eitaa logo
پروانگی 🇵🇸
314 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
558 ویدیو
11 فایل
⚘سلام⚘ https://eitaa.com/raji14
مشاهده در ایتا
دانلود
. بیا که صورت روزم شبیه شام شده درون کوچۀ دل از غم ازدحام شده بیا که بی‌ تو به لب‌های خشکم ای ساقی شراب را که نگو! آب هم حرام شده به‌جای آنکه به آغوش آسمان برود عقاب غمزده با خاک هم‌کلام شده به‌جای سایۀ تو بر سرم عزیز دلم! ببین‌ که سایۀ اندوه مستدام شده! به داس وحشی دنیا، تمام کاشته‌هام سرور و عاطفه و شوق... قتل‌عام شده شبیه چشم تو بادام نیست ای زیبا! برای صید دلم دیدۀ تو دام شده اگرچه دیر به دیدارت آمدم ای ماه نگو که فرصت بوسیدنت تمام شده https://eitaa.com/eitaaparvanegi
🍀 ای‌کاش یار زیرک من یک خطا کند یک‌ شب مرا به خلوت انسش صدا کند با صد پیام وعدۀ آغوش داده است کاش او به وعده‌های قشنگش وفا کند آن بوسه‌ها که از لب جانم دریغ کرد ای‌کاش مهربان من آخر قضا کند وقتی کلید‌ ارض و سماوات دست اوست درهای قفل قلب مرا کاش وا کند اصلا عجیب نیست اگر دوست دارم آن زخمی که با طبیب  مرا آشنا کند باافتخار، مست شراب گدایی‌ام حاشا که مستْ ساغر خود را رها کند! یک عمر خواستم که ببینم نگار را شاید مرا در آینه حاجت‌روا کند 🦋 له مقالید السموات و الارض یا طبیب من لا طبیب له رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر من عرف نفسه فقد عرف ربه @eitaaparvanegi
🦋 چقدر حضرت پنهان تو را صدا بکنم؟ برای دیدن تو روز و شب دعا بکنم چقدر قصر خیالی برای آمدنت درون سینۀ ویرانه‌ام بنا بکنم؟  که بشنوی تو صدای غم مرا، تا کی- درون کنج سکوتم خداخدا بکنم؟ پر است سینۀ تنگ من از کبوتر آه برای حفظ نفس چندتا رها بکنم؟ دوباره آمده‌ام با هزار بقچۀ زخم که با طبابت تو زخم را دوا بکنم نماز من که نشد نردبان معراجم چگونه‌ آن‌همه معراج را قضا بکنم؟ دلی که با خودی و ناخودی غریبه شده به من اجازه بده با تو آشنا بکنم برای آنکه از آن رخ حجاب برداری چقدر حضرت پنهان تو را صدا بکنم؟ 🦋 @eitaaparvanegi
گنجشک شعر پر زده از شاخۀ دلم لبخند نیست بر لب و خالی است منزلم وقتی‌که نیستی تو، چه شعری؟ چه خنده‌ای؟ وقتی‌که نیستی تو دقیقا مقابلم هی عشق کاشتم که محبت درو کنم از کشت‌ها فقط شده افسوس حاصلم دریا شدم بیایی و در من شنا کنی حتی نیامدی به تماشای ساحلم دیگر چرا دلیل بیارم برای عشق؟ تاحال هم به درد نخورده دلایلم دیدی تمام شهر اسیر سکوت شد؟ گنجشک شعر... پر زده از شاخۀ دلم 🦋 @eitaaparvanegi
♡ اگرچه رنگ قفس را ندیده بال‌وپرم نشد به هیچ طریقی به آسمان بپرم بگو چه فایده از دیدن جهان ای دوست اگر دوباره نیفتد به چهره‌ات نظرم به هر دیار و دری سر زدم؛ به خود گفتم که ممکن است بیفتد به کوچه‌ات گذرم  هزار پرده کشیده است بینمان دنیا ولی هنوز خیال تو می‌زند به سرم به دست‌های پر از خالی‌ام نگاه نکن نگاه کن تو عزیزم به چشم‌های ترم هزار تیر به سویم روانه کرد ابلیس لباس یاد تو شد دربرابرش سپرم نوید آیۀ "انا الیه" پیچیده است دلم خوش است تویی در نهایت سفرم 🦋 @eitaaparvanegi
