eitaa logo
قصه های مهدوی ( اِلتجا♡)
11.1هزار دنبال‌کننده
225 عکس
2 ویدیو
0 فایل
﷽ ▪️حکایت‌هایی پیرامون امام زمان علیه السلام؛ شامل تشرفات، توسلات و... برگرفته از تولیدات گروه اِلتجا ▪️کانال اصلی اِلتجا: @Elteja ▪️کانال حدیث گرافی (اِلتجا): @Elteja_Hadith 🚫بدون تبلیغ و تبادل 📞 تماس با ما: @Thdjvd
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یک بیابان اضطرار مرحوم نمازی شاهرودی، خدمت امام عصر علیه السلام در بازگشت از سفر حج 📚 میر مهر، ص317. 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales 👈عضویّت در اِلتجا @Elteja
🔸حکایت عجیبی از دعا و استغاثه در بیابان این حکایت زیبا را از اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/393 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجیبی از دعا و استغاثه در بیابان 👌بسیار شنیدنی 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales 👈عضویّت در اِلتجا @Elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸قطره و دریا تشرفاتی از زندگی مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم 📚النجم الثاقب حکایات ۷۳ و ۷۶ و ۷۷ و ۷۹ 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales 👈عضویّت در اِلتجا @Elteja
🔘 نمازی برای دردهای نگفتنی... یکی از بزرگان قم، به مولای مهربان عالم، از طریق نماز استغاثه به امام عصر علیه السلام.👇 https://eitaa.com/elteja_tales/397 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 نمازی برای دردهای نگفتنی... حکایت عجیبی از نماز استغاثه به امام عصر علیه السلام. 📚 بحارالانوار ج99 ص245. 🍀دستورالعمل نماز استغاثه: https://eitaa.com/elteja/2125 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
🔸سخنرانی‌هایش نظیر نداشت. همه منبرش را دوست داشتند. استادش پرسید: راستش را بگو، این نفوذ کلام را از کجا آوردی؟ اولش از جواب طفره رفت. اما بالاخره به زبان آمد: "رفته بودم سامرا، برای زیارت. حرم خلوت‌تر از همیشه، متوسل شدم به صاحب الزمان علیه السلام، گفتم: آقا، من مهمان پدرتان هستم. ناگهان نوری تمام حرم را روشن کرد... " ▫️داستان مهمانِ سامرا 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/399 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
🔸راه را در بیابان گم کرد. ترس همه وجودش را برداشت. به رسم مذهب پدری شروع کرد صدا زدن: یا ابابکر، یا عمر، یا عثمان، به فریادم برسید... جواب نگرفت. ناخودآگاه یاد حرف‌های مادرش افتاد: ما شیعیان امامی داریم که در سختی‌ها به دادمان می‌رسد. نامش اباصالح است... با خودش عهدی کرد: اگر اباصالح نجاتم دهد، به مذهب مادرم درمی‌آیم. فریاد زد: "یا اباصالح المهدی ادرکنی" ناگهان آقایی نورانی کنار خودش دید... ▫️داستان تشرف یاقوت روغن‌فروش👇 https://eitaa.com/elteja_tales/401 👈عضویّت در قصه‌های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️اباصالح به دادش رسید! یاقوت روغن‌فروش 📚النجم الثاقب، حکایت ۷۶ 👈عضویّت در قصه‌های مهدوی @Elteja_tales 👈عضویّت در اِلتجا @Elteja