🔰نظم
🔶🔸 بعضىها كه با خانه درهم و برهم و اتاق به هم ريخته و در كثافت نشستهاى برخورد مىكنند
و مسئول نظافتش مىشوند،
در برخورد اول وحشت مىكنند و فرار مىنمايند...
تا آنكه فكرشان سازمان بگيرد و سرنخ دستشان بيايد و آماده شوند و بازگردند و در خانه شلوغشان نظمى به پا كنند...
🔸ما از اين دسته هستيم كه مىخواهيم دل آشفته و سينه در هم شده را،
كه هر كس در آن خرگاهى برپا كرده و حكومتى راه انداخته مهار كنيم.
🔸 مىخواهيم در اين خانه بىحصار و در اين بتخانه كثيف، نظمى به پا نماييم.
🔸 مىخواهيم در اين خرابه، بنايى به پا داريم
و اين است كه از غوغاى اين همه فرياد و از فشار اين همه بار، به وحشت افتادهايم و فرار كردهايم
و به شادى و پايكوبى پرداختهايم
تا در زير پوشش نشاطمان خودمان را گم كنيم و با تنوعها تحركمان را پايمال نماييم،
ولى اين شدنى نيست
كه اين مانى بزرگ نمىتواند براى هميشه در دل ما نقاشى كند و ما را فريب بدهد.
🔸تنوعهاى هفت رنگ هم نمىتواند اين پرده بزرگتر از هستى را در خود بگيرد
و اينجاست كه پس از وحشت و فرار از خود،
بايد آماده شويم و سرنخ را پيدا كنيم.
🔷🔹 عظمت كار براى آنها كه نظم را فهميدهاند، ديگر وحشتى نمىآورد.
🔹 اين درست است كه تو بىنهايت راه در پيش دارى،
ولى در هر لحظه بيش از يك گام برايت نيست...
🔹 نظم به تو كمك مىكند كه بفهمى گام اول را از كجا بردارى و سپس گامهاى بعد را.
🔹 اين درست است كه كارهاى زياد داريم،
ولى گرفتارى ما در هر لحظه بيش از يك كار نيست
و آن مهمترين كار است،
نه تمامى آن همه كار
و همين مفهوم از نظم، تو را قادر مىسازد كه اهميتها را بشناسى و از جايى شروع كنى.
🔹 يك ساختمان عظيم را تو در يك لحظه نمىسازى.
اين ساختمان را و اين كار را تنظيم مىكنى و تحليل مىكنى تا آنجا كه بفهمى چقدر مصالح مىخواهى و چقدر افراد و نيرو مىخواهى
و مىفهمى كه اين مصالح و اين افراد را از كجا تهيه كنى
و اينجاست كه سرچهارراه مىآيى تا عمله جمع كنى
و دنبال چوب مىروى كه دسته كلنگ و بيل را محكم بسازى
🔹و اينجاست كه تو، تويى كه تمامى ساختمان را مىشناسى، در گامهايت آن قدر آسوده هستى كه گويا جز همين يك گام، كار ديگرى برايت نيست
و اين تويى كه آماده شدهاى و مسلط هستى.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط صفحه ۱۲
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰خلوت و توجه
◾️ در آن «شب سياه»،
كه قلبم در راه گلويمايستاده بود،
به آن جلوه روشنايى رسيدم.
او در گوش صبحدم به من گفت :
تو هيچگاهبه خودت نمىانديشى،
اما به يك ليوان،
بسيار...
◽️ او در جلوه طلوع به من گفت :
تو «خودت» را گم كردهاى.
گم شده تو، در تو خلاصه مىشود.
◾️ او در اوج نيمروز،
هنگامى كه از من جدا مىشد، زمزمه مىكرد :
خيال مىكنى سرابها تو را سرشار مىكنند...؟!
ببين قلب تو، در راه گلويت ايستاده،
دل تو بوى مرگ مىدهد.
◽️ آنها كه به يك ليوان پوچ،
بيش از خودشان فكر مىكنند،
آنها كه با خودشان و بر خودشان مرورى نداشتهاند،
پيداست كه خودشان را گم مىكنند
و در ابتذال زندگى روزانه رسوب مىكنند و فسيل مىشوند.
◾️ و اين دل مرده و اين قلب گنديده، در راه گلويشان،
در راه نفس كشيدنشان مىنشيند
و عرصه را برايشان تنگ مىكند و انتقام مىگيرد.
