eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
16 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥سرباز🔥 💚🍀 -ولی من الان دارم درمورد برادر شما فکر میکنم. -افشین هم به اندازه مهدی برای من عزیزه.هردو شون خیلی خوبن.این شمایین که باید تصمیم بگیرین کدومشون رو میتونید به عنوان همسرتون بپذیرید.شاید اصلا از هیچکدوم خوشتون نیاد ولی من ازتون میخوام به افشین هم فکر کنید. فاطمه با خودش گفت،شاید اینم یه روش دیگه ش باشه برای انتقام گرفتن. گفت: _اگه توبه ش برای غیرخدا بوده چی؟ -اگه بخاطر شما توبه میکرد،این مدت همش سعی میکرد شما متوجه بشید،ولی شما میگید مدتهاست حتی ندیدینش، درسته؟ -درسته ولی... -خانم نادری من نمیگم بخاطر انسانیت یا هرچیز دیگه ای با افشین ازدواج کنید.من میگم اگه ممکنه درموردش فکر کنید. شاید بتونید نسبت بهش حسی داشته باشید. -ولی حاج آقا من با تصمیم میگیرم، نه احساسم..الان هم خیلی گیج شدم.باید بیشتر فکر کنم تا ببینم اصلا فکر کردن به آقای مشرقی کار درستی هست یا خیر...اگه دیگه امری نیست من برم. خداحافظی کرد و رفت. سه روز بعد، فاطمه رفت مؤسسه.بعد احوالپرسی گفت: _اولا بخاطر گذشته ای که هم من نمیخوام بگم،هم شما نمیخواید بدونید، اعتماد کردن به آقای مشرقی برای من خیلی سخته.. دوما خانواده م حتی با شنیدن اسم آقای مشرقی اذیت میشن. حتی اگه من موافقت کنم و بیان خاستگاری،خانواده م به این ازدواج راضی نمیشن.منم نمیخوام باعث آزارشون بشم... سوما آقا مهدی واقعیت حال حاضره و آقای مشرقی احتمالات آینده.عاقلانه نیست بخاطر احتمالات، واقعیت رو نادیده بگیرم.. نتیجه اینکه من تصمیم مو گرفتم،به آقای مشرقی حتی فکر هم نمیکنم. حاج آقا دیگه چیزی نگفت و فاطمه هم رفت. سر از سجده برداشت. بعد از چهار روز فکر کردن تصمیم خودشو گرفته بود. آماده رفتن شد. یک ساعت بعد رو به روی مغازه حاج محمود ایستاده بود،با دسته گلی تو دستش.. حاج محمود سرش پایین بود، و به حساب ها رسیدگی میکرد. سلام کرد. حاج محمود سرشو آورد بالا،... 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 حاج محمود سرشو آورد بالا،از دیدنش تعجب کرد. -سلام...آقا مهدی!! بعد از احوالپرسی،مهدی و حاج محمود روی صندلی نشستن. -راستش..آقای نادری من برای عذرخواهی اومدم. -عذرخواهی برای چی؟!! -شرایط کارم تغییر کرده و باید مدتی تو یه شهر کوچک معلم باشم.نمیتونم اونجا شرایط مناسبی برای زندگی و تحصیل دخترتون فراهم کنم..اینه که با عرض عذرخواهی... از ازدواج منصرف شدم مهدی هم متوجه علاقه افشین به فاطمه و حال بدش تو مسجد و بعد خاستگاری تو کوچه شد. بعد از چهار روز فکر کردن، تصمیم گرفت بهانه ای جور کنه و بگه از ازدواج منصرف شده.هیچ وقت،هیچکس حتی فاطمه و افشین و حاج آقا هم متوجه دلیل اصلی مهدی نشدن،فقط خدا میدونست. شب حاج محمود با دسته گلی که مهدی آورده بود به خونه رفت.زهره خانوم و فاطمه به استقبالش رفتن. فاطمه به زهره خانوم گفت: _خوش بحالت مامان خانوم.بابا چه گل خوشگلی برات خریده.ببین باباجونم چه خوش سلیقه ست. حاج محمود به فاطمه گفت: -قشنگه؟ -بله،خیلی. -خب برای تو. فاطمه تعجب کرد. -یعنی چی؟!! مگه برای مامان نخریدین؟!! -نه.