.
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
متن روضه
🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
زبانحال غریب مدینه...
آقامون امام صادق...
با جد بزرگوارش...
🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
🔸فلک بین باچه کس کرده مرا محشور یا جدا
قربون مظلومیت برم یا امام صادق...
🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی
یا جدا نبودی ببینی...
با من چه کردند...
🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی
🔸نموده بی حیائی بر سرم مامور یا جدا
دیگه دلتون اینجا نباشه...
بریم خانه امام صادق...
به یاد اون شبی که...
ابن ربیع نانجیب...
بدون اجازه...
وارد خانه امام صادق شد...
خدا لعنتش کنه...
نانجیب حتی اجازه نداد...
امام صادق عمامه به سر کنه...
ای وای... ای وای ...
بگم یا نه...
🔸پیاده، سربرهنه، از پی اسبش دوانیدم
🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا
من از شما سوال میکنم...
اگه یک پیرمرد ببینی...
چطوری باهاش برخورد میکنی...
حتی اگه نشناسیش بازم احترامش میکنی...
اما ابن ربیع نانجیب...
با آقای ما...
امام صادق...
چه کرد...
یا صاحب الزمان...
خودش بر روی مرکب و...
امام صادق رو...
با سر برهنه و پای پیاده...
هی توی کوچه های مدینه میدواند...
خود نانجیبش میگه...
یکوقت برگشتم...
دیدم...
انقدر حضرت خسته شده...
عرق به پیشانیش نشسته...
داره نفس نفس میزنه...
🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا
قربان مظلومیت برم آقاجان امام صادق...
خیلی غریب بودید آقا...
شما رو مظلومانه...
توی کوچه ها میکشیدند...
اما میخوام بگم آقاجان...
دیگه کسی به همسرتون جسارت نکرد...
همسرتون رو جلو چشماتون نزدند...
ديگه بچه های شما این صحنه ها رو ندیدند...
من یک آقایی میشناسم...
تو همین شهر مدینه...
ریسمان گردنش انداختند...
کشون کشون میبردندش...
تصور کن...
یک طرف دستهای امیرالمومنین رو بستند...
یکطرف بچه ها...
یکطرف هم زهرای مرضیه...
آی غیرتی ها...
صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید...
دومی ملعون، اشاره کرد...
گفت قنفذ...
چرا آروم نشستی...
بزنید زهرا رو... 😭
زبانم لال بشه...
یا امام صادق منو ببخشید...
یه نفر با تازیانه میزد...
یه نفر با غلاف شمشیر...
یه نفر با لگد میزد...
انقدر زدند...
واويلا...
انقدر زدند...
که مادر نقش زمین شد...
🔸قنفذ و ثانی مغیره هر سه زهرا را زدند
🔸بارها آن عصمت باریتعالی کشته شد
یا الله...
اگه تو مدینه زهرای مرضیه رو نمیزدند...
کربلا کسی جرات نمیکرد...
زینب کبری رو بزنه...
یک وقت دیدند دختر ابی عبدالله...
کنار بدن بی سر بابا...
بی تاب شده...
هی صدا میزنه...
بابا...
أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة
بابا بلند شو ببین...
دارن عمه جانم زینب رو میزنند...
🔸با همان دستی كه زهرا را زدند
🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند
ناله بزن یا حسین...
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
#روضه_امام_صادق
.
.
|⇦•گویند روزی....
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ شهادت #امام_صادق علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج مهدی رسولی
●━━━━━━───────
گویند روزی در بر کنزالخلائق
شمس الضحی بدرُ الدجی قرآن ناطق
سهل خراسانی دم از ایثار جان زد
دم از فراوانی خیلِ شیعیان زد
حضرت برای آنکه او هشیار گردد
از خواب غفلت لاجرم بیدار گردد
گفتا دری از معرفت بر او گشودم
گفتا تنور خانه را روشن نمودم
فرمود بر مرد خراسانی به لبخند
باید که خود را در میان شعله افکند
زیبد که اوج جان نثاری را نشان داد
با طیب خاطر در میان شعله جان داد
این امرِ حضرت سهل را افتاد مشکل
کی می توان کَند از زن و فرزند و جان دل
آه از نهادِ سهلِ بیچاره بر آمد
دانست عمری لاف عشق و عاشقی زد
کو تاب آتش کو توان جان نثاری
کو استقامت کو شکوه بردباری
از حبِّ دنیا شد دچار روسیاهی
با آه و ناله گشت گرم عذرخواهی
چون گشت روشن سستی آن ادعایش
حضرت کریمانه گذشتند از خطایش
ناگه یکی از شیعیانِ پاک مولا
از عاشقانِ خاص، سینه چاک مولا
هارون مَکی آن حواری یگانه
نزد امام صادق آمد صادقانه
از امر حضرت عاشقِ بی غل و بی غش
افکند خود را در میان موجِ آتش
این کیست چون پروانه مست شعله ها شد
با ذات حق پیوسته و از خود رها شد
این کیست بی چون و چرا فرمان پذیرفت
در دم به دستور امام خود بلی گفت
حضرت بدون هیچ گونه انفعالی
می گفت از حال و هوای آن حوالی
گویا که حضرت بوده عمری در خراسان
اما هَماره سهل، حیران و هراسان
فرمود حضرت بعد چندی با اشاره
برخیز و بر احوال هارون کن نظاره
برخاست تا از حال هارون گردد آگاه
اما میان موج آتش دید ناگاه
آتش ز سوز عشق او از هم گسسته
هارون میان شعله ها خندان نشسته
پرسید حضرت سهل را ای اهل ایمان
مانند هارون چند تن دارد خراسان
گفتا در آن وادی به صد صحرا و هامون
پیدا نمی گردد یکی مانند هارون
خاک شلمچه خاک فکه خاک مجنون
امواج سبز و آبی اروند و کارون
صد طایفه بگذشته از جان دیده، آری
هارون مکی ها فراوان دیده، آری
جمعی بسیجی بود اگر پروانه تو
آتش نمی زد خصم بر کاشانه تو
*اگه آقامون اومد اول با هم رفتیم مدینه اگه انتقام گرفتیم اگه بعد فرمود: بریم کربلا، رفتیم کربلا انتقام گرفت دلِ رباب خنک شد اون وقت ما روضه خونا شما گریه کنا برا چی میخوایم گریه کنیم ؟ یعنی دیگه روضه تعطیله؟ نه قربونت بشم اتفاقا چون روضه رو خوب نفهمیدیم اینجوری سوال میکنیم. انتقام گرفتیم تازه روضه خونی ها میخواد شروع بشه. تا همین الآنش ما روضه میخوندیم، امید داریم یه روزی انتقام بگیریم اما میدونی روضه چیش خیلی سخت میشه ؟ فاتحانه روضه بخونیم. استخون سوزه. مثلا چجوری بهت بگم برات جا بیفته...یه روز مادره رفته خرید تو کوچه زمین خورده. پسرش از سفر برگشته تو کوچه قدم میزنه می بینه همه دارن یجوری نگاش میکنن. دست یکیو میگیره میگه چتونه؟ چرا هرکی منو می بینه قایم میشه ؟ میگن والله هیچی نشده نگران نشید. یه ذره حال مادرت خوب نیست. چی ؟ حال مادر من خوب نیست ؟ زمین خورده بخدا کسی با مادر کاری نداشت. فقط زمین خورده. بدو بدو میاد تو خونه زانو میزنه چی شده عزیز دلم. بگو ببینم کی زده ؟ میگه شلوغ نکن پسر. هیچکی نزده.میگه نه بهت میگم کی زده ؟ می بینی گریه فاتحانه رو ؟ تازه وقتی انتقام گرفتیم میخوایم جمع بشیم یه دل سیر برات گریه کنیم....*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_امام_صادق
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
کربلایی #مهدی_رسولی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇👇👇
.👆
من به راهت قدم گذاشته ام
السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَمِیدَ الصَّادِقِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا لِسَانَ النَّاطِقِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا خَلَفَ الخَائِفِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا زَعِیمَ الصَّالِحِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَیِّدَ المُسْلِمِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا كَهْفَ المُؤْمِنِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا هَادِیَ المُضِلِّینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَكَنَ الطَّائِعِینَ
من به راهت قدم گذاشته ام
روی دوشم قلم گذاشته ام
در کنار قلم بیاو ببین
چوبه ی دار هم گذاشته ام
پای خود جای پای امثال
دعبل و محتشم گذاشته ام
سر خود را به روی دیوار
خانه ای محترم گذاشته ام
ششمین سجده حاکی از این است
سر به پای توام گذاشته ام
در خیالم سر مزار تو من
چهارده تا علم گذاشته ام
هرچه دارم برای احداث
یک رواق حرم گذاشته ام
هرچقدر اشک هم بریزم باز
در عزای تو کم گذاشته ام
روی فرش عزای تو امشب
به امیدی قدم گذاشته ام
بی ارادت نمی شود که نگفت
از عطایت نمی شود که نگفت
دلمان را خودت دوباره بساز
از زمستان کمی بهاره بساز
برگ ریزان فصل پاییزم
از وجود من استعاره بساز
تکه های دل مرا بردار
سر هم کرده چهارپاره بساز
نوحه ی پنجم صفر با من
تو برایش دو گوشواره بساز
یا شب هفتم از من بی تاب
حلقه بر گوش شیرخواره بساز
درد دارم که امدم امشب
چاره ی درد راه چاره بساز
با کسی که پیاده در راه است
ای به دوش ملک سواره بساز
ساز ما کوک میشود با اشک
چشم ما را پر از ستاره بساز
پابه پای تو گریه باید کرد
در عزای تو گریه باید کرد
بی حیا بود دشمنت اما...