◽️ آخر مگر نه اينكه انسان از خودش عبور مىكند
تا به دنياى بيرون مىرسد،
پس چه شد كه اين منزل اول مجهول مانده
و يا در نهايت به تحليل علمى
دستگاه هاضمه و قلب و مغز اكتفا شده
و از مقايسهها و تكبيرها بركنار مانده است.
◾️ اين فرار از خويشتن و اين فرار از خلوت و از سكوت
و از مرور بر خويش،
به خاطر انگيزههايى است كه اگر تحليل شوند،
مىتوانند ما را از اين فرار و دل مردگى و گم شدگى نجات بدهند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط صفحه ۱۷
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
شجاعت در راه حق2.mp3
2.41M
🎙شجاعت در راه حق ...
#پادکست_صوتی
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰از گردن خودت برای دیگران پل نساز
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 از گردن خودت براى ديگران پل نساز
🔷🔹 مادامى كه عمل تو در اعماق ريشه ندوانده باشد
و از شناخت و احساس تو مايه نداشته باشد،
اين عمل به درد ديگران مىخورد
و حتى بهشت هم مىسازد،
ولى نه براى تو كه خودت را به جهنم انداختهاى
و با چشم كور راه افتادهاى.
🔹 اين بزرگترين جنايت است
كه يك دسته بشناسند و بسنجند و تصميم بگيرند
و من اجرا كنم،
مگر مغز من در سر ديگران است
كه براى من تصميم مىگيرند؟
🔹اين گونه حركت گرچه سريعتر و راحتتر است
ولى انسانى نيست و ادامهاى نخواهد داشت.
🔹 بريدگى ميان انسان و عمل
از همين مسخ مايه مىگيرد و
به بيگانگى از خويش و به دلمردگى منتهى مىشود.
🔹 تو اگر مىخواهى با عمل خوبت به خوبى برسى
و بهرهبردارى و رفعتى بگيرى و بالاتر بروى،
وسعتى بيابى و ظرفيتى به دست بياورى
ناچارى كه از اينجا شروع كنى.
ناچارى كه پيش از عمل،
خلوت و نظارت و شناخت و هدف و طرح و نقشهاى داشته باشى،
وگرنه آبى هستى كه به آسياب ديگران مىريزى.
🔹 و اين دستور است كه
«لاتَجْعَلْ رَقْبَتَکَ جِسْرَآ لِلنَّاس ».
از گردن خودت
براى ديگران پل نساز كه آنها برسند و تو بمانى.
🔹 آنها كه مىخواهند از تو گوش درست كنند و چشمت رابگيرند و مغزت را بخورند، هر كه باشند جنايتكارند.
آنچه كه استبداد را شكل مىدهد،
همين پوك شدن آدمها و از دست رفتن بينات و كتاب و ميزان است.
🔹 سردسته تمام اساسهاى
استضعاف و استبداد و استثمار و استعمار و...
سردسته تمامى اينها
همان پوك كردن و استخفاف است؛
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ ».
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه 21
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
تا وقتی دنیا برایت بزرگ است ....mp3
4.14M
🎙تا وقتی دنیا برایت بزرگ است ...
#پادکست_صوتی
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 محاسبه و حضور
🔷🔹 لج بازى با آنهايى كه از آن طرف بام افتادهاند
و يك عمر نقشه كشيدهاند
و يك لحظه كار نكردهاند،
آدم را به اقدام بدون برنامه مىكشاند.
و از اين طرف بام پايين مىاندازد.
🔹 تو كه عكس العمل حركت اينهايى،
ناچار فدايى و قربانى مىشوى.
🔹 تو بخاطر باطل ديگران نمىتوانى
از حق خودت چشم بپوشى.
🔹 تو كه به يك ليوان خالى
سالها فكر مىكنى.
🔹 چگونه مىتوانى، خودت را بىحساب
به آب بزنى و با هستى خودت قمار كنى.
🔹 عمق مسأله اين است
كه ما خودمان را جزء موجودى حساب نمىكنيم
و به اندازهى يك تكه پارچه
و يك قطعه گوشت هم براى خودمان،
طرحى و نقشهاى نمىريزيم،
🔹 ولى آنها كه مىخواهند عنتر دست لوطىها نشوند،
براى خودشان جايى باز مىكنند.