مال مامانت نیست..منم نخریدم. -پس کی خریده؟ -آقای مهدی موسوی. -به چه مناسبت؟!! -عذرخواهی. زهره خانوم گفت: -عذرخواهی برای چی؟!! -امروز اومد پیشم.گفت شرایط کارش عوض شده و نمیخواد ازدواج کنه. همه به فاطمه نگاه کردن.فاطمه تو فکر بود.امیررضا گفت: -شما بهش چی گفتین؟ -چی باید میگفتم؟..گفتم ان شاءالله خیره.موفق باشی. فاطمه گفت: -همین؟!! همه باتعجب نگاهش کردن. -باید میومد شرایط جدیدشو میگفت، شاید من شرایط جدیدشم قبول میکردم. زهره خانوم گفت: -مگه تو،مهدی رو با شرایط قبلش قبول کرده بودی؟! مکثی کرد و گفت: -دیگه فرقی نمیکنه. بلند شد و به آشپزخونه رفت تا چایی بیاره. حاج آقا جریان رو برای افشین گفت. افشین خیلی تعجب کرد. -شما به آقامهدی چیزی گفتین؟!! -نه،هیچی. لبخندی زد و ادامه داد: _حالا افشین جان شما هم بخت خودتو امتحان کن،شاید قرعه ی فال به نام تو دیوانه زدن. افشین هم لبخند زد. -نه حاج آقا.حداقل فعلا نه. -چی بگم بهت.حرف گوش نمیدی. یک ماه گذشت.... 🌷@emam_zmn🌷
‍ ‍ ‍ ‍ حضرت مهدی علیه السلام 📌قسمت دوم: 🟢کشته شدن نفس زکیه وقتی که روز بیست و پنجم ماه ذی حجّه فرا می‌رسد حضرت ولیّ عصر (ارواحنافداه) مردی ملقّب به نفس زکیّه را به سوی اهل مکه می‌فرستد ولی آنان وی را دستگیر نموده بین رکن و مقام شهید می‌نمایند و سر وی را به شام نزد سفیانی می‌فرستند. پس از آن... حضرت بقیةالله روز عاشورا در مسجد الحرام حاضر گردیده چند رکعت نماز در مقام ابراهیم (علیه‌ السّلام) می‌گزارند و در حالی که یاران خاصّ در اطراف حضرت گرد آمده‌اند، این خطبه را القا می‌فرماید. 🟢🌟 خطبه حضرت مهدی به هنگام قیام ☘روایت شده که حضرت مهدی (علیه‌السّلام) پشت به خانه کعبه خطبه تاریخی خود را آغاز می‌فرمایند: ✨با ستایش خدای تعالی و ثنای بر او و درود بر رسول گرامی‌ و خاندان پاکش آغاز سخن می‌فرمایند. اینجا به حضرت باقر (علیه‌السّلام) گوش فرا می‌دهیم تا ما را از آنچه که حضرت مهدی (علیه‌السّلام) در ابتدای خطبه خویش به هنگام قیام بیان می‌کنند آگاه نمایند. 🌴حضرت باقر (علیه‌السّلام) چنین می‌فرمایند: «قائم در آن هنگام در مکه است پشت به بیت الله الحرام تکیه داده چنین ندا کند: ‌ ✨ای مردم! ما از خدا یاری می‌طلبیم و از مردمی‌ که دعوت ما را اجابت کنند. ما اهل بیت پیامبرتان محمد (صلی‌الله‌علیه‌ و‌آله‌وسلّم) هستیم و از سزاوارترین مردم به خدا و به محمد (صلی‌الله‌علیه‌ و‌آله‌وسلّم) . هرکه در مورد آدم (علیه‌السّلام) با من محاجّه کند، باید بداند که من نزدیکترین کس به آدمم. هرکه درباره نوح (علیه‌السّلام) با من به گفتگو برخیزد بداند که من سزاوارترین کس به نوحم. هر که در زمینه ابراهیم (علیه‌السّلام) با من احتجاج نماید، بداندکه شایسته‌ترین مردمان به ابراهیمم. هرکه در مورد محمد (صلی‌الله‌علیه‌ و‌آله‌وسلّم) با من محاجه نماید، بداندکه من نزدیک‌ترین مردمان به محمدم. هرکه درباره پیامبران با من گفتگو نماید، من سزاوارترین مردمان به پیامبرانم. ✨آیا خدای تعالی در کتاب خویش نمی‌فرماید: «اِنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحَاً و آلَ ابْراهیمَ و آلَ عِمرانَ عَلَی العالمینَ ذَرِّیَّةً بَعْضُها مِن بَعْضٍ و اللهُ سَمیعٌ عَلیم؛[۳]  ✨خدای متعال آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید؛ فرزندانی که برخی از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است.» ✨من بازمانده آدمم و ذخیره‌ای از نوح و برگزیده‌ای از ابراهیم و انتخاب شده‌ای از محمد (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین). ✨بدانید! هرکه در کتاب خدا با من به محاجه برخیزد، من سزاوارترین مردم به کتاب خدا هستم. بدانید! هر که در سنت رسول خدا با من محاجه نماید، من به سنت رسول خدا سزاوارترینم. ✨شما را به خدا سوگند می‌دهم که هر که سخن مرا امروز بشنود، به دیگری که حاضر نیست، برساند. ✨به حق خدا و حق پیامبرش و به حق خودم (حق من بر شما حق قرابت من به پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌ و‌آله‌وسلّم) است) از شما می‌خواهم که ما را یاری نمایید و در برابر کسانی که به ما ظلم کردند از ما حفاظت کنید. ✨ ما را بیم دادند و به ما ستم نمودند و ما را از دیار و فرزندانمان راندند و برما جور نمودند و حقمان را سلب کردند و اهل باطل بر ما دروغ بستند. ✨خدا را! خدارا! ما را در نظر آورید. ما را رها نکنید و یاریمان کنید که خدای تعالی شما را یاری خواهد نمود. 🌟خطبه دیگری برای امام (علیه‌السّلام) روایت نموده‌اند که با خطبه ذکر شده مختصر اختلافی دارد؛ مانند اینکه ایشان فرموده‌اند: ✨ «ای مردم هرکه درباره موسی با من به محاجّه برخیزد من سزاوارترین مردمان به موسی (علیه‌السّلام) هستم. ‌ای مردم، هر که درباره عیسی با من به محاجّه برخیزد من سزاوارترین مردمان به عیسی هستم.»[۴] 📚 ۳.↑ آل عمران/سوره۳، آیه۳۵۳۳.     ۴.↑ نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت نُعمانی، ج ۱، ص ۲۸۱، حدیث ۶۷ باب چهاردهم.     ادامه دارد... ❓@shobahhat_eitaa
امـام‌مهـدی(عج): بـࢪای‌تعجیـل‌دࢪفَـࢪج بسیـاࢪدُعـاکنید،کہ‌فـرج‌مـݩ گشایش‌کارشمـاست...🌱 📌کمال‌الدین،ص۴٨۵ ⊱ 🌿˓ ⊰ ⊱ 🌷@emam_zmn🌷
_بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان این است که خودشان را از لحاظ معنوی.. اخلاقی.. عملی.. و از لحاظ پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مومنین.. و همچنین از لحاظ آمادگی برای پنجه درافکندن با زورگویان خود را آماده کنند. -بیانات‌مقام‌معظم‌رهبری- ♥️↷ «🌷@emam_zmn🌷
امـام‌مهـدی(عج): بـࢪای‌تعجیـل‌دࢪفَـࢪج بسیـاࢪدُعـاکنید،کہ‌فـرج‌مـݩ گشایش‌کارشمـاست...🌱 📌کمال‌الدین،ص۴٨۵ ⊱ 🌿˓ ⊰ ⊱ 🌷@emam_zmn🌷
مهدی که عالمی همه مست خدا کند عیسی به صد نیاز به او اقتدا کند تکبیری ز دل کعبه بر ارد ز خویش سیصدوسیزده یار دور خود مصفّا کند شیعه کز جفا ننموده است عاشقی یک گلستان مهر به هر جا بنا کند فتنه ای به جهان خیزد در غیاب وی با عدل خود شب شوری بپا کند خورشید ز کعبه بتابد به هر طریق شوری به جان گوهر اهل ولا کند قبری که گم شده در ازدحام خاک از بهر شیعه حرمی با صفا کند نادم به نیمه شبی به دلی حزین با اشکِ چشم خود که خدا را صدا کند اللهم عجل لولیک الفرج 🌷 🌷@emam_zmn🌷
