eitaa logo
🍂 الهه 🍂
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷نگاهت درخشانی داشت دلت♥️بزرگ بود به بزرگی آسمان نجوای ات با پروردگار زیبا بود و چهره ات و پاک✨ 💥اما در سر آرزوی پرواز🕊 داشتی پروازی تا خدا و سرودی آسمانی، (س) و چه زیبا لبیک✊ گفتی و ما مانده ایم در زمین😔 💞 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
🌱 . وَقَلبڪ‌فےقَلبےیاشهید... :) قشنگہ‌ها‌نہ؟ قلب‌یہ‌شهید‌توقلبت‌باشہ... با‌هاش‌یکے‌شے باهاش‌رفیق‌شے اونقدررفیق‌واونقدر‌عاشق واونقدر‌شبیہ... کہ‌تهش‌مثل‌خودش‌شهید‌شی(؛🙃
: يكى دو ماه قبل از شهادتش سفارش "آقا" رو كرد. گفت: «نگذار بعد از شهادت من كسى پشت سر آقا حرف بزنه کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
:❤️ 💢باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان شیعه به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم. و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود. کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
😍 :🌱 💢مهم ترین تکلیفی که محمودرضا عمل می کرد ، بدون استراحت برای بود . اولویت اول فرهنگی اش تا زمان شهادت ، کار فرهنگی با بچه های نهضت جهانی اسلام بود ؛ خودش می گفت : ما باید تلاش کنیم که اینا به جمهوری اسلامی علاقمند بشن نه اینکه ازش ناامید بشن . 💕 کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
💠بهش گفتم حسین از اون پیشانی بندت من خیلی میترسم ... صحبتهای شهید مدافع حرم علی یزدانی 🍃🌸تو ی ۵_۶ ماه پیش جایی رفتیم و به اتفاق دوستان، یکی به اسم " آقای حسین نصرتی" ،خب ما سالها با هم بودیم و دوره ها و این حرف ها،هم اتاقی هم بودیم و خیلی دوستش داشتم،خیلی دوستش داشتم. بعد به فرمانده گفتم که اگه اجازه بدین من مراقب حسین هم باشم،خیلی جاها تشر بهش میرفتم که اینجا تو دیگه نیا ،تو اون عقب وایسا من خودم میبندم. گفت:خیلی مراقب منی تو چرا اینجوری میکنی و فلان. گفتم:از اون پیشونی بندت من خیلی میترسم ،ی پیشونی بند (یا فاطمه الزهرا)داشت،همیشه می بست به سرش. من فیلم هاشو دارم واقعا،ایشونو تو کوچه زدن،کسائی که پیشش بودن و تو کوچه براش تله کردن. بند کفن و باز کردیم از حنجرش به فاصله ی ی سانتی 'اینجوری' بریده شده بود، دست راستش شیکسته بود،(اینقدر این موج قوی بود و اینا). بهش گفتم:حسین من از اون پیشونی بندت میترسم،پیشونی بند هنوز رو سرش بود،هنوز رو پیشونیش بود... کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
رفتنش فاش شده بود این اواخر اگر کسی حواسش جمع بود، می توانست بفهمد که محمودرضا آمادهٔ رفتن شده است، ازنوجوانی درحال وهوای جهاد وشهادت بود، اما این رفت وآمدهای سال های آخر به سوریه و حضورش در متن جنگ، روحیات اوراجوردیگری ساخته بود.من ازاینکه آدمی مثل اوعاقبت دراین راه شهید می شود واین شهادت هم نزدیک است، مطمئن بودم. این اواخر، چیزهایی درحرکات وسکناتش ظاهر شده بود که مشخص می کردحالتش متفاوت است.همیشه ٱدم رادرچنین مواقعی باشوخی وتکه پراندن می پیچاند. یک بارکه باخانواده اش آمده بود تبریز ومهمان من بودند، همسرم به من گفت: «نگذاربرود، این ایندفعه برود شهید می شود.» گفتم: «ازکجا این طور مطمئن می گویی؟» گفت: «ازچهره اش پیداست.» رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
شهید بیضائی و مراقبه و محاسبه نفس 📝از دفترچه دست نوشته های محمودرضا در سوریه👇 🌷چرا نباید اون توان و انرژی سابق رو داشته باشم؟ نمی دونم تو این چند ما چی به سرم اومده که اون ذکاوت و خلاقیت و خوش فکری سابق رو ندارم؟ انگیزه م زیاده، ولی برای فرماندهی محور، اون اعتماد به نفس لازم در برخورد با مسئولین گروه های(...) رو باید داشته باشم. باید با فکر عمل کرد و رفتار کرد. باید دوباره رو حافظه و تدبیر و فکر و ذکاوت و خلاقیت خودم کار کنم. 🌷شاید یکی از دلایل عدم پیشرفت تو این زمینه ها ، دوری از قرآن باشه. یکی اش هم قطعا معصیتِ. باید لیاقت و توان خودم رو، نه به هیچ کس ، بلکه به خودم ثابت بکنم. 📚کتاب تو شهید نمی شوی /صفحه ۱۱۹ روایت هایی از حیات جاودانه رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
گر همه شب شرح غمش خواهی گفت شب به پایان رود و شرح به پایان نرود... 🌕☁️ |.⭐️.| 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