eitaa logo
مدرسه عین‌ صاد
6.7هزار دنبال‌کننده
86 عکس
102 ویدیو
1 فایل
"آموزشگاه تخصصی اندیشه استاد علی صفایی حائری" سایت مدرسه، جهت ثبتنام و اطلاعات بیشتر : www.einsadschool.ir بازخورد شرکت کنندگان : @feedback_school ادمین: @ad_einsadschool
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 چرا دیگری؟ (۲) 🔸 در یادداشت قبلی، دو شکل از مسئولیت‌ اجتماعی بررسی شد و از آسیب‌های هر کدام نکاتی مطرح شد. اما تصویر مسئولیت در نگاه استاد علی صفایی حائری چگونه است؟ 🔸 استاد صفایی، مسئولیت را به درختی تشبیه می‌کرد که ریشه‌اش در زمین شناخت‌ها و عقائد است؛ نه از یک نوع احساس شفقت و همدلی صرف. مسئولیت ریشه‌هایی در آگاهی و شناخت فرد دارد و نتیجه‌ی نگرشی به هستی و انسان است. احساسات انسان مادامی که از پی شناخت نباشند، جانی نخواهند داشت و دیری نمی‌پایند. غریزه‌هایی کور و موقتی خواهند بود‌ که به دشواری‌ها و تعارض‌ها رنگ می‌بازند. اگر انسان هستی را یک تصادف ببیند که در اثر آشوب و تضاد مواد اولیه و یک بیگ بنگ نخستین پدید آمده باشد، اگر هستی را فرصتی ببیند که از عدمی آمده و به عدمی منتهی می‌شود، زندگی در نظرش تنگ و موقتی جلوه می‌کند. جهان روزنه‌ای تنگ است که در آن تنها می‌تواند چشم‌های خودش را جا دهد و به اندازه دیدگان خودش نوری بجوید. چطور می‌تواند در چنین تنگنایی برای دیگری جایی باز کند؟! 🔸 بیشتر ما آدم‌ها در جهان جدید، هستی را چنین می‌بینیم. همه چیز موقتی، پر از رنج و در معرض نیستی است. ما خود را مسافران موقتی قایقی کوچک می‌بینیم که در محاصره هزاران موج نابودگر است. سخت می‌توان از کسی توقع داشت که دغدغه دیگران را داشته باشد. چقدر این تصویر در شبکه‌های مجازی و رسانه‌ها و مطبوعات مایه آزار هر یک از ما شده است؛ مهاجمی در حال تعرض به یک انسان است و عابران با ترس و حسرت و حتی بی‌تفاوتی می‌گذرند و به صدای کمک‌خواهی آن مظلوم هیچ اعتنایی نمی‌کنند. اگر کسی در همان لحظه از آن همه عابر بی‌تفاوت جویا شود که چرا به داد آن مظلوم نمی‌رسند؟ حتما در جواب می‌گویند: به من ربطی ندارد! یا از دست من کاری برنمی‌آيد! یا پاسخ‌هایی از این دست که نشان از نبود هر گونه دغدغه‌ای برای دیگری است. 🔸 این همه سنگ‌شدگی و سردی، ناشی از آن منظری است که ناخودآگاه در ضمیر بیشتر ما ساکنان جهان جدید حکمرانی می‌کند. در این تصویر من اتفاقی در پهنه این جهان بیکران‌ام و به زودی می‌میرم و دفتر حضورم برای همیشه بسته می‌شود و بعد از چند سال می‌پوسد. چرا باید در این مدت کوتاه از فرصت‌هایم به دیگری ببخشم. در ذهن ما زندگی با تمام امکانات و دارایی‌هایش، به حضور در شرایط بحران و قحطی است. اگر کسی یک قرص نان دارد، باید نگهش دارد تا از گرسنگی تلف نشود. 🔸 اما اگر هستی را چنان داستانی ببینیم که از آگاهی، اراده و حکمت آفریدگاری آمده است، اگر تصور کنیم که این صحنه را طراحی هوشمند و ظریف ساخته است، احتمالا احساس ما در قبال دیگران و امکانات و سرمایه‌هایی که داریم متفاوت خواهد بود. 