eitaa logo
مدرسه عین‌ صاد
6.6هزار دنبال‌کننده
86 عکس
102 ویدیو
1 فایل
"آموزشگاه تخصصی اندیشه استاد علی صفایی حائری" سایت مدرسه، جهت ثبتنام و اطلاعات بیشتر : www.einsadschool.ir بازخورد شرکت کنندگان : @feedback_school ادمین: @ad_einsadschool
مشاهده در ایتا
دانلود
مدرسه عین‌ صاد
📽 کارگاه نقد و بررسی آثار سینمایی با موضوع: معنای زندگی 🎬 توسط : استاد سید حمید میرخندان (ازشاگردان
◀️ پرداخت اقساطی: برای انتخاب حالت قسطی قبل از ورود به صفحه بانک، روی گزینه پرداخت اقساطی کلیک کنید، تا هرینه در سه قسط محاسبه گردد. 🔻تخفیف: به دانشجویان، طلاب، خانم‌های خانه‌دار ۱۰درصد تخفیف تعلق می‌گیرد. FWMFF2G7 و به فراگیران دوره‌های قبل مدرسه، ۲۰درصد تخفیف تعلق می‌گیرد.(جهت دریافت کد ویژه فراگیران به دستیار آموزش مراجعه نمایید.)
مدرسه عین‌ صاد
📽 کارگاه نقد و بررسی آثار سینمایی با موضوع: معنای زندگی 🎬 توسط : استاد سید حمید میرخندان (ازشاگردان
📝 معرفی استاد کارگاه نقد و بررسی فیلم استاد این کارگاه، دکتر «سید حمید میرخندان» است. برای دوستان و آشنایان به مرحوم استاد علی صفایی حائری، نام ایشان بسیار آشنا است. از همراهان مرحوم استاد از جوانی تا به امروز و از مروّجان اندیشه ایشان، خصوصا در حوزه هنر و سینما، به شمار می‌رود. استاد میرخندان، پس از اخذ دیپلم، در سالهای آغازین انقلاب اسلامی، وارد حوزه می‌شود. در حوزه علمیه قم، تا مقطع کارشناسی ارشد به تحصیلات خود ادامه می‌دهد؛ موضوع پایان‌نامه ارشد ایشان، «احکام نگاه به تصویر» بود. پس از آن به دانشگاه باقرالعلوم رفته و در رشته فرهنگ و ارتباطات موفق به اخذ مدرک دکتری می‌شود. ایشان در موضوعاتی همچون «مبانی نقد و تحلیل رسانه»، «شناخت سینما و تلویزیون»، «دین و رسانه»، «فقه رسانه»، «سینما و فلسفه»، «مطالعات دینی فیلم»، «مبانی زیبایی شناسی هنر اسلامی» و «آرای متفکران در باب هنر» پژوهش و تدریس داشتند. استاد میرخندان، در مؤسسات مختلفی، از جمله مرکز پژوهش‌ها و دانشکده صدا و سیما، جامعةالزهرا، مدرسه اسلامی هنر، دانشگاه سوره و دیگر مراکز حوزوی و دانشگاهی سابقه تدریس دارند. همچنین از ایشان، آثار مختلفی در موضوعات متنوعی از تاریخ و حدیث تا فقه رسانه و نقد سینما منتشر شده است؛ برخی از آثار ایشان از این قرار است: رویکردهای انتقادی در فیلم: فرمالیسم و نوفرمالیسم رویکردهای انتقادی در فیلم: نقد مؤلف (مشترک) تأملی در فقه موسیقی مطالعات دینی فیلم فیلم و واقعیت؛ تحلیل فلسفی نظریه های واقع‌گرایی فیلم روش در نقد فیلم امیدواریم که این کارگاه، بهانه‌ای برای شروع همراهی مدرسه عین صاد و همراهان عزیز ما با این استاد فرهیخته و گرامی باشد و در ادامه یک همراهی گرانبار از تجربه و فهم را تجربه کنیم. ◀️ جهت ثبت‌نام به سایت مدرسه مراجعه نمایید.
مدرسه عین‌ صاد
📽 کارگاه نقد و بررسی آثار سینمایی با موضوع: معنای زندگی 🎬 توسط : استاد سید حمید میرخندان (ازشاگردان
📣 برگزاری جلسه اول کارگاه نقد فیلم با موضوع معنای زندگی یک هفته به تعویق افتاد، لذا علاقمندان می‌توانند تا هفته آینده ثبت‌نام داشته باشند.
📚 کارگاه نقد و بررسی کتاب با موضوع: "تربیت کودک" بررسی کتاب‌های: ۱. باغبان و نجار (آلیسون گوپنیک) ۲. والد متفکر_کودک متفکر (دکتر میرنا بی. شر) ۳. تربیت دینی کودک (آیت الله حائری شیرازی) ▪️کارگاه به صورت آنلاین، در شش جلسه، یکشنبه‌ها ساعت ۱۵ برگزار خواهد شد. (صوت جلسات در کانال آموزشی بارگذاری خواهد شد.) 🔻 تخفیف ویژه برای شرکت‌کنندگان در دوره تربیت کودک 🔖برای ثبت‌نام به سایت مدرسه مراجعه نمایید. www.einsadschool.ir پاسخ به سوالات مربوط به ثبت‌نام👇 🛃 @ad_einsadschool
🎞 فیلم سینمایی "زیستن/Living" 🎬 کارمند با نزاکتی را تصور کنید که تمام عمر کاری‌اش را بدون کوچکترین بی‌انضباطی، سر کار خود حاضر شده است. آنقدر در کار خود غرق است که حتی به مرخصی‌های ماهانه خود اعتنایی نداشته و حالا می‌تواند ماهها از اداره مرخصی بگیرد و با پول‌هایی که در سال‌های کاری‌اش پس‌انداز کرده است، به سفری دلچسب برود. اما کارمند داستان ما، چنین خواسته‌ای ندارد؛ تقریبا هیچ خواسته‌ای ندارد. هر روز، همچون یک ربات، سر کار خود حاضر می‌شود. فهرستی تکراری از وظائف را تیک می‌زند و به خانه برمی‌گردد. روز بعد، از نو همین روال را تکرار می‌کند و ظاهرا هیچ چیز نمی‌تواند او را از این روتین جبری جدا کند. تا اینکه دردهایی مزمن در ناحیه شکم، او را مجبور می‌سازد که ساعتی مرخصی گرفته و به دکتر مراجعه کند. در مطب دکتر می‌فهمد که آن دردهای گاه و بیگاه، نشانه‌های سرطان معده است و او احتمالا بیشتر از شش ماه دیگر زنده نیست! فکر کنید ادامه این مسیر برای چنین کارمندی، چگونه پیش خواهد رفت؟ 🎬 این وضعیتی است که برای «کانجی واتانابه»، کارمند اداره شهرداری توکیو پیش آمد. او که عمری را با وفاداری و انضباطِ شغلی پشت سر گذاشته است، حالا متوجه یک سرطان بدخیم می‌شود که در خوش‌بینانه‌ترین حالت تا شش ماه دیگر امانش می‌دهد. «واتانابه»، در آغاز مواجهه با مرگ، به نزدیکترین جان‌پناه هر انسانی،‌ یعنی خانواده‌، پناه می‌برد. اما به سرعت متوجه می‌شود که در میان تنها پسر و عروسش، جایی برای او نیست. از کاری که می‌کرده و آن انضباط پوشالین هر روزه‌اش متنفر می‌شود. جهان در نظرش یکسره، از معنی تهی می‌شود. قهرمان داستانِ «کوروساوا»، خالقِ «زیستن»، در پی یافتن معنایی برای این زندگی نابهنگام خود، از خانه بیرون می‌زند. دوست دارد بهانه‌ای برای ادامه دادن، تجربه‌ای برای رنگ پاشیدن به زندگی خاکستری‌اش بیابد. اما تمام تلاش‌های او در نهایت به آنچه جستجویش می‌کند، منتهی