اينها كه مىخواهند رويش داشته باشند
و بر ساقهى خود بايستند،
مجبورند كه ريشه بدوانند
و از اعماق سر بر آورند
و اين عمق خلوت و ارزيابى
و اين حضور و محاسبه،
اولين گام آنهايى است
كه مىخواهند در سرزمين عمر خود،
چيزى بسازند و بنايى را بالا ببرند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۲۵
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰تمام جهان آیه اوست
🔶🔸اين قرآن است كه مى خواهد فكر ما را كمك كند،
تا از اين ديوارها بگذريم
و از محدودهها بيرون بياييم.
🔸اين قرآن است كه خدا را در تمامى بتهاى تو نشان مى دهد
و از تمامى جهان كه ديوار چشم تو هستند، براى تو آيه مى سازد و پيام در مىآورد،
چون واقعيت و پيام چنان درهم گره خورده اند كه از تمامى جهان آيه بر جاى مانده است.
🔸ما هنگامى كه يك قدم برمى داريم و مى خواهيم پيامى را بشنويم،
ميان سمبل و واقعيت،
ميان پيام و واقعيت تفكيك مى كنيم
يا زبان سمبوليك را مطرح مى كنيم
و واقعيت را از آن مى گيريم
و يا واقعيت را مطرح مى كنيم
و هيچ رمزى را نمى پذيريم
و هيچ پيامى را نمى شنويم،
🔸ولى با اين جريانى كه از آن حرف مى زنيم
و در سورهى ابراهيم بر آن مرور مى كنيم،
اين هر دو را با هم گره خورده مى بينيم.
يك قطعه كاغذ، يك سيب گنديده، يك شكوفه بر سرچوب، تمامى اينها هم واقعيت هستند
و هم پيام دارند و او را نشان مى دهند و
در يك جريان پيچيده تو را صدا مى زنند و با خود مى برند.
🔸تفكيك واقعيت از پيام،
كار آنهايى است كه بيش از يك چشم ندارند
و از سوراخ تنگ هم نگاه مى كنند
و از وسعت ديدگاهى كه اين همه را با هم دارد،
جز نقطه هاى پراكندهاى نمى بينند.
بارها گفته ام عصاى موسى هم واقعيت است و هم پيام دارد.
ناقه ى صالح هم واقعيت است و هم پيام دارد.
موسى از چوب خشك در برابر فرعون اژدها مى سازد و از بنى اسراييل مرده براى طاغوت، لولو خلق مى كند. و صالح از سنگ، غذاى آنها را تأمين مى كند و آنها از اين نعمت كار نمى كشند
و با اين امكان حركت نمى كنند،
بل آن را از پاى مى اندازند
و پايش را مىزنند.
🔸 اينها همه واقعيت هايى هستند كه حرف دارند.
همان طور كه همين سيب گنديده حرف دارد.
همين درخت پربار حرف دارد.
همين نسيم حرف دارد.
ابر و باد و مه خورشيد و فلك، حرف دارند.
و اين حرفها را كسى مى شنود كه با اين خلوت و سكوت همراه شده.
چون اين خلوت به غار پناهنده شدن و بازى درآوردن نيست،
🔸 كه تو حتى در جمع مى توانى خلوتى داشته باشى و در خلوت مى شود كه مشغول خيالها باشى.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚کتاب صراط صفحه ۲۸
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 عظمت ها فریبت ندهد
🔷🔹 آن روز كه رسول از كنار كعبه بانگ برداشت،
هيچ كس باور نمى كرد
كه اين فرياد از حلقومش فراتر رود
و در گوشها بنشيند
و در دلها راه يابد
و از مرز قرنها بگذرد
و در نسلها جاى بگيرد
و از قامت فرياد تا اقتدار سكوت را پشت سر بگذارد.
🔹 و آن روز كه در بيابانهاى تخت جمشيد، همراه آن شكوه و فرياد نوشانوش،
آن غرور سايه انداخت،
كسى باور نمى كرد كه قرنها را رها كند و نسلها را آزاد بگذارد،
🔹 ولى اين درس قرآن است كه عظمت ها تو را فريب ندهد
و حقارت ها تو را نرماند،
🔹 كه يك گندم هنگامى كه هماهنگ با نظام در جاى خود مى نشيند،
سنبله مى شود و هفتصد برابر دانه مى آورد
و يك انبار گندم هنگامى كه در كنارى ماند و بر سطح لغزيد،
فقط خوراك سوسكهاست
و چيزى نمى گذرد كه فضله هايش را هم نمى بينى.