🔸 در این قاب جدید، هستی از جایی آمده است. تولد ما نه از سر تصادف، بلکه از اراده و حکمتی برخاسته است. انسان از جایی آمده و به جایی رهسپار است. در آمدنش غرضی نهفته و مقصدی انتظارش را می‌کشد. هستی سراسر نظم و قاعده و در حرکت به سوی حق است. آنچه در نزد توست، سرمایه‌هایی است که باید در مسیر حق به جریان بیفتد؛ و الا تباه می‌شود. 🔸 در این تصویر، فرد آنجایی به یک زیست معنادار رسیده است، که همگام با هستی، به سوی حق قدم بردارد. اما حق نیازی به انسان ندارد. او بی‌نیاز از هر پیشکش و بخشش است. به همین خاطر، بنده خود را به سمت مردم و انسان‌ها دلالت می‌کند. اگر می‌خواهی برای او باشی، با خلق همراه شو و آنها را عهده‌دار باش. 🔸 این حضور در میان خلق و این عهده‌داری، ریشه در پیوند شخص با حق دارد. وقتی انسان تمام معنی و رستگاری خود را در صرف زندگی‌اش در مسیر حق دید و بخشش‌ها و عطیه‌های او را تنها شایسته خودش یافت، به خاطر او به سراغ خلق می‌رود و عهده‌دار نیازهای ایشان می‌شود. اینجا عشق به خدا و ارتباط با او، حضور انسان در میان مردم را پشتیبانی می‌کند و او از این عهده‌داری خسته نمی‌شود. گام برداشتن برای معشوق و کسب رضایت او، بالاترین پاداش عاشق است و همین سرشاری باعث می‌شود فرد از بابت مسئولیت‌پذیری خود از کسی جز خدا متوقع نباشد. همچنین، چون حضور در میان خلق در ادامه بندگی انسان است، فرد خودش را مطرح نمی‌کند و در مسیر حق دیواری از خودش و بت‌سازی‌هایش بالا نمی‌برد. 🔸 این معنی از مسئولیت‌پذیری از این ریشه‌های محکم جان می‌گیرد و به چنین میوه‌های همیشگی می‌رسد. و از آن همه آسیب‌های دو شکل دیگر مسئولیت‌پذیری در قبال مردم ایمن است. با ما همراه باشید. ▪️مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری @einsadschool
📝 در لحظه زندگی کن؟! 🔸 یکی از پر بسامدترین شعارهای فضای مجازی در سالهای اخیر، توصیه به زیستن در لحظه حال است. حتما برای شما هم پیش آمده که در ضمن مطالعه یک مطلب مجازی به این شعار دلفریب برسید که «در لحظه زندگی کن»؛ نه غم از گذشته به دل بگیر و نه هراس از آینده. بی‌شک این توصیه از نوعی نیاز برخاسته است. انسان مدرن بی‌اندازه وحشت‌زده و بی‌پناه است. او تمام رشته‌های ارتباطش با ماوراء طبیعت را در بوته شک قرار داده و هیچ روایت محکم و قابل اعتمادی از هستی ندارد. جایی که ایستاده است، تخته‌بندی شل و بیقرار است که در هر لحظه بیم شکستن‌اش می‌رود. به همین خاطر لحظه‌ی حال برای او چیزی جز اضطراب و ترس نیست. 🔸 از این جهت کلان که بگذریم، انسان در جهان جدید آماج هزارن تغییر و تحول است. دنیا در هر لحظه جلوه‌ای دارد و ارمغانی پیش می‌آورد. انسان در این هزارتو که هر لحظه به چهره‌ای است، دائما در گردش است. هر لحظه چیزی را می‌خواهد که یا به دستش می‌آورد یا در مسیرِ به دست آوردنش، شکست می‌خورد. آنجا که می‌رسد، با سردیِ ملال درگیر می‌شود و آنجا که نمی‌رسد، با تلخیِ شکست و ناکامی دست به گریبان است. انسان در هر لحظه، گذشته‌ای پر از احساسات تلخ و شادی‌های پوچ و خستگی و وازدگی را به یاد می‌آورد و وقتی به آینده می‌اندیشد، ابهامی ترسناک قاب دیدگانش را تار می‌سازد. انسان از این همه نشخوار گذشته و ترسیدن از آنچه بر دوش عقربه‌های ساعت به او می‌رسد، خسته و فرسوده است. 