نمی‌شوند. اما آن فرهنگ ژاپنی، آن فرهنگ سرشار از تلاش و سخت‌کوشی، قهرمان داستان را به پیش می‌برد. از جستجو ناامید نمی‌شود و در نهایت معنای زندگی خود را در ساختن می‌یابد. واتانابه در می‌یابد که برای معنی‌ بخشیدن زندگی خود، باید اثری از خود به جا بگذارد که انسان‌های بعد از او را نفعی برساند. خدمتی که ماندگار است و حاصلی به دیگران می‌بخشد. او به محل کارش بازمی‌گردد و برای احداث یک پارکِ بازی کودکان در یکی از مناطق حاشیه‌ای توکیو، ماه‌ها می‌دود و در نهایت موفق می‌شود پارکی را بر جای یک زباله‌دان کثیف و بیماری‌زا احداث کند. همین‌جا بگویم که وقتی تلاش «واتانابه» برای ساختن آن پارک عمومی را می‌دیدم، به یاد حدیثی از پیامبر اسلام افتادم که در وصف مؤمن می‌گوید: «اگر نهالی در دست داشته باشد و مرگش فرابرسد، تسلیم مرگ نمی‌شود تا آن نهال را بکارد.» گویی می‌توان زندگی را آنگونه دید که مجالی برای کاشتن و ساختن باشد. 🎬 «کوروساوا»، داستان قهرمانش را در دو پرده روایت می‌کند. پرده اول به درگیری او با مرگی می‌پردازد که سعی در پوچ کردن زندگی دارد و تلاش او را برای یافتن و ساختن معنی ترسیم می‌کند. در پرده دوم، پس از مرگ او و قضاوت دیگر انسان‌هایی که با او آشنا بودند را نشان می‌دهد. 🎬 «زیستن»، یکی از بزرگترین آثار تاریخ سینما است. بسیاری آن را بهترین اثر کارگردانش، «ایکیرو کوروساوا» خواندند. در فهرست صد فیلم برتر تاریخ سینما جا دارد. این اثر در واقع اقتباسی از رمان «مرگ ایوان ایلیچ»،‌ نوشته «لئو تالستوی»، نویسنده شهیر روس است. اقتباسی که به باور بعضی از منتقدان، از اصل رمانِ تالستوی بهتر شده است. 🔰 در نخستین جلسه کارگاه بررسی و نقد آثار سینمایی، قرار است با همراهی استاد «سید حمید میرخندان» این اثر بزرگ تاریخ سینما را به تماشا و بررسی بنشینیم. با ماه همراه باشید. ▪️مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری @einsadschool
باغبان باشیم یا نجار؟ شاید دست خودمان نباشد! ما انسان‌ها با تصویرها و الگوهای ذهنی دست به انتخاب می‌زنیم. قبل از هر کاری،نقشی از آینده‌ را در خیال تزیین می‌کنیم و به امید آن نقش و خیال دست به کار می‌شویم. پدر یا مادر شدن هم از این قاعده مستثنی نیست. اصل اینکه بخواهیم فرزندی داشته باشیم یا نه، خود معلول تصویری است که از داشتن یک فرزند در ذهن ماست. مثبت یا منفی بودن این تصویر است که به ما مجوز پدر یا مادر شدن می‌دهد. این ویژگی ذهن انسان است که حتی قبل از ورود به یک ساختمان اداری هم، در خیال، تصویری احتمالی از راهروها، طبقات و اتاق‌هایش می‌سازد. و اگر قرار باشد پای یک انسان دیگری را هم به این دنیا باز کند، سعی می‌کند تمام مسیرش در ذهن طراحی کند و بعد، در را به رویش باز می‌کند. در روزگار جدید، پدر یا مادر شدن، یک انتخاب است. پدر و مادر، می‌توانند مدت زمانی طولانی، راجع به کودک و هر آنچه به او مربوط می‌شود صحبت کنند و به توافق برسند؛ از اسم کودک تا راه و رسم تربیت او. این همه فرصت، آموزش، گفتگو و دسترسی به یک بازار وسیع برای کودک و تمام نیازهایش، به ما امکانی می‌دهد تا جزئی‌ترین مسائل مربوط به کودک را هم از پیش محاسبه کنیم و برای آن پیشنهادی داشته باشیم.