eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
2.4هزار دنبال‌کننده
588 عکس
128 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲🏻دعای روز دوم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای چذابه🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مضطر شده بودم از غمی بی‌پایان در خواب من آمدی و گفتی که: «بخوان» حالا ز نگاه مهربانت پسرم جاری شده بر زبان مادر قرآن ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۲/۱۲/۲۳ 🌷🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهیدان به سایت امامزادگان عشق (شهیدان حسین و جعفر فرج) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/z99360
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 «تکتم شادکامی» دوست عزیز من و از همراهان قدیمی ماست. شاید از آغازین سال‌های فعالیت‌مان. در دفتر ششم، معرف «شهید مهرداد سیستانی» بود. برادر همسرش و صاحب کتاب «کنار رود خیّن». و امروز، تکتم عزیز، از پسرخاله‌اش برایمان روایت می‌کند. شهید روحانی مدافع حرم، اهل مشهد امام رئوف علیه‌السلام؛ شهید «محمود تقی‌پور» دلدادگی‌اش به بانوی حرم، حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها، دل کندن از زندگی مرفه دنیایی و پرداختن به عالم تبلیغ و جهاد در دین، درس بزرگی برای همه ماست.
🇮🇷 نام و نام خانوادگی شهید: محمود تقی‌پور تولد: ۱۳۶۱/۸/۲۵، گرگان. شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۸، دیرالزّور، سوریه. برابر با ظهر اربعین حسینی‌. گلزار شهید: مشهد، بهشت رضا علیه‌السلام، بلوک ۱۵، ردیف۴، شماره ۱۲. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 📚 پابرهنه تا بهشت از صبح اصرار داشت برویم حرم. به او گفتم: «حاجی، امروز خیلی شلوغیم، اجازه بده فردا بریم.» پرچمِ سبزِ «لبیک یا زینب» را رو به ما باز کرد و گفت: «توی این روز عزیز، کمترین کاریه که می‌تونیم بکنیم. به احترام و یاد اون چند نفری که ارادت داشتن به علی‌اکبر حسین، بریم.» این را که گفت، نتوانستیم مخالفت کنیم. حاضر شدیم. داشت بدون کفش همراهمان می‌آمد. باتعجب به پاهایش زل زدم و گفتم: «آشیخ؟ کفشات کجاست؟! اینجوری می‌خوای بیای؟ زمین داغه، می‌سوزی!» خندید. برق عجیبی توی چشمانش بود. با لحنی آرام و با بغضی غریب گفت: «نذر دارم برادر! دعا کن بی‌بی قبولم کنه.» تا برسیم به حرم، فکرم پیش محمود بود. او که همه چیزش را برای راه دفاع از حرم گذاشته بود حالا نگران راضی بودن بی‌بی از خودش بود! ما باید چه می‌گفتیم؟! به حرم که رسیدیم، کنارش رفتم و گفتم: «دعام کن حاجی، خیلی دعام کن.» ✍🏻فاطمه پیروز ۱۴ ساله ۱۴۰۲/۷/۲۴ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid