.
#زمزمه
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
#سبک_فقطعوه_بالسیوف
نگفتی تو خرابه من
دلواپس تو میشم
بابای من عادت نداشت
شب برنگرده پیشم
بابای هر یتیم شدی
اما بابای من نه
سر روی نیزه می زاری
اما روی پای من نه
برگشته ازتنت
رگای گردنت
سرنیزه ها چقد تورو
خلاصه کردنت
تو رو توو قتلگاه
به خون کشیدنت
داشتی نفس می کشیدی
که سر بریدنت
♦️بند دوم
تورو بدون احترام
یزید برام آورده
دستات کجاست بی کسیمو
بغل کنه یه خرده
دلم برات تنگ شده بود
خوش اومدی عزیزم
چیزی برام نمونده که
به پای تو بریزم
دنبالم اومدش
باحرفای بدش
کشید موهامو هر چقد
گفتم نزن زدش
ببین کبودیمو
دندون خونیمو
نبودی زجر ازم گرفت
شیرین زبونیمو
✅ناصر دودانگه✍
#حضرت_رقیه_سلام_الله
#زمزمه_شب_سوم
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
.
#حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
شاعر: #منصوره_محمدی_مزینان
مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پرم
ریخته دست زمان خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
چند روزی است که از حال دلم بی خبری
چند روزی است که از حال سرت بی خبرم
شانه ی سنگ شده جایِ سر دختر تو
جایِ آغوش تو ای کوه ترین مرد حرم
مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که
می رسیده است زمانی قد آن تا کمرم
کاش میشد که دوباره به مدینه برویم
تا که انگشتر ی از شهر برایت بخرم
کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم
حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم
سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان
هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم
گر چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا
معجر سوخته ای هست ببندم به سرم
کاش می شد که نخی از گل پیراهن تو
باخودم محض تبرک به مدینه ببرم
آبرو بود که از کاخ ستم می بردم
باهمین اسلحه ی اشک و همین چشم ترم
دست و پا گیر شدم مرحمتی کن بِبَرم
که در این قافله با تاول پا دردسرم
بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است!
کشته ی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم
.