🌷
همیشه از جنگ حرف میزد؛ منتها من جدی نمیگرفتم. گاهی اوقات برای خواهرزادههایش تانک و تفنگ میکشید. حتی تصاویر دوستان شهیدش را نقاشی میکرد و میگفت: «روزی انتقام این دوستانم را میگیرم!»
مصطفی بعضی وقتها خیلی جدی به من میگفت: «من امانت هستم و به زودی میروم، حالا حرفم را باور نکن؛ بعدها متوجه میشوی!»
اسفند ۱۳۹۲ بود که حرف رفتن را پیش کشید. من که زیاد در جریان اتفاقات سوریه نبودم فقط با چشمانی پر از بهت، او را نگاه کردم.
همان شب، مصطفی به منزل پدرش رفت و تصمیمش را به مادرش گفت. اما مادرش راضی نشد و گفت: «تو جهادت را در افغانستان انجام دادهای!»
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
این جمله را زیاد میگفت:
«جنگیدن در نبل و الزهرا، همانند جنگیدن
در رکاب اباعبداللهالحسین علیهالسلام در روز عاشورا است.»
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷
معمولاً مدافعان حرم یک دوره آموزشی حداقل ۱۵ روزه را میگذراندند؛ اما آقامصطفی چون اطلاعات نظامی خوبی داشت و مجاهد هم بود، دوره آموزشیاش بیشتر از سه روز طول نکشید و اینطور بود که شد «سرباز مدافع حرم.»
اوایل سال ۱۳۹۳ برای نخستین بار به سوریه اعزام شد. به خاطر رشادتهایش در همان روزهای اول به فرماندهی رسید. آن روزها برای من، هر روزش، اندازه یک ماه میگذشت و مصطفی در هفته سهبار از سوریه به من زنگ میزد. در هر بار تماس، گریه مجال سخن گفتن به من نمیداد. اوایل خرداد، دوره مأموریت مصطفی در سوریه تمام شد، اما او همچنان در منطقه ماند تا فرماندهی به جای او بیاید.
🌸🌸🌸
چند روزی بیشتر به ماه رمضان سال ۹۳ نمانده بود. دوشنبه ظهر، مصطفی آخرین تماس تلفنیاش را با من گرفت و گفت: «چهارشنبه عملیات داریم و یکشنبه هفته بعد حتماً به تهران برمیگردم.» به او گفتم: زودتر برگرد تا ماه رمضان باهم باشیم. او هم گفت: «خیالت راحت! حتماً ماه رمضان برمیگردم.»
قبل از رفتن همیشه میگفت: «من میروم، شهید میشوم و تو هم همسر شهید میشوی!» ولی من باور نمیکردم. میگفت: «روز تشییعم گریه نکن! وقتی مرا در آمبولانس میگذارند، تو پشت سرم میآیی؛ مرا بالای تابوت میبینی که دارم برایت دست تکان میدهم! فقط به تو میگویم گریه نکن!» گفتم: «وقتی تو توی آمبولانسی، چطور تو را ببینم؟» گفت: «دقت کنی میبینی!»
ولی من همه را به شوخی میگرفتم.
🌺🌺🌺
از روزی که مصطفی به آخرین عملیاتش رفت دلنگرانش بودم و حالم خوب نبود. یک روز برای خرید، با عمهام بیرون رفتیم که گوشیام زنگ خورد. پشت خط، کسی به من گفت: «ما یک آدرس دقیق از خانواده شهید مصطفی جعفری میخواهیم!»
همین یک جمله کافی بود که مرا نقش بر زمین کند. گوشی از دستم افتاد؛ و عمهام دلنگران مرا در آغوش گرفت. من آن لحظه هیچی نفهمیدم. حالم که کمی بهتر شد، دوباره تماس گرفتند و گفتند: «ببخشید اشتباه شده. مصطفی شهید نشده، بلکه او مجروح شده و فردا به تهران منتقل میشود. لطفاً آدرس پدر و مادرشان را بدهید که ما به دیدن ایشان برویم و شما هم سریع به آنجا بروید.»