🍀 نه عطر پیرهن من نه عطر گلدان‌ است درون خانه خصال تو عطرافشان است در اوج خستگی‌ آخر چگونه می‌خندی؟ چگونه غصه‌ات از من همیشه پنهان است؟ بهشت چیست به‌جز خوی پرلطافت تو نه خانه‌ام...  که دلم با تو باغ رضوان است همیشه غبطه به خُلق معطرت خوردم همیشه شاخۀ حسنت شکوفه‌باران است چگونه آن‌همه آرامش است در چشمت؟ دمی که قایق تقدیر غرق طوفان است نگاه روشنت از روی مهر تابان‌تر چراغ جان من از ماه تو فروزان است شبیه کودکی‌ام ذوق می‌کنم با تو شبی که پیش تو باشم ستاره‌ریزان است به تیر پیری خود قدکمان شدم ای دوست غزال عشق ولی در دلم خرامان است نه! عطر رازقی و رز و یاس  و مریم نیست درون خانه خصال تو عطرافشان است 🦋 @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
خدا از ما نگیرد هیچ‌وقتی این سعادت را دو قطره اشک.. بیتی شعر... این عرض ارادت را شبیه جسم تو مجروح شد قلب عزاداران نشانی هست در هر مسلکی اهل محبت را مرا از روضه‌خوانانت شمار ای عشق با این شعر چه گویم؟ آه! غربت را؟ جسارت را؟ اسارت را؟ در این ذکر مصیبت جمله‌ای کوتاه هم کافی است خسی کنج تنور انداخت آن خورشید صورت را فقط یک پرسش از کرب‌وبلا در ذهن من مانده که زینب عصر عاشورا چرا نشناخت حضرت را نیفتاده است هرگز بین ما و کربلا دوری فضای روضه‌ها درهم تنیده این مسافت را به طی‌الارض بهلولت چرا حسرت خورم وقتی که صلی‌الله گفته می‌برم حظ زیارت را به جز گریه برایت، نیست امّیدی به اعمالم مگر از واجبات ما پذیرند این عبادت را شبی در خواب دیدم مُردم و یک پیکر بی‌سر به دست خویشتن در کام من می‌ریخت تربت را صلی‌الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله 🦋 @eitaaparvanegi
♡ تشنه‌ام اما به فکر تور دریا نیستم آشنا با عشقم اما اهل رؤیا نیستم چشم‌بستن را دبیر عمر یادم داده است جلوه کن دنیا! که مشتاق تماشا نیستم وقت‌هایی هست که از درد می‌پیچم به خود نیمه‌جان می‌افتم و در فکر عیسی نیستم هرچه می‌خواهی بکن ای خضر! لب را بسته‌ام صبر دارم در مسیر عشق، موسی نیستم انتظار سایه از من نیست دیگر ای رفیق! برگ‌وبارم سوخته، آن سرو رعنا نیستم من جنون را بارها در چشم‌هایت دیده‌ام دست بردار از من ای دیوانه! لیلا نیستم از تمام لاله‌های باغ من زیباتری حسن یوسف داری اما من زلیخا نیستم 🦋 @eitaaparvaneg
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
شکّرفروش چشم او می‌گوید او شیداست اما نمی‌دانم چرا شغل لبش حاشاست مانند من گم می‌کند دیگر مسیرش را می‌ماند آیا منزلش اینجاست یا آنجاست یک بار که از کوچه‌اش رد می‌شدم دیدم انگار که از شدت اشکش زمین دریاست او دوستم دارد ولی حاضر به افشا نیست غافل از اینکه عشق از احوال او پیداست من دوستش دارم، چرا پنهان کنم دیگر؟ عاشق بخواهد یا نخواهد آخرش رسواست قدری چشیدیم از شراب عشق و فهمیدیم هستی بدون عشق‌ورزی پوچ و بی‌معناست پاییزها حال و هوای دیگری داریم پاییز فصل عود بیماری عاشق‌هاست ما قسمت یکدیگریم و نیست تردیدی دستان ما در دست هم امروز یا فرداست 🦋 @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘ در چشم تو هر بار که دیدم، خبری بود انگار کسی در هوس فتنه‌گری بود از تیر نگاهی به دلم خدشه نیفتاد جز تیر نگاه تو؛   عجب کارگری بود! افسوس که جای عسل از جام دهانت سهم دل صدپارۀ من  نیشتری بود با قافلۀ وصل به مقصد نرسیدیم این قافله اصلا هدفش دربه‌دری بود آغوش تو خاموش نکرده عطشم را ای کاش که پیوستگی بیشتری بود وقتی که کبوتر نشدم تا بزنم پر ای کاش میان من و تو نامه‌بری بود دم می‌زدم از عقل ولی عشق که آمد معلوم شد این دل چه دلِ خیره‌سری بود! هر سمت دویدم خبری نیست در این شهر در چشم تو هر بار که دیدم خبری بود 🦋 @eitaaparvanegi ⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡ در نگاه من نمی‌بینی غزال عشق را از خط چشمم نمی‌خوانی سؤال عشق را هیچ مردابی نیالوده است دامان مرا تشنه‌ای اما نمی‌نوشی زلال عشق را من نمی‌گویم به یاد قامتم سروی بکار لااقل ای باغبان! نشکن نهال عشق را باز راه آسمانت را به رویم بسته‌ای این کبوتر باز دورانداخت بال عشق را عشق را بااینکه بیهوده حرامت کرده‌ام منع کردی از من آغوش حلال عشق را گرم شد با هیزم شعرم اجاق خانه‌ات یخ زدم اما نیاوردی تو شال عشق را "یوسف گم‌گشته بازآید به کنعان غم مخور" بی‌وفا! تعبیر کن یک‌ بار فال عشق را 🦋 @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🍂 می‌کشد دست نوازش بر سر دیوار، باد می‌زند بر صورت او بوسه با اصرار، باد زخم‌های کهنۀ دیوار رقّت‌آور است می‌زند با آهْ  مرهم بر دل دیوار، باد آن‌قدر خسته‌است که از عشق غمگین می‌شود طفلکی دیوار! شد بر دوش او سربار، باد صد ترک دارد، برایش یک اشاره کافی است می‌کند با بوسه‌اش دیوار را آوار، باد گرچه از دیوار آثاری نمی‌ماند به جا مطمئن هستم ندارد نیت آزار، باد..‌. 🦋 @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
💮🍃💮🍃💮🍃💮🍃💮🍃💮 هم آسمان تیره‌ام را نورباران کن هم خانۀ تاریک قلبم را چراغان کن با غنچه‌های عشق ای خلّاق زیبایی! دیوارهای ساده‌ام را ریسه‌بندان کن یک رطل شادی هدیه کن امشب به این غمگین یعنی مرا با خمر بوسه مست و خندان کن راندند در آخر مرا  آنان که می‌خواندند در کنج آغوشت مرا ای دوست مهمان کن ای دوستدار گریه‌کن‌ها! عشق می‌خواهم مهر خودت را، اشک چشمم را، فراوان کن در بقچه‌ام ای یوسف زیبا کلافی نیست نرخ ملاقات خودت را باز ارزان کن از تشنگی جان می‌دهم رحمت نمی‌آید؟ در کاسه‌ام یک قطره از دریای قرآن کن شیطانکی در جان من مشغول آزار است شیطانکم را با نگاه خویش انسان کن یا محسنُ یا مُجمِلُ یا مُنعِم و مُفضِل بیش از گذشته بر گدای خویش احسان کن یک عمر با فکر و خیال مرگ سر کردم مرگ مرا ای مهربان شیرین و آسان کن 🦋 @eitaaparvanegi 💮🍃💮🍃💮🍃💮🍃💮🍃💮
♡ هوای سرد پاییز و دو فنجان چای بر میز و دو چشم آفتاب‌آمیز تو، الحق که می‌چسبد @eitaaparvanegi
