آنجا که مسجد نشئهء تکبیر شیطان بود...
بازیچهء سفیانیان آیات قرآن بود...
آنجا که انسان خویش را میدید مستغنی
مست هوس غرق هوی مشغول طغیان بود...
آنجا که در رگهای آدم جای خون عشق
جاری -شبیه رود وحشی- خون عصیان بود...
در اوج کسبوکار بازار حرامیها
وقتی که نرخ رایج ناموس ارزان بود...
از آستین قاسم آمد دست حق بیرون
این نقطه بر بلوای داعش خط بطلان بود
قاسم به باغ مؤمنان گلهای رحمت کاشت
قاسم برای کافران شمشیر بران بود
آهنربای دوستان را داشت در قلبش
از چشمهای مست او دشمن گریزان بود
چیزی بهنام ترس در قاموس قاسم نیست
اهل شعار و شعر نه! او مرد میدان بود
روزی که آمد، با خودش فصل بهار آورد
آنشب که رفت از پیشمان اصل زمستان بود
#قاسم_سلیمانی
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
♡
در نگاه من نمیبینی غزال عشق را
از خط چشمم نمیخوانی سؤال عشق را
هیچ مردابی نیالوده است دامان مرا
تشنهای اما نمینوشی زلال عشق را
من نمیگویم به یاد قامتم سروی بکار
لااقل ای باغبان! نشکن نهال عشق را
باز راه آسمانت را به رویم بستهای
این کبوتر باز دورانداخت بال عشق را
عشق را بااینکه بیهوده حرامت کردهام
منع کردی از من آغوش حلال عشق را
گرم شد با هیزم شعرم اجاق خانهات
یخ زدم اما نیاوردی تو شال عشق را
"یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور"
بیوفا! تعبیر کن یک بار فال عشق را
#زینب_نجفی
#راجی
#پروانگی🦋
@eitaaparvanegi
🍂🍁🍂🍁🌱🍁🍂🍁🍂
تاریکتر از شب است صبحی که در آن
چشمان جهان ندیده خورشید تو را
🌱اللهم عجل لولیک الفرج🌱
#زینب_نجفی
#راجی
🍂🍁🍂🍁🌱🍁🍂🍁🍂
امروز هم پوچ است بیتو، مثل دیروز
تا نیستی هر روزِ عمرم هیچروز است
دیروز نبودی
امروز نیستی
ولی فردا...
خواهی آمد
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
🍁🍂🍁🍂🍁🌱🍁🍂🍁🍂🍁
صبح است و دلم هوای باران دارد
چشمم شده خیس، باز مهمان دارد
شاید برسی در بزنی باز کنم
این معجزه در خیال امکان دارد
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
🍁🍂🍁🍂🍁🌱🍁🍂🍁🍂🍁
🍀🍀🍀🍀🍀🌷🍀🍀🍀🍀🍀
ای آرزوی محال من! ممکن شو
ای عارضهء تازهء من! مزمن شو
ویرانهام و تو گنج هستی هستی
در خانهء ویرانهء من ساکن شو
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
🍀🍀🍀🍀🍀🌷🍀🍀🍀🍀🍀
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘
دهانش خشک بود و آب میخواست
زمین غصه را شاداب میخواست
برای باغ احساس سیاهش
کمک از لالهء مهتاب میخواست
به نام اشکِ دریا گریه میکرد
به یاد کوه و صحرا گریه میکرد
اگرچه چشم او را بسته بودند
به امّید تماشا گریه میکرد
نگاهش آبشاری از غزل بود
دهانش رشک کندوی عسل بود
دلش در آتش فریاد میسوخت
سکوت ظاهرش ضربالمثل بود
زمین و آسمان را دوست میداشت
تب آتشفشان را دوست میداشت
برای زخم دنیا اشک میریخت
صدای ناودان را دوست میداشت
بهپای غصهء گنجشک میسوخت
اگر میدید قلب پاره، میدوخت
تمام ثروتش یک بقچه دل بود
که درد عشق را در آن میاندوخت
همیشه زیر باران راه میرفت
کمی گم میشد و بیراه میرفت
حواسش از زمین پرتاب میشد
بدون بال و پر تا ماه میرفت
شبیه باد و طوفان بیوطن بود
پر از زخم تبر، مانند من بود
پس از بوسیدن نعش درختان
همیشه فکر تابوت و کفن بود
درون خاک دل آیینه میکاشت
خودش با بذرهایش قد میافراشت
محبت از نگاهش موج میزد
چقدر آیینهها را دوست میداشت!
به من آیینهکاری یاد میداد
به خاک مرده استعداد میداد
برای آنکه در دنیا بپیچم
به لبهایم گل فریاد میداد
به رویم عاقبت آغوش وا کرد
تمام دردهایم را دوا کرد
خودم را من بغل کردم در آن وقت
مرا آن دوست با 'من' آشنا کرد
نه مأوای غباری بود قلبم
نه جای سوگواری بود قلبم
پر از زیبایی رنگینکمان بود
پر از منجوقکاری بود قلبم
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