وقتی به منزل پدرشوهرم رسیدم، خبر شهادت مصطفی را شنیدم.
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
وقتی وارد سوریه شد این جمله همیشه شعارش بود:
«سر میدهیم، سنگر نمیدهیم؛ صد عباس میدهیم، نخ معجر نمیدهیم.»
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷
در معراج شهدا، بالای پیکر مصطفی که رسیدم فکر میکردم خوابم. به مصطفی گفتم: «باورم نمیشود از هم جدا شدیم!»
روز تشییع مصطفی، من در ماشین پشت آمبولانس حمل تابوت شهید بودم. در حال و هوای خودم بودم و فقط گریه میکردم. ناگهان یاد صحبت مصطفی افتادم. او از پشت شیشه آمبولانس برای من دست تکان میداد! خود خودش بود! گریهام قطع شد و از اینکه دوباره مصطفی را میدیدم، لبخند بر لبانم نشست.
🕊🕯
همه اتفاقات، همانگونه رقم خورد که «شهید مصطفی جعفری» میخواست. کسی که قبل از اعزام به سوریه، به همسرش گفته بود که: «من امانت هستم و شهید میشوم. اما نباید ناراحت شوی، چرا که مقام بالای «همسر شهید» را خواهی گرفت.»
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
من و مصطفی سالها پیش، «مهسا» را به فرزندخواندگی گرفتیم.
درست است که من او را بهدنیا نیاوردهام ولی تمام دارایی و زندگی و یار تنهاییهایم مهسا بوده و هست.
اگر او نبود نمیدانم بعد از شهادت آقامصطفی، من چطور به زندگی ادامه میدادم؟!
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
موقع شهادت آقامصطفی، مهسای من ۲ ساله بود؛
ماشاءالله الان دخترم ۱۲ساله است و برای خودش خانمی شده.
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷
چگونگی شهادت از قول همرزم شهید🎤
قبل از عملیات اصلی، رزمندگان لشکر فاطمیون، یک عملیات کوچک داشتند. مصطفی غسل شهادت کرد؛ ولی گفت: «من امشب شهید نمیشوم.»
عرصه نبرد تنگ شد و هوا رو به روشنی رفت. باید عملیات متوقف میشد، اما هنوز تعداد کمی از داعشیها زنده بودند.
مصطفی و ۲ نفر دیگر دنبال آن داعشیها به روستای کوچکی رسیدند و در آنجا داعشیها را به هلاکت رساندند. در حال پاکسازی منطقه بودند که یک داعشی که فکر میکردند مرده است، از پشت، مصطفی را هدف قرار داد و مصطفی همان جا در ۲۶ خرداد سال ۱۳۹۳ به شهادت رسید.
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷
مصطفی ارزش و احترام ویژهای برای پدر و مادرش قائل بود. همیشه پای مادرش را میبوسید.
پدر مصطفی هم ارادت خاصی به این پسرش داشت. قبل از شهادت مصطفی، هر وقت کسی این پدر و پسر را میدید، فکر میکرد که برادر هستند، اما با شهادت مصطفی، پدرش خیلی شکسته شد. بعد از چهلم شهید، پدر و ۲ برادر دیگر مصطفی، رهسپار سوریه و دفاع از حرم شدند که پدر مصطفی ۲ سال بعد از شهادت او، در سوریه به شهادت رسید. و برادر کوچکش که نوجوانی بیش نبود جانباز شد.
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
با شهادت مصطفی، علاوه بر پدر و ۲ برادرش، دامادهای خانواده، دایی و پسرداییهایش هم به جمع مدافعان حرم پیوستند.
در واقع «شهید مصطفی جعفری»، پرچمدار فامیل برای دفاع از حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها است و راه او در مکتب حسین علیهالسلام را بستگانش ادامه میدهند.
