«سفر به دل روشنایی»
تازه تکلیف شدهبودم، شبهای دهه با همکلاسیهایم میرفتیم هیئت شهرک. مینشستیم یک کنج مجلس و ریز ریز حرف میزدیم. حرفهای سخنران که توی حسینیه اکو میشد، چندتا بحث دخترانه را با شربتهای خنک نذری پایین داده بودیم. ما از حرفهای سخنران سردر نمیآوردیم. نمیدانستیم این «حسینی» که اسمش هی روی زبانها میآید چرا رفته کربلا و شهید شده. خیلی چیزها نمیدانستیم. روضه که شروع میشد، چراغها را خاموش میکردند و کل حسینه تاریک میشد. من و دوستانم فرو میرفتیم توی ظلمت خودمان. نمیدانستیم بقیه برای چه گریه میکنند، چرا روی پایشان میزنند و اشکشان سر میخورد روی گونهها.
یکشب که چادرم را سر کرده بودم بروم هیئت، بابا صدایم زد و گفت: «بیا این یکشب، جای هیئت رفتن، من برایت داستان بگویم.» اولش خیلی توی پرم خورده بود. سرسنگین نشستم و لبخندهای بابا را بیجواب گذاشتم. حتی وقتی داستانش را شروع کرد، سرم پایین بود و به زور گوش میکردم. اما بابا بیمکث شروع به تعریف کردن کرد: «یکی بود، یکی نبود. پیامبر ما دوتا نوه داشت دخترم. امام حسین نوه کوچکترش بود.»
دلم انگار افتاد توی حوض عسل. شیرین شدم. سرم را بالا گرفتم و محو صورت بابا شدم. گفت و گفت از خیلی دورتر. از مدینه. از وقتی که نامهها به امام رسیده بود و کوفیان نوشته بودند «با اهل و عیالت بیا نوه پیامبر». آنشب دلم میخواست میرفتم یک جایی توی کاروان امام قایم میشدم. مینشستم روی کجاوهها و دور دستها را نگاه میکردم. میماندم کنار تکتک آدمهای قوی و شجاع و مهربان کربلا که بابا داشت از دلاوری و دلرحمیشان میگفت.
آنشب من هیئت نرفتم. نشستم پهلوی بابا و با داستانش، تا خیمههای امام سفر کردم. با قصهای که تا دیروز هیچی ازش نمیدانستم و حالا نقال خانهمان آورده بودش روی پرده.
آن محرم، تاریکی رفت و من امام را میدیدم که قرآن را بالا میآورد و برای امت رسول خدا حرف میزد. آنشب وقتی بابا سرش را پایین انداخت و اشکهایش سر خورد، من هم بغض تازهای را بیخ گلویم احساس کردم. بغض تازهای که از آن نور آمده بود. نور فهمیدن...
به قول خدای حسین (ع):
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ
خدا ياور مؤمنان است. ايشان را از تاريكيها به روشنى مىبرد.
بقره، ٢٥٧
#حبیبم_بگو
#آیه_جان
#تکه_ای_از_آسمان
#تفسیر_قرآن
نویسنده: حکیمهسادات نظیری
عکاس: اعظم مؤمنیان
✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چہ شقـٰایق باشد ،
چہ گـل پیچڪ و یـٰاس ،
جاۍ یڪ گـل خالیستـ
تا نیـٰاید مهدی ؏ـج
زندگـے دشوار استـ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_زمانم❤️
✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غروب_جمعه
#دل_آرام_جهان
✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
✋ #وقت_سلام
⏰ به وقتِ ساعت ۸
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی بنِ موسَی أَلرِّضٰا أَلمُرتَضٰی...
ای عاقبت بخیری فردای من سلام ...❤️
❣️ اینجا #قلب_ایران است...
✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
حمله پهپادی به مقر تیپهای زرهی ارتش اسرائیل
🔹حزبالله: با انبوهی از پهپادها به مقر تیپهای زرهی تیپ ۱۸۸ در پادگان «راویه» ارتش اسرائیل حمله کردیم و تلفات مستقیم و قطعی در میان ردههای سربازان و افسران صهیونیست گرفتیم.
#سیاسی
#بصیرت_و_سیاست
#سیاستمان_و_دیانتمان
✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بفرمایید_منبر
🎥 روایت خوابی عجیب از دیدار امام زمان «عج» و امام خمینی «ره»
♨️ سخنان کمتر شنیده شده آیت الله فاطمی نیا
#استاد_فاطمی_نیا
✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧
بسم الله الرحمن الرحیم(ابتدای دعای عهد)(1).mp3
497.4K
💠 به توکل نام اعظمت،
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱
همراهان نازنین #الی_الحبیب صبحتون مفید ...🌅❤️
✧❁ @elalhabibk 🌸 ❁✧
🔽 سلام و احترام خدمت همراهان نازنین #الی_الحبیب ❤️
امروز با 👇
⬅️ #حدیث_روز
⬅️ #سیاسی_صبح
⬅️ #ببین_و_یادبگیر
⬅️ #حبیبم_بگو
⬅️ #ورزشی
⬅️#عصرانه
⬅️ #سیاسی_شب
⬅️ #بفرمایید_منبر
در خدمتتون هستیم. ✨