بی عبا کوچه بردنت اما...
پیش چشمت به آسمان می رفت
آتش از بام گلشنت اما...
زیر دست جماعتی بی رحم
پیرهن بود جوشنت اما ...
پنجه ای مثل ریسمان افتاد
نیمه شب دور گردنت اما..
عده ای بی ادب میانه ی راه
بد و بیراه گفتنت اما...
در شلوغی رفت و آمدها
گرچه ازرده شد تنت اما ...
زخم دل را کسی نمک نزده
همسرت را کسی کتک نزده
مادرت را ولی در خانه
عده ای میزدند مردانه
پیش چشم پرستویی مجروح
آتش افتاده بود بر لانه
از سر تازیانه پیدا بود
رد شلاق بر روی شانه
طاقت ضربه ی غلاف نداشت
پر و بال ظریف پروانه
روز روشن زدند فاطمه را
فاطمیه نبوده افسانه
قنفذ اینجا دل تو را خون کرد
کوفه هم نیز ابن مرجانه...
سر بر روی نیزه هم میگفت
جای زینب نبود ویرانه
داد از این درد و رنج و غم...ای داد...
دخلت زینب علی بن زیاد *
#علیرضا_خاکساری ✍
#روضه_امام_صادق
#امام_صادق
* بنابر نقل آیت الله وحید خراسانی( در کتاب مصباح الهدی ص238) ،میرزای شیرازی در مجلسه روضه اش تا شنید که نوحه خوان(آیت الله حائری) گفت: (دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلی اِبْنِ زیاد) داد زد: بس است،کافی است...و سپس از صبح تا ظهر بر سینه زد .
.
#زمزمه
#امام_صادق علیه السلام
#عبدالله_باقری ✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
باز شعله و دود - بازم شراره
آتیش چرا دست از سر این خونواده - بر نمیداره؟ ۲
بس نبود خونهی حیدر؟
بس نبود شکستن در؟
بس نبود سوختن غنچه / همراه مادر؟
بس نبود اون روز مدینه؟
بس نبود آتیش کینه؟
بس نبود داغیِ یک میخ / زخم توو سینه؟
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
باز کودکی در - حال فراره
آتیش چرا دست از سر این خانواده بر- نمیداره ۲
بس نبود کربلا میسوخت؟
بس نبود خیمهها میسوخت؟
بس نبود پای رقیه / توو صحرا میسوخت؟
بس نبود بال و پری سوخت؟
بس نبود که حنجری سوخت؟
بس نبود تنور خولی / موی سری سوخت؟
#شهادت_امام_صادق
.👇
.
📋باز شعله و دود - بازم شراره
#زمزمه #شهادت_امام_صادق
#روضه_امام_صادق (ع)
............................................
.(بند اول).
باز شعله و دود - بازم شراره
آتیش چرا دست از سر این خونواده - بر نمیداره؟ ۲
بس نبود خونهی حیدر؟
بس نبود شکستن در؟
بس نبود سوختن غنچه / همراه مادر؟
بس نبود اون روز مدینه؟
بس نبود آتیش کینه؟
بس نبود داغیِ یک میخ / زخم توو سینه؟
.(بند دوم).
باز کودکی در - حال فراره
آتیش چرا دست از سر این خانواده بر- نمیداره ۲
بس نبود کربلا میسوخت؟
بس نبود خیمهها میسوخت؟
بس نبود پای رقیه / توو صحرا میسوخت؟
بس نبود بال و پری سوخت؟
بس نبود که حنجری سوخت؟
بس نبود تنور خولی / موی سری سوخت؟
شاعر : #عبدالله_باقری
.............................................
📋خسته بود آقا
#زمزمه
#روضه_امام_صادق (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
............................................
.(صلی الله علیک یا مــــــروج العاشــــورا ، روضه خون اباعبدالله).
