•
يا دَهرُ أُفٍّ لَكَ مِن خَليل...
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*اما بریم ببینیم امشب کربلا چه خبره، شبِ عاشورا، همه جمع شدن تویِ خیمه، هر کسی یه حرفی میزنه، برادرا و اهلبیتِ حسین فرمودن: اگه ما تو رو رها کنیم و بریم، فردا چی میگن؟ میگن: داداششون رو همینجور رها کردن و رفتن...آخه ابی عبدالله فرمود: نورها رو خاموش کنید هر کی میخواد بره،بره، دیگه امشب شبِ آخرِ.... عباس بلند شد و صحبت کرد، زهیر بلند شد، سعید بن عبدالله و مُسْلِم بن عَوْسَجَه بلند شدن و صحبت کردن، همه دارن یکصدا میگن: اگه هفتاد بار مارو بکُشن و دوباره زنده بشیم، دست از تو بر نمیداریم آقاجان! تو رو اینجوری رها نمی کنیم...
یه کم دل زینب آروم شد، وقتی دید همچین یاران باوفایی داره حسین، اما بی بی اومد تو خیمه امامِ سجاد، ابی عبدالله هم نشسته داره شمشیرش رو تیز میکنه و شعر میخونه: ای روزگار اُف بر تو...*
يا دَهرُ أُفٍّ لَكَ مِن خَليل
كَم لَكَ في الإِشراقِ وَالأَصيل
*امام سجاد میگه: یه وقت بی بی از جا بلند شد، صدا زد: داداش! این چه حرفایی است که میزنی؟ نکنه مرگت نزدیک شده، صدا زد: آری خواهرم، اون روزی که پیغمبر مژده اش رو میداد، بابام و مادرم میگفتن، داداشم میگفت، فرداست، تو هم خودت رو آماده ی فردا کن، یه وقت بی بی زینب با سیلی تو صورتش زد، بی هوش شد، ابی عبدالله به هوش آوُرد بی بی رو، دست ولایت به سینه ی بی بی گذاشت، بی بی رو آروم کرد، زینب جان! نکنه بی قراری کنی، الان فقط شنیدی سیلی به خودت زدی، خودت رو آماده کن، مثل فردایی، باید با چشمات ببینی، از بالای تل نگاه میکنی، یه عده دورِ حسینت رو گرفتن...
همچین که مثل فردا ابی عبدالله تنها شد، همه رفتن میدان، کسی نمونده، میگه:" نَظَرَ يَمِيناً وَ شِمَالا" یه نگاهی به راست و چپ کرد،" فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه " دید کسی رو نداره" فَنادی : یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیر" دید کسی جوابش رو نمیده، بلند شید من رو یاری کنید، ابی عبدالله صدا زد: "اِدْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُول" بیایید این نامردا رو از خیمه های آل الله دور کنید، نامحرم ها دورِ خیمه های من حلقه زدن...
ابی عبدالله برگشت تویِ خیمه ها، صدا زد:" یا سَکینَةُ! یا فاطِمَةُ! یا زَیْنَبُ! یا امَّ کُلْثُومِ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلام" یعنی من رو حلال کنید من دارم میرم، روایت میگه: سکینه سلام الله علیها اومد جلو، صدا زد: میخوای تسلیمِ مرگ بشی؟ صدا زد: چاره ای ندارم دخترم... میگه: شروع کرد سکینه گریه کنه، صدا زد: بابا!" رُدَّنٰا ، اِليٰ حَرَمِ جَدَّنٰا" میخوای بری اول مارو برگردون مدینه، بعد هر جایی میخوای بری برو، میخوای مارو اینجوری تنها بذاری؟ ما رو میخوای به کی بسپاری؟... ابی عبدالله آرومش کرد، صدا زد: سکینه جان! اینقدر بابات رو اذیت نکن، بیچاره ام داری میکنی، قلبم رو آتیش نزن، گریه هات رو نگه دار، حالا مونده تا گریه کنی، چند ساعت دیگه گریه کن...
زن ها دورِ ابی عبدالله حلقه زدن، یه کم وداع طولانی شد، آخه زنها دورِ حسین رو گرفتن نمیذارن بره، هر کسی یه چیزی میگه، زینب صدا زد: داداش! صبر کن، مادرم سفارش کرده زیر گلوت رو ببوسم، یه بوسه زیر گلو زد، این آخرین بوسه بود؟ نه! چند ساعت دیگه زینب اومد تویِ گودال، این نیزها روکنار زد، این شمشیرها رو کنار زد، همه دیدن زینب خم شد، این لبهاش رو گذاشت به رویِ لبهای بریده...
ــــــــــــــــــ
#روضه_امام_حسین
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#سید_رضا_نریمانی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
|⇦• مادرِ آب کجایی...
#قسمت_سوم #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*برگردیم دوباره به روضه ی وداع، این وداع با زن و بچه ها طولانی شد، یه نامردی اومد شمشیرش رو زد به چوب خیمه ها، روایت میگه: این شمشیر رو زد محکم به چوبِ خیمه، فریاد زد: حسین! رفتی خودت رو بینِ زنها پنهان کردی؟ بیا بیرون...