🔸 این خستگی و ترس، شجاعت اقدام را از انسان می‌گیرد. به کدام تکیه‌گاه پا در کدام مسیر بگذارد؟ همه چیز بی‌اندازه آشفته است. گذشته مدام هشدار می‌دهد و آینده آبستن حوادثی است که همیشه منتظر خبر بدشان هستیم. تصور کنید در میان این همه اضطراب، ترس و تلخ‌کامی کسی به شما بگوید: «هی فلانی، بی‌خیال گذشته و آینده. لحظه را دریاب. همین اکنون و اینجا را دریاب!» حتی شنیدن این توصیه می‌تواند برای لحظاتی، یا حتی روزهایی مایه تسلی خاطر انسان شود. ولی این تسکین و تسلّی احتمالا دیری نمی‌پاید. 🔸 درک لحظه حال به صید ماهی شباهت دارد. برای آنکه ماهی بگیری، باید تور ببافی. آن کس که بالای رودخانه ایستاده و با رقص نور بر امواجِ آب خیالبافی می‌کند، خیلی زود از گرسنگی بی‌طاقت می‌شود و به سفره‌ای پناه می‌برد. 🔸 درک لحظه حال با قصد و نیت انسان میسر نمی‌شود. نمی‌توانم با گفتن این جمله که من می‌خواهم در لحظه زندگی کنم، از چنگال گذشته و خاطراتش و آینده و ترس‌هایش خلاصی یابم. لحظات را نه با حرف و شعار که با عمل می‌توان درک کرد. آنچه لحظه حال تو را می‌سازد، عملی است که بی‌باک از گذشته و آینده و تنها با در نظر گرفتن آنچه در لحظه حال اهمیت دارد، محقق می‌شود. 🔶🔸 مرحوم صفایی تقریری از قاعده نظم داشت. به باور ایشان نظم به معنی انجام مهم‌ترین کار در هر لحظه است. یعنی به گذشته‌ی آشفته و آینده‌ی مبهم‌ات کاری نداشته باش؛ ببین مهم‌ترین کاری که اینجا و اکنون در حد قدرت توست، کدام است؟ آن را عهده‌دار شو و انجامش بده. اگر این یک کار را آوردی، آن لحظه را زنده کردی، و الا هر کار دیگری کرده باشی، لحظه را به بیکاری از دست دادی. 🔸 این تقریر از قانون نظم، به انسان شجاعت اقدام می‌بخشد. با ساختار وجودی انسان هم سازگار است. آدمی در هر لحظه می‌تواند انتخابی داشته باشد. آن کسی که این توانایی را به رسمیت شناخت و در حدود قدرتش گزینه‌ها را ارزیابی کرد و مهم‌ترین‌ها را پیگیری کرد، به مرور توانایی‌اش برای ساختن زندگی افزایش می‌یابد و می‌تواند آثار شوم گذشته را مدیریت کند و ستون‌هایی برای سقف‌های آینده برافرازد. 🔸 پرسشی که اینجا پیش می‌آید، چگونگی تعیین این مهم‌ترین کار است. برای رسیدن به معیارهای اهمیت یادداشتی دیگر لازم است... با ما همراه باشید. ▪️ مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری https://eitaa.com/joinchat/3686334965Cf3dfb22054
