eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
19.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
16 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا که حضرت صدیقه چهارده قرن است کُنَد برای ظهورت دعا "بنفسي أنت" 🫀 🖤 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها " 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗 مهربان ترین پدر 🎤 استاد شیخ‌حسین‌یوسفی الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "💙 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 افشین بیشتر از روزهای قبل بیرون مغازه ایستاد.بعد رفت. دو ماه دیگه هم گذشت. افشین یه گوشه امامزاده نماز میخوند. بعد نماز همونجا نشسته بود و تو دلش با خدا حرف میزد. *خدایا..نه دلشو دارم که بگم یه کاری کن فراموشش کنم،نه روم میشه بگم یه کاری کن بهش برسم...هرکاری تونستم کردم، بازهم میکنم ولی هیچ کاری از هیچکس برنمیاد..خودت یه کاریش بکن.. هیچکس جز تو نمیتونه کمکم کنه. چند روز گذشت. حاج محمود بعد از اینکه جواب سلام افشین رو داد،رفت تو مغازه.افشین هنوز ایستاده بود. شاگرد حاج محمود بهش گفت: _بیا تو،حاجی کارت داره. افشین مؤدب ایستاده بود. حاج محمود پشت میزش نشسته بود و به دفتری که جلوش باز بود،نگاه میکرد. -بشین. افشین روی صندلی نشست. -تا کی میخوای هرروز بیای اینجا؟ -تا وقتی که شما منو لایق دامادی تون بدونید. -تو هنوزم سمجی.هنوزم تا به چیزی که میخوای نرسی،دست بردار نیستی.پس خیلی هم تغییر نکردی. -ولی خواسته هام خیلی تغییر کرده. دیگه نمیخوام اذیتش کنم.میخوام همیشه آرامش داشته باشه. حاج محمود سرشو بلند کرد و به افشین نگاه کرد.افشین به دست هاش نگاه میکرد. -پدر و مادرت راضی ان؟ -نه. -رضایت شون برات مهم نیست؟ -خیلی دلم میخواست منم پدری مثل شما داشتم ولی پدر و مادر منم برای من هستن.با وجود همه مخالفت هاشون با من،باید احترام شون رو نگه دارم..بهشون گفتم میخوام با دختر شما ازدواج کنم ولی پدرم که اصلا براش مهم نبود.مادرم هم سعی کرد نظرمو عوض کنه.وقتی متوجه شد نمیتونه،گفت برای عقد و عروسیت هم دعوت مون نکن. -پس با کی میخوای بیای که درمورد مسائل عقد و این چیزها صحبت کنیم؟ با تعجب به حاج محمود نگاه کرد. حاج محمود برای اولین بار با محبت نگاهش میکرد. زبانش بند اومده بود. اصلا نمیدونست چی بگه.بلند شد و گفت: _یعنی شما...موافقین؟....اجازه میدین... که.... -حرفت یادت نره.تمام تلاش تو برای خوشبختیش بکن. -همه ی تلاش مو میکنم.مطمئن باشید. قول میدم. -آخر هفته با هرکی خواستی بیا خونه ما. حالا هم برو به کارت برس. مردد بود سوال شو بپرسه. -چشم...ولی..دخترتون هم...راضی هستن؟!!! حاج محمود از اینکه فاطمه خیلی وقته راضیه خنده ش گرفت.بالبخند نگاهش کرد. افشین مطمئن شد، فاطمه هم راضیه.خیلی خوشحال شد. خداحافظی کرد و رفت. بیرون مغازه ایستاد. به اطراف نگاهی کرد.چند نفس عمیق کشید.چشم هاشو بست و گفت: *خدایا شکرت،همین که نگاهم میکنی خیلی نوکرتم. دوباره به مغازه حاج محمود نگاه کرد،... 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 دوباره به مغازه حاج محمود نگاه کرد،مطمئن شد که خواب نبوده. دوست داشت اول به پویان بگه.باهاش تماس گرفت ولی پویان جواب نداد. میخواست حضوری به حاج آقا موسوی بگه و تشکر کنه.یه جعبه شیرینی خرید و سمت مؤسسه رفت. سوار تاکسی شده بود که آقای معتمد تماس گرفت.تازه یادش افتاد که باید مغازه میرفت.چون افشین خوش قول بود،آقای معتمد نگران شده بود.وقتی گفت جواب مثبت گرفته، آقای معتمد هم خیلی خوشحال شد. بعد از آقای معتمد،پویان تماس گرفت. از عکس العمل پویان حسابی خندید؛ پویان از خوشحالی داد میزد. در اتاق حاج آقا موسوی باز بود، و با مهدی صحبت میکرد.مهدی یک سال برای تدریس تو یه روستا بود. و چند ماهی بود که برگشته بود. با دیدن مهدی برای رفتن به داخل مردد شد.حاج آقا،افشین رو دید.نزدیک رفت. -سلام داداش،چه عجب،از اینورا.. به جعبه شیرینی اشاره کرد و گفت: -خیره،خبری شده؟ -سلام...خانواده نادری راضی شدن. حاج آقا خندید و گفت: _واقعا یا خواب دیدی؟!! -مثل خواب بود ولی واقعی بود. چشم های افشین برق میزد.حاج آقا بغلش کرد و گفت: _به به،مبارک باشه. مهدی هم جلو رفت و تبریک گفت.افشین تشکر کرد و گفت: _ان شاءالله قسمت شما بشه. مهدی گفت: -خدا کنه. حاج آقا گفت: _به همین زودی شیرینی ازدواج آقا مهدی هم میخوریم. افشین گفت: -واقعا!! مهدی گفت: -بله آقا افشین...فقط تو یه شب نباشه چون من نمیتونم همزمان دو جا باشم.نه میشه عروسی خودم نرم،نه عروسی داداشم. حاج آقا گفت: _حالا بذار ببینیم اصلا افشین دعوتت میکنه. -منکه بی دعوت هم شده میرم. سه تایی خندیدن.مهدی گفت: _من برم چایی تازه دم بیارم که با این شیرینی میچسبه. مهدی رفت.حاج آقا و افشین نشستن. افشین گفت: _من خیلی به شما مدیونم.اگه شما نبودید، من خاستگاری هم نمیرفتم. -افشین جان،اراده خودت بوده.وگرنه اون خاستگاری ای که تو رفتی،به نظر من نباید دنباله شو میگرفتی.ولی الان برات خیلی خوشحالم. فاطمه بیمارستان بود. موقع کار تلفن همراه شو خاموش میکرد. تا تلفن همراهشو روشن کرد،خاله ش تماس گرفت. -سلام خاله جون. -سلام عروس خانوم فاطمه جاخورد... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ... 🌱سلام بر آن مولایی که نام و یادش مرهم زخم های مومنان هر امّت در طول تاریخ بوده است. سلام بر او و بر روزی که همه ستم دیدگان، آمدنش را جشن خواهند گرفت. ✨ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵 🌷@emam_zmn🌷
فایل صوتے دعا؎ عھد 🔊 ⇦عهد ببندیم هر صبح با آقامون ❤️‍🔥🤝 -هدیه‌بھ‌محضر‌اباصالح🫀 🌷@emam_zmn🌷
❇️ توصیف دوران ظهور در کلام امام علی (ع) ✅ امیر المؤمنین امام علی (ع): 🔸 «خداوند قومی را می‌آورد که آنها را دوست می‌دارد و آنها نیز او را دوست می‌دارند، کسیکه در میان آنها غریب است، بر آنها حکومت می‌کند، همه ممالک اسلامی را با امنیّت و آسایش تحت سیطره خود اداره می‌کند. روزگار با او سازگار می‌شود، پیر و جوان از او فرمان می‌برند. زمین آباد می‌شود و به وسیله مهدی (عج) خرم و سرسبز می‌شود. فتنه‌ها از بین می‌رود و خیر و برکت فراوان می‌گردد». 📜 «سیاتی اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه، و یملک من هو بینهم غریب!. یملک بلاد المسلمین بأمان و یصفو له الزمان، و یطیعه الشّیوخ‌ و الفتیان، و تعمر الأرض و تصفو، و تزهو بمهدیّها، و تعدم الفتن و یکثر الخیر و البرکات!». (۱) 🖋 در این حدیث در مورد حضرت بقیّه اللّه (عج) لفظ «غریب» به کار رفته است، وه چه غریبی که یکهزار و یکصد و پنجاه سال تمام است که در پشت پرده غیبت و در اوج غربت به سر می‌برد، ولی امید فراوان می‌رود که نسل امروزی به دیدار آن مهر تابان توفیق پیدا کنند ... و با یک دنیا عشق و علاقه به تعالیم حیات بخش قرآن بگرایند و در پیشاپیش او با دشمنان ستم‌پیشه نبرد کنند، تا از ستم و ستمگر دیگر نشانی باقی نباشد. ⬅️ روزگار رهایی، ج‌۲، ص: ۶۰۹ (۱). ینابیع المودّه جلد ۳ صفحه ۱۳۱. 🏷 (عج) 🌷@emam_zmn🌷
💌 اگر امام‌زمان(عج) تنها یک آدم معمولی بودند ... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آهِ قلب شعله‌وَرم... 🥀💔 👤 زیبای «دعام کن» با صدای کربلایی‌محمدحسین ◾️ ؛ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵 🌷@emam_zmn🌷
⁉️چرا مؤمن پس از نمازهایش برای فرج امام زمان علیه‌السلام دعا نمی‌کند؟ 🔸صاحب «مکیال‌المکارم» از قول یکی از زن‌های مؤمنه که در عالم رؤیا و در زمان تسلّط کفّار بر این مملکت این خواب را دیده بود، نقل می‌کند که کسی در آنجا این مطلب را فرموده بود: 🔸«اگر مؤمن همان طور که وقتی خودش مریض یا مقروض یا گرفتاری دیگری دارد برای رفع گرفتاری خود بر دعا کردن مواظبت می‌نماید، به همان شکل فراق علیه‌السلام باعث غم و ناراحتی او شده و قلبش را شکسته و حالش را پریشان نموده باشد و برای فرج مولایش پس از نمازهایش دعا کند، چنین دعایی در این حالت موجب یکی از آن دو امر می‌شود: ✔️یا موجب می‌شود امام زمانش سریعتر ظهور فرماید، ✔️و یا غم و ناراحتی آن مؤمن با برطرف شدن گرفتاری‌هایش، و نجات از فتنه‌ها مبدّل به خوشحالی می‌شود.» 📚مطلع‌الفجر، ص۱۷۹ 🌷@emam_zmn🌷
1_1275025516 (1).mp3
2.4M
🤍🌱امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) می‌بیند و می‌شنود! 👌♥️ بسیار شنیدنی 🎙آیت الله الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "💟 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 فاطمه جاخورد. -خاله،من فاطمه م.فکر کنم میخواستین با یکی دیگه تماس بگیرین اشتباه گرفتین. -نخیر،با خودت بودم.حالا ما دیگه غریبه شدیم که باید از افشین بشنویم. تعجبش بیشتر شد. -افشین؟! چی گفته؟! -وا!! فاطمه! از من میپرسی بابات بهش چی گفته؟ خب گفته فاطمه جوابش مثبته دیگه. -نه خاله جون،فکر کنم شایعه ست. خاله ش تعجب کرد. -یعنی چی؟!! مامانت هم تأیید کرد.گفت آخر هفته بیایم بله برون.یعنی بی اجازه تو جواب مثبت دادن؟! فاطمه گیج شده بود. -نمیدونم خاله جون..اجازه بدید با مامانم صحبت کنم،ببینم چه خبره.فعلا خدانگهدار. -خداحافظ تا گوشی رو قطع کرد،مریم تماس گرفت. -به به.عروس خانوم.بالاخره به آرزوت رسیدی ها. -یعنی چی؟!! -خیلی خب،حالا میخوای مثلا کلاس بذاری. -مریم جان،بعدا بهت زنگ میزنم. شماره خونه رو گرفت.امیررضا گوشی رو برداشت. -امیر،اونجا چه خبره؟! امیررضا بخاطر فرصتی که برای اذیت کردن فاطمه پیدا کرده بود،لبخندشیطنت آمیزی زد و گفت: _خبرها که پیش شماست. -گوشی رو بده مامان. -مامان دستش بنده. -پس درست جواب بده. -سوال تو درست بپرس تا جواب درست بشنوی. -یکی شایعه کرده من به افشین جواب مثبت دادم... امیررضا خندید. -امیر نخند،دارم جدی میگم. امیررضا گوشی رو گذاشت روی بلندگو. زهره خانوم گفت: _بابات گفته. با نگرانی گفت: _بابا چی گفته؟! مامان به بابا بگین من چیزی بهش نگفتم. -بابات به افشین گفته جواب تو مثبته. گفته آخر هفته بیان بله برون. فاطمه ساکت موند.صدای خنده امیررضا و زهره خانوم میومد. -مامان،جان امیررضا راست میگین؟! امیررضا گفت: _جان خودت.تو میخوای عروس بشی چرا جان منو قسم میدی؟ -مامان،جان فاطمه راست میگین؟! بابا موافقت کرده؟! راضی شده؟! زهره خانوم گفت: -بله. امیررضا گفت: -با اجازه بزرگترها بله. دوباره خندیدن.فاطمه نمیدونست چی بگه.امیررضا گفت: _الو..فاطمه؟..چی شدی؟ حالت خوبه؟ به مادرش گفت: _مامان فکر کنم از خوشحالی سکته کرد. دوباره بلند خندیدن. فاطمه تلفن قطع کرد،روی صندلی نشست... 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 روی صندلی نشست و خدا رو شکر کرد. تا در خونه رو باز کرد،هر سه خندیدن. فاطمه با لبخند نگاهشون میکرد. -من باید آخر همه میفهمیدم؟!! بلندتر خندیدن.حاج محمود گفت: _حالا کی بهت گفت؟ -خاله نرگس.تا گوشی مو روشن کردم، خاله زنگ زد.گفت سلام عروس خانوم. منم بهش گفتم خاله من فاطمه م،اشتباه گرفتی..خاله فکر کرده دارم سرکارش میذارم یا ناراحت شدم که فهمیده. خلاصه مامان خانوم،ناراحت شد.خودت باید از دلش دربیاری. زهره خانوم گفت: _بعدش به من زنگ زد.گفتم فاطمه خبر نداشت باباش امروز میخواد به افشین بگه.خاله ت گفت امروز نمیگفت،فردا میگفت دیگه.فاطمه یه جوری حرف زده اصلا انگار قرار نبوده بهش جواب مثبت بده...آبرو مون رفت. حاج محمود گفت: _دیگه کی بهت زنگ زد؟ -مریم. -دیگه؟ زهره خانوم و امیررضا سوالی به حاج محمود نگاه کردن.فاطمه که متوجه منظور حاج محمود شده بود،گفت: _باباجونم،دیگه کسی بهم زنگ نزد.اونقدر با شعور هست که زنگ نزنه.اگه هنوز بهش اعتماد ندارید،چرا قبول کردید؟ امیررضا گفت: _اتاقت اونجاست ها. بالبخند گفت: _هنوز از این خونه نرفتم که داری جاهای مختلفش رو یادآوری میکنی. امیررضا به مادرش نگاه کرد. -مامان،این دخترت دیگه خیلی پرروئه... فاطمه خندید و کنار مادرش نشست. -خب مامان جونم،حالا باید چکار کنیم؟ کیا قراره بیان؟ امیررضا و حاج محمود بلند خندیدن. زهره خانوم گفت: _پاشو برو تو اتاقت.الان من به جای تو دارم خجالت میکشم. فاطمه وسایلشو برداشت و رفت سمت اتاقش. چند قدم رفت،برگشت و گفت: _مامان،من خیلی وقته منتظر همچین روزی هستم،همه چیز باید عالی باشه ها. امیررضا یه سیب برداشت که به فاطمه بزنه،فاطمه سریع رفت تو اتاق و درو بست. بعد از شام زهره خانوم مشغول شستن ظرف ها شد و فاطمه آشپزخونه رو مرتب میکرد.زهره خانوم گفت: _فاطمه فردا که رفتی سرکار برای پس فردا مرخصی بگیر. -چرا؟ -باید بریم آزمایشگاه.شماره افشین رو بده خودم باهاش هماهنگ میکنم. -منکه شماره شو ندارم. زهره خانوم اول باتعجب نگاهش کرد بعد لبخندی زد و با نگاهش تحسینش کرد. -ببینم اگه بابات هم نداره به مغازه آقای معتمد زنگ میزنم. روز بعد با مغازه آقای معتمد تماس گرفت. آقای معتمد بعد احوالپرسی با زهره خانوم گوشی تلفن رو سمت افشین گرفت و گفت: _بیا زهره خانوم کارت داره. افشین تعجب کرد. -زهره خانوم؟!!! آقای معتمد خندید و گفت: _خانم نادری افشین خجالت کشید. آقای معتمد بلند خندید.گوشی تلفن رو گرفت،نفس عمیقی کشید و سلام کرد. -سلام پسرم.خوبین؟ از لحن مادرانه زهره خانوم تو دلش ذوق کرد. -ممنونم،خداروشکر‌...درخدمتم امری دارید بفرمایید. -مشکلی نداره فردا بریم آزمایشگاه؟ تعجب کرد. -آزمایشگاه برای چی؟؟!! دوباره آقای معتمد بلند خندید. افشین تعجب کرد.زهره خانوم گفت: _برای آزمایش های قبل ازدواج. افشین که تازه متوجه معنی خنده آقای معتمد شد،خجالت کشید و.... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✋السلام علیک یااباصالح_المهدی تا تو نیایی صبح زیبایی ندارد 🩵دارم یقین روزی تو می آیی وگرنه هجران بدون وصل معنایی ندارد 🩵گردل به امید ظهورت خوش نباشد امروز امید فردایی ندارد 🩵درغیبت طولانی ات دریاب مارا شیعه بجز تو هیچ مولایی ندارد 🤲سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله صلوات ✨ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵 🌷@emam_zmn🌷