پیرمردی ته گودال زمین گیر شد
پیرمردی وسط کوچه به یادش افتاد
خسته بود آقا
.( اون روز که خونشو آتیش زدن یاد عاشورا بود امام صادق ، فرمود :«جد ما رو به حالت غم و غصه و مکروب کشتنش » هی نگاه به خیمهها و زن و بچهها میکرد ).
تازه روی مَرکَبِش نشسته بود آقا)۲
میزَدَن سنگ، سَرِش شکسته بود آقا
خسته بود آقا
تک و تنها رفت
که صدای گریه تو خیمهها بالا رفت
دَمِ رفتن طَرَفِ خیمهی زنها رفت
تَک و تنها رفت
جنجال بود و
طرف قتلگاه غوغا بود و
بین گودال حسین تنها بود و
سر پیراهنش دعوا بود و
جنجال بود و
طرف خیمگاه غوغا بود و
چشم آقا مثه دریا بود و
نگران واسه ی زن ها بود و
.( امام صادق فرمود : یه روز بعد مصیبت آتیش زدن خونه ، اومدن دیدن آقا داره گریه میکنه ، عرضه داشتن یابن رسول الله چرا گریه میکنید ؟ واسه خودتون گریه میکنید؟ فرمود نه من بودم این زن و بچه به من پناه میآوردند ؛ اما غروب عاشورا این زن و بچه به کی پناه بردن ؟!
یه وقت عقیله بنی هاشم دید نانجیبا دارن میان ، اومد وارد خیمه امام سجاد شد ، آقا بگو کجا بریم؟ چیکار کنیم؟ فرمود عمه بگو همه فرار کنند.
واسه این گریه میکنم کسی نبود پناه مخدرات جدم بشه ، اونها رو زیر پر و بال بگیره ، راوی میگه دیدم عقیله بنی هاشم هی وارد خیمههای آتیش گرفته میشه ، به سر میزنه و بیرون میره).
.............................................
حاج مسعود پیرایش
#صوت 👇
https://eitaa.com/hajmasoudpirayesh_matn/965
👇
@babolharam_netwww-balagh-ir-u6901n14938_۱۹۰۴۲۰۲۴.mp3
زمان:
حجم:
9.98M
|⇦•آسمون چشمام....
#روضه_امام_صادق علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
@babolharam_netمداحی+امام+صادق-طاهری_۱۹۰۴۲۰۲۴.mp3
زمان:
حجم:
11.34M
|⇦•غممی نشست و....
#روضه_امام_صادق علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
@babolharam_netwww-balagh-ir-u6901n14938_۱۹۰۴۲۰۲۴.mp3
زمان:
حجم:
9.98M
|⇦•آسمون چشمام....
#روضه_امام_صادق علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
Haj Meysam MotieeShahadatImamSadegh1401[01].mp3
زمان:
حجم:
5.06M
▪️خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو
( #روضه_امام_صادق )
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🏴 ویژه شهادت #امام_صادق (ع)
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو
از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو
آیا در بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دستبسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانهات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پارههای دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
میکرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم» ... از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو
شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار
#شهادت_امام_صادق
.
#روضه_امام_صادق
#سید_مهدی_حسینی
#شهادت_امام_صادق 1403
آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود
آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود
آنکه اندیشه از او شیره ی جان داشت که بود
آنکه ایمان به وجودش ضربان داشت که بود
خانه ای در حرم هر دل عاشق دارد
شیعه امروز از او وعده ی صادق دارد
همه جا سایه ی فیضش به سر سرورهاست
حکم او حکمت او ژرفترین باورهاست
چقدر خطبه ی او خط به خط دفترهاست
قال صادق همه جا تاج سر منبرهاست
از اشارات نگاهش لب ما جان دارد
از احادیث لبش مذهب ما جان دارد
آنقدر گفت علی روز و شب از حال علی
که جهان پر شده از قال علی قال علی
فیض او بود که دل رفت به دنبال علی
که فقط آل علی آل علی آل علی
آنقدر گفت علی بر لب ما جام علیست
کوری دشمن مولا همه جا نام علیست
باده نوشان ز دمش راز مگو ساخته اند
خاک راهش همه بردند و سبو ساخته اند
کعبه را روز ازل از گل او ساخته اند
عالمان از لب این چشمه وضو ساخته اند
همه ی اهل نظر بر در او رو زده اند
انبیا محضر او آمده زانو زده اند
نفس اوست اگر گریه ی ما طولانیست
نفس اوست اگر دیده ی ما بارانیست
مقتل اوست اگر حال جگر طوفانیست
مجلس صبح و شبش مجلس روضه خوانیست
بی سبب نیست که سوزد جگرش گاه به گاه
حق بده کنیه ی او هست اباعبدالله
بارها حرمتش از کینه ی منصور شکست
دید بی حرمتی آن همه مأمور شکست
آمدند و در این مقتل مأثور شکست
وای من از در این خانه که با زور شکست
وای از شیخ حرم هیچکسی شرم نکرد
از سفیدی محاسن نفسی شرم نکرد
آبروی همه ی ماست در انظار مبر
ریسمان شرم کن از کوچه به اصرار مبر
همه جا میروی اما سوی بازار مبر
مو سپید حرم و دست به دیوارش هست
خاطرات بدی از کوچه و بازارش هست
از روی شانه کشیدند عبایش افتاد
ناگهان آمد و هول داد و عصایش افتاد
ریسمان را که کشیدند به پایش افتاد
فاطمه پشت سرش بود و به جایش افتاد
#روضه
#امام_صادق_علیه_السلام
.👇
.