〘🌦♥️〙 زمین‌می‌خوریم، وقتی‌دستمان‌راازدستت بیرون‌می‌ڪشیم... ای‌حضرت‌پدر:)! 💛!' 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💚‌•. سلام حضرت امید ، مهدی جان! در تلاطم دهشت زای امواج آخرالزمان ، هرلحظه که زورق امیدم در آستانه‌ی نابودی است ... یاد شما همچون بارقه‌ی حیات‌بخشی مرا بخود می‌خواند ، راه نشانم می‌دهد و از التهاب بی‌کسی‌ها می‌رهاندم ... چه غم از هجوم مرگ زای اضطراب ها ... وقتی ناخدای زندگی ام شما هستید:)♥️ 🥹 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "💙 🌷@emam_zmn🌷
فایل صوتے دعا؎ عھد 🔊 ⇦عهد ببندیم هر صبح بااقای که چشم انتظاره برای اومدنش کمی کمک کنیم 🥺 ❤️‍🔥🤝 -هدیه‌بھ‌محضر‌اباصالح🫀 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 یک ماه گذشت. یه شب حاج آقا تو سخنرانی درمورد روزی حلال گفت.بعد سخنرانی سوالهای زیادی برای افشین به وجود اومد. تا صبح مطالعه کرد. فردای اون شب هم به مؤسسه رفت و سوال هاشو پرسید. به این نتیجه رسید که.... خونه ای که توش زندگی میکنه، ماشینی که داره، و کلا پولی که پدرش به کارتش میریزه، حلال نیست. خیلی با خودش فکر کرد.خب چکار کنم؟ ... همه چیز رها میکنم ... بعدش چی؟ ... باید کار پیدا کنم ... چه کاری؟ درواقع افشین نه تخصصی داشت و نه تحصیلاتی.افشینی که تو پر قو بزرگ شده بود،حالا باید با سختی زندگی کنه.براش سخت بود. سراغ کمد لباس هاش رفت. همه لباس هاش هم از مال حرام بود.یه دست لباس پیدا کرد که مادربزرگش قبل از فوتش بهش هدیه داده بود.درآمد اونا حلال بود.گرچه از اون لباس خوشش نمیومد و حتی یکبار هم نپوشیده بود،اما چاره ای نبود. لباس پوشید و تو آینه به خودش نگاه کرد.از تیپ جدیدش خنده ش گرفت.با خودش گفت اگه فاطمه منو با این لباس ببینه از تعجب شاخ درمیاره. تلفن همراه شو برداشت. یه کم نگاهش کرد..نه اینم حلال نیست. گذاشت سرجاش.. ساعت؟..نه.. پول؟..نه. کارت های بانکی؟..نه. مدارک شناسایی شو برداشت، با یه دست لباسی که تنش بود،از خونه بیرون رفت. خب حالا چکار کنم؟..باید اول دنبال یه کاری بگردم. به اطراف خوب نگاه میکرد. چند تا آگهی استخدام پشت شیشه چند مغازه دید.هربار با خودش میگفت من برم همچین کاری انجام بدم؟!!.. نه. خیلی گشت. حتی پول نداشت سوار تاکسی بشه.فقط پیاده میرفت.خسته شد.اذان ظهر شد.به مسجد رفت. بعد از نماز دوباره به خیابان رفت، تا زودتر کاری پیدا کنه که پولی به دست بیاره تا شب بتونه بره هتل. ولی هیچ کاری رو در شأن خودش نمیدید. شب شد. هم غذایی نخورده بود و حسابی گرسنه بود،هم خیلی خسته بود.تصمیم گرفت بره خونه استراحت کنه،صبح دوباره دنبال کار بگرده. جلوی در ساختمان بود که با خودش گفت این خونه حلال نیست ... خب توش نماز نمیخونم.فقط یه کم بخوابم ... وقتی حلال نیست،حلال نیست دیگه.باید دیگه نری تو اون خونه،هیچ وقت. چند ساعتی اونجا بود.چند قدم سمت خونه میرفت،باز برمیگشت.خیلی خسته تر شده بود.اونقدر رفت و برگشت که اذان صبح شد. به مسجد رفت..... . 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 چهل ونهم💚🍀 به مسجد رفت. بعد از نماز از خستگی خوابش برد.بعد مدتی از گرسنگی بیدار شد. هوا روشن شده بود. به اطراف نگاهی کرد،هیچکس نبود.بلند شد.متوجه پتویی که روش انداخته بودن،شد.پیرمردی سینی به دست،اومد و با لبخند به افشین نگاه کرد. -سلام -سلام پسرم.خیلی خسته بودی.