#لحظه_شمار_روز_عاشورا
حوالی ساعت ۱۷
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
بعد از شهادت سیدالشهدا اشقیا لباسهای ایشان را غارت کردند و به سمت خیمههای زنان و کودکان حمله بردند و آنها را به آتش کشیدند در بعضی از مقاتل نقل شده حضرت زینب سلام الله علیها نزد امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد:«ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمه ها را آتش زدند، ما چه کنیم؟» امام فرمودند:«علیکن بالفرار»
می گویند در همین حوالی از روز عمربن سعد به ۱۰ نفر از اسب سواران دستور میداد تا با اسب هایشان بر پیکر مطهر امام حسین (علیه السلام) بتازند.
سید بن طاووس نقل میکند: عمر سعد در روز عاشورا سر بریده امام حسین (علیهالسّلام) را به خولی و حمید بن مسلم داد تا آنها آن را نزد ابنزیاد ببرند، سپس دستور داد سر از بدن سایر شهیدان جدا نمودند و آن سرها را به همراه شمر بن ذی الجوشن، و قیس بن اشعث، و عمرو بن حجّاج به سوی ابنزیاد فرستاد، آنها سرها را به کوفه آوردند. عمر سعد در روز عاشورا و روز بعد تا ظهر، در کربلا ماند.»
اما از طرفی بلاذری نقل میکند در روز یازدهم سرهای شهدا بریده شد و پس از اینکه عمر بن سعد و همراهانش اهل بیت (علیهمالسّلام) را به سوی کوفه حرکت دادند، سرها را نیز روی نیزهها زدند و با خود بردند.
@ein_ta
کربلایی نریمان پناهی_5 مرداد 97 - هیئت رزمندگان - شور - خون گریه میکنم-1533107393.mp3
5.87M
خون گریه میکنم
نریمانپناهی
@ein_ta
هدایت شده از | عِینْطاٰء |
میخواست سکانسی کوتاه از دو رخداد را در ذهنش ترسیم نماید
#قطعهاول
روزهای نخستِ محرم
صدای اسب های چابکِ سپاه اندکِ حسین در صحرای کربلا میپیچید
همین هفتاد و دو نفر آنقدر به چشم می آمد که میتوانست شانه های سپاه چندین هزارنفری مقابل را به لرزه در آورد
همه ی خوبان آمده بودند
عباس و علی اکبر و قاسم و عبدالله
و گل سرسبدشان حسین (علیه اسلام)
هنوز رباب دستش رغبت تکانه ی گهواره ی علی کوچکش را داشت
هنوز رقیه خاتون خنده های خود را با خنده های سکینه تقسیم مینمود
هنوز هر آیینه که کسی تشنه اش میشد لبان خود را با تعارفاتِ غلامان کاروان آشِنا میدید
خلاصه جمع همه جمع و حسین حرارت این دورهمی عاشقانه را بیشتر می نمود
و در گوشه ای دیگر سپاه
انگار خواهری محترمه قرار بود که از بلندای اسب نزول نماید و برای اولین بار تربت کربلا را با گام های استوارش متبرک نماید
عباس زانو میزند
علی بزرگتر جهت ایمن را
و قاسم جهت ایسر را میستاند
و دیگر محرمی، اطراف را میپاید که کسی نگاهش حتی لحظه ای سمت آن محترمه متمایل نشده باشد
تا آن محترمه خاتون
هیبت علویِ خود را از مدینه به صحرای کربلا هدیه نماید...
#قطعهدوم
هرم آتش آنقدر زیاد بود که همانند بادهای تند،گداخته های خیمه ها را این طرف و آن طرف مینماید
زیرصدا را که جستجو میکنی، تنها چیزی که میشنوی،صدای ضجه ی دخترکان فراری است
و شاید آن صدای دور ،صدای دخترکی باشد که از ترس،خود را به دور دست ترین جای میدان پناه داده است
هرم آتش همه ی علفزار های بیابان را هم به سوختن واداشته
حتی هرم آتش بیخیال صورت دخترکان گلاب رو هم نشده
آن طرف که نگاهش را متمایل کرد سکینه ای مانده را دید، که زیر لبش هِی میخواند
آخر این چه خواسته ای بود که از عمویت کردی؟!
