امام زمان عج_10.mp3
5.19M
برای امام زمانم چه کنم؟
فایل صوتی #استاد_شجاعی
@emamamm
برای امام زمانم چه کنم؟
آقا جانم میلاد پر نور و سرور پدر گرامیتان #امام_حسن_عسکری ع را به شما تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
انشاءالله در این شب عزیز همه مؤمنین مؤمنات از دست خود آقا صاحب الزمان عیدی بگیرند.
اولین عیدی تعجیل در فرج #امام_زمان عجل
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت 6⃣8⃣
#خليفه جايزه اى بسيار زياد به كسى مى دهد كه خبرهاى مخفى اين خانه را به او برساند.
اگر خليفه خبر دار بشود كه #مهدى(عج)به دنيا آمده است حتماً او را #شهيد مى كند.
آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند #نوزادى را كه تازه به دنيا آمده است به قتل برسانند؟
اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گيرد، قلم از دستم مى افتد.
#حكيمه از سوز دل دعا مى كند: خدايا خودت كمك كن!
او اشك در چشم دارد، با خود فكر مى كند كه #مهدى(عج) را در كجا پنهان كنم؟
در يك چشم به هم زدن، پرندگانى زيبا حاضر مى شوند;
نه آنها پرندگانى معمولى نيستند; آنها #فرشتگانى از عرش خدا هستند.
#امام_عسكرى(ع) فرزندش را از نرجس مى گيرد و با يكى از آن #فرشتگان سخن مى گويد.
فكر مى كنم كه او با جبرئيل سخن مى گويد: "مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما".
آن فرشته نزديك مى آيد، #مهدى(عج) را از دست پدر مى گيرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بكشد.
#امام نگاهى به چهره فرزندش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند و مى گويد:
"مهدى! من تو را به آن كسى مى سپارم كه مادرِ #موسى، فرزندش را به او سپرد".
#جبرئيل و ديگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى كشند و #مهدى را با خود مى برند.
خداى من! #نرجس دارد گريه مى كند!
او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگيرد، امّا نشد.
#امام_عسكرى(ع) متوجّه گريه نرجس مى شود، رو به او مى كند و مى گويد: "گريه نكن! به زودى #فرزندت در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سينه تو شير خواهد خورد".
نگاه #نرجس به #امام خيره مى ماند.
امام براى او آيه چهاردهم سوره #قصص را مى خواند:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گیرد...
#ادامه_دارد.....
@emamamm
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت 7⃣8⃣
نگاه #نرجس به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد.
چرا #امام اين آيه را براى #نرجس خواند؟
اين #آيه چه حكايتى دارد؟ بايد به تاريخ نگاهى بياندازيم...
داستان يوكابد، مادرِ #موسى(ع) را كه يادت هست؟
روزى او در گوشه اتاق خود نشسته بود. او خيلى نگران جانِ #فرزندش بود.
#مأموران فرعون در جستجوى نوزادان پسر بودند.
آنها هزاران #نوزاد پسر را سر بريده بودند.
يوكابد به #موسى(ع) نگاه مى كرد و اشك مى ريخت.
او رو به #آسمان كرد و گفت: خدايا چه كنم؟
لحظه اى بعد، صدايى به گوش او رسيد: "اى مادر #موسى!
فرزند خود را در اين صندوق بگذار و آن را به آب بيانداز".
اين صدا از سوى #آسمان بود كه به گوش يوكابد رسيده بود.
او نگاهى به اطراف خود انداخت. صندوقى را ديد.
#فرشتگان اين صندوق را از آسمان آورده بودند.
#يوكابد فرزندش را در آن صندوق نهاد و به سوى رود #نيل حركت كرد و صندوق را در آب انداخت.
امواجِ سهمگينِ آب، صندوق را با خود بردند.
اين امواج به سوى #دريا مى رفتند.
#مادر با حسرت به صندوق نگاه كرد، او با خود فكر كرد كه سرانجام #موسى چه خواهد شد؟
نكند او در دريا غرق شود؟
مادر بى تاب شده بود و مهرِ مادرى در وجودش شعله مى كشيد
و اشكش جارى شد.
بار ديگر صدايى به گوشش رسيد: "ما #موسى را به تو باز مى گردانيم و دل تو را شاد مى كنيم".
#ادامه_دارد.....
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت8⃣8⃣
#مادر با شنيدن اين سخن آرام شد و به خانه خود رفت.
امّا امواج دريا #موسى(ع) را به كجا برد؟
فصل بهار بود و ملكه #مصر، هوس دريا كرده بود. او همراه با فرعون به كنار ساحل آمده بود تا هوايى تازه كند.
سايبانى براى #ملكه در كنار ساحل درست كرده بودند.
كنيزان زيادى در صف ايستاده بودند.
ملكه در كنار #فرعون نشسته بود و به دريا خيره شده بود.
نسيم #بهارى میوزيد. صداىِ موسيقى آب به گوش مى رسيد.
#صندوقى در دريا شناور بود!
همه نگاه ها به آن سو رفت. امواج دريا آرام آرام، صندوق را به طرف #ساحل آورد.
كنيزان به سوى صندوق رفته و آن را باز كردند، #نوزاد زيبايى را در صندوق يافتند و او را براى ملكه آوردند.
سال ها از زندگى زناشويى ملكه با فرعون مى گذشت امّا آنها بچّه اى نداشتند.
وقتى ملكه نگاهش به #موسى افتاد، خداوند مهرِ #موسى(ع) را در دل او قرار داد.
#ملكه بى اختيار موسى(ع) را در بغل گرفت و او را بوسيد و گفت: چه بچّه نازى!
سپس #ملكه رو به فرعون كرد و گفت: اى فرعون! اين بچّه را به عنوان فرزند خود قبول كن! ببين چه #بچّه خوشگلى است!
فرعون مى ترسيد
اين همان كسى باشد كه قرار است تاج و تخت او را نابود كند، او مى خواست اين #بچّه را هم به قتل برساند
ملكه اصرار زيادى كرد و به او گفت: آخر تو بعد از #گذشت اين همه سال، نبايد فرزند پسرى داشته باشى كه بعد از تو اين تاج و تخت را به #ارث ببرد؟
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود?
#قسمت9⃣8⃣
با اصرار ملكه، #فرعون در تصميم خود دچار ترديد شد. نگاهى به #موسى كرد، #خداوند در قلب او تصرّفى كرد و فرعون احساس كرد اين بچّه را دوست دارد.
آرى، فقط #خداست كه همه دل ها به دست اوست!
همه نگاه كردند و ديدند كه فرعون، #موسى(ع) را در بغل گرفته است و او را مى بوسد و مى گويد: پسرم!
همان لحظه اى كه #موسى(ع) در بغل فرعون بود، #نوزادان زيادى در مصر كشته مى شدند.
قدرت و عظمت #خدا را ببين كه چگونه موسى(ع) را در آغوش فرعون حفظ مى كند تا به وعده خود عمل كند.
همه #كنيزان به پايكوبى و رقص مشغول هستند، خداىِ دريا به فرعون پسرى عنايت كرده است!!
در اين هنگام، ناگهان صداى گريه #موسى(ع) بلند شد، ملكه فهميد كه اين بچّه گرسنه است و بايد به او شير داد. او سريع افرادى را به سطح شهر فرستاد تا همه زنان شيرده را در قصر جمع كنند.
ملكه با #موسى به قصر رفت.
زنان زيادى آمده بودند امّا #موسى(ع) از آنها شير نمى خورد و فقط گريه مى كرد.
#فرعون غصّه مى خورد و از گرسنگى فرزندش خيلى ناراحت بود!
به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست!
فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا #موسى(ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى موسى غصّه مى خورد و ناراحت است.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت 0⃣9⃣
به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست!
فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا موسى(ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى موسى غصّه مى خورد و ناراحت است.
موسى(ع) خواهرى داشت كه از اين موضوع باخبر شد.
او به مادر خود خبر داد و از او خواست تا او هم براى شير دادنِ فرزند نزد فرعون برود.
وقتى موسى(ع) در آغوش مهربان مادر خود قرار گرفت، شروع به شير خوردن كرد.
ملكه وقتى اين صحنه را ديد به سوى فرعون رفت و با شوقى زياد فرياد زد: اى فرعون!
بچّه ما شير مى خورد!
شادى تمام وجود فرعون را فرا گرفت.
ملكه نگاه كرد ديد كه موسى(ع) با چه آرامشى در آغوش اين مادر خوابيده است. او رو به مادر موسى(ع) كرد و گفت: آيا حاضر هستى كه بچه ما را به خانه خود ببرى و او را براى ما بزرگ كنى؟
البته تو بايد هر روز او را اينجا بياورى تا ما بچّه خودمان را ببينيم؟
مادر موسى(ع) لبخندى زند و تقاضاى ملكه را پذيرفت.
ملكه دستور داد تا هديه هاى بسيار ارزشمند به او دادند و او را همراه با نوزادش با احترام روانه خانه خودش كردند.
هنوز ظر نشده بود كه مادر در خانه خودش نشسته بود و موسى(ع) را در آغوش گرفته بود.
او با خود فكر مى كرد كه چگونه #خدا به وعده خود وفا كرد.
و #قرآن چقدر زيبا در اين آيه از آرامش مادر #موسى(ع) سخن مى گويد:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به #مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد.
#نرجس وقتى اين آيه را مى شنود، اشك چشم خود را پاك مى كند و قلبش آرام مى شود.
#ادامه_دارد...
@emamamm