🔹 داستان آنها كه از او چشم پوشيدند و وحى او را نديده گرفتند
و در سطح لغزيدند
و با نظام و سنت و مرصاد هماهنگ نشدند،
كارهاشان اگر به بزرگى تاريخ است،
همچون خاكسترى خواهد بود در باد، در روز طوفان.
چه باقى مى ماند؟
لا يَقدِرونَ مِمّا كَسَبوا على شَيءٍ ذلِك هُوَالضَّلالُ البَعيد.
ضَرَبَ اللَّه مَثلًا كلمةً طيبةً.
🔹 آنها كه خود را نكاشته اند و ريشه ها را از خاك بيرون برده اند،
قرارى نخواهند داشت.
🔹 اما آنها كه هماهنگند،
چون درخت به فلاح، به رويش مى رسند و بال مى گسترند
و آسمان ها را در قلمرو خود مى كشند و فرشته ها را ميوه مى دهند و بهره مى رسانند:
أَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فى السَّماءِ تُؤتى أُكُلَها كلَّ حينٍ.
اينها ثبات دارند و قرار گرفته اند كه ريشه دارند
🔹 و اين خداست كه به آنها ثبات مى دهد، همچون ابراهيمى كه فرزندش را در آن بيابان پروريد و آرام بود.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط،صفحه ۳۲
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 رابطه پدیده ها با خدا
◼️ تو خدا را مى بينى
در حاليكه تمام واسطه و قانون ها و پديده ها را هم ديده اى،
ولى در آنها نمانده اى و راهت را ادامه داده اى
و تمام هستى را آيت ديده اى، نه غايت و نهايت.
◽️ آيتى كه او را نشان مى دهد و به او اشاره دارد،
نه غايتى كه در خودش نگه دارد و تو را به بن بست بكشاند.
◾️ با اين ديد تو دست او را بسته نمى بينى، كه عليت و وابستگى و نظام هستى جلوى او را بگيرد،
كه اين عليت و پيوند را او برقرار كرده. اين عليت ذاتى نيست، جعلى است،قرارش داده اند
و اين است كه از هر راه ديگر هم كه قرار بگذارند، شروع مى شود و از هر چيز بيرون مى آيد.
◽️ با اين ديد معجزات، طبيعت هايى هستند كه با آن مأنوس نشده اى و عليت هايى كه آنها را نشناخته اى
◾️ و طبيعت، معجزهاى است كه با آن آشنا شده ايم و انس گرفته ايم.
◽️ و اين است كه در كنار تمام وسيله ها و علت ها، آرام نمى گيرى كه رسيدم و بدون هر گونه وسيله، جزع نمى كنى كه ماندم.
◾️ و اين است كه ادامه ى اين بينش را از خدايى كه آسمان را مسخر دارد و هستى را در دست دارد،
همان ثبات و امنى است كه نمونه اش را در همين سوره ى ابراهيم مى آرود،
◽️ كه فرزندش رابه جايى آورده كه محكومان به مرگ مى آورند و در جايى مى گذارد كه نه كودك، حتى مارها و شترها پوست مى گذارند واستخوان مى تركانند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۴۱
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 خاطرات زیارت امام رضا علیه السلام
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 توکل
🔷🔹 داستان توكل كه بر ما سنگينى مى كند،
از همين ديد مايه مى گيرد،
كه تو نمى توانى بر وسيله هايى كه عقيم مى مانند
و يا خودشان تو را مى شكنند، تكيه كنى.
🔹 تو، نه همراه پول، كه حتى همراه نان و لقمه ى در دست گرفته ات، آرام ندارى كه من كارم تمام است و امروز سيرم،
چون آنقدر لقمه ها در گلوگير كرده اند و طرف را به خفگى هم كشانده اند.
🔹ما بر پول تكيه داريم.
مى گوييم پول را روى كوه بگذار،
كوه جواب مى دهد.
