هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
#حبیبم_بگو #آیه_جان #تکه_ای_از_آسمان ┄┄┅═✧❁ @elalhabibk🌿 ❁✧═┅┄
«سوت پایان را به همین زودیها میزنند»
✍ نویسنده: #زینب_میرفیضی
✏️ گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
«دیگه اصرار نکنید، تمومه» آقای مدیر با ناراحتی این را گفت و در رختکن را آرام بست و رفت. همه ماتشان بردهبود. مرتضی حتی فرصت نکرده بود لباسش را کامل بپوشد، گردنش از لباس بیرون آمده بود و دستشهایش در هوا خشک شده بود. یعنی واقعا دیگر تمام شده بود؟ اینجا پایان کار این 25 نوجوان بود؟
حسین سعی کرد «کاپیتانبازی» دربیاورد و زودتر از همه به خودش بیاید: «حاجی شما چرا هیچی نگفتی؟ ما کلی برای این تیم زحمت کشیدیم، تمرین کردیم، از جیب هزینه کردیم. همینجوری که نمیشه بگن از هفتهی دیگه تیم مُنحله!» بقیه هم که تازه به خودشان آمده بودند یکییکی صدای اعتراضشان بلند شد.
#مربی، که بچهها حاجی صدایش میکردند، ساکت بود و به غرغر و اعتراضشان گوش میداد. دیروز خیلی فکر کرده بود که وقتی در این موقعیت قرار گرفت چه بگوید: «بچهها! بچهها یه دقیقه گوش کنید.» پسرها ساکت شدند تا حرفهای مربی را بشنوند. «بچهها میدونم که همهتون برای این تیم زحمت کشیدین، تلاش کردین. من هم کنارتون بودم. من هم از انحلال تیم ناراحتم. این موضوع مال امروز و دیروز نیست ها! حداقل یک ماهه که حرفش هست. من هم خیلی رفتم و اومدم و چونه زدم، اما نشد. مگه همه چیز قراره ابدی باشه؟ عمر یه تیم هم مثل عمر آدمه، یه اجلی داره، یه سرآمدی داره. وقت پایانش که برسه دیگه نمیشه براش کاری کرد. مهم اینه توی مدتی که کنار هم بودیم چقدر به خودمون و تیم کمک کردیم؟ قدر این فرصتی که توی تیم داشتیم رو دونستیم؟»
نه انگار فایده نداشت. اصلا آرام نشده بودند. احسان همانطور که آرام با نوک کفشش به توپ ضربه میزد و با صدایی که تلاش میکرد بغضآلود بودنش را پنهان کند گفت: «آخه حاجی احساس میکنم این یه سال عمرم هدر رفته. هیچی به هیچی.»
«معلومه که هدر نرفته. کلی چیزهای خوب از هم یاد گرفتیم و پیشرفت کردیم، مثل نیمفصل اول پارسال. یه وقتهایی هم کمکاری کردیم. بازی با تیم هرمزگان رو یادتونه دیگه؟ تک رویها و اذیت کردنهاتون.» حاجی لبخند زد و ادامه داد: «فرصتمون توی این تیم دیگه تموم شده. روی ادامهی راه تمرکز کنید. تیمها و آدمهای مختلف میان و میرن. کاپیتان حسین! توپ رو بیار ببینم قراره توی آخرین بازیت چند تا گل ازم بخوری؟»
وَلِکُلِ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَایَسْتَقْدِمُونَ
براى هر امّتى اجل و سرآمدى است. پس هرگاه اجلشان فرا رسید، نه مىتوانند لحظهاى تأخیر اندازند و نه پیشى گیرند.
#حبیبم_بگو
#تفسیر_قرآن
#آیه_جان
#اعراف_۳۴
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
┄┄┅═✧❁ @elalhabibk🌿 ❁✧═┅┄
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
#حبیبم_بگو #آیه_جان #تکه_ای_از_آسمان ┅═✧❁ @elalhabibk🌿 ❁✧═┅
«زندگی را تلف نکنید»
✍ نویسنده: #مرجان_اکبری
آیا تاکنون به این فکر کردهاید که اگر میدانستید پایان #زندگی شما چهوقت است، چکار میکردید؟ آیا تلاش نمیکردید از فرصتی که دارید بهترین و صحیحترین استفاده را کنید؟
#خداوند در آیهی ۳۴ #اعراف گفته همانطوری که هر فرد زمان #مرگ معینی دارد، ملتها و امتها هم دارای اجلی معین هستند. «لکلّ اُمّة أجل» پس بهتر است از لحظهلحظهی زندگی بهترین استفاده را کنند و بدانند زمان آنها محدود است و از دست میرود.
برای هر جامعهای، زمان قطعی مرگ وجود دارد و تغییر و تحول در آن تصادفی نیست و هیچکس نمیتواند آن را به تعویق بیندازد، یا بر سرعت آن بیفزاید. «فاذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»
#فرهنگ و #قوانین جامعه باید به گونهای باشد که از نظر اجتماعی و اخلاقی، تلاش برای #زندگی_بهتر را تضمین کند. بنابراین داشتن اعتقاد و #ایمان به خداوند، افراد را به سمت رفتارهای مثبت سوق میدهد که در غیر این صورت، رفتن به کجراه و انحراف از ارزشهای جامعه، منجر به بسیاری از #مشکلات و #اختلالات میشود و مردمِ چنین جامعهای سرمایههای هستی خود را یکی پس از دیگری از دست میدهند و سقوط میکنند. پس انسانها باید تلاش کنند تا بهترین نسخه از خودشان را پیاده کنند و جامعهای پایدارتر داشتهباشند.
شما چطور؟ آیا میتوانید از زندگی خودتان با کمال رضایت سخن بگویید؟
#حبیبم_بگو
#آیه_جان
#تفسیر_قرآن
#اعراف_۳۴
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
┅═✧❁ @elalhabibk🌿 ❁✧═┅