کنار سجاده ت خوابت برده بود. -بله،خیلی خسته بودم. پیرمرد سفره کوچکی پهن کرد و چای و نان و پنیر گذاشت و رو به افشین گفت: _بسم الله. افشین هم که خیلی گرسنه بود بی تعارف مشغول خوردن شد.بعد از خوردن صبحانه تشکر کرد و رفت.با خودش گفت امروز حتما باید کار پیدا کنم. بازهم تا ظهر پیاده تو خیابان ها میگشت. ولی کار مناسبی برای خودش پیدا نمیکرد. ظهر رفت مسجد، و دوباره به خیابان ها رفت.عصر شد، شب شد.دوباره رفت مسجد.بعد نماز به سجده رفت.تو سجده خوابش برد.کسی بیدارش کرد و گفت: _میخوایم در مسجد رو ببندیم. بلند شد و رفت. چشمش به مسافرخانه افتاد.خواست بره اونجا ولی یادش اومد هیچ پولی نداره. دیگه رمقی براش نمونده بود.تو ایستگاه اتوبوس نشست و فکر میکرد. به هیچ نتیجه ای نمیرسید. از خستگی نشسته روی صندلی خوابش برد.با صدای اذان بیدار شد.به مسجد رفت. خیلی خسته و کلافه و گرسنه بود. هیچکس تو مسجد نبود.خادم مسجد هم بهش گفت: _میخوام درو ببندم. افشین هم رفت. هیچ دوست و آشنایی نداشت که بره پیشش یا ازش پول بگیره. یاد حاج آقا موسوی افتاد، ولی خجالت میکشید بره پیشش.هوا کم کم روشن شده بود.تصمیم گرفت هر کاری شد انجام بده ولی یه پولی به دست بیاره که حداقل یه کلوچه ای بخره و بخوره. هرجایی آگهی کار میدید،میرفت. ولی همه معرف و ضامن میخواستن. افشین فهمید حتی کارگری هم نمیتونه بره. خیلی ناامید شده بود. سه شبانه روز بود که خوب نخوابیده بود.تمام سه شبانه روز فقط یه وعده نان و پنیر خورده بود و مدام هم درحال پیاده روی بود.دیگه توان راه رفتن هم نداشت. بارها خواست به مغازه دارها یا ساندویچی ها التماس کنه چیزی بهش بدن که بخوره ولی غرورش اجازه نمیداد. ساعت ها به سختی میگذشت. شب شد.گرسنگی به شدت بهش فشار میاورد.به ساندویچی رفت و گفت: _میشه به من یه ساندویچ بدین؟ -ساندویچ چی میخوای؟ -هرچی،فرقی نداره. ساندویچ آوردن و افشین با ولع میخورد. وقتی تمام شد،بلند شد،بره که فروشنده گفت: -پولش یادت رفت. افشین تازه فهمید، فروشنده اصلا متوجه نشده بود که پول نداره.رفت پیشش و آروم گفت: -پول همراهم نیست. فروشنده بلند گفت: _اون موقع که دو لپی میخوردی یادت نبود پول نداری! سر و وضعت که به بدبخت بیچاره ها نمیخوره،پولشو رد کن بیاد. همه به افشین نگاه کردن.خجالت کشید. آرام گفت: _من الان پول همراهم نیست.چرا آبروریزی میکنی؟ برات میارم. -هه..ما از این بعدا ها زیاد دیدیم. نمیدونست چکار کنه.تو دلش گفت خدایا یه کاریش بکن. یکی از پشت سرش گفت: _حالا مگه پول یه ساندویچ چقدر میشه که اینجوری با آبروی یه آدم بازی میکنی؟!! افشین به پشت سرش نگاه کرد. از خجالت سرشو انداخت پایین... 🌷@emam_zmn🌷
هدایت شده از قاصدک
🔴 قابل توجه همه هم‌وطنان عزیز ⚠️ قابل توجه کسانی‌که شکم دارند: 👂حتماً شنیدید فلانی اخلاقش اسیدی شده 😮 👎• اگر بدنتون اسیدی باشه، هر رژیمی هم که بگیرین نمی‌تونین لاغر بشین 😢 👍• ولی اگر بدنتون قلیایی بشه، می‌تونین به راحتی و با سرعت لاغر بشین 🤩 ✅ ❌برای درمان چاقی وارد لینک زیر بشین و هر چه سریع‌تر مشکل خود یا عزیزانتونو اصولی و زیر نظر دکتر مردانی برطرف کنید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1026425027Cdab21f68e7 اگه دنبال معجزه ای بزن رو لینک👆 😍 خوب بخوریم تا خوب بپوشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓وقتی مشکلی داری، چرا به ارواحنافداه متوسل نمیشی؟ کی بهتر از او؟ 👌بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🫀 🌷@emam_zmn🌷