🔹 بيچاره پول بايد آن قدر بدود تا نان و آب و چاى و سماور و وسيله بشود
و تو مى دانى كه پس از اين همه تبديل، تازه كارها تمام نيست،
كه واسطه ها و شكست ها زياد هستند.
🔹 اين است كه نه تنها مؤمن ها، بلكه هر كس كه تكيه گاهى مى خواهد،
بايد بر خدا تكيه كند؛
🔹 عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المُتِوَكِّلُون،
كه تكيه گاه ها و پناهگاه هاى ديگر، خودشان آوارى بر سر تو مى شوند و بارى بر دوش و استخوانى در گلو.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط صفحه ۴۳
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 واسطه ها
◼️ من در كودكى خيلى نحس و نق نقو بودم.
به هيچ صورت آرام نمىگرفتم.
برايم چيزهايى مىخريدند،
همهاش را مىخواستم، همهاش را مىگرفتم و با خود مىكشيدم.
خسته مىشدم و مىناليدم.
ازم مىگرفتند و مىدزديدند،
گريه مىكردم.
برايم نگه مىداشتند، بهانه مىگرفتم.
◽️ خلاصه هيچ راهى براى ساكت شدنم نبود.
تا اينكه آخر سر به فكر افتادند تا آنچه برايم مىگرفتند غير مستقيم به من بدهند.
◾️در منزل ما زيرزمينى بود با سوراخهايى بزرگ و كوچك.
همين كه گريه سر مىدادم
مىگفتند: فلانى برو ببين موشها برايت چيزى نياوردهاند و من را راهى مىكردند...
◽️اين خوب به يادم مانده كه در كنار سوراخها يك دانه فندق و يا گردو خودنمايى مىكرد
و من همين كه اينها را مىديدم ذوق مىكردم و كلى دلشاد مىشدم و هميشه از سوراخ موش روزى دريافت مىكردم و نقنق هم نمىزدم.
◾️ شايد تا وقتى كه بزرگ شده بودم، هنوز خيال مىكردم كه موشها برايم فندق مىآوردهاند
و از شما چه پنهان كه از موشها خوشم مىآمد و اگر آنها را مىكشتند ناراحت مىشدم،
◽️ ولى بعدها فهميدم كه نه بابا موشها فندق نمىآورند، كه فندقها را هم مىدزدند.
◾️من را به خاطر نحسى و بهانه گيرى ام اين گونه مىچرخاندند و غير مستقيم غذايم مىدادند.
◾️◽️ آنچه كه ما را در خود گرفته، همين واسطههايى است كه به خاطر بىظرفيتى ما، پيش ما گذاشتهاند و به خاطر بهانهگيرىها برايمان تنظيم كردهاند.
◽️◾️ و اين ماييم كه بايد با تفكر كشف كنيم كه اينها فقيرند و چيزى ندارند. موشها نه اينكه چيزى نمىدهند، كه چيزها را هم مىدزدند و از ما كم مىكنند.
🔻 داستان ما چنين داستانى است.
به كارمان، به شغلمان، به ماشين و دستگاهمان دل بستهايم و آن را حاكم گرفتهايم و مدار زندگى ما و محور تمام كارهاى ما شدهاند.
◼️ ما معبودهايى داريم كه حركتها و حالتهاى ما را كم و زياد مىكنند و در ما اثر مىگذارند.
به ما اميد مىدهند و يا ما را مىترسانند. شاد مىكنند و يا اندوهگين مىسازند. خسته مىكنند و يا به شور و شوق مىكشانند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط،صفحه ۴۵
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰 کفر و ایمان
🔶🔸 در اين سوره گذشته از سنجش معبودها و توضيح عامل هاى شرك، به اين نكته پى مى بريم كه ايمان و كفر به معاد و ايمان و كفر به الله، از ايمان و كفر به خود انسان مايه مى گيرد.
🔸 كفر به انسان، كفر به ادامه انسان و كفر به الله را همره مىآورد.
🔸 انسانى كه خودش را باور نكرد و از خودش جز دهانى نديد، هيچ احتياجى به خدا نخواهد داشت و براى خود ادامه اى نخواهد ديد...
🔸 كفر و ايمان از انسان شروع مى شود و به ادامه او و به الله مى رسند؛
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه ».
