eitaa logo
مِن الغَریب... اِلی الحبیب...
79 دنبال‌کننده
141 عکس
12 ویدیو
1 فایل
من الغریب نوشتم إلی الحبیب، سلامی... ... .. . قلم‌زنی‌های یک زنِ ایرانی ساکن ایران 😊 . .. ... فـاطمه.سـادات.مظلومے
مشاهده در ایتا
دانلود
۷. توی جمعیت چشم گرداندم که سایر اعضای خانواده‌ی شهید و شهیده را پیدا کنم. پیرمردی کت و شلواری که روی دوشش چفیه انداخته بود، چشمم را گرفت. متفاوت از دیگران بود. حیران و نامنظم سینه می‌زد. یاد فیلمی افتادم که چندسال پیش در فضای مجازی پخش شد. مُحرم بود. بدون اینکه دسته‌ای توی خیابان باشد، پیرمرد توی پیاده‌رو راه می‌رفت و زنجیر می‌زد. همه می‌گفتند او در مجلس عالَمِ دیگری شرکت کرده. توی همین خیالات بودم که کسی به پیرمرد سینه‌زن نزدیک شد. تسلیت گفت و شانه‌اش را بوسید. او، پدر شهیده بود. تحلیلم درست از آب درآمد: او در میان جمع و دلش جای دیگری بود! ۸. صبوری ویژگی بارز تک‌تک افراد منسوب به و همسرش بود. هرچه امیر عباسی و مداح دیگر روضه‌ی روز عاشورا را شدیدتر و بازتر خواندند، باز صدای این خانواده بلند نشد. فقط رد اشک روی گونه‌ها پهن و پهن‌تر می‌شد. خواهر شهید عواضه سکوت مطلق بود. با کسی حرف نمی‌زد. اصلا نمی‌دانم فارسی بلد بود یا نه. اما مادرش فارسی را خوب می‌فهمید و با همان لهجه‌ی عربی به ابراز محبت تک‌تک آدم‌ها، جواب می‌داد. یاد آن جمله‌ی ماندگار سیدحسن نصرالله افتادم که وسط سخنرانی عربی گفت: شویه شویه، یواش- یواش! هرچه عربی زبان دین ماست، انگار این روزها فارسی تبدیل به زبان مقاومت شده است! ۹. مراسم حدوداً دو ساعت طول کشید. آخر سر هم با چند شعار حیدر حیدر و مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل تمام شد. جمعیت یکی‌یکی و دوتادوتا حیاط معراج را ترک می‌کردند. دلم نمی‌خواست بروم. بیرون خبری نبود. سرد و ساکت و سوت و کور. غرق در روزمرگی. مملو از آدم‌هایی که امشب را مثل هزاران شب دیگر، طی می‌کردند بی‌آنکه بدانند امشب چه گنجینه‌ای در گوشه‌ای از شهرشان می‌درخشد. یکبار دیگر به تابوت نگاه کردم. عجب زنی بودید شما! خوب زندگی کردید، خوب سفر کردید و خوب یادگارهایی از خودتان به جا گذاشتید... کاش امشب از آن بالا دعایمان کنید. دعا کنید ما هم آنطور شویم که بود و نبودمان بدرد اسلام و انقلاب بخورد! پایانی. ۱۴۰۳/۸/۱ @elaa_habib