مدینه هم همینجور شد، همچین که دید دارن لگد به در میزنن، آتیش داره بالا میره از دَرِ خونه، داد میزدن: علی! بیا بیرون...*
غم به غیر از غمِ او این دلِ بی تاب نخورد
چهرهء شامِ غمش رنگ ز مهتاب نخورد
بیش ازین ننگ ، به پیشانیِ اعراب نخورد
ذبح شد تشنه و آب از روی آداب نخورد
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد؟
دشمن از پیر و جوان سیر شد از آب ولی
مرکبِ لشگریان سیر شد از آب ولی
خولی و شمر و سنان سیر شد از آب ولی
قطره ای کودک ششماهۀ بی خواب نخورد
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد؟
تار می دید همه کرببلا را ز عطش
دود می دید تمامیِّ فضا را ز عطش
خوب تشخیص نمی داد صدا را ز عطش
بود عطشان و از آن گوهرِ نایاب نخورد
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد؟
هر چه دنبالِ سرش خواهرِ او گشت نبود
به خدا جای سرش بر نی و در تشت نبود
هیچ سنگی به هر اندازه در آن دشت نبود
که در آن ورطه به پیشانیِ ارباب نخورد
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد؟
بی غنیمت کسی از کرببلا رفت ، نرفت
بی سرش ، شمر زگودال بلا رفت، نرفت
زآنهمه تیر یکی هم به خطا رفت ، نرفت
چه جراحات که بر پیکر اصحاب نخورد
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد؟
سر، پیمبر شد و نی نقطۀ معراج شدُ
قتلگه خون شد و دریا شد و مَوّاج شدُ
حرم فاطمه طوفان شد و تاراج شدُ
هیچ طوفان زده اینگونه به گرداب نخورد
مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد؟
نیست قلبی که ازین حادثه غمناک نشد
نیست چشمی که در این مرثیه نمناک نشد
نیست آهی که ازین داغ به افلاک نشد
عمق این فاجعه واللهِ که ادراک نشد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد؟
وقتی افتاد روی خاک نبودش نفسی
نه مُعینی نه کمک حال ، نه فریاد رسی
در میان شهدا وضعیتِ جسم کسی
مثل جسمِ خودِ ارباب اسفناک نشد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد؟
یک نفر نیست بگیرد جلوی ملعون را
پُر ز خون شهدا کرد همه هامون را
خون ارباب ز سر ریخت به صورت ، خون را
خواست با پیرهنش پاک کند پاک نشد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد؟
#شاعر مهدی مقیمی
ــــــــــــــــــ
#روضه_امام_حسین
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#سید_رضا_نریمانی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
14000526-narimani-roze.mp3
4.59M
.
|⇦•غروب تلخی داری...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده #شب_عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
به کنار اینکه لبش پُر ترک و عطشان بود
یا که آیاتِ تنش زیر سُم اسبان بود
شهریار همه عالم بدنش عریان بود
پوشِشَش غیر غبار و خس و خاشاک نشد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد؟
#شاعر مهدی مقیمی
غروب تلخی داری ، رو خاکا سر میذاری
به جونت افتاده شمر، میگه سنان چرا بی کاری؟
با نیزه اومد سمتت، خون از لب و دهانت جاری
نفس بریده نیزه، امان بریده نیزه
چقدر تو مقتل این سو آن سو، تو رو کشیده نیزه
صورتو در هم کرده تا به گلو رسیده نیزه
شلوغ دور گودال، دیدن که رفتی از حال
چادر من هم مثلِ، پیراهن تو میشه پامال
عقیقِ تو که بردن حالا، میرن سراغِ خلخال
توی ضریح سینت دیدم، سنان شکسته نیزه
پیراهنی رو که مادر دوخت، میوفته دسته نیزه
کمین نشسته نیزه، راهتو بسته نیزه
مادر رو صدا زدی، جدم رو صدا زدم
تشنه دست و پا زدی، جدم رو صدا زدم
گفتم: وایِ من حسین! گفتم: وامحمدا!
ای تنهایِ من حسین، گفتم: وامحمدا!
وامحمدا! حسینُ بی رَدا، ببین به کربلا
وامحمدا! سر از تنش جدا، ببین به کربلا
تو های و هوی نیزه، نگام به سویِ نیزه
دیدم که خون از چشمات میریزه بر گلوی نیزه
دیدم سرت و پیشِ چشمام زدن به رویِ نیزه
قدم قدم با نیزه، یا سنگ زدن یا نیزه
خودم درآوُردم از پهلویِ زخمی، چندتا نیزه
داره برا زخمات گریه میباره حتی نیزه
*از بالای تل، همه ی این صحنه هارو دید، یه مرتبه دیدن دست رویِ سرش گذاشت، شروع کرد دوان دوان به سمت گودال به دویدن، صدا میزنه: "وامحمدا! واعَلیا! وا اُما..." اما همچین که رسید یه بدنی رو مشاهده کرد، هی صدا میزنه: " أ أنتَ أخی؟" آیا تو برادرِ منی؟ مگه میشه زینب بدنِ حسینش رو نشناسه؟ نمیدونم چیکار با این بدن کرده بودن، شیخ جعفر شوشتری میگه: میگه کاری با این بدن کرده بودن که دیگه پشت و روی بدن مشخص نبوده... میدونی چرا؟ آخه وقتی که: "وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِك" همچین که روی سینه ی ارباب ما نشست، ابی عبدالله یه نگاهی بهش کرد، گفت: بابام فرموده بود: کسی تو رو میکُشه که صورتش از سگ زشت تره، تا این حرف رو زد، گفت: حالا یه کاری میکنم دیگه من رو نبینی، این بدن رو برگردوند... امام صادق علیه السلام انگشترشون رو نشون دادن، فرمودن: به اندازه ی نگینِ انگشترِ من جای سالم تو بدنِ جدِّ ما نبوده، ای حسین!...*
ــــــــــــــــــ
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#سید_رضا_نریمانی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
14000526-narimani-roze2.mp3
2.26M
|⇦•غروب تلخی داری...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی
.
|⇦•زینب بمیره واسه عصر فردا..
#قسمت_اول / #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
*طبری نوشته:زین العابدین جان عالم به قربانش فرمود: "إنّي جالِسٌ في تِلكَ العَشِيَّةِ الَّتي قُتِلَ أبي صَبيحَتَها" من شب عاشورا بیمار بودم.. "وعَمَّتي زَينَبُ عِندَي تُمَرِّضُني" عمهام زینب از من پرستاری می کرد
میگه می دیدم، می شنیدم.."إذِ اعتَزَلَ أبي بِأَصحابِهِ في خِباءٍ لَهُ..." دیدم بابای من اصحابش رو جمع کرد .. همه رفتند داخل یه خیمه.. غلام آقای من شمشیر بابای من رو پرداخت می کرد.. بابای من نشسته بود یه شعری زیر لب زمزمه می کرد...
يا دَهرُ افٍّ لَكَ مِن خَليلِ
ای روزگار اف بر تو باد!
چه دوست بدی هستی ..
"كَم لَكَ بِالإِشراقِ وَالأَصيلِ..."
"قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَينِ أو ثَلاثا..."
میگه بابای من دو بار یا سه بار این شعر رو تکرار کرد...
" فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ..."
من یقین کردم که دیگه بلا نازل شد
" فَأَمّا عَمَّتي فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ"
عمهم آنچه من شنیدم او هم شنید، یک مرتبه زینب بلند شد پابرهنه، چادرش روی زمین کشیده میشد،رفت خدمت اباعبدالله یه نگاهی به برادر انداخت... صدا زد:
" لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ! "ای کاش مرده بودم، اليَومَ ماتَت فاطِمَةُ امّي .. انگار الان مادرم فاطمه از دنیا رفت.. "وعَلِيٌّ أبي وحَسَنٌ أخي! "انگار الان بابام علی و برادرم حسن رو از دست دادم.. "يا خَليفَةَ الماضي وثِمالَ الباقي..." ای یادگار گذشتگان، ای امید آیندگان.. "فَنَظَرَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام.." یه نگاهی به زینب انداخت...
(میدونی شب عاشورا چی گفت زینب؟!)
من و تو هم اقتدا کنیم به اسوه صبر کربلا...
"بابی انت و امی یا اباعبدالله..."
پدر و مادرم به فدای تو...
مینشاند بر لب عشاق تو لبخندها
بابی انت و امی گفتنِ فرزندها ..
زینب صدا زد:
"بابی انت و امی یا اباعبدالله..."
آقای ما چه کار کرد؟! " فَرَدَّ غُصَّتَهُ..." بغضش رو فروخورد.. "وتَرَقرَقَت عَيناهُ.." چشمای مبارکش پر از اشک شد.. اینجا زینب چه کرد؟ "ولَطَمَت وَجهَها..."به صورت لطمه میزد.. "و أهوَت إلى جَيبِها وشَقَّتهُ.." دست به گریبان برد.. " وخَرَّت مَغشِيّا عَلَيها.." زینب از حال رفت.. آقا آمد بالای سرش.. " يا اخَيَّةُ! اتَّقِي اللّهَ وتَعَزَّي بِعَزاءِ اللّهِ.. وَاعلَمي أنَّ أهلَ الأَرضِ يَموتونَ..." خواهرم همه اهل زمین می میرند...
" و أنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَبقَونَ..."اهل آسمان باقی نمی ماند.. "و أنَّ كُلَّ شَيءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَ اللّهِ.."
جز خدا همه هلاک میشن...
(رفقا از روز دوم محرم که رسید کربلا تا شب عاشورا دو تا نامه نوشت.. یه نامه نوشت به برادرش محمدبن حنفیه.. نامه کوتاه بود:
"مِنَ الحسین بن علی الی اخی محمد بن علی المعروف به ابن حنفیه..."
از حسین به برادرش...
"فَانَّ الدُّنیا لَم تَکُن وَالاخِره لَم تَزَل؛ وَالسلام.."
گویی دنیا هیچ وقت نبوده و آخرت همیشه موجود بوده ..
یه نامه دیگه هم نوشته به کوفه:
"مـِنَ الحـُسَین بن علی بن ابی طالب اِلی الرَّجُلِ الفقیه حبیب بن مظاهر "
پیک نامه رو آورد.. پیرمرد و پیرزن داشتند صبحانه می خوردند.. نامه رو خوند ..نامه رو بست.. گذاشت کنار.. حالش دگرگون شد.. همسرش گفت:چیه؟! گفت نامه از جایی نزدیک کوفه آمده.. پرسید از کجا؟ کربلا.. کی نامه رو فرستاده؟ پسر فاطمه...چی نوشته؟
" امّا بعد:
فاِنّا قَد نَزَلنا بِکَربلاء..."
حبیب! ما آمدیم...
انگار از قبل قراری بین این ها بوده...
"و انت تـعـلـم قـرابتنا من رسول اللّه"
تو میدونی من پسر پیغمبرم
"وَ اِن اَرَدتَ..."
اگه میخوای من رو یاری کنی عجله کن ..
همسرش گفت:میخوای چه کنی؟
گفت:من دیگه پیر شدم کرّ و فرّی ندارم
گفت:نمیخوای بری؟
گفت:نه...
پیرزن روسری از سر باز کرد،انداخت رو سر حبیب.. گفت: بگیر بشین خونه ..
ای کاش مرد بودم .. گفت؛ زن! اگه من برم عبیدالله خونه مون رو خراب می کنه.. گفت:بذار خراب کنه ..
اگه من برم تو رو به اسیری می برند.. گفت: بذار ببرند ..من نرم؟!
مرد اگر مرد است گو نزد من آی!
ــــــــــــــــــ
#روضه_امام_حسین
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇.
.
زینب بمیره واسه عصر فردا..
#قسمت_دوم / #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
بلند شد رفت بازار آهنگرا دید چه خبره ..
یکی نعل تازه به اسبش می زنه.. یکی شمشیرش رو تیز می کنه.. یکی سفارش سه شعبه داده.. مسلم بن عوسجه رو دید.. گفت:مسلم اینجا چه خبر؟ گفت: اومدم حنا بخرم محاسنم رو خضاب بکنم.. گفت بیا بریم من یه حنایی بهت نشون بدم که هیچ وقت رنگش نره.. دو تا پیرمرد راه افتادند .. آمدند بیرون کوفه.. آمدند.. آمدند
یک مرتبه زینب دید دو تا پیرمرد دارند میان این سمت.. دخترا اومدند خوشحال.. زینب قاصد فرستاد برید به حبیب سلام زینب رو برسونید .. اینقدر این دخترا دیده بودند کرور کرور آدم میاد میره سمت لشکر عمر سعد...
آمد افسار اسب حبیب رو گرفت.
گفت:حبیب! پیغام دارم.. دختر علی بهت پیام داده.. به من پیغام داده؟ از اسب پیاده شد،نشست .. این خاکا رو می ریخت رو سرش...می گفت:من که باشم که دختر امیر عرب به من سلام برسونه؟!! *
صدات میپیچه بین سکوت صحرا
میخونی کنج خیمه امون ای دنیا
رنگ و بوی شهادت داری
مثل بابا، روزای آخر
یا روزایی که پا میشد آه، به سختی مادر
*دلم نمیاد که یاد امیرالمومنین نکنم
شب عاشوراست .. کربلا غوغاست ..
حسین جان مثل بابام بوی شهادت میدی در نهج البلاغه هست...
نوف بَکّالی از اصحاب امیرالمومنین میگه چند روز مونده به شهادتش...
"وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ..."
اومد بالای یه سنگی ایستاد خطبه خوند آخر خطبه دلش گرفت.. یک مرتبه رفت به یاد خاطراتش با برادرای شهیدش .. صدا زد:
"أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ "یاران شهیدِ علی کجایید..؟! أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ؟! "دونه دونه اصحابش رو صدا کرد.. پس بگو پسرت کجا دیده بود؟ کجا شنیده بود که فردا دونه دونه صدا کرد..
(آقای من ! مولای من ! تشنه اون زیارتی هستم که بیام نجف .. سلام کنم بگم آقا من دارم میرم کربلا ..
پشت سر مرقد مولا
روبه رو جاده و صحرا
بدرقه با خودِ حیدر،پیشِ رو حضرت زهرا
یه اربعین به ما نمیدی...؟!)
آقای ما یاد رفقای شهیدش کرد...
"أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ؟! "
"ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ" این محاسن سفید را در دست گرفت
" فَأَطَالَ الْبُكَاءَ" شروع کرد هایهای گریه کردن .. " أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ" یاد شهدا می کرد .. حسین جان یادته مادرمون چطور عاشق شهادت بود؟ بابا اومد کنارش ولی مادر گفت: علی! "غَسِّلنی بِاللَّیل؛کَفِّنّی بِاللَّیل؛دَفِّنّی بِاللّیل و لاتُعلِم احداََ..." *
رنگ و بوی شهادت داری
مثل بابا، روزای آخر
یا روزایی که پا میشد آه، به سختی مادر
نگو که فردا تنهامون میذاری
داری میری مارو به کی میسپاری؟!
عزیزِ جونم ..
هرچی خدا اراده کرده خوبه
که خیرِ ما تو خواستهی محبوبه
عزیزِ جونم ..
«زینب بمیره واسه عصرِ فردا، امون ای دنیا»
*شب عاشوراست .. ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین نوشته .."قامَ الحَُسین فی اَصحابِه خَطیباََ" شب که آمد آقای ما بلند شد به خطبه صدا زد: "اللّهم اِنَّکَ تَعلَمُ اَنّی لااَعلمُ خَیراََ مِن اصحابی" خدایا تو میدانی اصحابی بهتر از اصحاب خودم نمیشناسم "وَلا اهلبیتِِ خیراََ مِن اهلبیتی" خانوادهای بهتر از خانواده خودم نمیشناسم، بعد رو کرد به اصحاب و یارانش همه نشستند
"فَجَزاکُمُ الله خَیرا.."
(احسنتم، خدا به شما جزای خیر بده .. بفرمایید .. دستتون درد نکنه.. خیلی ممنون ..) "فَقَد آزَرتُم وَ تعاونتُم" کمک کردید، تعاون به بِر کردید ..
ــــــــــــــــــ
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
•
زینب بمیره واسه عصر فردا..
#قسمت_پایانی / #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
ولی یه چیزی رو بدونید "وَالقَوم لا یُریدونَ غَیری" اینا جز من کسی رو نمیخوان.. فقط من رو میخوان .."وَلَو قَتَلونی" "لَم یبتَغوا اَحداََ غَیری" اگه من رو بکشند به کسی تعدی نمی کنند " فاذا جَنَّبَکُمُ اللَّیل فَتَفَرَّقوا فی سَوادِه"
شب آمده، سیاهی شب مستولی شده، برید.. "وَانجوا بِاَنفُسِکم" خودتون رو نجات بدید...
"فقامَ الیه عباسُ بنُ علی اخوا..." عباس بلند شد.. "و علیٌّ اِبنُه" و علی اکبر بلند شد "وَ بنوا عَقیلِِ..." بچههای عقیل که باباشون رو کشتند،بلند شدند .. "فقالوا له،لا والله؛فَماذا یَقول لِلنّاسِ اذا رَجَعنا اِلَیهِ" بر فرض ما برگشتیم؛ ما به مردمی که ما رو می بینند چی بگیم؟!
"اِنّا تَرَکنا سَیِّدَنا وَابنَ سَیِّدِنا و اِمامِنا؟! "بگیم ما آقای خودمون و پسرآقامون امیرالمومنین، ستون این خیمهها رو تنها گذاشتیم؟! برای چی؟!(یه روضه قتلگاه اون شب خوندند)
ما به مردم بگیم: "تَرَکناهُ غَرَضاََ لِلنَّبل" ما او رو هدف گذاشتیم که بهش تیر بزنند "وَ دَریعَةً لِلرِّماه" گفتیم تو روی زمین می افتی بیان به تو نیزه فرو کنند "وَ جَزَرَ للسِّباع" ما تو رو تنها بذاریم درنده های بیابون بیان تو رو پاره پاره کنند ..
"وَ فَرَرنا عنک رَغبةً لِلحیاة" بگیم آی مردم!ما فرار کردیم .. ما عاشق زندگی بودیم.. ما عاشق عافیت بودیم .. در"مَعاذَالله! بَل نَحیا بحیاتِک..." ما با تو زنده ایم.. "وَ نَموتُ مَعَک..." با تو می میریم... اینجا حرفی رد و بدل نشد.. ابوالفرج اصفهانی نوشته: "فَبَکی و بَکَوا علیه" هم آقا شروع کرد به گریه کردن هم اینا به خاطر غربت آقا گریه می کردند.. الله اکبر! آقا اینا صحبتش ساده هست..
محمد بن بشیر حضرمی از اصحاب حضرته، شب عاشورا بهش پیغام دادند پسرت رو در سرحدّات ری گرفتند آقا بهشون گفتند تو برو .. "اَنتَ فی اذنِِ مِنّی.." تو برو پسرت رو آزاد کن .. گفت: آقا ! " اَکَلَتنِی السِّباع حیّاََ اِن فارَقتُک" درندهها من رو زنده زنده بخورند اگر من از تو جدا بشم .. من یه عمری برای امشب زحمت کشیدم .. پسرم،اهل و عیالم همه فدای یه تار موی شما ..
من اون جملهام البنین الان یادم اومد که بشیر وقتی آمد کربلا گفت: " الجامِع.. الجامِع.." مردم جمع شدند.. ام البنین آمد گفت: تسلیت عرض می کنم بچه هات رو کشتند.. گفت:بشیر! از حسینِ من خبری داری؟!گفت: چهار تا پسر داشتی چه پسرایی.. گفت:حسین من چی شد؟! گفت: بی بی! عباست رو کنار نهر آب با لقب سقا با لب تشنه شهید کردند .. گفت بشیر!
"اَولادی وَ مَن تَحتَ الخضراء کُلُّهُم فِداءٌ لِاَبی عبدِالله.." بچههام که هیچ هر که زیر این آسمان کبوده فدای یک تار موی حسین .. بشیر! حسین من چی شد؟! "آه! قُتِلَ الحُسَین مظلوماََ، عریاناََ، جائعاََ، مَسلوباََ .."*
عجب یارایی، تا آخرش میمونن
حدیثِ عشق و شور و وفا میخونن
پای تو یک دفعه که سهله
هفتاد بارم بشه جون میدن
از ما بین دوتا انگشتت، بهشتو دیدن
نمیذارن غریب بمونی فردا
نمیذارن سرت بره رو نیها
خدایا شکرت ..
غارت نمیشه معجری تا هستن
اسیر نمیشه دختری تا هستن
خدایا شکرت ..
«دنیای بی حسین نداره لطفی، میخونن اصحاب»
شهید شد توو آغوشت علی اصغر
شدی حتی از داداش حسن تنهاتر
تشنهای و میباره بارون
اما بارون تیر دشمن
با صورت روی خاک میافتی، هجوم میارن
میبینم از رو تل که مقتل غوغاس
سر بریدن سر تو دعواس
عزیز خواهر ..
قاتل نشسته روی سینهات حالا
پاتو به سختی میکشی رو خاکا
غریب مادر ..
"والحسین یجودُ بِنَفسِه" حسین جانش رو بذل کرد .. در طبق اخلاص گذاشت.. یک وقت آسمان تیره و تار گشت.. نفس همه در سینه حبس شد .. آه! قُتِلَ الحُسَین...
«برای تشنگیت بمیرم داداش، چه سخت جون دادی»
شاعر: سید مهدی سرخان
ــــــــــــــــــ
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Shab10Moharram1400[02].mp3
28.71M
|⇦•زینب بمیره واسه عصر فردا..
#روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی
.
#امام_حسین
#شب_دهم_محرم
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
🔸چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
🔸حرمت عرش معلاست اباعبدالله
🔸زائر کرببلا حق شفاعت دارد
خوش بحال اونهایی که شب عاشورا کربلا هستند
کنار حرم با صفای ابی عبدالله...
🔸زائر کرببلا حق شفاعت دارد
🔸قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
🔸ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم
🔸سینه زن زینب کبری ست اباعبدالله
شب عاشوراست
امشب کربلا چه خبره...
خدا به داد دل بی بی زینب برسه...
تا صدای هلهله دشمن بلند شد...
اومد کنار برادر
عرضه داشت...
چه خبر شده حسینم...
فرمود خواهرم الان پیغمبر خدا رو در خواب دیدم...
فرمود حسینم تو به زودی به ما ملحق میشی...
تا این حرف رو بی بی زینب کبری شنید...
صدای ناله اش بلند شد...
یعنی حسینم میخواهی بری برادر...
تمام دلخوشی من تویی حسین...
اینجا یک جا بود ابی عبدالله خواهر رو آروم کردم...
یک جای دیگه هم روز عاشورا...
وقتی ابی عبدالله ميخواست بره میدان...
صدا زد:
و نادی یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه
یا زینب و یا فاطمه، یا امکلثوم، عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام
اهل حرم سراسیمه از حرم بیرون آمدند
دور حضرت را گرفتند ...
دید خواهرش خیلی بی تابی میکنه...
صدا زد زینبم خواهرم...
تا صدای تکبیر منو میشنوید...
بدونید من هنوز زنده ام ...
امان... از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید...
داخل خیمه...
هی بلند ميشه....
هی میشینه روی زمین....
یکدفه دید صدای ذوالجناح اومد....
دوان دوان اومد بیرون...
یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته اما برادرش حسین نیومده..
همین جا بود که دیگه...
🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند
🔸ولی سالار زینب را ندیدند
راوی میگه دیدند یک خانمی...
دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه...
هی صدا میزنه...
وای عزیز مادرم حسین...
🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین
اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید...
والشمر جالس علی صدره...
شمر روی سینه برادر...
خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه...
وامحمدا... واعلیا...
تسلای دل بی بی زینب...
صدا بزن یاحسین...
🔸 حسین آرام جانم
🔸 حسین روح و روانم
#شب_عاشورا
.
.
#حضرت_عباس
#شور
#محرم_1401
#احسان_نرگسی✍
هر گرهی وا میشه با اسمت/يا قمر العشیره يا عباس
با یه امیدی اومدم پیشت/ساقی دشت کربلا عباس
باب الحوائج کیه غير تو/رحمت تو نداره اندازه
فدای لطفت که در خونت /حتی روی ارمنیا بازه
یا عباس/ماه شبای زینبی
یا عباس/تو ساقی تشنه لبی
یا عباس /به چه وقار و ادبی
یا عباس
علمت بالا ابوفاضل
همه دنیام يا ابوفاضل 2
.......................................................
هر چی که داریم از ابوالفضله/زندگیمون نذر علمداره
برات کربلای ما تنها/مُهر ابوفاضلو کم داره
سفره ی عشقت همیشه بازه/کسی نمیشه نا امید از تو
محاله بگذرم من از عشقت /چجوری میشه دل برید از تو
یا عباس/یه عمره پای روضه تم
یا عباس/عشق تو اوج لذتم
یا عباس/گدایی تو عزتم
یا عباس
عشق بی همتا ابوفاضل
همه دنیام يا ابوفاضل
#تاسوعا
#شب_نهم_محرم
.👇
.
#شب_نهم_محرم
#تاسوعا
#حضرت_عباس
#زمینه
#بند_اول
پشت سرت علمدارم
با اشک میریزم آب برات
میری ولی بدون داداش
دلتنگ میشم برا صدات
(پاشو داداش عباسم
ببین حسینت تنهاست
خیمه پر از ناموسه
نباشی تو واویلاست)
🖤پاشو علمدار عباس🖤
#بند_دوم
نیزه رو نیزه رو تنت
ریخته بهم که پیکرت
کو دستای رشید تو
داداش چی اومده سرت
(رمق نداره پاهام
حال و روزت داغونه
دل حسینم مثله
چشات داداشی خونه)
🖤 پاشو علمدار عباس🖤
#بهنام_واحدی_جهاد
👇
.
#نوحه
#زمینه
#شب_نهم_محرم
#تاسوعا
#حضرت_عباس
داداش ، ببین تویی امیر لشکرم عباس
هستی ، آرزو و امید خواهرم عباس
ای یار و یاورم
ساقی و سردارم
عباس علمدارم
عباس علمدارم (۳)
عباس ، از داغ تو ببین دست به کمر دارم
پشتم ، شکسته از هجر تو ای علمدارم
یل ام البنین
پاشو ای نازنین
حال مرا ببین
عباس علمدارم
حالا ، تو موندی و خجالت و مشک پاره
مونده ، تو خیمه ها رباب و طفل و گهواره
کو سقای حرم
امید دخترم
عباس برادرم
عباس علمدارم
#مرتضی_شاهمندی
.👇
.
#نوحه
#واحد_سنگین
#شب_نهم_تاسوعا
#حضرت_عباس
دلبر و دلدارم ابوفاضل
میر و علمدارم ابوفاضل
تنها سپهدارم ابوفاضل (برادر من)
پشت و پناه خیمه ها عباس
ارض و سما مجنون تو عباس
شده زمین دل خون تو عباس (برادر من)
[ای ساقی لب تشنگان عباس (۳) یا ابوفاضل] ۲
کرببلا مدیون تو عباس
ارض و سما مجنون تو عباس
شده زمین دلخون تو عباس (برادر من)
جدا شده دست علمدارم
کشته شده تنهاترین یارم
ساقی و سردار و سپهدارم (ای وای از این غم)
[ای ساقی لب تشنگان عباس (۳) یا ابوفاضل]
پاشو ببین حسین شده تنها
نشسته روی قلب من غم ها
دیگه نداره لشکرم سقا (پاشو ابوالفضل)
سقای دشت کربلا عباس
دستت شده از تن جدا عباس
ای قبله ی حاجات ما عباس (یا ابوفاضل)
[ای ساقی لب تشنگان عباس (۳) یا ابوفاضل]
#مرتضی_شاهمندی✍
👇
.
#شب_نهم_محرم
#تاسوعا
#حضرت_عباس
غزال
عمو به علقمه رفت
چقدر چشم به همراه او به علقمه رفت
به دست خالی؟ نه!
به اشک چشم و به بغض گلو به علقمه رفت
رباب هم خندید
همین که دید اباالفضل رو به علقمه رفت
به مشک دوش عمو
هزار حسرت و صد آرزو به علقمه رفت
به جستجوی دو دست
دل تمام حرم مو به مو به علقمه رفت
حکایتی دارد
اگر که عاقبت این گفتوگو به علقمه رفت
چرا که فاطمه هم
برای گفتن سرّی مگو به علقمه رفت
پدر به علقمه رفت
بهحال مضطر و با چشم تر به علقمه رفت
پی امید حرم
چه ناامید امید بشر به علقمه رفت
صداش زد عباس
حسین آه کشید از جگر، به علقمه رفت
دوان دوان خورشید
برای بوسه به روی قمر به علقمه رفت
هزار تیرانداز
فقط پی زدن یک نفر به علقمه رفت
برای کشتن او
عمود و نیزه و تیر سهپر به علقمه رفت
رسید فاطمه و
دوباره روضهی دیوار و در به علقمه رفت
خبر به خیمه رسید
صدای غربت "وا اِنکَسَر" به خیمه رسید
شکسته شد خورشید
که رفت علقمه و بیقمر به خیمه رسید
غم برادر دید
اگر حسین شکستهکمر به خیمه رسید
عمو به خاک افتاد
صدای هلهلهها بیشتر به خیمه رسید
عمو به خاک افتاد
از آن به بعد فقط دردسر به خیمه رسید
عمو به خاک افتاد
که پای حرملهی بدنظر به خیمه رسید
بلند گریه کنید
عمو به خاک نشست و شرر به خیمه رسید
عمو به خاک افتاد
نوشتهاند مقاتل به رو، به خاک افتاد
نگو عمو عباس
ستون خیمهی زینب بگو به خاک افتاد
خبر به خیمه رسید
عموی غیرتی و ماهرو به خاک افتاد
که آبروی حرم
به پیش مردم بیآبرو به خاک افتاد
تمام شد کارش
کنار علقه تا مشک او به خاک افتاد
همین که مشک افتاد
شکست قامت ساقی، سبو به خاک افتاد
بریده شد دستش
نگین حلقهی "اِن تُنفِقوا" به خاک افتاد
مجتبی خرسندی✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس علیهالسلام
خانمان سوز بود آتشِ آهی گاهی
نالهای میشکند پشتِ سپاهی گاهی
داری امید ولی نیست پناهی گاهی
دلخوشی گرچه به یک نیمه نگاهی گاهی
حیف از آن چشم که یک تیر نگاهش را بُرد
داد از آن تیر که چشمان سیاهش را بُرد
آه بر روی لبش بود چه آهی ای وای
جمع میکرد تَنی از سرِ راهی ای وای
رفته از دست چه ماهی و چه ماهی ای وای
بعد او نیست نه حالی نه پناهی ای وای
اشک مردی که پناهش همه پاشیده ببین
حالِ شاهی که سپاهش همه پاشیده ببین
به سرش آمده اما به جراحات رسید
این جوانمُرده ببین با چه مکافات رسید
موقع غارتِ او موقع خیرات رسید
وسطِ قائلهی مردمِ شامات رسید
ردِ خونی به زمین از سرِ زین ریخته دید
همه جانِ حرمش را به زمین ریخته دید
نفَسش بعدِ برادر چقدر میگیرد
مرد اگر داغ کشد دردِ کمر میگیرد
بی سبب نیست که از سینه خبر میگیرد
تیر از سینه که رد شد به جگر میگیرد
حق بده اینهمه اندوه پَرَت میشکند
بی برادرشدن آری کمرت میشکند
تیر تا خورد به چشمش به کمین خورد ای داد
روی پیشانیِ زهرا دو سه چین خورد ای داد
بخدا بر جگرِ اُمِبَنین خورد ای داد
پدرش از نجف آمد به زمین خورد ای داد
اشکِ عباس دل خون زمین را سوزاند
در مدینه جگر اُمِبَنین را سوزاند
آه ای ماه ببین حال برادرها را
آه ای خیمه ببین گریهی خواهرها را
آه ای دشت ببین ضجهی دخترها را
آه ای داغ ببین قامت مادرها را
نیست با شاه کسی بانگ کمک بردارد
بین ابرو چقدر سخت تَرک بردارد
کاشکی باد به خیمه خبرش را نبرد
شرح حال بدن مختصرش را نبرد
یک حرامی عَلَمش را سپرش را نبرد
پیش طفلان سرِشب نیزه سرش را نبرد
باید عمه بدود تا به همه سر بزند
گرهای روی گره زود به معجر بزند
"بیت نخست تضمینی از معینی کرمانشاهی
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۵)
.
.
یاکاشِفَالْکَرْبِعَنْوَجهِالْحُسَینِاِکْشِفْکَرْبىبِحَقِّاَخیکَالْحُسَیْنِ علیهالسلام
#حضرت_عباس علیهالسلام
#تاسوعا #شب_نهم_محرم
واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل
هربار که گفتیم الهی به اباالفضل
ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل
آقای همه ارمنیان جان سن قربان
ای مقصد حاجات گران جان سن قربان
ما را بنویسید بدهکارتر از این
دیوانه و ویرانه و سربارتر از این
ما را بنویسید گرفتارتر از این
میگفت فقط مادرِ من جاندی ابالفضل
میگفت به من آذری ایماندی ابالفضل
این کیست علی ابن علی معنی نامش
این کیست که خواندند همه ختم کلامش
این کیست که جبریل گرفته است لگامش
ای جان همه خوش قد و بالاییات آقا
بر روی سرم سایهی آقاییات آقا
خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب
ای سایهی تو روی سرِ محملِ زینب
بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب
اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش
دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش
بگذار که فریاد زنم از جگر خویش
شرمنده شدی آب اگر نیست نباشد
وای از حرمم نامِ تو کافیست نباشد
برخیز که سوزِ عطش و ضجهی آب است
برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است
برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است
دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را
با ضربهی سنگین علم ریختنت را
آنقدر زمین ریختهای کم شدی عباس
شرمنده شدی آب شدی غَم شدی عباس
ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس
ای وای به تیری خَم اَبروی تو پیچید
از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید
این تیر چه بد خورد که مژگان تو را بُرد
آن تیغ چِها کرد که دستان تو را بُرد
این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد
بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم
هِی داد کشم دست خودم نیست عزیزم
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۶)
#شب_تاسوعا
.
#حضرت_زینب
#شام_غریبان_امام_حسین
غم دیده زینب
داغ شقایق های پر پر دیده زینب
داغ برادر های بی سر دیده زینب
داغ ابوفاضل علمدار رشیدش
داغ حسین با دیده تر دیده زینب
هفتاد و دو پروانه افتاده به صحرا
طفلی حزین بر روی پیکر دیده زینب
خوانده نمازش راچرا امشب نشسته
در کربلا خون جگر دیده زینب
شمر ستمگر ، حنجر و تیزی خنجر
در قتلگاه جان برادر دیده زینب
پیچیده بوی یاس یا باب الحوائج
ردِّ حضور پای مادر دیده زینب
ای داد از کربلا از ماتم و غم
یک کاروان زار و مضطر دیده زینب
شدقافله سالار بعدازسوگ خورشید
بر نیزه ها اِبْنِ پیمبر دیده زینب
بوسید جای خنجر و سر نیزه ها را
بر روی نی رأس مطهر دیده زینب
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
PTT-20220806-WA0043.opus
454.9K
شهادت قمر بنی هاشم علیه السلام
ای علمدار لشگر ابوالفضل
ای سپهدار لشگر ابوالفضل
یار و غمخوار لشگر ابوالفضل
ای یل پاک حیدر ابوالفضل
بی تو تنهایم ،ای برادر جان
زار و رسوایم،ای برادر جان
برگرد به خیمه ،بر گرد به خیمه
جانم ابوالفضل ،جانم ابوالفضل (2)
خیز و از جا برادر ابوالفضل
کن نظر بار دیگر ابوالفضل
ای سردار آب آور ابوالفضل
می روی نزد حیدر ابوالفضل
ای علمدار رشیدم،ای تمامی امیدم
بعد تو در کربلا من، قد خمیدم
برگرد به خیمه، بر گرد به خیمه
جانم ابوالفضل ، جانم ابوالفضل(2)
ای علمدار من علمت کو
مشک پر آب در حرمت کو
چشمان پاک و محترمت کو
دو بازو دو بازوی قلمت کو
بر زمین دیدم ،هر دو دست تو
جان فدا کردی ، همه هست تو
بر گرد به خیمه ، بر گرد به خیمه
جانم ابوالفضل ، جانم ابوالفضل(2)
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
#شب_نهم_محرم #تاسوعا
■همه منتظرن مادرش برسه
■#کربلایی_نریمان_پناهی
این #شور #زمزمه #زنجیر_زنی #دمام_زنی کلیدی را حفظ کنید