. تو متوجه نشدی خودمم نمی‌دونستم من داشتم ریزریز شبیه تو می‌شدم ولی دنیا نذاشت من داشتم شبیه تو می‌شدم و اینو مدت‌ها بعد از رفتنت فهمیدم من داشتم ذره‌ذره شبیه تو می‌شدم تو داشتی آروم‌آروم در من جوونه می‌زدی من داشتم قشنگ می‌شدم دنیا نذاشت دنیا ظرفیت نداشت... @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
آدم نباید دل به دست دوست بسپارد باید دلش را سفت در دستش نگه دارد دیگر ندارد اختیار خانۀ دل را هر کس درِ قلب خودش را باز بگذارد امشب نه تنها چشم من از غصه‌ها خیس است از چشم‌های آسمان هم درد می‌بارد دستی نشاط و خنده را از شاخه می‌چیند دستی گُل اندوه را در خاک می‌کارد ای کاش قدری با دل من مهربان بودی نامهربانی کردنت درد بدی دارد کی پستچی می‌آید اینجا؟ کی می‌آید پس؟ کی از تو ای نامهربانم! نامه می‌آرد ای ماه! تا کی با امید دیدنت هرشب چشمم ستاره تا طلوع صبح بشمارد؟ سخت است اما انتهای عشق جز این نیست باید دلم از چشم‌هایت دست بردارد 🦋 @eitaaparvanegi 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🍃🌸🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🌸🍃 باید که دار خاطره‌ها را به‌پا‌کنم عشق تو را عزیز قشنگم! رها کنم باید که بیشتر، پس از این، چشم خویش را با دستمال گل‌گل اشک آشنا کنم عشق است علت‌العلل دردهای من با عشق تو چگونه خودم را دوا کنم؟ از نامه‌های پارۀ تو دامنم پر است حاشا که باز با خط خوبت خطا کنم!  بگذار مس شوم، برو ای کیمیای عشق! اصلا نخواستم که دلم را طلا کنم دیگر به عشق، نفخۀ او جان نمی‌دهد دلخوش به این بهار  خودم را چرا کنم؟ آخر چقدر از خودم ای چرخ روزگار! از اینکه صید عشقْ دلم شد حیا کنم؟ از خویش خسته‌ام ولی از دوست خسته‌تر بهتر که ترک صحبت آن بی‌وفا کنم باید به‌جای بال‌زدن در هوای شهر خود را پرندۀ قفس انزوا کنم امشب برای آنکه بمیرند خاطرات باید که دار خاطره‌ها را به‌پا‌کنم 🦋 @eitaaparvanegi 🍃🌸🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🌸🍃
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🍀🌷🍀🌷☀️🌷🍀🌷🍀 "هر روز، تو" شبی که در دل خود آفتاب را دیدم شبیه ماه شدم،  مثل او  درخشیدم شبیه ماه و تماشای آفتاب کجا؟      من از سبوی شما جرعه‌ای ننوشیدم سبو و جرعه کجا؟ قطره‌ای به ما نرسید دو قطره اشک شدم، در سکوت غلتیدم چه شد که قطره‌، شناور به شوق دریا شد؟ منم که قطره شدم، روی آب بوسیدم نمی‌دهم پس از این بوسه، دست با ساحل که تا فدایی دریا شدم، خروشیدم اگر که بوسه به کام بهشت می‌زد لب یقین که بهتر از این، غنچه‌ای نمی‌چیدم درخت باغ خیالم، کشیده سر به فلک مگر به دست کدامین بهار روییدم؟ بگو که فصل بهارم تویی و معجزه‌ات سبب شده‌است که من مثل چشمه جوشیدم گرفت نام قشنگت تمام هفتۀ من همین‌که چشمِ خود از روی غیر پوشیدم طلوع شنبه عجب دلپذیر و رؤیایی است! که آمدم درِ این بارگاه کوبیدم عزیز و خیر و مبارک شده‌ا‌ست یکشنبه چرا که پیش رخت سر به خاک ساییدم دوشنبه خانۀ تاریکِ دل چراغان شد که از دو دست خودت شهد نور نوشیدم سه‌شنبه، جان من از جان من شکایت داشت که پیش چشم تو از دست خویش نالیدم چهارشنبه که یادت به باغ سینه شکفت  شمیم ناب بهشت از گل تو بوییدم بیا و زخم مرا پنج‌شنبه بخیه بزن که تکه تکه شدم، پاره پاره پاشیدم اسیر شب شده بودم که صبح جمعه دمید دوباره بارقه‌ای از امید را دیدم هنوز گرمی آغوش دوست قسمت نیست به قدر وسع خودم در طلب نکوشیدم 🦋 @eitaaparvanegi 🍀🌷🍀🌷☀️🌷🍀🌷🍀