💚اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ خداى اى پروردگار نور بزرگ،و پروردگار کرسى بلند،و پروردگار دریاى جوشان،و فرو فرستنده تورات‏ و انجیل و زبور، 💛وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْمَلائِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْأَنْبِیَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِینَ و پروردگار سایه و حرارت آفتاب،و نازل کننده قرآن بزرگ،و پروردگار فرشتگان‏ مقرّب،و پیامبران و رسولان. ❤️‍🔥اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ [بِاسْمِکَ‏] الْکَرِیمِ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ خدایا از تو میخواهم به روى کریمت،و به نور وجه نوربخشت،و فرمانروایى دیرینه‏ات،اى زنده و پا برجاى دائم، 💙أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ از تو میخواهم به حق نامت،که به آن آسمانها و زمینها روشن شد،و به حق نامت که پیشینیا و پسینیان به آن شایسته میشوند، 🤍یَا حَیّا قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّا حِینَ لا حَیَّ یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ اى زنده پیش از هر زنده،اى زنده‏ پس از هر زنده،اى زنده در آن وقتى که زنده‏اى نبود،اى زنده کننده مردگان،و میراننده زندگان، یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ. اى زنده،معبودى جز تو نیست‏♥️🌱 🧡اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ خدایا برسان به مولاى ما امام راهنماى راه‏یافته،قیام کننده به فرمانت که درودهاى خدا بر او و پدران‏ پاکش،از جانب همه مردان و زنان مؤمن، 🌏فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَهَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [کِتَابُهُ‏] وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ [عِلْمُهُ‏] در مشرقها زمین و مغربهایش،همواریها و کوههایش،خشکیها و دریاهایش،و از طرف من و پدر و مادرم،از درودها به گرانى عرش خدا،و کشش‏ کلماتش،و آنچه دانشش برشمرده،و کتابش به آن احاطه یافته، 💞اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَهِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَیْعَهً لَهُ فِی عُنُقِی لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم،براى آن حضرت بر عهده‏ام،عهد و پیمان و بیعت تجدید میکنم،که از آن‏رو نگردانم،و هیچ‏گاه دست‏ برندارم. 💫اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ خدایا مرا،از یاران و مددکاران و دفاع‏کنندگان از او قرار ده،و از شتابندگان به سویش،در برآوردن‏ خواسته‏هایش، 🍃[وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ‏] وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ و اطاعت ‏کنندگان اوامرش،و مدافعان حضرتش،و پیشی گیرندگان به جانب خواستهایش،و کشته‏‌شدگان‏ در پیشگاهش. 