‌ •درهمه‌حال‌به‌یادِ باشیم.❤️ هرمسلمانی‌اگر"ادب‌"داشته‌باشد، لازم‌است‌به‌خاطرِغذایی‌که‌سرِسُفره‌گذاشته‌اند به‌صاحب‌خانه‌بگوید: دست‌شمادردنکند...🤍 •می‌خواهیدبخوابید،بگویید: یاصاحب‌الزّمان •بیدارمیشوید،بگویید: یاصاحب‌الزّمان🌺 جایی‌ازبدنتان‌دردمیکند،بگویید: یاصاحب‌الزّمان انسان‌بایدنمک‌شناس‌باشد! اوّل‌هرصحبت‌وکارتان‌این‌رابگویید. •انسان‌در دل‌بایدهمیشه‌به‌یادِامام‌زمان‌باشد؛ همه‌ ازهمین‌جاشروع‌میشود،💫🦋 یعنی‌اگرانسان‌خودش‌راتحتِ‌فرماندهیِ ببیند،روحیه‌ی‌فرمانده‌وفرمانبردار تاثیرمی‌گذارد. •اخلاقیات‌امام‌زمان‌درشماتاثیرمی‌گذارد؛ افرادی‌که‌اِرادتی‌به دارند، درشمااثرمی‌گذارند وصفات‌الهی‌درشماظهوروبروزمی‌کند.🥰 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵🦋 🌷@emam_zmn🌷
🌹یکی از علما، آرزوی زیارت امام زمان را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. 🌸 شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد. 🌼مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود. روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان (عجل الله فرجه) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». 🌹 به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه (عجل الله فرجه)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» 🌸 با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. 🌼 همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند. در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، ... 🌹پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم ... 🌸شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است. 🌼پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام (عجل الله فرجه) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.» 🌷@emam_zmn🌷
『🌱| 』 ✍️ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: ایمان خود را تا قبل از ظهور تکمیل کنید. چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلا قرار می‌گیرند. هیچ وقت یک امام معصوم سخن به گزافه نمی‌گوید. آخرالزمان شبیه آخر عمر یک انسان است که در روایات دارد ابلیس بیشترین فشارش را در لحظات پایان عمر انسان بر انسان تحمیل می‌کند. در پایان دوران غیبت و غربت و آغاز دوران ظهور که مرگ ابلیس را به همراه دارد طبیعی است که او فشار بیشتری وارد کند. اتفاقا ما که درایت ابلیس را داریم و یا بیشتر از او باید بفهمیم، انَّ کَیدَ الشیطان کانَ ضَعیفا. ما باید خیلی خوب دست ابلیس را بخوانیم. 👤 حجت‌الاسلام پناهیان 🌷@emam_zmn🌷
🔴 عجایب دنیای ظهور ⭕️ لباس شگفت‌انگیـــــــز 🌕 در زمان حضرت موسی علیه‌السلام هنگامی که قومش در بیابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالها بسر بردند، هرگاه فرزندی برایشان متولد می‌شد، پیراهنی بر او بود به قامت خودش، مانند پوست بدن؛ در زمان قائم علیه‌السلام نیز، برای شیعیانش در عصر ظهور همین امر خواهد بود، چنانکه از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که فرمودند: «وقتی قائم علیه‌السلام به پا خیزد... مرد در زمان آن حضرت، هزار سال عمر کند و هر سال برایش پسری متولد شود... پیراهنی به قامتش، او را می‌پوشاند و هر چه بزرگتر شود آن پوشش نیز با رشد صاحب آن، بزرگتر می‌گردد، و آن پیراهن به هر رنگی که او بخواهد و دوست داشته باشد تغییر می‌کند.» 📗دلائل الإمامة، ج ۱، ص ۴۶۲ 📗نوادر المعجزات، ج ۱، ص ۳۸۸ 🌷@emam_zmn🌷
‍ ‍ ‍ ‍   ‍ ‍ حضرت مهدی علیه السلام 📌قسمت سوم: 🟢 بیعت یاران خاص با امام زمان از احادیث این گونه برمی‌آید که حضرت مهدی (علیه‌ السّلام) از اصحاب و یاران خویش بر اساس شرایطی که در کتاب‌ ها ذکر گردیده بیعت می‌گیرد. 🔸برخی از این شرایط اموری هستند که ارتکاب آنان در هر حال حرام بوده نیازی به شرط کردن ندارد ، مانند زنا و سرقت و خوردن مال یتیم و مشابه آن. 🔸برخی از این شرایط واجب‌اند و وجوب آنها ارتباطی با بیعت ندارد مانند: امر به معروف و نهی از منکر 🔸برخی از این امور به زهد و اخلاق تعلق دارند ✨ آن زمان که یاران حضرت به این شرایط ملتزم گردیده براساس آنها بیعت نمودند حکم بر آنان مؤکدتر و شدیدتر می‌شود؛ مانند انسانی که سوگند می‌خورد که مرتکب سرقت نگردد و هنگامی‌که مرتکب دزدی شد مستحق دو گونه عقاب خواهد بود: مجازاتی به خاطر سرقت و مجازاتی به خاطر خلاف سوگند رفتار نمودن (بیعت درحقیقت پیمان مجددی است برانجام آنچه وظیفه بوده است، یعنی خود را کاملاً تسلیم آنچه از قبل «می‌بایست» می‌کند. بیعت کننده تاکید می‌کند که ولایتی را که خدا برای بیعت شونده مقرر فرموده است می‌پذیرد، بدیهی است این ولایت با بیعت ایجاد نمی‌شود، از قبل بوده است). 💫بیعت با حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نیز همین گونه است، چرا که بیعت با آن بزرگوار بیعت با خدا محسوب می‌گردد. ✨خدای سبحان می‌فرماید: «اِنَّ الْذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یَبایِعُونَ اللهَ، یَدُ اللهِ فَوْقِ ایْدیهِم؛[۵] ‌ای پیامبر کسانی که با تو بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌نمایند، دست خدا بالای دست آنان است.» ✨با وجود آنکه یاران حضرت مهدی (علیه‌ السّلام) از مزایا و شایستگی‌های فراوانی بهره‌مندند پایبندی به این شرایط لازم است، چرا که آن حضرت از یاران خویش می‌خواهند که نمونه‌های فضائل و کمالات باشند تا لیاقت فرماندهی و سرپرستی کره زمین را داشته باشند 💥پس باید از محرمات اجتناب نموده به انجام واجبات پایبند باشند، از امور فریبنده و بی‌ارزش دنیا اجتناب نموده از هر گونه خوش گذرانی و اشرافیت باز ایستند و در زندگی طریقه زهد و سختی را برگزینند تا شایستگی اداء وظائفی را که بر دوش آنان نهاده شده به بهترین وجه داشته باشند. 📚۵.↑ فتح/سوره۴۸، آیه۱۰.   🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام_امام_زمانم 🌱•قائم آل نور، يا مهدی •🌱عطر سبزِ حضور، يا مهدی... 🌱•تا هميشه صبور می مانيم  🌱•در هوای ظهور، يا مهدی... امام_زمانم♥ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷@emam_zmn🌷