eitaa logo
امام حسین ع
17.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. از بس به خاکِ بی کسی‌اش پا کشیده‌است سر را به رویِ دامن زهرا کشیده‌است در را ببند اباصلت ، نشنوند دادی که مادر از غم آقا کشیده‌است انگورِ زهر‌دار چه کرده است ، واضح است آتش تمامیِ جگرش را کشیده‌است آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا کارش  خدای من به تقلا کشیده‌است خواهر ندارد اینکه چنین می‌زند نفَس خود را به حُجره‌اش تک و تنها کشیده‌است معصومه خوب شد که ندیده‌است حالِ او این دست و پا زدن به درازا کشیده‌است این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا از سینه بس‌که  وای حُسینا کشیده‌است زینب اگرچه بود   ولی کاشکی نبود گودال هست و کار به دعوا کشیده‌است سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است سهمش میان غارت و بلوا کشیده‌است نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم... بی غیرتی که روی لبش پا کشیده‌است دَرهَم شده‌است خونِ دو دستش به خونِ او از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است.... (حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۶/۲۵) .
. عاشق اگرچه دردِ بلا را کشیده‌است کارش ولی شبی به مداوا کشیده‌است یوسف اگر چه رفت به زندانِ حُسنِ خویش سخت است غصه‌ای که زلیخا کشیده‌است فردا شرابِ وصل نصیبش شود مدام هر عاشقی که غربت دنیا کشیده‌است این اشکِ چشم جار زد آخر که عاشقیم پنهان نشد غمی  که دلِ ما کشیده‌است هرشب حرم دوباره حرم باز هم حرم ما را ببین حسین کجاها کشیده‌است راحت نبود آمدن ما به روضه‌ها "خیلی حسین زحمت ما را کشیده‌است" ممنون گریه‌ایم که در این دو روزِ عمر ما را کنار سفره‌ی زهرا کشیده‌است شرمنده‌ایم اینکه نمردیم و زنده‌ایم شب رفت و عمرِ شمع به فردا کشیده‌است کُنجِ خرابه با سرِ انگشت دخترت نقاشی تو را لب دریا کشیده‌است بر روی خاک ، پیشِ علی‌اکبر و عمو خود را به روی دامن بابا کشیده است... (حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۶/۲۵) .
. علیه‌السلام آنکه بر محضر شما نرسد مطمئناً که تا خدا نرسد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سری که به سامرا نرسد عطرِ سرداب را نفهمیده آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد چشم بر خاکِ آن اگر بکشیم آسمان هم به گَردِ ما نرسد سامرا رفته‌ها به من گفتند هیچ جایی به کربلا نرسد از کفن کردنی دوباره بخوان تا که روضه به بوریا نرسد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم نام ما را که از قدیم نوشت از گدایانِ این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعدِ نام حسن کریم نوشت تاکه پیشِ تو درد دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دلِ ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزیِ عظیم نوشت سامرا واجبیم ، امام رضا نه کبوتر که یا کریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی علم است این طرف احترام می‌بینی آن طرف ناسزا که دَم‌به‌دم است سامرا شد خراب فهمیدم چقدر روضه‌ها شبیه هم است مادری اند هر دوتا آقا مو سپید است هرکه غرقِ غم است پیش هر دو به گریه می‌شنوی روضه‌ی پهلویی که محترم است با حسینیم با حسن هستیم ما گدایِ دو یا حسن هستیم کاش پلکت کمی تکان بخورد به زمین ورنه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرفِ آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد می‌خورد ظرف هِی به دندانت چه کند آب نیمه جان بخورد خوب شد کودکت ندیده لبت ضربه از چوبِ خیزران بخورد روی پیشانی‌ات فقط چین است آه اگر سنگ بی امان بخورد * * * عمه مانده است زیر هر ضربه که مبادا به دختران بخورد دختران تشنه‌اند و با خنده لقمه‌ی خویش را سنان بخورد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم (حسن لطفی) .👇
حاج جواد حیدری.mp3
17.76M
علیه‌السلام آنکه بر محضر شما نرسد... 🎙🎤 ✏️
. بسم الله الرحمن الرحیم رهایم کرد هر دستی ولی این آستان هرگز قفس شد هرکجا رفتم ولی این آسمان هرگز به قم می‌آیم و در مشهدم ، دیدی که هر دفعه نخوردم چای و سوهانی بدون زعفران هرگز به دوشم دوزخ آوردم ولی بُردم بهشتِ قرب از اینجا برنمی‌گردیم با بارِ گران هرگز تو بوی فاطمه داری نمی‌دانم چه سری هست دلم در پیش تو از او نمی‌خواهد نشان هرگز تو را باب الحوائج کرد بابایت ، یقین دارم من و دست تُهی حاشا من و غم همچنان هرگز خدایا  آبرو داریِ اهل قم چه غوغا کرد که حتی در دل تنگت نخورد آبی تکان هرگز تمام شهر می‌گفتند ناموس رضا اینجاست نبیند گَردِ راهی یا نگاهِ این و آن هرگز ببین آنقدر حُرمت دیده‌ای اینجا که در شرحت نمانده روضه‌ای از تو برای روضه‌خوان هرگز برادر داشتی اما برای تو نگفتیم از... سر و سنگ و سنان اصلا صدای خیزان هرگز دویدی نه ، زمین خوردی نه، اُفتادی به مقتل نه... به روی تَلِّ خاکی ، خاکی و چادر کشان هرگز نه با هولِ حرامی‌ها نه با طفلانِ در آتش میان خارها هرگز به چنگ ریسمان هرگز..‌. *** اگر بر نیزه می‌گردی از این منزل به آن منزل مرا دنبال خود آور ولی با ساربان هرگز (حسن لطفی ۴۰۲/۰۸/۰۴) ................... سلام الله‌علیها ✍ بر در دولت سرای بنت خیرالمرسلین دختر موسی بن جعفر مقتدای متقین حضرت معصومه اخت قبله گاه مسلمین می‌زند صبح و مسا فریاد جبریل امین هذِهِ جَنّات عَدنٍ فَادخُلوها آمِنین دخت و اخت و عمّۀ پاک امام ابن الامام عالیه قدر و رفیعه جاه و مرضیه مقام عصمت‌الّلهی به ذاتش منطوی* باشد تمام می‌رسد بر زائرینش مژده از عرش برین هذِهِ جَنّات عَدنٍ فَادخُلوها آمِنین در جلالت همچوحوّا، همچومریم در جمال در اصالت همچوزهرا،چون‌خدیجه‌در جلال در محبت همچوزینب،چون‌سکینه در مقال درگه علیا جنابش رحمةً للعالمین هذِهِ جَنّات عَدنٍ فَادخُلوها آمِنین @emame3vom مشعل افروز حریمش در مسا مهر و مهند با ملک روح‌القدس دربانی از این درگهند پاسبانان حریم حضرتش شاهنشهند آید اندر گوش‌جان پیوسته آواز این‌چنین هذِهِ جَنّات عَدنٍ فَادخُلوها آمِنین اَر به‌مژگان حوریان‌روبند درگاهش رواست ور ملک پرگستراند در گذرگاهش رواست پرده دارد گر فلک بر بام خرگاهش رواست زیبد اَر جن‌و‌بشر ساید بر این‌درگه جبین هذِهِ جَنّات عَدنٍ فَادخُلوها آمِنین ثانی اثنین حریم حضرت داور قم است طور قدس و سینۀ سینای پیغمبر قم است مظهر نور جمال حیدر صفدر قم است پس شرف‌دارد به کعبه قم‌مکانش از مکین هذِهِ جَنّات عَدنٍ فَادخُلوها آمِنین *حاوی،مشتمل .
