخهاى آتشين كشيده باشند و سپس امر شود كه او را به سمت آتش برند. 5⃣ و نيز از آن حضرت صلوات الله عليه روايت كرده كه فرمود: خداوند روز قيامت شرابخوار را با روى سياه و چشمهاى كبود و دهان كج محشور مى گرداند در حالى كه آب از دهانش مى ريزد و زبان او را از قفايش بيرون كرده اند. و در علم اليقين محدث فيض است كه روايت شده در ((صحيح )) كه شارب الخمر محشور مى شود روز قيامت در حالى كه كوزه اى در گردنش است و قدح در دستش و بويش گنديده تر است از هر مردارى كه بر زمين است ، لعنت مى كند او را هر كه مى گذرد بر او از خلايق . 6⃣ شيخ صدوق از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: روز قيامت شخص دو رو و دو رنگ را مى آورند در حالى كه زبانش از پشت سرش بيرون آمده و زبان ديگر از جلو رويش در حالى آتش از دهانش شعله ور است و مى گويند اين مجازات دو روئى و دو زبانى است . 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ...إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی تُفِیضُ سَیْبَکَ عَلَى مَنْ لا یَسْأَلُکَ وَ عَلَى الْجَاحِدِینَ بِرُبُوبِیَّتِکَ فَکَیْفَ سَیِّدِی بِمَنْ سَأَلَکَ وَ أَیْقَنَ أَنَّ الْخَلْقَ لَکَ وَ الْأَمْرَ إِلَیْکَ تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ سَیِّدِی عَبْدُکَ بِبَابِکَ أَقَامَتْهُ الْخَصَاصَةُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَقْرَعُ بَابَ إِحْسَانِکَ بِدُعَائِهِ [وَ یَسْتَعْطِفُ جَمِیلَ نَظَرِکَ بِمَکْنُونِ رَجَائِکَ‏] فَلا تُعْرِضْ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ عَنِّی وَ اقْبَلْ مِنِّی مَا أَقُولُ فَقَدْ دَعَوْتُ [دَعْوَتُکَ‏] بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ لا تَرُدَّنِی مَعْرِفَةً مِنِّی بِرَأْفَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی لا یُحْفِیکَ سَائِلٌ وَ لا یَنْقُصُکَ نَائِلٌ أَنْتَ کَمَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا نَقُولُ،... 8⃣2⃣ 🌸 ترجمه خدایا تویى که عطایت را پى ‏درپى فرو ریزى، بر کسى ‏که از تو درخواست نمى‏ کند، و بر آنان‏ که منکر پروردگاریت‏ هستند، چه رسد آقاى من بر کسى ‏که از تو خواهش کرده و یقین نمود که آفرینش از تو و فرمان تنها به دست توست، منزّه و والایى اى پروردگار جهانیان، اى آقاى من بنده‏ ات به درگاه توست، تنگدستى او را پیش رویت قرار داده‏ با دعایش در خانه احسانت را مى ‏کوبد، پس روى کریمانه ‏ات را از من برمگردان، و آنچه مى‏ گویم از من بپذیر، من تو را به این دعا خواندم، امید دارم که به خاطر معرفتم به رأفت و مهرت‏ مرا باز نگردانى. خدایا تویى آن‏که پرسنده‏ اى ناتوانت نکند، و عطاگیرى از تو نکاهد، تو چنانى که خود گویى، و بالا‌تر از آنچه ما مى‏ گوییم... 🆔 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ امام زمانمــ ❤️ـــــــ قصه من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا 💎💎💎 سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا 🌹تعجیل در فرج اربابمون صلوات 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷🍃💖 همین که تو هر صبح در خیالِ منی؛ حالِ هر روزِ من خـوب است... صبحت بخیر آقایِ خوبی ها ❤️ ✋سلام مهربانان همراه روزتون بخیر در پناه خدا و نگاه امام زمان(عج) 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍یکشنبه را دوست دارم... روز زیارت دوست داشتنی ترین همسران حضرت علی علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 💞روز یکشنبه به نام حضرت علی و حضرت زهرا علیهم السلام است. ✨در زیارت حضرت علی علیه السلام بگوئیم السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ، الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ، وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ، وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ، وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ، فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ، وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ، وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ ] أَجْمَعِينَ. 💠📿💠📿💠📿💠📿💠📿💠 سلام بر شجره نبوت، و درخت تنومند هاشمي، درخت تابان و بارور به بركت نبوّت، و خرّم و سرسبز به حرمت امامت، و بر دو آرميده در كنارت آدم و نوح (درود بر آن ها باد) ، سلام بر تو و بر اهل بيت پاك و پاكيزه ات، سلام بر تو و بر فرشتگان حلقه زننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت، اي مولاي من اي امير مؤمنان، امروز روز يكشنبه و روز تو و به نام توست، و من در اين روز ميهمان و پناهنده به توأم، اي مولاي من از من پذيرايي كن و مرا پناه ده، چه همانا تو كريمي و مهمان نوازي را دوست مي داري، و از سوي خدا مأمور به پناه دادني، پس برآور خواهشي را كه براي آن در اين روز بسوي تو ميل نمودم و آن را از تو اميد دارم، به حق مقام والاي خود و جايگاه بلند اهل بيتت نزد خدا، و مقام خدا نزد شما، و بحق پسر عمويت رسول خدا كه خدا بر او و خاندانش همه و همه درود و سلام فرستد. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ✨و در زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها بگوئیم السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ، فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلا أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِي، فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ [طَاهِرٌ] بِوِلايَتِكِ وَ وِلايَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. 💠📿💠📿💠📿💠📿💠📿💠 سلام بر تو اي آزموده شده، آن كه تو را آفريد آزمودت، پس تو را به آنچه آزمود شكيبا يافت، من از صميم قلب به تو ايمان دارم، و بر آنچه پدر بزرگوارت و جانشينش (درود خدا بر آن دو باد) آوردند بردبارم، و از تو مي خواهم از آنجا كه مؤمن به تو هستم مرا به گروندگان آن دو ملحق سازي تا دلشاد گردم، پس گواه باش كه همانا من تنها به ولايت تو و ولايت اهل بيتت (كه درود خدا بر همه آنان باد) پاك گشته و دلگرمم. ✅ زیارت قبول لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 💠 امام صادق عليه السلام: 🌷 يكى از محبوب ترين كارها نزد خداوند عزّوجلّ شاد كردن مؤمن است: ✅ برطرف كردن گرسنگى اش، ✅ يا زدودن اندوهش، ✅ يا پرداختن قرضش 📙 ميزان الحكمه ج ٢ ص۴٣۵ @eightparadise 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✿ کمک کردن به همسر در خانه 〽️ حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:‍ «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند، عرض کردم: بفرمایید. اظهار داشتند: بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم!» 〽️⇦ «هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند مگر اینکه پاداش او به هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد، ثواب یک سال عبادتی است که تمام روزهایش را روزه گرفته و تمام شب هایش را به عبادت ایستاده، شب زنده داری کرده باشد. و خداوند به او ثوابی می بخشد که به انبیای صابر خود مثل حضرت داوود و یعقوب و عیسی علیهم السلام بخشیده باشد.» ◇⇦‍ ای علی! « کسی که در کارهای خانه به همسر خود بدون سرکشی و دلتنگی و تکبر خدمت نماید، پروردگار اسمش را در دفتر شهدا ثبت می کند و برایش به هر روز و شبی ثواب هزار شهید و به هر قدمی که بر می دارد به آن مرد ثواب حج و عمره می دهد و به هر قطره ای که از بدنش عرق بیاید یک خانه در بهشت برایش منظور می نماید.» ◇⇦‍ ای علی! « یک ساعت خدمت کردن به همسر در کارهای خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و بهتر از آزادی هزار بنده در راه خدا و هزار جنگ در راه دین و عیادت از هزار مریض و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه ای که برای رضای خداوند رحمان سیر گردد و هزار برهنه را پوشاند و هزار اسب در راه پروردگار دادن و برایش بهتر از هزار دینار به مستمندان صدقه دادن و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زبور و قرآن است و بهتر از آزاد کردن هزار اسیر و بخشیدن هزار شتر به فقراست و چنین مرد خدمتکار به همسر از دنیا بیرون نمی رود مگر این که جایگاه خوب خود را در بهشت ببیند.» ❗️⇦‍ ای علی! «کسی که روگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش بدون حساب وارد بهشت می شود.» ❗️⇦ ای علی! «خدمت به همسر کفاره ( پاک کننده) گناهان کبیره است و خاموش کننده آتش خشم پروردگار جبار و صداق ازدواج با حور العین و این خدمت موجب زیادی خوبی ها و علو مقام است.» ❗️⇦‍ ای علی! « خدمتکار همسر نمی شود مگر شخص صدیق و درستکار و یا شهید و یا مردی که خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را برایش خواسته باشد.» 📚 بحار ج ١٣ ص ١٣٣ ، جامع الاخبار ص ١٠٢ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللّهِ الَّذِي لا أَرْجُو إِلّا فَضْلَهُ، وَ لا أَخْشَى إِلّا عَدْلَهُ، وَ لا أَعْتَمِدُ إِلّا قَوْلَهُ، وَ لا أُمْسِكُ إِلّا بِحَبْلِهِ، بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ، وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ، وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ، وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ، وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ، وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاحُ وَ الْإِصْلاحُ، وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ، وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا، وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوَامِهَا، وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ، وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطِينِ، فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاتِي وَ صَوْمِي، وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي، وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي، وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي، فَأَنْتَ اللّهُ خَيْرٌ حَافِظاً، وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ، وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضاً لِلْإِجَابَةِ، وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ، وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لا يُضَامُ، وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لا تَنَامُ، وَ اخْتِمْ بِالْإِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي، وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي، إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. 📿💠 ترجمه 💠📿 به نام خدايي كه جز به فضل و بخشش او اميد نبستم، و جز از عدالت او نهراسم، و جز به سخن او اعتماد نمي كنم، و جز به ريسمانش چنگ نزنم، تنها به تو پناه مي آورم اي خداي بخشايشگر مهربان از ستم و دشمني، و مصائب روزگار و اندوه هاي پياپي و پيش آمدهاي ناگوار دوران، و از گذشت عمر پيش از مهيا شدن و توشه برداشتن، و تنها از تو راهنمائي مي جويم به سوي آنچه خير و صلاح من در آن است، و فقط از تو ياري مي خواهم در آنچه پيروزي و رستگاري با آن همراه است، و در پوشيدن لباس عافيت و كمال آن و فراگيري سلامتي و دوام آن تنها به تو دل مي بندم، و به تو پناه مي آورم اي پروردگار من از وسوسه هاي شياطين، و به ياري سلطنت تو دوري مي جويم از ستم پادشاهان، پس آنچه از نماز و روزه ام صورت گرفته پذيرا باش، و فردا و روزهاي پس از آن مرا بهتر از اين ساعت و امروزم قرار ده، و مرا در بين خويشاوندان و بستگانم عزيز گردان، و ، چرا كه تويي خدا و بهترين نگهدار، و تويي مهربان ترين مهربانان، خدايا من در امروزم و يكشنبه هاي ديگر از شرك و بي ديني به سوي تو بيزاري مي جويم، و دعايم را تنها براي تو خالص مي كنم تا در معرض اجابت قرار گيرد، و به اميد پاداش تو بر طاعتت پايداري مي كنم، پس درود فرست بر بهترين آفريده ات محمّد، آن كه دعوت كننده مردم به حقانيت تو بود، و با عزّت ذلّت ناپذير خود، و به ديده بي خواب خودت حفظ كن، و كارم را با گسستن از همه خلق و پيوستن به تو و عمرم را با آمرزش خويش پايان بخش، همانا تويي بسيار آمرزنده و مهربان. ✅ الهی آمين بفرمائید هشت بهشت 👇😊 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🔰موقع خُرد کردن پیاز تا می‌توانید گریه کنید ! ✍زیرا اشک و سوزش چشم موقع خُرد کردن سبب می‌شود چشم آهسته‌تر پیر شود، در بزرگسالی دچار آب مرواريد و پیری چشم نشده و آلودگی و سموم چشم ازبین برود. 🆔 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ما یار توئیم اهل توئیم اهل بهشتیمـ🌸 هر کس که تو را دوست ندارد به جهنمـ🔥 جانمان پیشکش سیدنا خامنه ای بفرمائید 👈 هشت بهشت 👇 @eightparadise 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ خدا برای ما کافیست ألیس الله بکاف عبده؟! 🔴تاوان امید بستن به غیر از خدا! 🌺جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف آمد و گفت: 🔹اي يوسف چه كسي تورا زيباترين مردم قرار داد؟ ✨فرمود: پروردگار 🔹چه كسي ترا نزد پدر محبوب ترين فرزندان قرار داد؟ ✨فرمود : خدايم 🔹چه كسي كاروان را به سوي چاه كشانيد؟ ✨فرمود:خداي من 🔹چه كسي سنگي كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت؟ ✨ فرمود:خدا 🔹چه كسي از چاه ترا نجات داد ؟ ✨فرمود : خدايم 🔹چه كسي ترا از كيد زنان نگه داشت؟ ✨فرمود:خدايم 🌟اينك خداوند مي فرمايد : چه چيز تورا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز گوئي؟ 🔴پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقي سلطان اعتماد كردي و گفتي : مرا نزد سلطان ياد كن ) 🌸یوسف علیه السلام به قدری پشیمان شد و در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند و قرار شد يك روز گريه كند و يك روز آرام بگيرد. 📘نمونه معارف ج ٣ ص ٢٨٠ 📗لئالی الاخبار ص ٩٢ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ رضاخانی که اینقدر از وطن‌پرستی و اقتدارش حرف می‌زنند تو همچین روزایی انگلیس با لگد از کشور پرتش کرد بیرون! صحبت‌های جالب و مهم رهبر انقلاب به مناسبت اشغال ایران توسط متفقین و فرار ..بدون هیچ تعصب گوش کن 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🌹‌شهـــید ابراهیم هادی اگر می خواهیم کنار هم‌ راحت باشیم، باید تجمل گرایی را کنار بگذاریم. باید رفت و آمدها و صله رحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم، تا رابطه خانواده ها همیشه برقرار باشد. @eightparadise 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ... ✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🆔 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