شادی روح شهدای خاندان جعفری صلوات🌸
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان
یادمان شهدای طلائیه🇮🇷
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید مصطفی جعفری) مراجعه بفرمائید👇
B2n.ir/p88729
میگفت تمام این زمین کرب و بلاست
باید بروم؛ حسین(ع) اکنون تنهاست
ای همسر مهربان من، صابر باش
صبر تو شبیه صبر زینب(س)، زیباست
✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱/۴
🇮🇷🤝🇦🇫
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوازدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🖇
معرفیهایش را دوست دارم. هرسال دست میگذارد روی شهدای بینام و نشان و غریب و گمنام. همانهایی که میگویند همهی حاجتهایی را که قرار است به چند نفر بدهند یکجا به یک نفر میدهند!
هرکجای دنیا که باشد بالاخره خودش را میرساند تا در سفرهی سی روزهی شهدا، چراغی روشن کرده باشد.
«فیروزه نظری» عزیز، دوست نویسندهام، معرف شهید امروز ماست.
بقیه ماجرا را خودتان ببینید و بخوانید و بشنوید...
🦋🌸
نام و نام خانوادگی شهید: علیاکبر اسماعیلی
تولد: ۱۳۴۱/۶/۱۹، شهریار.
شهادت: ۱۳۶۲/۵/۳۱، دهلران.
گلزار شهید: گلزار شهدای روستای قجرآباد، شهریار.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸
📚 سربلند
آمده بود بند دلم را پاره کند و برگردد. پیشانیام را بوسید و گفت: «مادر! دعا کن پسرت لایق شهادت بشه. وقتی شهید شدم با پساندازم برام گوسفند قربونی کن. وصیتنامهام رو هم لای قرآن توی اتاقم گذاشتم.»
همه وجودم التماس شده بود. با اینکه دلم میخواست برای همیشه کنارم بماند اما امانتی بود که باید به خدا برمیگرداندم.
گفتم: «دور سرت بگردم پسرم! انشاءالله برگشتی وقت دامادیت، گوسفند قربونی میکنیم.»
انگار که حرفهایم برایش بیمعنا باشد، گفت: «آدم موجی همون جبهه باشه بهتره. باید برم. حلالم کن مادر.»
بغلش کردم و گفتم: «مادر برو؛ فقط اسیر نشو؛ دلم طاقت غصه اسیریت رو نداره.»
گونههایش گل انداخته بود. عمق نگاهش بوی خداحافظی میداد.
پیشانیش را بوسیدم و به علیاکبر حضرت ارباب سپردمش. دلم گواهی میداد میخواهد مرا سربلند کند.
✍🏻 فیروزه نظری ۱۴۰۲/۱۰/۲
👩🏻💻طراح: زینب دباغ
🎙با صدای: الهام گرجی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋🌸
علیاکبر اسماعیلی ۱۹ شهریور سال ۱۳۴۱ بود که به دنیا آمد. در خانه به نام «رضا» صدایش میکردند.
پسری مظلوم، مهربان، بااخلاق، آرام و متین و البته مکانیکی قهار بود.
در ۱۸ سالگی به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در کرمانشاه گذراند و اواسط جنگ عازم جبهه شد.
پدرش توصیه میکرد که در زمینه مکانیکی و برای تعمیرات خودروها، پشت خط خدمت کند؛ ولی او عاشق حضور در خطمقدم جبهه بود.
بعد از مدتی، مجروح و دچار موجگرفتی شد و به خانه برگشت. حال پریشان او اوضاع خانه را به هم ریخت؛ اما با همان وضع، دوباره عازم جبهه شد. مخالفتهای پدر و مادرش هم کارساز نشد؛ تا اینکه بالاخره در مردادماه ۱۳۶۲، در ۲۱ سالگی، در منطقه دهلران، بر اثر اصابت گلوله به سرش، به شهادت رسید.
او را در روستای زادگاهش قجرآباد شهریار به خاک سپردند.
بعد از او تنها آرزوی مادرش این است که پس از فوتش او را کنار فرزند شهیدش خاکسپاری کنند.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid