💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت3⃣2⃣
#عيسى(ع) #محمّد(ص) را در آغوش مى گيرد و از او مى خواهد به قسمت پذيرايى #قصر بروند.🎀🏳🎀
همه مى نشينند. چهره #عيسى(ع) همچون #گل شكفته شده و سكوت بر فضاى #قصر سايه افكنده است.
#مليكا فقط نگاه مى كند. به راستى در اينجا چه خبر است❓
بعد از لحظاتى، #محمّد(ص) رو به #عيسى(ع) مى كند و مى گويد: "اى #عيسى! جانشين تو، #شمعون دخترى به نام #مليكا دارد، من آمده ام او را براى يكى از فرزندانم #خواستگارى كنم".
#محمّد(ص) با دست اشاره به #جوانى مى كند كه در كنارش نشسته است.
#مليكا نگاه مى كند #جوانى را مى بيند كه صورتش چون #ماه مى درخشد.
اين جوان، #امام يازدهم #شيعيان و نام او #حسن است.
#محمّد(ص) منتظر جواب است. در اين هنگام #عيسى(ع) رو به شمعون، پدربزرگ #مليكا مى كند و مى گويد:
"اى شمعون! #سعادت و خوشبختى به سوى تو آمده است. آيا دخترت #مليكا را به عقد ازدواج فرزند #محمّد در مى آورى؟".
#ادامه_دارد
✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟
@emamamm
#رمان_شهید_عبدالمهدی
پارت 4⃣
🥀🥀🥀🥀🌷🥀🥀🥀🥀
در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.
وقتي براي اولين بار همسرتان را ديديد، آن هم بعد از خوابي كه ديده بوديد، واكنشتان چه بود؟
🌸 در اولين ملاقاتتان چه صحبتهايي رد و بدل شد؟
همان شب #خواستگاري قرار شد با عبدالمهدي صحبت كنم. وقتي چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتي ترسيدم!
طوري كه يادم رفت سلام بدهم. ياد خوابم افتادم. او همان جواني بود كه #شهيد_علمدار در خواب به من نشان داده بود.
وقتي با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقي افتاده است؟
گفتم شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديدهام. خواب را كه تعريف كردم #عبدالمهدي شروع كرد به گريه كردن.
گفتم چرا گريه ميكنيد؟ در كمال تعجب او هم از توسل خودش به شهيد علمدار براي پيدا كردن همسري مؤمن و متدين برايم گفت.
ادامه دارد...
~~~ کپی آزاد ~~~
@emamamm