. یاکه باید چون علی با تیغِ عریان ایستاد یاکه باید مثل زهرا پیش طوفان ایستاد ریشه وقتی در میان خاک باشد می‌توان در هجوم باد مانند درختان ایستاد می‌شود در گرگ و میشِ فتنه هرجایی نرفت پشت دربِ خانه‌ی زهرا مسلمان ایستاد مثل فضه می‌شود بالانشین این حرم آنکه در پایِ حجابش غرق ایمان ایستاد فاطمه یعنی اگر باشید کم هم ، می‌شود مثل مقداد و ابوذر  مثل سلمان ایستاد فیض می‌بُرد از قنوتِ نافله‌هایش علی در سحر خوب است  گاهی زیر باران ایستاد پشت در گفتند جمعش از چهل تَن هم گذشت پشت در زهرا ولی تا حَدِ امکان ایستاد فاطمه می‌ماند آنجا حیف میخِ لعنتی..‌ تاکه او جان داشت پیش ضربه‌هاشان ایستاد بچه‌های فاطمه مانند زهرایند ، پس محسنش هم پیشِ ضربِ نامسلمان ایستاد فاطمه این ایستادن را به زینب یاد داد تاکه بِینِ  آتشِ شام غریبان ایستاد جای طفلان سنگ خورد و جای طفلان چوب خورد عمه اما بین صدها چشم حیران ایستاد هرگز از یادش نخواهد رفت اما قتلگاه... ...شمر با دامان خونین و پریشان ایستاد (حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۹/۰۵) https://eitaa.com/emame3vom/87368 .👇
. سلام‌الله_علیها تو که هستی که محوِ نام تو شد چشم لیلی و قلبِ عاشقِ قِیس* تو که هستی که عشق می‌بالد در هوایِ خیام اَمروالقیس** خیمه خیمه قبیله‌ی پدرت رج به رج غرقِ شوقِ نام علی است روی پیشانیِ عشیره‌تان خط به خط  عشق و احترامِ علی است آسمان آسمان چراغان شد از همان لحظه‌های آمدنت سرنوشت تورا رقم می‌زد عشق از ابتدای آمدنت بارها بین عرشِ رویایت جلوه‌های جلوسِ فاطمه است آمدی و خدا به عالم گفت : این مقامِ عروسِ فاطمه است خوشبحالت  نوشت دستِ خدا که تو پروانه‌ی حسین شَوی نو عروسِ علی شَوی یک روز بانوی خانه‌ی حسین شَوی تا بیایی فرشته‌ها  با شوق چادری بافتند از جبروت از حریر تبسم گلها محملی ساختند از ملکوت مرتضی عاقدت و شاهدِ عقد حضرت فاطمه است بین بهشت دخترِ سر به زیرِ شرم و حیا می‌شود همسرِ حسینِ بهشت خطبه را مرتضی که انشاء کرد زود ام‌البنین بغل وا کرد چشم تو خیره شد به چشم حسین فاطمه عشق را  تماشا کرد دست تو بِین دست زینب بود تا بیایی به خانه‌ی زهرا مثل ام‌البنین تو هم دادی... بوسه بر آستانه‌ی زهرا گفت آقا لَعَُمرکِ ، یعنی... با سکینه تمامِ جان هستی هست  تنها میان قلب حسین خانه‌ای که تو بِین آن هستی شعر اگر  گفت زینبش فهمید حرف  پنهانیِ حسینت هست احتیاجی نداشتی به چراغ نور پیشانی حسینت هست حیف از آن نور ، نورِ پیشانی پیش چشم تو سنگ خورد و شکست وای از آن سینه ، سینه‌ای که دوبار پیش تو بِین آن سه‌شعبه نشست پدری  رو ‌زد و ولی عوض‌اش کودک گرم خواب را کُشتند در حرم کس نگفت اصغر رفت گفت زینب ، رُباب را کشتند... ............ *قیس عامری به مشهور به مجنون **نام پدر بزرگوار حضرت رباب سلام الله علیها (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۱/۱۲) ✍ .