🤎اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْما مَقْضِیّا ، خدایا اگر بین من و او مرگى که بر بندگانت حتم و قطعى ساختى حائل شد، فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی کفن پوشیده از قبر مرا بیرون آور، 🪐مُؤْتَزِرا کَفَنِی شَاهِرا سَیْفِی مُجَرِّدا قَنَاتِی مُلَبِّیا دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی با شمشیر از نیام برکشیده،و نیزه برهنه،پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده،در میان شهرنشین و بادیه‏نشین. 💖اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَهَ الرَّشِیدَهَ وَ الْغُرَّهَ الْحَمِیدَهَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَهٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ خدایا آن جمال با رشادت،و پیشانى ستوده را به من بنمایان،و با نگاهى از من به او دیده‏ام‏ را سرمه بنه،و در گشایش امرش شتاب کن،و درآمدنش را آسان گردان،و راهش را وسعت بخش،و مرا به راهش درآور،و فرمانش را نافذ کن‏ و پشتش را محکم گردان،خداى به دست او کشورهایت را آباد کن،و بندگانت را به وسیله او زنده فرما، 🌷@emam_zmn🌷
🍂فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِکَ، به درستى که تو فرمودى،و گفته‏ات حق است‏ که:فساد در خشکى و دریا،در اثر اعمال مردم نمایان شد،خدایا ولىّ‏ات،و فرزند دختر پیامبرت‏ که به نام رسولت نامیده شده، 🎋حَتَّى لا یَظْفَرَ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَیْرَکَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ وَ مُشَیِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ براى ما آشکار کن،تا به چیزى از باطل دست نیابد،مگر آن را از هم بپاشد،و حق را پابرجا و ثابت نماید،خدایا او را قرار ده پناهگاهى براى ستمدیدگان از بندگانت،و یاور براى کسیکه یارى براى خود جز تو نمییابد،و تجدیدکننده آنچه از احکام کتابت تعطیل شده،و محکم کننده آنچه از نشانه‏ هاى دینت و روشهاى پیامبرت‏ (درود خدا بر او و خاندانش)رسیده است، 🌾وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ و او را قرار ده،خدایا،از آنان‏که از حمله متجاوزان،نگاهش دارى، ♥️الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّهَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ . خدایا پیامبرت محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)را به دیدار او،و کسانى که بر پایه دعوتش از او پیروى کردند شاد کن،و پس از او به درماندگى ما رحم فرما،خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن،و در ظهورش براى ما شتاب فرما،که دیگران ظهورش‏ را دور میبینند،و ما نزدیک میبینیم،به مهربانیات اى مهربان‏ترین مهربانان. 💠 آنگاه سه بار بر ران خود دست میزنى و در هر مرتبه میگویى: 🤍الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ💚 🤍الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ💚 🤍الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ💚 🌷@emam_zmn🌷
بخونیم دعای فرج رو برای سلامتی و ظهور هر چه زودتر مولامون آقا امام زمان عج 🌷@emam_zmn🌷
✨سعی کنیم در این دنیایی که امام زمانِ ما غریب و ناشناس واقع شده‌اند، برای ایشان یک چهره‌ی آشنا باشیم. صبح که از خواب بیدار می‌شویم، اوّل یک سلام به امام غریب و مظلوممان بکنیم. آقا بفرمایند: امروز در این دنیا یک آشنا پیدا کردم، به من سلام کرد. همراه امام زمانمان باشیم، جزو کسانی نباشیم که به فکر و یاد امام زمان ارواحنافداه نیستند. 🌱استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "💟 🌷@emam_zmn🌷