برای امام زمانم چہ کنم؟
⭕️ این سکوت را بشکن!
🔹 چهارمین نظریه رسانه ها که توسط «نئومان» مطرح شد، مارپیچ سکوت است. مردم هنگامی که با یک موضوع بحث برانگیز مواجه میشوند، درباره واکنش دیگران حدس هایی میزنند و سعی میکنند بفهمند که نظرشان در اکثریت است یا اقلیت و اینکه افکار عمومی، موافق نظر آنهاست یا مخالف آن.
🔸 اگر احساس کنند که افکار دیگران، مخالف آنها یا در حال دور شدن از نظر آنهاست، درباره آن سکوت میکنند. رسانه ها به ۳ روش بر «مارپیچ سکوت» تاثیر میگذارند:
➖ یک باور و عقیده را، در بین افراد جامعه ایجاد میکنند.
➖ سعی میکنند آن باور و عقیده را در جامعه گسترش دهند.
➖ این طور به مردم القا میکنند که این باور، عقیده غالب جامعه است و مخالفت آنها با آن باعث منزوی و تنها شدن آنها میشود.
🔺 طرح سوال و ایجاد مارپیچ سکوت جدید، راه غلبه بر جو روانی ایجاد شده بوسیله رسانه هاست.
📚 نظریه های رسانه؛ علیرضا #پورمسعود
#مهدویت_و_رسانه ٣١
✅مهدویت مهدیاران
@emamamm
برای امام زمانم چہ کنم ؟
⭕️ دفتر کار شیطان (هالیوود و اسلام ستیزی ۱)
🔹 در شماره پیش گفتیم که نفوذ صهیونیسم و تفکرات آنها در رسانه های غربی و هالیوود، بحثی غیر قابل انکار و گسترده است. یکی از اهداف صهیونیست ها این است که جامعه به صورتی درآید که شیطان میخواهد، نه خدا؛ و به همین خاطر فرهنگ هالیوود، فرهنگ شیطان و در راستای تحقق اهداف شیطان است.
🔸 صهیونیست ها از همان ابتدا که به هالیوود دست یافتند، سعی کردند تا به روش های مختلف سایر ادیان و بخصوص اسلام را بکوبند. به همین خاطر اسلام، ایران و در سالهای اخیر مهدی ستیزی و ارائه تصویر آخرالزمانی مطلوب با نگاه صهیونیستی در دستور کار آنها قرار گرفت.
🔺 در اوایل قرن بیستم، یعنی زمانی که هنوز طاغوت در ایران حاکم بود، تمرکز آنها بیشتر بر روی اعراب و کشورهای عربی زادگاه پیامبر و ائمه اطهار بود؛ اما با پیروزی انقلاب، این روند به تدریج تغییر کرد و بر ایران و مهدی ستیزی متمرکز شد؛ که در شماره های آینده به آن خواهیم پرداخت.
📚 هالیوود قالب ریز و شکل دهنده افکار و اندیشه ها، سید هاشم میر لوحی
#مهدویت_و_رسانه ٣٣
✅ کانال مهدویت مهدیاران
http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
@emamamm
هدایت شده از منم شیعه علی ع
دل خستہ اے کہ همہ ے زار و نزار دنیا را ریختہ دور 🥀🍃
میخواهد، یک کسے را داشتہ باشد کہ نورانے باشد.✨
سرعت نور حضورش و قدرت تابش وجودش، ⚡️
وجود را روشن کند، 🌱
ذهن را آرام کند،💕
تپش قلب را منظم کند، 🧡
اشک چشم را راه بیندازد و …
بعد از سال ها گشتن و همہ را دیدن و دل سپردن و دل کندن، تنها جایے کہ او را یافتم؛ نجف بود…نجفِ اشرف. 🌻
#کتابپدر 🌼
#نرجسشکوریانفرد 🌱
اگہ دنبال یہ رمانِ مذهبےِ واقعے هستے، بزن رو لینک زیر 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2356412470C5452a72b42
تازه کپے رمان هم مجازه. حتے بدون لینک😉
برای امام زمانم چه کنم ؟
برای امام زمانم چہ کنم ؟ 🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت ششم🌸 ********
🍀رفقا می تونید برای مشاهده ی تمام قسمت های کتاب روی هشتگ #سه_دقیقه_در_قیامت کلیک کنید.☺️
@emamamm
برای امام زمانم چہ کنم ؟
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت هفتم🌸
***************
پایان عمل جراحی
عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیش بینی می شد با مشکل جدی همراه شد. آنها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد...
احساس کردم آنها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم. آرام و سبک شدم. چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد.
یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدا رو شکر. از این همه درد چشم و سر درد راحت شدم. چقدر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. برای یک لحظه، زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم! از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم، برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت! چقدر حس و حال شیرینی داشتم. در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم!
در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.
او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. نمی دانم چرا اینقدر او را دوست داشتم. می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.
او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند می زد. محو چهره او بودم. با خودم می گفتم: چقدر چهره اش زیباست! چقدر آشناست. من او را کجا دیده ام!؟
سمت چپم را نگاه کردم. عمو و پسر عمه ام، آقاجان سيد ( پدربزرگم) و... ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سالها آنها را می دیدم خیلی خوشحال شدم.
زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم.
من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست.
یکباره یادم آمد. حدود ۲۵ سال پیش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائیل...
با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند: برویم؟
با تعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را در آورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت، دیگه فایده نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارین ... نگاهی به دستگاه ها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود که دکتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من می توانستم صورتش را ببینم! حتی می فهمیدم که در فکرش چه می گذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم.
همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را می دیدم! برادرم با یک تسبیح در دست، نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر می گفت.....
***************
🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍
#سه_دقیقه_در_قیامت
@emamamm