ما تصور می‌کنیم که این امتیاز نسل ما نسبت به نسل‌های پیشین است. اگر پای درد و دل متولدان دهه پنجاه و شصت نشسته باشید، مکرر این جمله را می‌شنوید که «ما مثل یک بوته‌ی خودرو بزرگ شدیم.» شاید واقعا هم چنین بود. در نسل‌های قبل، پدر و مادر شدن یک انتخاب نبود؛ یک ضرورت بود. زن و مردی که از نعمت کودک محروم بودند، مستمندانی مستحق ترحم بودند. اجاق خانه‌شان خاموش و کور بود. و آمدن کودک هم یک شگفتانه‌ی بی‌نظیر نبود که زندگی والدین را به قبل و بعد از خودش تقسیم کند! بچه‌ها بودند، همانطور که بسیاری از ملزومات زندگی در دسترس بودند. به همین خاطر نسل‌های بعد در ارتباط با فرزندآوری، با حساسیت بیشتری رفتار کردند. محرومیت‌های گذشته، آنها را نسبت به مسیر آینده هوشیارتر ساخت. تعداد فرزندان در خانواده‌ها، کمتر و کمتر شد. تا سال ۱۳۸۲، میانگین تعداد فرزندان در یک خانواده ایرانی، یک تا دو کودک بوده است. در دو دهه قبل که نسبت به گذشته، ترویج فرزندآوری بیشتر شده است،‌ این آمار، به دو تا سه کودک برای هر خانواده رسیده است. حالا، در اغلب خانواده‌های طبقه متوسط، وقتی پای یک کودک به میان می‌آید که پدر و مادر، فکر همه جای آن را کرده باشند. یک نقشه، یک الگو و یک طرح در دست آنهاست که در آن راجع به هر مسئله‌ای، پاسخی آمده است. این همه فکر کردن و نقشه کشیدن، هر چند نگرانی‌ها و وسواس‌های والدین را تا حدودی پاسخگو بوده است، اما از آنها نجارها و مهندسانی ساخته است که در انتظار آمدن مواد اولیه‌ی ساخت و ساز خود، یعنی کودکان، نشسته‌اند تا از آنها آن چیزی را بسازند که از پیش طراحی‌ کردند. «آلیسون گوپنیک»، نویسنده کتاب «باغبان و نجار»، بر این باور است که چنین الگویی نه مطلوب است و نه ممکن! او در عین حال که به تمام دغدغه‌ها و نگرانی‌های والدین این نسل احترام می‌گذارد، اما سرایت این نگرانی‌ها به تربیت را خطرناک می‌بیند. به باور او، شما وقتی می‌خواهید کودک را آنگونه پرورش دهید که از پیش طراحی کردید، شانسِ کودک برای یک زندگی اصیل را از او می‌ستانید و با زخم‌هایی که در اثر فشار و تحمیل شما بر روح و جان او وارد می‌شود، تنهایش می‌گذارید. نه برای فرزند انسان، مطلوب است که شما نجارش باشید و نه برای شما ممکن است که در مقام عمل، آن چیزی را که از پیش در خیال پروراندید، محقق سازید. الگوی پیشنهادی این نویسنده، باغبان بودن است. او پیشنهاد می‌دهد که به جای نجار بودن، باغبان باشید. به جای آنکه مدام نگران نتیجه کار باشید، زمینه‌ها را فراهم کنید و ریشه‌ها را تقویت کنید و اجازه دهید واقعیت شما را شگفت‌زده کند. به جای آنکه نجار فرزند خود باشید، پدر و مادرش باشید و اجازه دهید حضورتان، غنای جان و جسم او شود و خود، مسیر شکوفایی و رشدش را طی کند. اما چرا نجار شدن مطلوب و ممکن نیست؟ چرا باغبان بودن خوب و ثمربخش است؟ اصلا چطور می‌توان باغبان خوبی برای کودکان بود؟ تحقیقات جدید روانشناسی و علوم اعصاب و روانشناسی اجتماعی به ما چه می‌گوید؟ ما در «مدرسه عین صاد» بر آن شدیم که این کتاب را در دو جلسه کارگاهی، به بررسی و نقد بنشینیم. قصد داریم در گام اول به نویسنده‌ی اثر گوش دهیم و از او بیاموزیم. در گام بعدی، به بررسی تطبیقی این دیدگاه با نگاهی که مرحوم استاد صفایی حائٰری داشتند، می‌پردازیم و سعی می‌کنیم با گفتگو، به کاستی‌ها و امتیازات احتمالی هر دو دیدگاه بپردازیم. اینجا، قصد ما چیزی بیش از یادگیری، فهم عمیق‌تر و آمادگی بیشتر برای اینکه پدر و مادری بهتر باشیم، نخواهد بود. با ما همراه باشید... ▪️مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری
مدرسه عین‌ صاد
باغبان باشیم یا نجار؟ شاید دست خودمان نباشد! ما انسان‌ها با تصویرها و الگوهای ذهنی دست به انتخاب می
◀️ دو جلسه از کارگاه مجازی نقد و بررسی کتاب، با موضوع: "تربیت کودک" به نقد و بررسی این کتاب اختصاص دارد. 📆 اولین جلسه این کارگاه یک‌شنبه ۲۰ آبان برگزار خواهد شد. 🔘 جهت ثبت نام به سایت مدرسه مراجعه نمایید: http://www.einsadschool.ir
📖 حلقه کتابخوانی، کتاب رشد 🧕ویژه بانوان 💻 به صورت آنلاین 🗓 تعداد جلسات: ۵ جلسه‌‌ زمان‌ جلسات : شنبه‌ها ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷ ☑️ ‌ارائه فایل صوتی جلسات در کانال مربوطه ☑️ اولین جلسه: شنبه، ۲۶ آبان 🔘جهت ثبت‌نام به سایت مدرسه مراجعه نمایید: WWW.EINSADSCHOOL.IR ▪️مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری @einsadschool
🔳 پوچی؛ پاسخی دیگر! «لئو تالستوی» در کتاب «اعتراف» می‌پرسد: آیا انسان می‌تواند هدفی برای بودنش پیدا کند که در پیشگاه مرگ، پوچ نشود؟ گویی هر خواسته و هدفی تا آنجا رنگ دارد که پای مرگ به میان نیاید. در آستان عدم، همه چیز خاکستری است. قدرت، ثروت، شهرت و دستاوردهای فراوان، تا آنجا چشم انسان را به خود می‌گیرد که هیبت مرگ در صحنه حاضر نباشد. تالستوی این پوچی و بیهودگی ارمغان‌های زندگی را در اثر دیگر خود، «مرگ ایوان ایلیچ»، به خوبی نشان می‌دهد. ایوان ایلیچ، از قضات عالی‌رتبه سن‌پطرزبورگ، بیمار می‌شود و به زودی در می‌یابد که دیگر کارش در این دنیا تمام است. «مرگ ایوان ایلیچ»، روایتی از سراشیبی زندگی این قاضی به سوی مرگ است. در روزهای پایانی عمرش، رفته رفته، تمام دلخوشی‌های کوچک او برای زندگی، رنگ می‌بازند و جلوه‌های دنیا یکسره پوچ می‌شوند. مرگ او، مرگی سرد و ساکت است؛ نوعی وداع آگاهانه از یک جهان پوچ به سوی سرایی مجهول. فیلم «زیستن»،‌ اقتباسی از این رمان روسی است، با این تفاوت که کوروساوا در اثر خود سعی می‌کند فراری از پوچی بیابد. او تلاش می‌کند گرمای زندگی را حفظ کند. قهرمان او، کانجی واتانابه، به پستوهای شهر سر می‌کشد تا بلکه از عصیان و شورش، از شور و رقص، از هیاهو و شلوغی و یا از کامجویی و لذت‌های غریزی، معنایی برای بودنش دست و پا کند. اما او، در پیشگاه مرگ ایستاده است. مرگ هر لذتی، هر هیبتی را خوار می‌کند. سرطان، به تمام تلاش‌های او دهن‌کجی می‌کند و با تحقیر از همه آن زرق و برق‌ها می‌گذرد. در نهایت،‌ شخصیت داستان، با دختری جوان همراه می‌شود که از ابتدای فیلم، از تمام کارکنان او در شهرداری توکیو متمایز است؛ نماد زندگی است. پر از شور و هیجان بودن و سرخوش از کوچکترین بهانه‌ها برای زیستن. واتانابه نمی‌خواهد دختر را از آن خود کند! می‌خواهد راز سرشاری و سرخوشی او را دریابد. دختر جمله‌ای ساده در جواب تشنگی ترسناک او می‌گوید: من چیزی می‌سازم که بعد از من ادامه دارد! پاسخ کوروساوا به پوچی زندگی، رایگان‌بخشی به دیگران است. چیزی بساز که به دیگر انسان‌ها نفعی برساند. به قول مولوی، جویی بکن تا به آنها که قرنی پس از تو خواهند آمد،‌ آبی برساند. حضور خود را در جریانی بریز که رفتن تو سدّش نمی‌کند. این مفهومی است که در نظر ما انسان‌ها،‌ اوج اخلاقی زیستن تلقی می‌شود. واتانابه، تنها یک پارک برای مشتی حاشیه‌نشین نساخت. او جریانی ساخت که پس از مرگش در جان‌های دیگر استمرار یافت. مردی در میان سوگواران او به چشم می‌خورد که بر خلاف سایرین، مست نیست و از رفتن او مغموم است و حرفی نمی‌زند. هم اوست که سعی می‌کند راه واتانابه را ادامه دهد و وقتی غفلت همکارانش از ارباب رجوع را می‌بیند، به آنها نهیب می‌زند و بیدارشان می‌کند. استاد علی صفایی حائری، در فصل نخست از کتاب مسئولیت و سازندگی، چهار واکنش را به پوچی زندگی فهرست می‌کند؛ عصیان و شورش، بی‌تفاوتی، دم‌غنیمتی و انتحار. به باور استاد، هیچ یک از این واکنش‌ها به اندازه خودکشی و انتحار، پاسخ درخوری به پوچی نمی‌دهند. وقتی زندگی پوچ است، چه کاری است که شورش کنیم؟ یا بی‌تفاوتی و حتی دم را غنیمت‌ شمردن، چه علاجی برای پوچی دارد؟ زیستن، راه حل پنجمی را ارائه می‌دهد. در برابر پوچی زندگی، باید به ساختن و رایگان بخشیدن دست زد. آنها که بودن را پوچ می‌یابند، می‌توانند با «زیستن»، به ساختن و رویش برسند و معنایی به این پوچی ببخشند. اما سخت بتوان تصور کرد که مرحوم استاد با این نگاه همدل باشد. راهکار کوروساوا، اخلاقی زیستن و در قله اخلاق نشستن است. در حالی که به باور مرحوم صفایی، آنجا می‌توان اخلاقی زیست که اصل بودن، معنایی داشته باشد. وقتی اینجا نوری نیست، چه فرقی می‌کند ما زشت باشیم یا زیبا؟ وقتی چشمی نیست، چه فرقی میان خاکستری و سبز می‌توان یافت؟ اخلاقی زیستن در نظر ایشان، نتیجه معناداری هستی است. هستی معنی‌دار، خود نظامی از هنجارها به تو می‌بخشد و زیست اخلاقی تو را پشتیبانی می‌کند. به باور استاد، ما اگر هستی را خالی از شعور و حکمت یافتیم، اگر هستی را فاقد خاستگاهی مشخص، نظامی سازوار و منتهایی الهی دیدیم، هیچ اخلاقی نمی‌تواند جای پای محکمی پیدا کند. چرا باید خوب بود و چرا باید برای دیگران قدمی برداشت، وقتی هیچ شعوری در این هستی پشتیبان و شاهد عمل تو نیست؟ از این منظر می‌توان گفت واکنش پنجم به پوچی زندگی هم برای استاد آنچنان چنگی به دل نمی‌زند. هفته گذشته، در جلسه نقد و بررسی این اثر شاخص سینمایی، به گفتگو درباره آن پرداختیم. پس از جلسه، در گروه‌های بحثی، با فراگیران بسیار گفتیم و شنیدیم و یادداشت‌هایی خوب از حاضران در بررسی و نقد اثر دریافت کردیم. کمتر موهبتی را در زندگی می‌توان یافت که به اندازه گفتگو و تأمل و تعمق در چنین موضوعاتی، به انسان طراوت و روشنایی ببخشد. خدا را بر این توفیق شاکریم.
مدرسه عین‌ صاد
🔳 پوچی؛ پاسخی دیگر! «لئو تالستوی» در کتاب «اعتراف» می‌پرسد: آیا انسان می‌تواند هدفی برای بودنش پیدا
◀️ اما امروز قرار است اثری دیگر در موضوع معنای زندگی را به نقد بنشینیم؛ «رستگاری در شاوشنگ» نوشته و ساخته فرانک دارابونت که بر اساس رمانی به همین نام از نویسنده شهیر معاصر، استفن کینگ است. به لطف حق، از این فیلم و آنچه در جلسه نقد و بررسی آن گذشت، برای شما خواهیم نوشت. ▪️مدرسه عین‌صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری @einsadschool
🔳 رنجی نیست، اگر زمین را از تو بگیرند. آسمان زیر پای توست. زمین رنجور است که از خورشید جدا شده و تمامی خانوارهای خاک رنجورند، که زمینشان، با خونابه‌ها، فقط بذر کینه‌اش را رویانیده است. زمینی که می‌توانست، سفره‌ی گسترده‌ی ضیافت خدا باشد، و از خاک آدم، بردارد... اکنون سینه‌ها را به یأس و کینه و چشم‌ها را به درد و خون، میهمان کرده است.(کتاب مجموعه اشعار ص ۱۹۳) 🔲 سالروز شهادت مظلومانه حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) را تسلیت عرض می کنیم. ◼️ مدرسه عین‌صاد ، راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری(ره) ▪️@einsadschool
