6. گریز به کربلا.mp3
5.52M
#قسمت_ششم
#استاد_حیدرزاده 1394
#گریز_به_کربلا
یا علی اِبکِنی وَابکِلِ الیتاما ، یا علی برا من گریه کن ، برا بچه های #بی_مادرم گریه کن ، یا علی یا علی یاعلی ...
یه سفارش مخصوص کرد ، این سفارش مخصوص ابی عبدالله بود ، عرضه داشت یاعلی مواظب حسینم باش ، حسین .. به به ، برا ابی عبدالله دیگه غیرتی گریه میکنی ،
حسین آرام جانم ،
حسین روح و روانم
حسین درمان دردم ،
حسین دورت بگردم
حسین سالار زینب
حسین غمخوار زینب ..
خوده بی بی یاده ما داده بریم کربلا ، خوده بی بی سفارش کرد به امیرالمومنین : یا علی حسینم رو یادت نره ، یا علی مواظب حسینم باش ،
بگم یا فاطمه نبودی کربلا ، کربلا ! یه ساعتی زینب اومد کنار بدن بی سرِحسین ، یه نگاه به بدن بی سر کرد ، کدوم خواهری طاقت داره بدن بی سرِ برادر رو ببینه ؟ بمیرم برات آقا آقا آقا .. وقتی خواهرش زینب نگاه به بدن بی سر کرد ، صدا زد حسین من برادرم ، عزیزِ #مادرم :
تو دعا کن که کناربدنت جان بدهم
چرا ؟
(آخه) فکرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم
حسین ... هان ، خدا نفس بهت داده ، حیفه با این نقس نگی حسین ، حسین ...
برادرم :
خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
من که از راهیِ بازار شدن بیزارم
شاعر : #سعید_خرازی
مَحرم زینب رسیده وقت سواری
بر شترِ من ، نه محملی نه عماری
یا تو زجا خیز و یا که اکبر و قاسم
یا که به دشمن بگو رود به کناری
شاعر : #عارف_قزوینی
اتریش ، مرکز اسلامی وین
.
.👆
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_ششم
مسئول حرم بی بی میگفت :
یه روز اومدم تو حرم دبدم یه جوانی ، داره مثل بارون #اشک میریزه ! حرف میزنه ، مردم گریه میکنند ، معرکه ای گرفته ، عجیب حالی داره ، دستشو گرفتم آوردمش تو دفتر ، گفتم چیه اینقدر گریه میکنی ؟ دیدم هی اشک مییزه ، گریه بهش امان حرف زدن نمیده ! خوب که اشکاشو ریخت ، گفتم بگو ببینم چی شده ؟
گفت حاج آقا ، من از ایران اومدم ، داداشم سرطان داره ، منو فرستاده گفته برو شفای منو از خانم رقیه بگیر، سه روزه اومدم اینجا کنار قبر خانم ، روزِ اول که اومدم گفتم بی بی من از ایران اومدم ، برادرم منو فرستاده ، سرطان داره ، شفا شو بخواه از خدا ..
زیارتمو کردم ، نمازمو خوندم ، رفتم هتل ، هر روز که از زیارت برمیگشتم ، زنگ میزدم بیمارستان ، حال برادرم رو میپرسیدم ، گفتند حالش خوب نیست ! روز دوم همینطور ، اومدم زنگ زدم ، گفتند حالش بدتر شده ، روز سوم اومدم خدمت خانم ، گفتم بی بی مثل اینکه شما نمیخواهید برادر منو شفا بدهید ، منم دیگه مزاحمت نمیشم !
اگه امروز برم زنگ بزنم ، حال داداشم خوب نشده باشه ، دیگه برمیگردم ، میرم ایران ، روز سوم برگشتم زنگ زدم ، گفتند حال داداشت بدتره ! خیلی ناراحت شدم ، با ناامیدی زنگ زدم بلیتمو اوکی کردم ، اثاثمو جمع کردم ، چند ساعتی وقت داشتم ، گفتم یه استراحتی بکنم ، همین که خوابم برد ، دیدم درِ اتاق باز شد ، یه خانومی دست به دیوار گرفته بود ، وارد اتاق شد ، گفت فلانی چرا ناراحتی ؟
گفتم بی بی جان ، مثل اینکه شما نمیخواهید داداشمو #شفا بدهید ! منم بارم رو بستم میخام برگردم ، بی بی فرمودند : باشه ما از خدا میخواهیم شفای برادرت رو ، اما وقتی میخواست بره ، خانوم یه حرفی زد ، جگر منو سوزوند ، فرمود ما شفای داداشتو از خدا میخواهیم ..
ولی کسی با دختر یتیم
#قهر_نمیکنه !
این صحبت خانوم ،
جگر منو سوزونده !
این گریه های شما هم داره میگه : کسی دختر یتیم رو سیلی نمیزنه ! تازیانه نمیزنه ! حسییییین ..
دخت سه ساله که کتک نداره
این که قباله ی فدک نداره ..
حوائج خودتو مد نظر بگیر ، خیلی مریض ها التماس دعا گفتند ، مخصوصا مریض سفارش شده ، جانبازان عزیز و ...
خانم حضرت رقیه (سلام الله علیها) کسی رو دست خالی رد نمیکنه ! خیلی باب الحوائجه ، سه سالشه اما بابا خیلی دوستش داره ، اگه دوستش نمیداشت ، با سرِ بریده دیدنش نمی اومد !! با سرِ بریده تو خرابه دیدنش اومد ..
فرج آقا امام زمان (عج) وبقیه حوائج را مد نظر بگیرید ، تا چند جمله ای هم دعا کنیم ...
اتریش ، مرکز اسلامی وین
.👇