ما که آب نداشتیم!
حالانه آب داریم و نه عمویی
ما که آب نداشتیم حالانه آب داریم نه پشت و پناه حرم
اما اینهارا توانست از سر بگذراند
که به یکبار نگاهش متوجه میانه بیابان شد
درست است
همان خانوم محترمی که همین ده روز پیش دور و برش را مردان حرم گرفته بودند
به یکباره خود را پر از تنهایی دید
هم عباس رفت
هم بچه های برادرش
و هم بچه هایخودش
و انگار نبودِ حسینش بیشتر کمرش را خرد کرده تا داغ دیگر عزیزانش...
آری زینب بود
تنهای تنها
میان آن همه سروصدا
میان آن همه گداخته های واپس زده از خیمه های آتش خورده...
اما او تازه رسالتش شروع شده
بچه ها را سروسامانی میدهد
همه را به خط میکند
و خود سرسلسله ی کاروان،قدم های خسته اش را برزمین داغ کربلا به سختی میفشرد
تا کسینبود حسین را متوجه نشود،،،
انگار حسین بعد ازشهادتش حضورش بیشتر شده بود و این را میتوانی از خطبه های خواهرش در شام و کوفه دریابی...
آری زین پس حسینِ کربلا زینب شده بود و قرار است او همه کاره ی همه ی ماجرا باشد...
@ein_ta
| عِینْطاٰء |
یه سوال به نظرتون سبک قبلی کانال رو دنبال کنیم یا سبک سیاسی اجتماعی ؟ تو ناشناس بِم بگین https://dai
سلامو علیکمات
ممنون بابت همه رفقایی که تو این نظر سنجی شرکت کردن.اونجوری که هم خودم برداشت کردم و هم بقیه پیشنهاد دادن ،این تصمیمو گرفتم که یه مقدار ترکیبی پیش بریم.والبته مثل بقیه کانال دارایی که مسایل روز رو بررسی میکنن نمیایم ثانیه ای خبر بذاریم.اگه اون خبر مهم باشه درموردش چند خط مینویسم و درکل سبک قبلی بیشتر میچربه...
باتشکر
باخدافظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعار : "ظریف گورتو گم کن"
•در نمازجمعه امروز تهران مورخ ۲۹ تیر ۱۴۰۳
🔻وای از این جماعت بی بصیرت.جماعتی که فکر میکنه باشعارهای تندی که سر میده داره به رشد جامعه اسلامی کمک میکنه.از یه طرف فرمانده های سپاه رئیس جمهور منتخب رو به آغوش میکشند،از یه طرف نماز گزاران نمازجمعه، دست راست رییس جمهور رو به فحش میبندن.
اونوقت فردا میگن چرا مردم بی حجاب شدن؟!چرا مردم از نظام بدشون میاد؟چرا ما مذهبی هارو قبول ندارن؟چرا به نظام بی اعتمادن؟
یکینیست به این جماعت متحجر بگه شما چقد به انتخاب اونا احترام گذاشتی؟شما چقد اونارو مردم این کشور حساب کردی؟شماچقد...
وای از این جماعت #سربهمهرمتحجر
واااای
@ein_ta
•آقا هرچیمیخوام به اتفاقات سیاسی بپردازم مگه وقت میشه؟!
آدم نمیدونه از بی کفایتی پزشکیان ناله کنه یا از گزینه های پیشنهادی ظریف.
از رفتارهای تند بعضی رفقا صحبت کنه یا از چشم امید دوستان مقاومت نسبت به دولت ایران.
خلاصه #شترگاوپلنگی شده برای خودش...
بیخیال
به جای همه حرفا
این شبنامه پایین رو گوش بدین حالتون خوب شه👇
و ليس كل ما صرفه الله عنك شر لك، لعلك انت الخير الذي لايستحقونه...
•و تمامِ چيزهایی كه خدا از تو دور میكند
برايت "شر" نيستد
چه بسا تو آن خيری باشی
كه آنها "استحقاقش" را ندارند
@ein_ta
| عِینْطاٰء |
خلاصه هیچی دیگه همین! @ein_ta
گفتم یادآوری داشته باشم
ذکر امشبتون یادتون نره
بلند بگو سریع جوابتونو بدن
بنی الدهمان
بنی القیعان
بنی القماقم
هدایت شده از | عِینْطاٰء |
26.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•شاید بگی اگه منم جای خدا بودم میگفتم که آره ناامیدنباش.منم اگه کل دنیا زیر دستم بود ،کل سیاره ها و کهکشانا به یه اشارم جا به جا میشدن ،میومدم میگفتم که ناامید نباشین.همه چی حل میشه...
خدا کِی اومده جای بنده ی بیچارش بشینه ،تایکم از غصه های بنده هاشو متوجه بشه...والا هیچ وقت تجویز امید اونم در هر صورتی رو نمیکرد.
•این ادبیات خیلی از ماهاست.دقیقا اون زمانی که دیگه از همه کسو همه چیزناامید شدی یهو سرتو میاری بالا و ذُق میزنی تو چشمای خدا و میگی :
آهای خدا
اصن میفهمی من چی میگم؟!!!
•ولی دقیقا همون موقع
وقتی که خدا یه دستش رو گذاشته زیر چونش و پاشو انداخته روی اون پاش
و داره با اسرافیلو میکائیل و جبرائیل چای میزنه،میگه باز این دوباره صداش در اومد،یکی بره آرومش کنه
اسرافیل، بنده ی من نمیدونه که باید زمونه پیش بره.جبرایئل بنده ی من نمیدونه که من اصن مثل اون عجول نیسم.
اصن میکائیل همین الان برو بهش بگو که باید زمان بگذره....
•تو گذر زمان آدما پخته میشن
تو گذر زمان آدما به نقدای خودشون واقف میشن
اصن گذر زمان حباب شخصیتی مارو میترکونه.گاهی اوقات فک میکنیم برای خودمون خری شدیم(خری شدن اصطلاح از کسی شدن هستش،به خواننده بَر نخوره)
خداکم کم تو گذر زمان بادت رو خالی میکنه.کم کم بهت میفمونه هیشکی نیستی،میفمونه که همه ی عناوین تپلی که داشتی همش بادِ هوا بودش
•بچه ها بگردیم دنبال خدا و ازش بخواین که یه موقیعتی براتون پیش بیاره که شما رو به این نقطه برسونه.ازش بخواید که شمارو پیش خودش خار و ذلیل کنه،بخواین که شما رو به خودِ واقعیتون برسونه.
بذارید تو همین ده سال گُلِ امرتون به نقاط ضعف و قوتتون آگاه کنه و الا اگه کج دارو مریض برین جلو و بعد از یه عمر بی خبری شستتون خبردار بشه خیلی خرد میشین.
•امیدتو از دست نده
خدا برای لحظه های پر دردِ تو برنامه داره
خدا تهِ همه کوچه بن بستای زندگی که بهش بد و بیراه گفتی داشته برات زار زار گریه میکرده
اخه چجوری دلتو به دست بیاره که تو باز بمونی براش؟!
دیگه چجوری تو قرآنش خودشو به درو دیوار بزنه که ولش نکنی
ولششش نکن
بمون
برای اخرین بارم که شده بمون تا وقتش برسه
به شدت ولشش نکن
•به شدت ولش نکن
به همون شدتی که جناب هاجر، هفت بار از سر تشنگی بین صفاو مروه رو دوید ولی ولش نکرد
به همون شدتی که جناب ابراهیم هرم آتیش رو جلوی خودش دید ولی ولش نکرد
به همون شدتی که موسی دریای خروشان نیل رو دید ولی ولش نکرد
ولش نکن