.
#زمزمه
#وفات_حضرت_زینب
#سبک_بسمت_گودال_ازخیمه_دویدم
نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها
🗣 سبک: بسمت گودال...
گوشواره: مولاتی مولاتی یا زینب
🌴🌴🌴🌴🌴
غریب و تنهایی
تو لحظه ی آخر
عمه سادات و
ای دختر حیدر
دوباره چشم تو
شده زغم ها تر
ای عمّه ی سادات
ای دختر حیدر
دردای تو که تمومی ندارن
نمک روی قلب تو هِی میذارن
مولاتی مولاتی یا زینب
🌴🌴🌴🌴🌴
تو نینوا دیدی
شام بلا دیدی
هجده تا عزیزو
تو سر جدا دیدی
تو چوب و لب ها رو
چه بی هوا دیدی
هجده تا عزیزو
تو سر جدا دیدی
امّا دلت از یه غمی کبابه
پاره تنت مونده توی خرابه
مولاتی مولاتی یا زینب
🌴🌴🌴🌴
دو چشمای تارو
نشون مسمارو
تو دیدی ردّ خون
به روی دیوار و
قد هلالی رو
زخمای بسیار و
تو دیدی ردّ خون
به روی دیوار و
کرب و بلا مدینه شد دوباره
رقیّه موند و زخم گوشُ واره
مولاتی مولاتی یا زینب
🌴🌴🌴🌴🌴
تشت پر از خون و
ناله ی محزون و
خونجگرت کرده
غریبِ گریون و
حنجر خشکیده
خنجر لرزونو
خونجگرت کرده
غریبِ گریون و
گرد پیری اگه بهت نشسته
داغ برا درات تورو شکسته
مولاتی مولاتی یا زینب
🌴🌴🌴🌴
#مبین_اصفهانی✍
.
.
#زمزمه (شور) لطمهزنی
#شب_سوم #حضرت_رقیه سلام اللّه علیها
سبک به سمت گودال از.....
خیمهها که میسوخت
از ترس دویدم من
یه جوری سیلی زد
دیگه ندیدم من
رو به نجف کردم
ناله کشیدم من
لگد که زد تازه
روضه چشیدم من
یکی صدا میزد
انگشت بریدم من
یکی میگفت با چنگ
گوشواره چیدم من
یکی میگفت پایِ.....
سری که پاشیده
با قیمتِ خوبی
کنیز خریدم من
با لگد از رویِ....
ناقه که افتادم
پهلوم شکست تازه
مادرُو دیدم من
منو نوازش کرد
دردِتو میفهمم
آخه با ضربهیِ....
لگد خمیدم من
به من نمیگفتی
تو کمتر از گُل آه
چه حرفایی از زَجر
تو راه شنیدم من
اونقَدِه رو لبهام
با مُشت کوبیدم من
که با لبِ خونی
بابامو دیدم من
عمّه بگو واسهَم
چی سرش آوردن
که نامرتّب این
رگهارو دیدم من
به سمتِ گودال از
خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود
دیر رسیدم من
#سبک_بسمت_گودال_ازخیمه_دویدم
#شب_سوم_محرم #زمزمه #شور #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی
.👇
.
#نوحه #زمزمه
#هفتم_امام_حسین
#هفده_محرم
#سبک_بسمت_گودال_ازخیمه_دویدم
#سبک: به سمت گودال از خیمه دویدم من
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
هفـت روزه کــه داداش تو رو ندیدم من
تو غـــربت کـــوفه چـــه ها کشیــدم من
نبــــوده یک روز هـــم ازت جـــدا باشم
تـــوی مصیبتـــها غـــریب و تنهــــا شم
غریب حسینم وای(۴)
نرفتـــه از یــادم وقتـــی توی گــودال
سینــهٔ ســـوزانت چگـــونه شــد پامال
وقتی که رأسـت شـــد همسفـــر زینب
ســـایه شـــدی بر نِـی روی ســرِ زینب
غریب خواهــر وای (۴)
طعنـــه و دشنـام از کوفـــه شنیـدم من
تشت طــلا دیــدم نـالــه کشـــیدم من
خمیـــدم از داغت گرچه صبــورم من
انگاری هفت ســاله که از تو دورم من
غریب خواهــر وای (۴)
بس که کتــک خوردم کبــوده بازویـم
شبیـــه زهــــرای شکســـته پهلــویـم
تیـــربلا رد شــــد از جگــرم هــــر بار
ســرت به نی دیدم با چشای خونبــار
امــان از این غــربت (۴)
گرچه قدش خــم شد عزت و معنا کرد
پرچــم و بالا برد غیـــرت و معــنا کرد
شعــار زینب شد عـــزت و جــانبــازی
پیــروِ این نهضــت ، داره ســرافـرازی
ســلام یا زینب (۴)
کـرب و بلا بر جــاست با عَلَــمِ زینب
غیــرت عباسیــست در حــــرم زینب
پیـــام عاشـــورا در حرمش جاریست
مدافـــع زینب کــارش علمــــداریست
آخــر این نهضت شکست دیوان است
وقت ظهـــــور یار در دلِ باران است
بیــا ابا صــالح (۴)
شعر:رقیه سعیدی(ڪیمیا)
👇