. ۱۴۰۲ شادی رسید دورِ عبایم  پرید و رفت آمد میان مَحبَس و من را ندید و رفت جز غم کسی برای عیادت ندیده‌ام هرکس رسید از تنِ من لاله چید و رفت بدکاره‌ای به پشتِ سرم گریه‌اش گرفت بوسید خاکِ پایِ منِ ناامید و رفت اصلا نیامده به سراغم در این قفس جز جان که عاقبت به لبانم رسید و رفت می‌خواستم به خواب رضا را بغل کنم چشمم که گرم شد زد و خوابم پرید و رفت سندی دوباره آمد و پهلوی من گرفت پا را گذاشت بر روی مویی سپید  و  رفت پا را گذاشت  ناله‌ی ساقِ مرا شنید ماند آنقدر  که دادِ مرا هم شنید و رفت زنجیرِ کهنه‌ایست فرو رفته  در گلوم زنجیر را به دست گرفت و کشید و رفت بر تخته‌ای که می‌بَرَدَم کاش حک کنید این پیرمرد دختر خود را ندید و رفت اُفتاده‌ام به یادِ یتیمانِ جَدِّ خود طفلی که زود داغ اسیری چشید و رفت وقتی که گفت عمه عَلَیکُنَّ بِاالفَرار از خیمه‌گاه شعله گرفته دوید و رفت اما چه زود سرخْ سواری از او گذشت دستی رسید و لاله‌ی گوشش درید و رفت آمد شکایتش به عمو‌جانِ خود کند یک سنگ ناگهان نفَسش را برید و رفت... (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۱/۱۵) .
. چند خط از امیرالمومنین علیه‌السلام ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان (حسن لطفی ۴۰۲/۱۲/۰۴)✍ .
. دنیا جای خوبیه اگه فقط توی گیر و دارا رو سفید بشی توی زندگی باید شهید باشی تا که قسمت بشه و شهید بشی شهدا راهو به ما نشون دادن از غبارا دلارو تکون دادن خوبه که وصیتا رو بخونیم گفتن و رفتن و تشنه جون داد این نصیحتِ امامِ شهداست برید وصحیفه‌ها رو بخونید اگه عالمی خدا قبول کنه یه بارم وصیتارو بخونید* اینا حرفای رفیقای منه حرفای مدافعای حرمه با خدا همیشه خلوت بکنید یه گوشه با گریه صحبت بکنید روزای خونه تکونیِ عزیز قدرشو بدون جوونیِ عزیز مگه جارو نمی‌خواد خونه‌ی دل پُرِ خاکه آخه ویرونه‌ی دل فرصتا کمه نگن که دیر شده به خودش حاجی بیاد که پیر شده خیلی زود میره همین جوونی که می‌بینیش ، نشون به اون نشونی که پشت ماهم میگن این نشانی رو خدا رحمتش کنه فلانی رو زوده که وقت پریشونی بیاد سراغ ما هم پیشمونی بیاد می‌بینی روضه‌ی تدفین می‌خونن واسه ما دارن که تلقین می‌خونن کارای گذشته رو نشون میدن وقتی شونه هامون و تکون میدن گفتم اما نَکِه نااُمید باشی یه کاری کن که تو هم شهید باشی آره  آماده شو این شبا جَوون برای شبای ماه رمضون داره آقامون میاد زنده بشیم شهدا دعا کنید بنده بشیم سرِ سال ما گداها میرسه فردا شب عزیز زهرا میرسه .... بیا تا یه سیب سرخ و بو کنیم میون گریه یه آرزو کنیم  اگه اینبار برسیم به کربلا حرمو با مژمون جا رو کنیم بشینیم میون بین الحرمین تا نفس داریم بگیم حسین حسین تو سوام کردی که سینه‌زن بشم اگه خارم گلِ این چمن بشم بعد مردنم نمی‌خوام اقاجون تو کفن نداری من کفن بشم چی میشه اونیکه ارباب منه ببینه که نوکرش بی کفنه *ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایی که در مرزها کشته می‌شوند بمیرید. این وصیتنامه‌هایی که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.(صحیفه امام ج1) (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۴)✍ .
. ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی نشسته‌ام سرِ راهی شکسته‌ام به چه حالی به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی خدا کند که بریزم به پات خون حلالی قلم گرفتم و نقشت به قبله‌گاه کشیدم ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم نه کعبه را که تو را باز تکیه‌گاه کشیدم تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی و آمدی و سرودند  اُمیدِ این برهوتی چه جلوه‌ای چه جلوسی، چه جذبه‌ای جبروتی عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی* که کردگار صراطی  محمدی و جناتی همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی خدای غیرت و قدرت  علیِ همت و صولت نجف تبارِ شهامت شرف‌نژادِ شجاعت به تیغ هول و مهابت  بزن به ریشه‌ی ذلت که جهل و تلخی و غارت رسیده‌است به غایت که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی برس به دادِ زمانه  که کفر را بتکانی که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی برای اینهمه غزه ،  برای قبرِ نهانی حرم بساز و  به آنجا سلامِ ما برسانی تویی و لشگر ایرانی‌ات ، ببین چه وصالی کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی* به کشتگانِ خودت خوان  نماز بر سرِ راهی شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی به عاشقان تو مانده  نه قوَّتی نه مجالی مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم در این هوای گرفته در این غبار بمیرم بیا که آخرِ عمری  کنارِ یار بمیرم خدا کند که جوابی دهی به  غرقِ مَلالی گرفته‌ام به اُمیدی دوباره دست دعا را که گفته‌اند برایم حدیثِ شاه و گدا را نشسته‌ام که بگیرم کمی نگاه خدا را برای مادرم امشب برات کرببلا را که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی شنیده‌ام که شب و صبح  گریه نانِ تو است و هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و هنوز عمه‌ی سادات روضه‌خوان تو است و که در برابر زینب به نیزه هست هلالی *سعدی *فروغی بسطامی (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۵) .
. چند خط از امیرالمومنین علیه‌السلام ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۴)✍ 📋 گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند ما ندیدیم در این شهر رفیقانی چند شهر من نان مرا خورد و نمک‌گیر نشد هیچکس مثل من از زندگی‌اش سیر نشد حق ما را سر هر قصه که می‌شد خوردند قاتل مادرِ من را روی منبر بردند باخبر نیست در عالم کسی از حال حسن قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من آن چهل مرد که آتش‌زن جنت بودند در صف اول هر وعده جماعت بودند شیر غرّان جَمَل بودم و تاوان دادم سالها قبل در آن کوچه بد جان‌ دادم سوختن چاره‌ی این خسته‌ی غم پرور بود از عسل آتش این زهر گواراتر بود مادرم از دل آزرده‌ی من باخبر است مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوب‌تر است مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده جگر پاره ی من پاره‌ی مسمار شده کاش ثانی عوض فاطمه من‌ را می‌زد جای مادر لگدش را به تن ما میزد *شاعران: و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 راز دل امام حسن (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همچین که جلو چشماش مادرش زمین خورد، یه جوری مادر زمین خورد، بدجور مادر ما و زمین زدند؛ یه جوری زمینش زدن دیگه نشد؛ دیگه بلند نشد... دست مادر و گرفت از روی خاک کوچه مادر و بلند کرد، توو مسیر وقتی می‌رفتند راهی نبود تا خونه، قبل از اینکه بخوان وارد خونه بشن؛ مادر گفت:« حسن جان! صبر کن، کجا؟! باید یه قولی به مادر بدی. - چی عزیز دلم، قربونت برم مادرجان! - باید یه قولی بدی به بابا حرفی نزنی، این چیزی که الان توو کوچه دیدی توو دلت بمونه. یه وقت به کسی نگی... آخه مادر بزار به بابا بگم، آخه اینجوری زدنت، مگه میشه؟! باید جوابشون و بدیم. - نه حسن جان! من حالم خوبه، چیزیم نشده الحمدالله؛ یکم چادرم خاکی شد، فقط من این دستم تکون نمی‌خوره نمیتونم این خاکا رو بتکونم؛ اگه میشه حسن جان این خاکا رو از روی چادر مادر پاک کن، الان میریم توو خونه بابات می‌بینه... قول داد به مادرش؛ چشم مادر، هرچی تو بگی. فقط تا کی این باید توو دلم بمونه؟! - حسن جان! این رازه، تا لحظه ی جون دادنت توو دلت بمونه، به کسی نمی‌خواد بگی. لحظه‌ای که امام حسن داشت جون می‌داد، بی‌بی کنارشه، ابی عبدالله هم این طرفه. صدا زد:« داداش! بعد این همه سال نمی‌خوای به خواهرت بگی اون روزی که از کوچه‌ها برگشتی خونه، میدونی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که وقتی مادر اومد، مادر رفت یه گوشه‌ای توو روش و محکم گرفته بود، تو هم رفتی یه گوشه اتاق کز کردی، زانوهات و بغل کردی؛ فهمیدی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که گوشه چادر مادر یکم خونی شده بود؛ همون روزی که یکی از گوشواره‌های گوش مادر نبود... نم‌خوای بعد این همه سال به زینب بگی چی شد؟! صدا زد:« زینبم! این پاره‌های جگر من و می‌بینی، این لخته‌های خون و می‌بینی توو این تشت، اینا مال زهر نیست؛ دست به دلم نگذار... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇👇
. امام زمان عجل‌الله ، بهار شب و فضای حرم هرچه خواستم دارد فقط حضورِ تو را ای بهار  کم دارد کجا رسد به تو مکتوب گریه آلودم که باد هم نبرد کاغذی که نم دارد* مرا به بزمِ مناجات خویش مهمان کن که با صدای تو لطفی‌دگر حرم دارد تویی تو ماه‌ِمبارک که هر سحر رویت هزار فیض بر این ماه محترم دارد غریب و خسته به درگاهت آمدم رحمی* نگاه کن که به دلی که هزار غم دارد فقط میان قنوتی به یاد ماهم باش خدا به دست تو الطافِ دم به دم دارد سیاه نامه‌‌ی مارا  خدا به کس ندهی بده به آنکه فقط چشم او کرم دارد مرا هزار امید است و هر هزار تویی* اگرچه راهِ وصالِ تو  پیچ و خم دارد نمی‌رسد به حضورت کسی مگر آنکه به زیر بار غمت شانه‌های خم دارد به پیرزن نظری کن به جان مادرتان هوای کرببلا اشک مادرم دارد.... *منسوب به جناب صائب *حضرت حافظ *بهبهانی (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۱/۰۱)✍ .
. یا امام مجتبی علیک السلام سرِ ما و سرمد ما علی ؛ نَفَس مجدد ما علی همه رفت‌وآمد ما حرم ؛ تبِ شوق مشهد ما علی همه عمرْ معبد ما نجف ؛ همه عمر مقصد ما علی نفس علی است فاطمه ؛ صلوات فاطمه یاحسن نکند بیانِ فضائلت ؛ نه قصیده‌ای نه مسمطی نکشد خیالِ کمال تو ؛ نه کرامتی نه فضیلتی نرسد به پای شکوهِ تو ؛ نه قرابتی نه شرافتی که تویی سیادت فاطمه ؛ که تویی سلام خدا حسن تو علی خصال و علی وصال و علی مثال و علی قدم تو علی جلال و علی جمال و علی کمال و علی کرم تو علی نظر تو علی جگر  تو علی ظفر تو امیر دم همه دین ماست با علی ؛ همه عمرِ ماست با حسن نه فقط زمین و فقط زمان ؛ برکاتِ پهنه‌ی آسمان نفَس بهشت و بهشتیان ؛ نفحاتِ قدسی قدسیان  به همه زبان به همه مکان ؛ همه‌ی عوالمِ لامکان همه خاکِ این در و آستان ؛ همه خاکِ کوی شما حسن اگر است حُسنِ تو حُسن پس ؛ بفدای حُسن و شمایلت اگر است این کَرم و کریم و کرامتت ، همه سائلت اگر است حِلم تو حلم پس ؛ همه بندگانِ خصائلت   من اگر حسین گفته‌ام ؛ همه از شماست ، یا حسن به جمل نشان بده هیبتت ؛ به عمل نشان بده صولتت نبوَد نیاز به مرتضی ؛ که تو هستی و پرِ قدرتت که تویی و تیغ و حرارتت ؛ که تویی و وقت قیامتت دَمِ ذوالفقار علی بوَد ؛ که کجا یلان و کجا حسن من و ازدحامِ گدا و تو ؛ چه‌کنم رسم به جناب تو همه جز مِیِ تو حرامِ ما ؛ همه جز شرابه‌ی ناب  تو چه غم از قیامت و محشرم ؛ منم و حساب و کتاب تو نفَسی، دمی، گذری، سری به گدای بی سر و پا ؛ حسن دل ما است بین خیال ما ؛ به بقیعِ غرقِ چراغ تو دل ماست کاشی صحن تو ؛ دل ماست گنبد و طاق تو گره خورده‌های همیشه‌ام ؛ به ضریح تو به رواق تو  که بگیرم از برکات تو، سرِ سالِ کرببلا ؛ حسن به خدا  که می‌رسد  آنکه دارد از ابتدا کرمِ تورا به خدا که می‌زند عاقبت ؛ روی قله‌ها علَم تورا و بنا کند به امید حق ؛ به دو دست ما حرم تورا رجزِ امام زمانِ ما، همه دم حسن ؛ همه جا حسن (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۱/۰۶) .
. سر باز کرده از جگرم زخم روزگار رفتی به سوی فاطمه بابای بیقرار! مادر که رفت، خانه شد آوار بر سرم آن خانه ی خراب، پس از تو شده مزار هم با عمامه ی سر تو گریه می کنم هم با لباس مادر و آن میخ نیشدار این پیرمرد بین خرابه چه میکند؟ یک شب ترا ندیده و مُرده از انتظار گرچه حسن، حسین، ابالفضل پیشم اند دارم در این خرابه دگر حال احتضار گفتی ز قاتلت که اسیر است بگذریم بعداً اسیر او بشوم میکنی چکار؟ جایت به سائلان، صدقه داده ام ولی دارم ز کوفیان نگرانی بیشمار امروز که ز کوچه گذشتم دلم شکست خوردم به خانه های یهودی بی اختیار وقتی که از حوالی بازار رد شدم ترسیدم از نگاه قماشی شرابخوار من صورتم کمی بخراشد چه می کنی؟ سخت است بی حسینِ تو برگردم این دیار باید بترسم از غم سرهای روی نی باید به روی ناقه ی عریان شوم سوار می ترسم از حسین که سر در بیاورد پیش رقیه با لب خونین و پر غبار ................... غسل و چگونه سَر کنم شب را عزیزم چه سازم جانِ بر لب را عزیزم بجای تو حسن ای کاش امشب کفن می‌کرد زینب را عزیزم تو را می‌شوید امشب دستِ دریا تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا نمیدانم چرا می‌گویم امشب بریز آبِ روان آهسته اَسما غم آمد تا لبالب گردد آنهم زِ داغت جانِ بر لب گردد آنهم من و این یک کفن با دو برادر دعا کن سهم زینب گردد آنهم به اشکم شسته‌ام از روت خونت که بردم از سر و ابروت خونت دعاکردم که زخمت وا نگردد نریزد تاکه  از تابوت خونت دوباره غسل و تشییع شبانه دوباره گریه‌های مخفیانه خدارا شکر جسم تو ندارد جراحاتِ غلاف و تازیانه قسم بر این سر رو روی شکسته قسم بر فرق و ابروی شکسته خدایا می‌رود بابای زینب به مهمانی پهلویی شکسته نه سلمان نه ابوذر، نیست مقداد از این تشییع خلوت ، داد بیداد شنیدم که حسین از غم زمین خورد خدارا شکر پیش من نیافتاد حسن ؛ بگذار رویش را ببوسم پریشانم که مویش را ببوسم سفارش کرده بابا جایِ او هم حسینش را  گلویش را ببوسم دعایی کُن که بی بازو نگردد لبِ گودال  از پهلو نگردد زدم بوسه بر این حنجر ولی تو دعایی کن که پشت و رو نگردد (حسن لطفی۱۴۰۳/۰۱/۱۳)✍ .
. ؛ علیهما السلام من اگه نمی‌شنوم ولی بجاش تو همه درد و دلامو می‌شنوی یا امام‌رضا اگه حرف نزنم از تهِ دلم صدامو می‌شنوی می‌دونم که هم‌صدای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای ما همه مثل همیم کنار تو می‌خرن اینجا  دِلای طاهرو برای شنیدن صدای تو گوشِ دل می‌خواد نه گوشِ ظاهرو تو اُمید گریه‌های همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای حال ما پیش شما فقط خوشِ حال ما پیش امام‌رضا خوشِ قرآن‌و به سر می‌گیریم و می‌گیم چقده هوای کربلا خوشِ تو  براتِ کربلای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای حرف من حرف دلای بی کسه یه امام‌رضا دارم واسم بسه اگه دنیا هم برامون قفسه یه امام‌رضا دارم واسم بسه استحابت دعای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای من اگه کم نمی‌یارم، همیشه مرحم شکستگی‌های منی به امیدی اومدم  ردم نکن که پناه خستگی‌های منی نه برای من برای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای شبِ قدره شبه گریه کردنه شب قدره همه حاجاتو میدن خوشبحال اونکه بِین آدما که بهش فیضِ ملاقات‌و میدن می‌بینه یه شب امامْ زمانش‌و می‌شنوه با گوشِ دل اذانش‌و باتو هیچی کم ندارم آقاجون میشه که روی منم حساب کنی اونقده مراقب دلم میشم تا من و آخرش انتخاب کنی هرچی غیر تو بخوام زیانمه حاجتم فقط امام زمانمه داره مولا می‌رسه به قتلگاه مسجد کوفه نمازه آخِره همه می‌گن که نرو ولی میره می‌دونه که فاطمه  منتظره حاجت علی دیگه روا شده گریه کن برای فرق وا شده (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۱/۱۰)✍ .