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
سرد است؛ شاید بی‌خبر خورشید خوابیده بوی زمستان در بهار عمر پیچیده گنجشکک پرشور من دیگر نمی‌خواند از بس که از آزار سنگ مفت ترسیده دیگر ندارد دیگ شعرم غلغل احساس بر آتشم دستان دنیا خاک پاشیده پیراهن عشقی که بر تن داشتم دیروز امروز انگاری که صد سال است پوسیده گیسوی امّید مرا نامهربان من با قیچی جور و جفا از بیخ و بن چیده پروانۀ شوقم به تور مرگ افتاده در انتظارش شعلۀ شمعی نرقصیده دیگر ندارد انعکاسی "دوستت دارم" کوهی که در دنیای عشقم بود پاشیده از خاطرش هرگز نبرده شاعر قلبم آن سنگ قبری را که با اندوه بوسیده در بند چکش‌کاری روحم نمی‌مانم تقدیر، این بیچاره را با پتک کوبیده 🦋 @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
◇ کجاست گوشۀ دنجی، پر از صدای سکوت که تنگ شد دل دیوانه‌ام برای سکوت چقدر خسته‌ام از ناله‌های بلبل مست چقدر تشنۀ نوشیدن ندای سکوت صدای ساعت دیواری‌ام عذاب‌آور خوشم به چنگ فریبا و دلربای سکوت فرار می‌کنم از دست خویش و بیگانه از آن زمان که دل من شد آشنای سکوت فضای مجلس انس و خوشی برای شما خوش است حال خرابم در انزوای سکوت صدای گوش‌خراشی گرفته دنیا را بیا به گوش‌نوازی تو ای نوای سکوت! مرا بلندی دیوار حرف‌ها خفه کرد آهای پنجره! لطفا کمی هوای سکوت 🦋 @eitaaparvanegi
یک قطرۀ عشقم که غرق آسمانم یک ذره‌ام اما به‌قدر کهکشانم دیگر به دنبالم نگرد ای چشم دنیا هرگز نمی‌یابی مرا در لامکانم در من بهاری سبز پنهان است ای خاک هرچند در چشم تو همرنگ خزانم در قاب قلب و تور ذهنی جای من نیست طرحی ندارم  اتفاق ناگهانم با هرچه هست‌ونیست دارم رفت‌وآمد یا میهمانم دائما یا میزبانم با آفتاب و ذرّه در رازونیازم وقت نماز عاشقی بانگ اذانم بااینکه پژمرده است روی لالۀ من اما درون خویش یک باغ جوانم دیگر هراس از سوختن در جان من نیست آغوش خود را باز کن خورشید‌جانم! @eitaaparvanegi
مهر تو دارد می‌کشد در دل شراره باید بگیرم از تو ای ماهم کناره دیشب تو را از خاطراتم پاک کردم امشب درون خانه می‌چرخی دوباره آخر چگونه دور باشم از خیالت؟ هر چیز یک جوری به تو دارد اشاره ای‌کاش اسمت هم به گوش من نمی‌خورد دیگر ندارم از خیالت راه چاره تا خواب را مهمان کنم در چشم‌هایم توی خیالم می‌شمارم هی ستاره دیگر نرفتی از دلم دیگر نرفتی ای‌کاش قلبم را نمی‌دادم اجاره! با سوزن مهرت نمی‌دوزی عزیزم؟ دل را که با چاقوی قهرت گشته پاره دیگر برای من نگو از هرم مرداد وقتی‌که مهرت می‌کشد در من شراره @eitaaparvanegi مثل خودم اشعار من هم ساده هستند بی هیچ آرایه... بدون استعاره...