🔸 ما در اين سوره از پيوند ايمان به معاد و ايمان به الله، نشان مى بينيم همانطور كه در تمام قرآن
«يؤمنون بالله و اليوم الآخر » با هم همراهند؛
🔸 چون اين هر دو ايمان از يك پستان شير مى نوشند و از يك جام سيراب مى شوند و آن هم ايمان به خويشتن است.
🔹جوانى مى پرسيد كه چه شده كه خدا با اينكه مى گويند حتى ميان ما و خود ما واسطه است و ما را به خودآگاهى و خودخواهى رسانده، اين همه مورد انكار و شك و كفر قرار مى گيرد.
🔹 گفتم: كفر به خدا، از كفر به انسان مايه گرفته. تو كه خودت را در همين سطح از تكرار و ابتذال و تنوع ديده اى،
ديگر به حركتى دست نخواهى زد و به تحركى دست نخواهى يافت
🔹 و اين است كه جهتى نامحدود نخواهى خواست، كه تو را با اين اشتهاى كور، يك لقمه دنيا هم كافى است و زيادى است و بيشتر از رفاه براى تو ضرورتى ندارد. هدى و جهت يابى نمى خواهى، بشرى و ادامه نمى خواهى و اين است كه نه به اين جهت پيوندى خواهى داشت و نمازى به پا خواهى كرد؛ «يُقِيمُونَ الصَّلوة»
و نه با جامعه و مردم خويش ارتباطى خواهى داشت؛ «يُؤتُونَ الزَّكوة»
و نه ادامهاى خواهى پذيرفت، كه تو با كارهاى زينت شده و بزك شده دل خوشى و سرگردانى.
در يك مدار بسته در رفت و آمدى، كه جهتى ندارى و جريانى را نخواستهاى
🔹 و اين است كه تو با آن نيروى عظيم و آن تركيب حركت ساز در پشت ديوارهاى ابتذال، رنج بدى خواهى داشت و در ادامهات خسارت بارتر خواهى بود...
«اُولئکَ الَّذَينَ لَهُمْ سُوءُ العَذابِ وَ هُمْ فِى الاْخِرةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ ».
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۵۲
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰ولایت الله
🔶🔸 راستى كسانى كه براى خود رؤياها را و قدرت طلبىها را حاكم كردهاند،
اينها حتى از يقين و شناخت خويش بهره نمىبرند.
🔸 كسانى كه براى خود خطهايى كشيدهاند و راه هايى مشخص كردهاند، ولايت الله را تحمل ندارند.
🔸 در نجف آن وقت كه بيش از يك قلعه و آب شور و وادى گرم چيزى نداشت
و در آن وقت كه جايگاه عابدها و از دنيا گذشتهها و دست شستهها بود،
🔸كسانى جمع بودند كه از خود مىپرسيدند:
چه شده با اينكه ما به اندازه ياوران امام هستيم و سر بر فرمانيم و به اين گوشه گليم انداختهايم، امام خروج نمىكند و ظاهر نمىشود...؟
🔸 اين مسأله رفته رفته جا باز كرد و ذهنها را گرفت و آنها را به جواب خواهى كشاند
و اين بود كه كسانى را از ميان خود انتخاب كردند و از آنها هم يك نفر بيرون كشيدند و براى حل داستان روانه كردند...
🔸 اين گل سر سبد، همين كه از قلعه بيرون آمد و به وادى رسيد، از كنار وادى، به خواب يا مكاشفه، ديد
كه به شهرى رسيده، پرسيد و به دست آورد كه شهر امام است.
اشكش و شوقش و التهابش به جايى رسيد كه خود را نمىشناخت.
اجازهاش نمىدادند... تا آنكه اجازه بگيرند.
بيچاره مىتپيد كه مبادا راهش ندهند ولى راهش دادند
🔸و اجازه خدمت خواست، بارش دادند و به امام رسيد، با شورها و گلايهها و زمزمهها و شوقها و از انتظارها گفتن و از دوست به دوست ناليدن...
تفقدى ديد و بشارت شنيد كه ظهور نزديك است. در خانهاى منتظر ماند تا خبرش بدهند و راه بيفتد.
در اين خانه برايش همسرى انتخاب كردند، همسرى كه دريا را مىمانست و آبشار را و نسيم را و طوفان را؛ دريا در چشمش و آبشار در گيسوانش و نسيم در حركاتش و طوفان در عشقش...
انس گرفت و هنوز كام نگرفته، صداى شيپورها بلند شد و بر در كوبيدند كه خواجه كى به در آيد...