از پوچی تا عجز «انسان عظيم، در راه دنيا به بن بست مى‏رسد و در راه خدا به عجز. و عظمت مذهب در همين است كه پوچى و عبث انسان را به عجز تبديل مى‏كند.»(صراط/۱۲۴) همه داستان در همین یک خط نهفته است. چطور انسانی که در مواجهه با هستی رنگارنگ، احساس پوچی و بی‌معنایی می‌کند، به جایی می‌رسد که تمام دارایی‌های خود را هم خرج می‌کند و باز آنچه دارد را در برابر طول مسافت، هیچ می‌انگارد؟! ما وقتی به تنوع جلوه‌ها، تجربه‌ها و رنگ‌های این جهان نگاه می‌کنیم، شگفت‌زده می‌پرسیم: چطور ممکن است! چقدر آن دستی که این عظمت را طراحی کرده است، هنرمند بوده است! اما وقتی پا در زندگی می‌گذاریم و بعضی از این همه را تجربه می‌کنیم، آن شوق رنگ می‌بازد و آن همه تنوع به یکباره پوچ می‌شود. هستی با تمام دارایی‌هایش، در کنار اشتهای انسان بیشتر از لقمه‌ای ندارد. تا جایی تجربه می‌کنیم و امیدوار، لقمه‌های بیشتری را گاز می‌زنیم. اما از جایی به بعد، این همه تکرار، اشتها را کور می‌کند و آن همه تجلی، به تدریج، رنگ می‌بازد. انسان معاصر، با خودآگاهی تاریخی خاصی که دارد، خیلی زود به این دلزدگی و پوچی رسید. ادبیات، فلسفه و هنر در یک قرن گذشته، نمایشی از اعتراض انسان به این بیهودگی است. استاد علی صفایی حائری، با قضاوت انسان مدرن بسیار همدل است. به باور او، هستی در نظرگاه نخست، بسیار پوچ است و هیچ شعله‌ای نمی‌تواند انسان را از سرمای این پوچی گرم کند. استاد صفایی به کسانی که در اعتراض به این پوچی خودکشی و انتحار را راه چاره می‌بینند، حق می‌داد. پوچی و سبکی هستی، در برابر هیچ واکنشی از انسان کوتاه نمی‌آيد. اما داستان زندگی در اندیشه استاد صفایی در همین نقطه تمام نمی‌شود. به باور او، این پوچی نه زاییده ذات هستی که فرزند نگاه ما به هستی است. وقتی ما سقف هستی را به این زندگی هفتاد ساله محدود می‌کنیم، بهانه‌ای برای ادامه دادن باقی نمی‌ماند. اما آنجا که استمرار خود و هستی را تا مقصدی بی‌نهایت می‌يابیم، آنجا که حضور حق را در لحظه لحظه زندگی خود شهود می‌کنیم، همه چیز تغییر می‌کند. دل آدمی بیقرار است و در صحنه هستی به دنبال ظرفیتی می‌گردد تا قراری به او ببخشد! ‌آنجا که دائما هزینه کرد و تجربه ساخت و در نهایت با تنگنای محبوب‌ها و خواستنی‌هایش مواجه شد، با پوچی دست به گریبان می‌شود. اما آنجا که محبوبی واقعی یافت که برای تمام او ظرفیت و برنامه دارد، زمینه سرد زندگی‌اش، گرمایی می‌گیرد و پاهایش بی‌تاب رفتن می‌شوند. در مسیر آن مقصد بی‌انتها، انسان با تمام دارایی‌هایش کم است. در کنار بی‌نهایت، هر عددی صفر است و اینجاست که شوق وصال و انبان تهی و جان فرسوده‌ی انسان، ناله عجز او را به آسمان می‌رسانند. میان آن پوچی تا این عجز، فاصله‌ای است به اندازه تغییر نگرش انسان به هستی و مدیریت محبوب‌هایش. «مدرسه عین صاد» در دو دوره «معنای زندگی» و «گام‌های زندگی»، در صدد است تا این مسیر، از پوچی تا عجز را گام به گام، ترسیم کند. اینجا جایی است که می‌توانیم به نقاط مرزی زندگی انسانی خود نزدیک شویم و داستان زندگی خود را بنویسیم. ثبت‌نام ترم تابستان شروع شده👇👇 @register_einsad مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری @einsadschool