📝 چقدر می‌توانی زندگی کنی؟ چه مقدار می‌توانی در حدود بودن‌ات، قدم بزنی؟ احتمالا پاسخ هر یک از ما به این پرسش، تا حدی، به مقدار فضایی که در اختیار داریم وابسته است. برای زیستن، تنها زنده بودن کافی نیست؛ تو باید بستری برای زندگی داشته باشی؛ شرایطی که معمولا مطابق میل تو پیش نمی‌رود. ما آدمها تا آنجا می‌توانیم به زندگی امیدوار باشیم که احساس کنیم به سوی جهانی مطلوب رهسپاریم. وقتی میان ما و جهان مطلوب‌مان شکافی فاصله بیندازد، هر اندازه این شکاف وسیع‌تر باشد، امید انسان افول می‌کند و خاموش می‌شود. آنجا که جهان مطلوب از دیدرس محو می‌شود، امید هم از دست می‌شود و یأس جایش را می‌گیرد. من اگر یک کارمند موفق در عرصه بانکداری کشور، یک کرمِ کتاب و هوادار موسیقی‌های کلاسیک باشم که از زندگی‌ام بی‌اندازه لذت میبرم. و یکباره به اتهام قتل همسرم و یک گلف‌باز که از دست بر قضا، شریک خیانت‌های همسرم بوده است به زندان بیفتم، چقدر می‌توانم به زندگی امیدوار بمانم؟ اگر تمام این مصائبی که در یک سکانس بر سر من آمده است را به خوبی تصور کنید، احتمالا همدلانه سری به تأسف تکان می‌دهید و به من حق می‌دهید که غرق در یأس شوم و باقی زندگی را ساکن دوزخ شوم. «اندی دوفرین»، قهرمان سینمایی «رستگاری در شاوشنگ»، با چنین وضعیتی محکوم به دو مرتبه حبس ابد در زندان شاوشنگ می‌شود.او که دستش به هیچ خونی آلوده نشده، از اقبال بد، باید تا پایان عمر ساکن زندانی شود که ساکنانش در سراشیبی یأس تا انتهای درّه تباهی و پلیدی سُر می‌خورند. اما اندی، تن به این سرسره نمی‌دهد. او می‌داند که امید، تنها گیاهی است که بذرش را در بدترین شرایط جوّی هم می‌توان پرورش داد. اندی، جایی در زندگی این درس را به خوبی آموخته که آدمی در هر شرایطی، حق انتخابی دارد. قلمرویی تحت نفوذ دارد که به او اجازه می‌دهد خودش باشد و اقدام کند. ممکن است که شرایط بیرونی، مرزهای این قلمرو را محدود سازد، ولی در نهایت جایی، حتی در حد یک انتخاب، برای انسان باقی خواهد ماند. اندی همان یک انتخاب را رها نمی‌کند. در هر روزنه‌ای چنگ می‌اندازد تا شکافی باز کند و نور را تماشا کند؛ حتی اگر در این حد باشد که با زرنگی‌های خاص خودش، یک وعده نوشیدنی خوب برای دوستانش فراهم کند. یا با تکیه به شجاعت خاصش، موسیقی موتزارت را برای دقایقی کوتاه در فضای سرد زندان پخش کند. اندی از هیچ لحظه‌ای و هیچ انتخابی به راحتی نمی‌گذرد. از آن آدم‌هاست که شیره زندگی را می‌مکند. و این خاصیت زندگی است؛ برای آنها که به اندازه کافی سماجت و صبر دارند، راه‌هایش را باز می‌کند و گسترده می‌شود. تحولات کلان، از تعقیب انتخاب‌های کوچک پدید می‌آیند. اندی با درک همین اصل، در شاوشنگ و نه بیرون از آن، به رستگاری رسید. او آزادی را در همان زندان تمرین کرد و به مرزهای یأس رضایت نداد. به قول «دانته»، در «دوزخ»، از سه‌گانه کمدی الهی: دوزخ، آنجاست که آرزوها می‌میرند و ناامیدی حاکم می‌شود. او بر خلاف تمام زندانیان باور کرده بود که آدمی اگر به قدرت انتخاب خود باور پیدا کند، در زندان آزاد است و اگر ظرفیت زیستن‌اش را جدی نگیرد، در بزرگ‌ترین شهرها زندانی است. ادامه در فرسته بعدی👇👇