. حضرت مسلم (ع) استخاره کردم و در پاسخش آمد حسین کاش برگردد حسین بین کوفه پهلوانی مثل من دارد حسین کاش برگردد حسین ✍ ....... . حضرت رقیه (س) دختر زهرا همیشه جان نثار فاطمه است یادگار فاطمه است پای زخمی دارد اما پای کار فاطمه است یادگار فاطمه است ✍ ................. (س) جان اصغر رومگردان از نگاه خواهرت جان زهرا مادرت نوجوانان مرا میدان ببر چون اکبرت جان زهرا مادرت ✍ ........ دودمه بن حسن علیه السلام لشکری حمله به تو کرد و سپاهی به حسن الهی به حسن جان فدایم، بده این را تو گواهی به حسن الهی به حسن ............ دودمه حضرت قاسم بن حسن علیه السلام" یک نفر هستم و تیغ غضب پنج تنم قاسم بن حسنم آمدم چون پدرم ریشه ی فتنه بکنم قاسم بن حسنم ✍ .......... . حضرت علی اصغر علیه السلام" محسن زهرا دعا بر زادهء حیدر کند کربلا محشر کند اصغر آمد بی زره کار علی اکبر کند کربلا محشر کند .......... دودمه حضرت علی اصغر علیه السلام" آخرین سرباز اردوگاه ارباب اصغر است ذوالفقار حیدر است در همین قنداقه همرزم علی اکبر است ذوالفقار حیدر است ✍ ................ . "دودمه حضرت علی اکبر علیه السلام" جلوه ی کرببلای حیدر صفدر منم شبه پیغمبر منم جان عباسم، سپاه شاه بی لشکر منم شبه پیغمبر منم ............... . "دودمه حضرت عباس علیه السلام" مشک عباس علی را ساقی کوثر گرفت جانب لشکر گرفت شاه، دستش را به زیر حنجر اصغر گرفت جانب لشکر گرفت ............. "دودمه " بعد زینب عاشق و مشتاق و بی تابت شدیم ما که اصحابت شدیم حلقه ی سینه زنانِ دور محرابت شدیم ما که اصحابت شدیم ......... شاه گفتا آمدم گویم که حق تنها علی‌است کربلا حق با علی است بین باطل فاصله تا حق فقط یک یا علی است کربلا حق با علی است ............ گفته اربابم که با تو کوفه مرقد می‌شود جان به قربان علی , جان به قربان علی هرکه می‌آید مزارم از نجف رد می‌شود جان به قربان علی , جان به قربان علی (حسن لطفی ص۱۴۰۳/۰۴/۱۶) ............ . آخرین لحظه رساندم به لبم جام تو را یا اباعبدالله می‌برد نام مرا هرکه بَرد نام تو را یا اباعبدالله (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۲۰) .......... دودمه شب پنجم با همین سن کمم بهر عمو لشکر منم قاسم دیگر منم طالب خون علمدار و علی اکبر منم قاسم دیگر منم ✍ ....... .  می‌زند قاسم سرو عباس گوید مرحبا ای عموجان مرحبا ؛ ای عموجان مرحبا لافتی الا علی لاسیف الا مجتبی ای عموجان مرحبا ؛ ای عموجان مرحبا (حسن لطفی) ....... . بسم‌ الله الرحمن الرحیم نعره زد قاسم که دنیا یک طرف ما با حسن یا امام مجتبی ، یا امام مجتبی کربلا کرببلا گردید اما با حسن یا امام مجتبی ، یا امام مجتبی (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۱) ...... . همه عالم به فدای تو، حرم چیزی نیست یا اباعبدالله صد علی‌اصغر اگر هم بدهم چیزی نیست یا اباعبدالله (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۲) ..... یار آخر که شوی مرگ دل‌انگیزتر است یا علی بن حسین تیغ هر قدر که صیقل بخورد تیزتر است یا علی بن حسین (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۲) . . هم مرامش هم کلامش هم قیامش اکبر است او علیِ اکبر است جز خدا دیدم فقط او بعدِ نامش اکبر است او علیِ اکبر است (حسن لطفی)  پایین قدمهایم و شهزادِ حسینم علی ابن حسینم در کرببلا پنجره فولادِ حسینم علی ابن حسینم .......... . آمده شیرنر ام البنین بهرشکار مثل حیدر باوقار لافتاالاعلی لاسیف الا ذوالفقار ........ چین پیشانی تو محشر کندوقت غضب وای عباس آمده لرزه افتاده بجان شیرمردان عرب وای عباس آمده ......... خواهره غم دیده ات گردد به قربان سرت ای برادر جان حسین (ع) قدری اهسته برو بوسه زنم برحنجرت ای برادر جان حسین(ع) بعد زینب عاشق و مشتاق و بی تابت شدیم ما که اصحابت شدیم حلقه ی سینه زنانِ دور محرابت شدیم ما که اصحابت شدیم .
. ۱۴۰۳ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم روضه سر جناب حضرت مسلم علیه‌السلام امام از کسی که از کوفه می‌آمد، پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و ‌هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. همه‌جا جار زدم آبرویم را نبرید سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است همه‌جا جار زدم آی که تقصیر من است کاش می‌شد که بگویم که کجایی ای‌کاش و از این فاصله  نالم که نیایی ای‌کاش دستم از پشت که بستند به من خندیدند شانه‌ام را که شکستند به من خندیدند چشم صیاد  به چشمان ترم  بود که زد پیش جلاد  دلم یاد حرم بود که زد از  روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد پیکرم بعد سرم از لبه‌ی بام   اُفتاد پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند بدنم را سر بازار به قناره زدند بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند می‌خورد تاب  به دروازه... سرم را بردند دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم قبلِ تو آمده‌ام شام بگویم  نزنید سر هر کوچه و هر بام  بگویم نزنید ناله‌ام در دلِ شامات امان از زینب پشت دروازه‌ی ساعات امان از زینب آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم معجر سوخته‌ی دخترکان را دیدم گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند لشگری رفته که با پیرهنت برگردد رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد آمدم شام بگویم که سرم مال شما گیسویم پیشکش پنجه‌ی اطفال شما لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید خیزران را  ولی ای قوم به زینب  نزنید (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۵) ✍ .
. من را ابد حسین و مرا از ازل حسین صَلّوا علی الحسین و سَلامٌ علی الحسین باید هرآنچه هست فقط خرج او کنیم حی علی الحسین که خیرالعمل حسین حس میکنم همیشه کنار ضریح او من را گرفته است میان بغل حسین مسجد حسینیه است و حسینیه مسجد است جای دعا حسین و بجای غزل حسین هنگام مرگ ای ملک الموت صبر کن ‌عمری صدا زدیم برای اجل حسین مثل حسن  حسین  به نوکر رسیده است بین کریم‌ها شده ضرب‌المثل حسین تنها تویی که دلخوشیِ ما فقط شدی ما را نداد هیچ کس اینجا محل حسین با گریه‌های فاطمه ماهم گریستیم این ارث فاطمه است که نوحوا علی‌الحسین (حسن لطفی۱۴۰۳/۰۴/۱۶)✍ .
. یا صاحب الزمان بگذار تا برایِ تو باشم عزیزِ من مجروحِ های هایِ تو باشم عزیزِ من از دست پختِ مادرتان لقمه‌ای خورَم پاگیرِ قند و چایِ تو باشم عزیزِ من بگذار تا‌ که ریشه بگیرم در این دَهه تا ریشه‌یِ عبایِ تو باشم عزیزِ من فرموده است حضرتِ صادق به گریه‌ام مشمولِ ربنایِ تو باشم عزیزِ من کاری اگر که هست بگو کار می‌کنم تا پیشِ چشمهایِ تو باشم عزیزِ من بگذار کفش جفت کنم یا غذا کِشَم یا خرجِ کربلای تو باشم عزیزِ من با دیگ شُستَنم به تو نزدیکتر شوَم بی منت آشنایِ تو باشم عزیزِ من پیشِ سماوری که زِ غَم جوش میزنَد ماندم که در هوایِ تو باشم عزیزِ من این استکانِ چای مرا قُرب می‌دهد تا عاشقِ خدایِ تو باشم عزیزِ من پا منبری بزرگ شدم لطفِ مادرم تاکه فقط گدایِ تو باشم عزیزِ من مانندِ پیرهای جوانمُرده می‌شوم بگذار همصدایِ تو باشم عزیزِ من پیراهنی که غرقِ بخون است دستِ توست امشب شود که جایِ تو باشم عزیزِ من سر را گرفت کنجِ خرابه به گریه گفت : در فکرِ بوریایِ تو باشم عزیزِ من ............... . بابا رسید و آورد  گُل بوسه‌های خود را عمه بیا درآور  رختِ عزایِ خود را من‌که نمُرده بودم  بر روی نیزه باشی آماده کردم از اشک  ویران‌سرای خود را خوابم اگر نبرده  تقصیرِ عادتم بود بابا بکش به رویم  امشب عبای خود را انگشتهای لَمسم  انگار حس ندارند بر دامنم تو بنشان  رأسِ جُدای خود را طفلی که داده بودم  دیشب شفای او را انداخت پیشم امروز قدری غذای خود را ای وای خیزران زد  مثل حصیر گَشتی بدجور بر لبانت   انداخت جای خود را خون  گریه کرد نیزه  بر حالِ دخترانت داده عمو به نیزه  حال و هوای خود را تقصیر هیچ کس نیست  در سینه‌ام نفس نیست زجر امتحان نموده  هِی ضربِ پایِ خود را چیزی نخورده بودیم  بر حالِ ما دلش سوخت دیدی تعارفم کرد  ته مانده‌های خود را فهمیدم از سرِ تو  از وضعِ حنجرِ تو رفته سنان و داده  بر شمر جای خود را تا دق کنیم در راه  از دیدنش دوباره آن بی حیا نَشُسته  خونِ ردای خود را بویِ تو را گرفته  دستانِ سرخِ خولی دادی چرا به دستش  مویِ رهای خود را تنها نه نیزه‌ها را  تنها نه تیغ‌ها را پیش فرات می‌شُست  پیری عصای خود را (حسن لطفی) .
. علیه‌السلام دو دستِ تو که بر زمین  دو دست من که بر کمر نمانده دستِ دیگری  که خاک بر سرم کنم به قد گاهواره‌ای  کجاست راه چاره‌ای که گریه بر تنت کنم  که گریه بر حرم کنم حرامی است و این حرم  به نیزه تکیه می‌دهم ببخش میروم تو را  رها برابرم کنم رسیده است از نجف علی و داد می‌زند نمی‌شود که چاره‌ای به حال مادرم کنم رُباب خانه‌اش خراب  سکینه زار می‌زند که معجر اضافه‌ای  بیار بر سرم کنم  نه مرهمی به تاولی  به آبله به خارها نه کفش‌های پاره‌ای که پای دخترم کنم پس از تو دورِ دختران شراب هست و خیزران به نیزه‌ام نمی‌شود  کمک به خواهرم کنم (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۲۴) .
. علیه‌السلام گرچه بیمارم ولی ای شام تحقیرت کنم وای بر آل یزید با خودم زنجیر آوردم که زنجیرت کنم وای بر آل یزید (حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۵/۰۸) ....... . شام غریبان در میان خیمه ها زینب امامت می کند او قیامت می کند شمر، بین لشکر احساس حقارت می کند فکر غارت می کند ✍ ......... وای از غم عظیم ِ/نور دو عین زهرا کنج تنور خولی/سر حسین زهرا حرکت از کربلا به سمت کوفه بر خاک قتلگاهت/فتاده نور عینم ای کربلای پر غم/جان تو و حسینم مصائب () یک دم ز روی نیزه/قرآن بخوان حسین جان تا کوفیان(شامیان) بدانند/هستیم ما مسلمان مصائب اسارت اهل بیت گردیده بر تمام ِ/آل ِ علی جسارت زنان ِ هاشمی و/رنج و غم اسارت .... زاده شیر جمل وارث خیبر شکنم قاسم بن الحسنم آمدم گردن یل های عرب را بزنم قاسم بن الحسنم
. در در مجلس یزید جان‌ها به لب رسید جان‌ها به لب رسید در مجلس یزید زد خنده بر غمِ  زن‌های قافله وقتی شراب از  کنج لبش چکید دستی به خیزران ، دستی به نَرد داشت آورد طشت زر  یک مرد زر خرید واشد طناب‌ها  از دور گردنش طفلی پس از سه‌شب  راحت نفَس کشید از رخت کهنه‌اش  جبریل می‌گریست از زخم پایِ او  زنجیر می‌چشید بوی پدر رسید  غم بر دلش نشست حرف کنیز شد  رنگ از رُخش پرید می‌دید می‌زند  هِی چوب را به طشت قدش نمی‌رسید  قلبش چه می‌تپید «بس نیست نانجیب» دادِ رُباب بود «نامرد کم بزن» از عمه می‌شنید صبرش به سر رسید  بر روی پنجه رفت خیره به طشت شد  آن چشمِ ناامید می‌دید می‌زند  نامرد برلبش زد بر دهانِ خود  لبهای خود گزید مثل حصیر بود لبهای چاکِ او هی ضرب تازه دید هی زخم تازه دید مویش خضاب بود طشت و شراب بود زد خیزران شکست  زد دخترک بُرید اُفتاد سر ولی  غلطید سمت او اما رُباب زود  سمت پدر دوید سر را زِ کاخ بُرد  یک مرد سرخ مو رفتند و مانده بود یک طفل مو سفید (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۵/۱۹) .
. علیه‌السلام در لَیلَه المَبیت ما را ببر به چشمه‌ی شعر و شراب‌ها ما را ببر به  خاطره‌ای از کتاب‌ها هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است پهلو تُهی نموده‌ای  از رخت خواب‌ها هرگز ندید دیده‌ی لیل و نهار‌ها چون لَیلَةُ‌المَبیتِ علی در حساب‌ها یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود شامی که بود دور و برت التهاب‌ها در بستر برادر خود تا سحر بخواب ای خوابِ تو عبادتِ اُمُ‌الکتاب‌ها تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر نیزه به دست  گِردِ تو همچون سراب‌ها مکه شنید ناله‌ی واویلتایشان این حیدر است حضرت عالی جناب‌ها تنها امیر ، نقش تو را تیشه می‌زند وقتی که بُت تراش کند انتخاب‌ها ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز امشب بیا به کاسه‌ی ما کربلا بریز (حسن لطفی)✍ .
. یارب برسان بر سر او شاه نجف را آن کس که نشان داد به ما راه نجف را ای عشق بدم نفحه‌ی درگاه نجف را ای شوق ببین شعله‌ی جانکاه نجف را باید دم ایوان نجف گفت که زینب تبریک به سلطان نجف گفت که زینب زینب بنویسید و بخوانید حسین است زینب همه‌ی عمر بدانید حسین است این محمل عشق است بمانید حسین است این نقش مبارک بنشانید حسین است تکرارِ حسن یا که به تکرار، حسین است می‌گفت علی: فاطمه، انگار حسین است آنقدر در اوج است به کس کار ندارد همسایه‌ی دیوار به دیوار ندارد جز لطف و عنایات حسن‌وار ندارد پیغمبر عشق است که انکار ندارد یک شیرزن از بیشه‌ی احرار رسیده ای کرببلا حیدر کرار رسیده وقتی که قرار است تو باشی همه هستند با تو همه سوگند که با فاطمه هستند آری همه حیران چنین عالمه هستند عشاق به دنبال تو در زمزمه هستند ای حضرت زهرای علی جان سَنَ قوربان ای اُمِّ ابیهای علی جان سن قوربان ای خطبه‌ی تو کوه شکن سیل دمادم این نعره‌ی تو بر سرشان مرگ مجسم عظمایی و اعلایی و علامه و اعلم ای کعبه  و ای قبله و ای قلب معظم قلب تو تپش‌های قبیله است مگر نه عالم همه در دست عقیله است مگر نه گیرم که یزید است کنار تو قلیل است یا ابن زیاد است ! فقط ابن علیل است گیرم که بُوَد شام به پای تو ذلیل است هرچند که در چشم تو هر زخم جمیل است باید که تو تکمیل کنی کرببلا را رفتی که تو تعطیل کنی شام بلا را باید که ببینیم علی‌وار رسیدن از کاخ ستم ریشه‌ی صد ظلم کشیدن تا یاد بگیریم مبارز طلبیدن آن حجم بلا دیدن و انگار ندیدن باید که فقط از دمِ تو یاد بگیریم حقِ علی از اینهمه بیداد بگیریم نه وقت تعلل، وَ نه هنگام شتاب است این صبر علی صبر نه، آیات عذاب است بازیچه‌ی ما فاتح و سجیل و شهاب است تا چشم گشایند تل آویو خراب است امضاء زده  آرامش ما مرگ شما را ای ظلم بچش وعده‌ی شمشیر خدا را میراث حرم چادری از جنس بهشت است هر رشته‌ی این روسری از نور سرشته است آری حرمت  از دل ما خشت به خشت است در کرببلا نامِ تو را عشق نوشته است تلفیق حسین و علی و فاطمه از توست بین‌الحرمین آنچه که دارد همه از توست ما خیس‌ترین زائر باران شماییم مدیون نفس‌های شهیدان شماییم در زینبیه بر در ایوان شماییم بیهوده نبوده است پریشان شماییم وقتی که پریشان تو شد خون خدا هم شرمنده‌ی تنهایی تو کرببلا هم ای ابر بباران به پریشانی زینب ای باد بسوز از دل طوفانی زینب خونآبه شو ای اشک زِ حیرانی زینب از بی‌کسی و بی سر و سامانی زینب از تیغ  نه... از داغ جوان بود  که اُفتاد ای وای عزیزت نگران بود که اُفتاد (حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۱۶) .