با التهاب، سرخورده بر در ايستاد و شنيد كه احضارش مىكنند. گفت: آمدم... هان آمدم... برويد كه رسيدم...
به خانه درآمد كه كام بگيرد و هنوز كام نگرفته بود و در آتش مىسوخت، كه بر در كوبيدند كه بر در دروازهايم و آماده، برخيز...
با زبان گره خورده گفت: برويد كه گفتم مىرسم...
و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چيزى نچشيده بود كه دوباره به راهش انداختند و صدايش كردند. او خروشيد كه مگر امام وقت شناس نيست... گفتم برويد مىآيم...
اين بگفت و خود را در ميان وادى، در كنار قلعه ديد... و ديگر هيچ...
🔸 راستى كسانى كه براى خود به اندازه نيم ساعت خط كشيدهاند و برنامه گذاشتهاند، نمىتوانند ولايت الله را تحمل كنند
🔸 و اين است كه از يقينها و حتى انتظارهاى خود هم چشم مىپوشند
تا چه رسد به فرعونهايى كه تمام تاريخ را براى خود خط كشى كردهاند
و با آرزوها خودشان را بستهاند
و حتى به ظلم و علو هم رسيدهاند...
كه اينها با ولايت حق چه مىكنند و هدى را چگونه تحمل خواهند كرد... و چگونه ايمان خواهند آورد.
كسانى كه شغل ثابتى براى خود دارند، نمىتوانند دستورهاى تغيير دهنده را بپذيرند.
🔸 بايد با نقش ثابت و بدون هيچ گونه پيشى جستن و شغل ثابت گرفتن،
آماده دستور بود و مهمترها را مشخص كرد تا بتوان ولايت را پذيرفت.
📝استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۵۴
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰 الله نور السماوات و الارض
🔷🔹 تمام هستى از مُلك تا ملكوت تا مَلَك نمىتوانند مساوى با الله باشند،
كه جز اينها مالكى مىخواهيم كه به اين همه احاطه دارد و بر اين همه آگاه است.
🔹 جهان جز حركت نيست
و حركت لازمهاش تركيب و حدود است و در مركب نمىتوان مبدأ را پذيرفت
🔹 و بيرون از جهان، بيرون از حدود و ماهيات، ناچار وجودى بدون تركيب و بدون نياز و نامحدود و در نتيجه بىمانند كشف مىشود.
🔹و اين اوست كه مرا به خودم نشان داده
و هستى را آشكار كرده است
و او گواه هستى و جهان است
و او نور هستى و روشنگر وجود اينهاست.
🔹اصلا با اوست كه اينها مشخص مىشوند،
پس چگونه اينها روشنگر او و نشان دهنده او خواهند بود.
🔹 در سوره ابراهيم مشخص شد كه آنچه ما در نظر مىآوريم
خودش فقر است و نياز است
و در آنجا نمىتوان ايستاد و به آن نمىتوان دلخوش شد.
🔹 نفس، خلق، دنيا، شيطان، معبودهايى هستند كه ما به آنها روى مىآوريم...
و آنها را در برابر الله مىگذاريم و از او چشم مىپوشيم...
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۶۲
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰 وسعت زمین
◾️ مؤمن نمىتواند در پوست خود بماند اين است كه برخورد مىكند.
◽️ در اين برخورد يا موفق مىشود كه بسازد و يا در گير مىشود و صابر مىماند و يا مقهور و ضعيف مىگردد.
◾️ اگر در محيطى كه هستى نتوانستى كارى انجام بدهى، بايد هجرت كنى،
كه ماندگار شدنت به تحليل رفتنت منتهى مىشود
◽️و عذر نياور كه ضعيف بودم؛ چون زمين خدا وسعت داشت
و در آن آيه هست كه ملائكه از يك دسته مىپرسند: شما در كجا بوديد...؟
«قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الاَْرْضِ قالُوا أَلَمْتَكُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها ».
مىگويند: آيا زمين خدا گسترده نبود كه شما هجرت كنيد...؟
◾️پس اگر توانايى نداريد زمين خدا گسترده است
و اگر پس از مرحله تقوا و اطاعت، صبر كرديد و درگير شديد،
صابرها پاداش بىحساب و بىاندازه دارند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۸۰
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir