eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3هزار ویدیو
17 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 نگو من نمیتونم از سربازان خاص حضرت باشم. 🌷 میشه آقا باشی... 🌺 استاد شجاعی 🌷@emam_zmn🌷
خواص عاشورایی: ابوعمر شَبیب بن عبدالله نَهشَلی ✅ شبیب بن عبدالله از یاران امام علی و امام حسن (علیهما السلام) بود که بعد از این دو امام نیز به امام حسین علیه السلام پیوست. در مورد خصوصیات او ویژگی هایی مانند: تلاش بسیار برای نماز، شب زنده داری، عرفان والا و تقوای بسیار در تاریخ ثبت شده است. 🔻 هنگانی که امام ع از مدینه به سوی مکه و کربلا حرکت کردند، او در کنار امام بود. در روز عاشورا در نبرد با دشمنان در حمله ی اول و قبل از ظهر به شهادت رسید. در زیارت های رجبیه و ناحیه مقدسه به وی سلام داده شده است: «السَّلامُ عَلَی شَبیبِ بنِ عَبدِاللهِ نَهشَلی» 🔸 او در روز عاشورا پس از نبردی سنگین محضر امام آمد، رجز خواند و بار دیگر به میدان رفت و جنگید. در حالی که بی رمق بود عامر بن نهلش از افراد ابن سعد با نیزه بر پهلویش زد. عبدالله بر خاک افتاد و عامر او را به شهادت رساند. (مثیرالاحزان، ص۵۷ _ رجال طوسی، ص۱۰۱) 🌷@emam_zmn🌷
☑️ تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا و به همراه طی الارض و دیدن صورت برزخی مردم (قسمت اول) ✅ آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى (ره) فرمودند: عموى من، آقا سيد محمد على (ره) براى من نقل كردند: ▫️ در زمـان مـا در اصـفهان شخصى به نام جعفر كه شغلش نعلبندى بود، بعضى حرفها را مى زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مى‌گفت: 🔸 با طى الارض به كربلا رفته ام. ▫️ يا مى‌گفت: 🔸 مردم را به صورتهاى مختلف ديده‌ام. ▫️ و يا 🔸 خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسيده ام. ▫️ او هم به خاطر حرفهاى مردم، آن صحبتها را ترك نمود. تـا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مى رفتم. در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم به آن طرف مى رود. نزديك او رفتم و گفتم: 🔹 ميل دارى در راه با هم باشيم؟ ▫️گفت: 🔸 اشكالى ندارد، با هم گفتگو مى كنيم و خستگى راه را هم نمى فهميم. ▫️ قدرى با هم گفتگو كرديم، تا آن كه پرسيدم: 🔹 اين صحبتهايى كه مردم از تو نقل مى كنند، چيست؟ آيا صحت دارد يا نه؟ ▫️ گفت: 🔸 آقا از اين مطلب بگذريد. ▫️ اصرار كردم و گفتم: 🔹 من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى. ▫️ گـفـت: 🔸 آقـا، مـن بيست و پنج بار، از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براى زيارتى عرفه مى‌رفتم. در سفر بيست و پنجم بين راه، شخصى يزدى با من رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلى كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت، قافله را دو روز در كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله‌هاى ديگر برسند و جمعيت زيادتر شود. از طرفى حال زائر يزدى هم خيلى سخت شد و مشرف به موت گرديد. روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خداى تعالى مسئول شوم؟ از طرفى چطور اين جا بمانم و از زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن، جديت داشته ام، محروم شوم؟ بالاخره بعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم و گفتم: 🔹 من مى‌روم و دعا مى‌كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد. ▪️اين مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت: 🔸 من يک ساعت ديگر مى‌ميرم، صبر كن، وقتى از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طورى كه راحت باشد، به كربلا برسان. ▪️ وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم. قافله رفت و مدت زمانى كه گذشت، آن زائر يزدى از دنيا رفت. من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم. وقتى از كاروانسرا بيرون آمدم، ديدم از قافله هيچ اثرى نيست، جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مى شد. تـا يک فـرسخ راه رفتم، اما جنازه را هر طور بر الاغ مى‌بستم، همين كه مقدارى راه مى‌رفتم، مى‌افتاد و هيچ قرار نمى‌گرفت. با همه اينها به خاطر تنهايى، ترس بر من غلبه كرد. بالاخره ديدم، نمى‌توانم او را ببرم، حالم خيلى پريشان شد. همان جا ايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم: 🔹 آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم. اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايى ندارم. ▪️ نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سوارى كه بزرگ آنها بود، فرمود: 🔶 جعفر با زائر ما چه مى كنى؟ ▪️ عرض كردم: 🔷 آقا چه كنم، در كار او مانده ام! ▪️ آن سه نفر ديگر پياده شدند. يك نفر آنها نيزه اى در دست داشت كه آن را در گودال آبى كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد. آن ميت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم. ناگاه ديدم، از قافله اى كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلو افتادم. كـمـى گـذشت، ديدم به قافله اى كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم. و بعد هم طولى نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام. در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتى است! ميت را بردم و در وادى ايمن دفن كردم. قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله مى پرسيد: 🔹 تو كى و چگونه آمدى! ▪️ من قضيه را براى بعضى به اجمال و براى بعضى مشروحا مى گفتم و آنها هم تعجب مى كردند. تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولى با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى بينم، از قبيل: 🐺 گرگ، 🐖 خوك، 🐒 ميمون و غيره 🐑 🦗 🦍 🐕 🐀 🦎 🦦 🐃 🐓 🕷 🐁 🐌 🐄 🦀 🦛 🐍 🦨 🐜 🐗 🦂 🦧 🦓 🐊 🦞 و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم! (ادامه دارد ...) 🏷 عجل الله تعالی فرجه 🌷@emam_zmn🌷
پویش ملی صرفه جویی 📈 میخواهیم در این دو هفته پیش رو که گرم ترین روزهای تابستانه دست به دست هم بدیم و تک تک ما حتی به اندازه خاموش کردن یک لامپ صرفه جویی کنیم تا ؛ 🏠هیچ خانواده ایرانی دچار قطعی برق نشود. 🏗 هیچ کارخانه ای تعطیل نشود. 🏭 و هیچ نیروگاه برقی از کار نیفتد. خب چه کنیم ⁉️ ۱. کولر گازی روی ۲۴ قرار بدیم ۲. لامپ اضافی خاموش کنیم ۳. کولر آبی روی کند قرار بدیم ۴. از ساعت ۱۱صبح تا ۸ شب از اتو، لباسشویی و دستگاه های برقی پرمصرف استفاده نکنیم. بسم الله از همین حالا شروع کنیم و پس از انجام هر کدوم از اینها تو این لینک 🔻🔻🔻🔻 https://urls.st/Psjdmb https://urls.st/Psjdmb روی گزینه صرفه جویی کلیک کنیم. تا الان نزدیک ۲۵ هزار نفر صرفه جویی کردن.. 🤚ارسال در گروه های فامیلی عضویت در گسترده ترین شبکه خبری مردمی ایتا 👇 https://eitaa.com/jaarchi
❇️ شفا یافتن چشم نابینا به علت مداومت بر زیارت عاشورا ☑️ آیت اللّه شبیری زنجانی، از مراجع تقلید می‌گوید: ▫️ یکی از چشم‌های فرزند آقای حاج سید محمد بجنوردی بر اثر عارضه‌ای نابینا شده بود و به نظر پزشکان، حتی پزشکان خارج از کشور، به علت رشد آن عارضه، چشم دیگرش نیز نابینا می‌شد. ✨ ولی آن شخص شفا یافت؛ یکی از بستگان وی، سیدالشهداء را در عالم رؤیا دید که به او فرمود: 🔸 «ما به جهت اینکه او به زیارت عاشورا مداومت داشت، سلامتی چشم دیگرش را از خدا گرفتیم». ⬅️ خبرگزاری دفاع مقدس https://dnws.ir/0008Qk 🏷 علیه السلام 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻هر صبح با حضرت منجی عجل الله تعالی فرجه الشریف عهدی می بندیم https://eitaa.com/emam_zmn/5910
☑️ تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا و به همراه طی الارض و دیدن صورت برزخی مردم 🔘 قسمت دوم (آخر) ▪️... از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم. باز مردم را به همان حالت مى‌ديدم. برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولى مردم را همان طور مشاهده كردم! روز بعد كـه رفتم، ديدم همه به صورت انسان مى‌باشند. تا آن كه بعد از اين سفر، چند سفر ديگر مـشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى ديدم و در غير آن روز، به همان صورت انسان مى‌ديدم. به همين جهت، تصميم گرفتم كه ديگر براى زيارتى عرفه مشرف نشوم. چون اين وقايع را براى مردم نقل مى كردم، بدگويى مى كردند و مى‌گفتند: 🔹 براى يك سفر زيارت، چه ادعاهايى مى‌كند. ▪️ لذا من، نقل اين قضايا را به كلى ترك كردم، تا آن كه شبى با خانواده ام مشغول غذا خوردن بوديم.🍳🍚 صـداى در بـلند شد، وقتى در را باز كردم، ديدم شخصى مى فرمايد: 🔸 حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند. ▪️ بـه هـمـراه ايشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسيدم. ديدم آن حضرت (ع) در محلى كه منبر بسيار بلندى در آن بود، بالاى منبر تشريف دارند و آن جا هم مملو از جمعيت است. آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشترى ها بود. به فكر افتادم كه در بين اين جمعيت، چطور مى توانم خدمت ايشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: 🔶 جعفر بيا. ▪️ من رفتم و تا مقابل منبر رسيدم. فرمودند: 🔶 چرا براى مردم آنچه را كه در راه كربلا ديده اى نقل نمى كنى؟ ▪️ عرض كردم: 🔷 آقا من نقل مى‌كردم، از بس مردم بدگويى كردند، ديگر ترک نمودم. ▪️ حضرت فرمودند: 🔶 تو كارى به حرف مردم نداشته باش، آنچه را كه ديده اى نقل كن تا مردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفى با زائر جدمان حضرت سيدالشهداء (ع) داريم. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم عجل الله تعالی فرجه 🌷@emam_zmn🌷
۱ 🌿چگونه رضایت امام زمان عجل الله را به دست آوریم؟؟؟ 🔸 امام در عقل ما ظهور دارد و مسائل عقلی را از ما می‌خواهد، که در دوراهی‌ها طبق رضای او حرکت کنیم.👇👇 🔹وقتی از رضای امام دور نشویم شباهت با او پیدا می‌کنیم. وقتی در یک دو راهی هستیم. مثلاً در بازار یک نامحرمی جلوی چشم ما قرار گرفته و باطن ما میل دارد به نگاه کردن به او.اما ما میدانیم که امام راضی نیست به او نگاه کنیم.و اگر نگاه نکنیم امام راضی میشود.و به خاطر امام نگاه نمی‌کنیم.در اینجا باطن ما متوجه امام میشود و اتصال با امام ایجاد میشود،امام این اتصال ها را سریعا متوجه میشود. 🔸جلب رضایت امام، سبب اشراف امام نسبت به شخص می‌شود امام یک اشراف عام دارد ،که شامل همه مردم می‌شود. کافر فاجر فاسق. 🔹به برخی از اشخاص توجه ویژه می‌کند، که به آن اشراف خاص می‌گویند. این اشراف خاص اهمیت دارد. 🔸 این خیلی مهم است که ما از یک لذت نفسانی، به خاطر امام دست بکشیم. این حالت برخی از افراد،توجه امام را جلب می‌کنند. 🔹همینکه امام از رفتار شخصی خوشش بیاید،در قلب امام یک رضایتی نسبت به این فرد ایجاد می‌شود که این رضایت یک رضایت خدایی است و چنان اثری در وجود این فرد قرار میدهد که باطنش را کامل رشد می‌دهد و نورانی‌اش می‌کند. چون به خاطر امام از یکی از رضایت‌های نفسانی خودش گذشت. 🔸وقتی مخالف نفس حرکت کردیم، توجه امام جلب می‌شود ،گویا که این شخص برای امام نمایان می‌شود و امام ایشان را می‌بیند. 🔹در حقیقت این حس رضایت طلبی که در قلب ما هست،این حس را خداوند درون ما قرار داده که امام را راضی کنیم اما ما در جهت رضایت نفس از آن استفاده میکنیم. ادامه دارد... 🌷@emam_zmn🌷
🔸 خواص عاشورایی: عبد اللّه بن مُسلم بن عقيل 💠عبد اللّه ، فرزند مسلم بن عقيل و مادرش رُقَيّه دختر امام على عليه السلام بود. سنّ او هنگام شهادت ، ۲۶ سال گفته شده است. روز عاشورا عبدالله نزد امام حسین آمد و اجازه میدان خواست. آن حضرت فرمود: هنوز از شهادت مسلم زمان زیادی سپری نشده و مصیبت او از خاطره‌ها فراموش نشده. دست مادرت را بگیر و از این صحنه دشوار بیرون برو. 🔺عبدالله عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! من آن کسی نیستم که زندگی دنیای پست را بر حیات جاودانی ترجیح بدهم. تقاضای من این است که این جان ناقابلم را برای قربانی‌ات بپذیری! آن حضرت تقاضای او را پذیرفت و عبدالله قبل یا بعد ار علی اکبر (ع) عازم میدان شد. ♦️او در سه مرحله نزدیک به صد نفر را به هلاکت رساند. سپس عمرو بن صبیح، تیری به سوی وی پرتاب کرد. او دست خویش را بر پیشانی نهاد؛ آن تیر دست و پیشانی او را به هم دوخت که نتوانست از هم جدا کند. تیر دیگری به قلب وی زد و قلبش را شکافت. فردی دیگر نیزه‌ای به قلبش زد و او را به شهادت رساند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ص۱۶۰-۱۶۱) 🌷@emam_zmn🌷