ما هیچ‌وقت همدیگه  رو ندیدیم. هیچ‌وقت کنار هم ننشستیم. و حتی در یک هوا نفس نکشیدیم. خب! چنین چیزی ممکن نبود. ما سال‌های نوری از هم فاصله داشتیم. بین ما سیّاره‌ها و ستاره‌های بسیاری بود. فرسنگ‌ها راه و دنیاها فاصله بود بین من و تو. روزها و ماه‌ها و سال‌ها دیوار بود بین من و تو. کوچه‌ها و خیابون‌ها و شهرها و کشورها و کهکشان‌ها فاصله... بین ما دوری بود، اما جدایی نبود. مسافت بود، اما غربت نبود. بله! ما درظاهر یکدیگر رو ندیدیم. اما شکی نیست که با هم ملاقات روحی داشتیم... من تو رو دیدم تو رو حس کردم کجا بود نمی‌دانم! شاید در جایی فراتر از خاک کسی چه می‌دونه! اصلا شاید پیش از کالبد خاکی با هم بودیم. شاید پس از مرگ، دوباره همدیگه رو ملاقات کنیم. و شاید هیچ‌وقت، و هرگز، پس از این هم، دیداری نداشته باشیم. اما مهم نیست با تمام این فاصله‌ها ما با هم ملاقات کردیم من تو رو دیدم انگار که با تو زندگی کردم و ای‌کاش می‌تونستم این سال‌های نوری رو درنوردم نه برای دیدار تو نه برای بودن در کنار تو بلکه برای مثل تو بودن برای شبیه‌شدن به تو برای پرکشیدن برای صعود برای شادی برای رهایی برای بودن برای عشق برای خدا @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
می خواهمت، شبیه شب تیره ماه را یا چشم‌ منتظر، لحظات نگاه را یک شب دوباره گرم در آغوش خود بگیر من، این غزال خستۀ بی سرپناه را با من دوباره زمزمه کن دوست داری ام آن جملۀ همیشگی دلبخواه را باید کنون که تا وسط جاده آمدیم کامل کنیم این سفر نیمه‌راه را گفتی برو که بخت تو بی من سپید باد چشمم ندید بی تو ولی جز سیاه را عشقت اگر به دیدۀ عقل اشتباه بود من حاضرم دوباره همین اشتباه را... 🦋 @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
نگذار در آیینه‌ام تصویر غم باشد نگذار سهم من ز لبخند تو کم باشد تا کی عزیزم رشته‌های گیسویم باید در دوری‌ات بازیچۀ طوفان غم باشد خالی‌ترم از پوچ وقتی نیستی ای هست! نگذار محصول من از هستی عدم باشد یک عمر اسمت روز و شب  ورد زبانم بود دم می‌زنم از دوست تا وقتی که دم باشد باور نداری دوستت دارم مگر ای عشق؟ دیگر نباید حرف عاشق با قسم باشد! طی کرده‌ام تنها، مسیر آشنایی را بردار در این راه تنها یک قدم! باشد؟ @eitaaparvanegi