|⇦• #مناجات با #امام_زمان (عج) ویژۀ شهادت حضرتِ امام صادق علیه السلام به نفسِ محمدرضا طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
غرقِ در ظلمتیم ما بیا
تو که راه آمده دلت با ما
با دلِ ما دوباره راه بیا
حتم دارم هماره میشنوی
دادِ ما را زِ قعرِ چاه بیا
رو سیاهم ولی دلم پاک است
محضِ این قلبِ بی گناه بیا
جان همچون منی که قابل نیست
حق این بیرقِ سیاه بیا
تا بگریانی ام در این روضه
*حضرت دنباله بهانه میگشت مجلس روضه به پا کنه .. دیر اومد ، مدتی نبود گفت کجا بودی ؟! گفت آقا خدا یه دختری بهم عنایت کرده درگیر او بودم ، حضرت فرمود مبارکه ، اسمشُ چی گذاشتی ؟! عرضه داشت با اجازه شما اسم مادرتون فاطمه ..
دیدن حضرت رو پا ایستاد شروع کرد گریه کردن ، هی میگه فاطمه .. فاطمه .. فاطمه ..
گفت آقاجان جسارت کردم انقدر حالتون دگرگون شد؟! حضرت فرمود نه " آقا اسم بدی گذاشتم ؟! نه هر کسی رو بهش اجاره نمیدن نام فاطمه رو رو دخترش بزاره .. اما حالا که اسم مادر ما رو رو دخترت گذاشتی نکنه یه وقت سیلی تو صورتش بزنی ..*
تا بگریانی ام در این روضه
تا بسوزانیم زِ آه بیا
تا که گردد بقیع همچون قبل
باز آباد و رو به راه بیا
*ان شالله زنده باشیم ببینیم آقامون همه مونُ صدا میزنه ، برا قبر حضراتِ مظلوم بقیع .. بریم یه قبری یه حرمی مثه امام رضا درست کنیم ..*
ــــــــــــــــــ
#مناجات_با_امام_زمان
#حاج_محمد_طاهری
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#روضه_امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
•┄┅══༻○༺══┅┄•
👇
.
#روضه_امام_صادق
#میثم_مطیعی
شب جمعه به لب نوا دارد
نفسش بوی کربلا دارد
به روی سر در حسینیه اش
پرچم صاحب اللوا دارد
بارها گفته کربلا رفتن
پا برهنه عجب صفا دارد
روضه می خوانَد اشک چشمانش
مگر این روضه انتها دارد؟
هر کسی که دلش حسینی شد
سهمی از آن همه بلا دارد
نیمه شب شعله می کشد آتش
از دری که حریم ها دارد
آمده این کسی که دنبالش
از جسارت مگر اِبا دارد؟
پا برهنه ، کشان کشان ، می بُرد
نه عمامه وَ نه عبا دارد
وسط کوچه دست بسته ی او
یک مدینه غم و عزا دارد
به رویش تیغ می کشند اما
آهِ مظلوم ماجرا دارد
آمد اینجا پیمبر خاتم
آری این مرد هم خدا دارد
او پی فرصتی ست تا هر دم
روضه ی کربلا به پا دارد
آتشش می زند غمی جانسوز
ولی از گفتنش حیا دارد
حرف از عمه جان سادات است
شرح این روضه ، روضه ها دارد
می رسد بر فراز تل ، زینب
ناله ی وا محمدا دارد
حنجری تشنه ذکر حق گویان
خنجری تشنه از قفا دارد ...
پیکری غرق خون رها مانده
و سری روی نیزه جا دارد
می رسد وارثش به خون خواهی
خون این کشته خون بها دارد
شاعر: #یوسف_رحیمی ✍
👇