eitaa logo
امام حسین ع
18.2هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
... هنده با تعجب پرسید: این ڪاروان ڪیسٺ؟ فرمودند: حرفٺ را بزن... هنده سوال ڪرد اهل ڪجایید؟! بۍبۍ پاسخ دادند: مدینہ.... هنده پرسید: ڪدام مدینہ.... بۍبۍ فرمودند: تا هنده شنید مدینةالنبۍ را ، ازمرڪب پیاده شد دوزانو جلوۍ نشسٺ و سوال‌ڪرد در مدینہ‌ را مۍشناسید؟! حضرٺ فرمودند: بلہ ڪه مۍشناسم... درڪوچہ بنۍ هاشم را مۍشناسید؟! بلہ ڪہ میشناسم...) خانم این‌ها صدقہ نیسٺ نذر اسٺ من ڪودڪ بودم مریض بودم پدرم مراخانہ برد بہ من گرفتم و سالیانۍ خانہ را ڪردم... خانم ... من هم بازۍایۍ بہ اسم داشتم شما زینب را مۍشناسید؟! بغض بۍبۍ ترڪید💔 حق دارۍ را نشناسۍ هنده من هنده گریہ‌ڪنان میگفت: زینبۍ ‌ڪہ من میشناسم یڪ نشانہ داشٺ... ؟! اون زینبۍ ڪہ مۍشناسم لحظہ‌اۍ از نمیشد... بۍبۍ اشاره ڪرد بہ روبَر سرۍ‌بہ‌نیزه‌بلند‌اسٺ‌در‌برابر خداڪندڪہ‌نباشد‌سر عبداللہ مۍفرماید: لحظہ‌هاۍ آخر بۍبۍ فرمودند: عبداللہ بسترم رو جلوۍ بذار دیدم چیزۍ رو در آغوش دارد مۍبوسد گریہ مۍڪند... . . چشمانش را گشود و براۍ آخرین بار بہ دورترین نقطه خیره شد. در این مدٺ حتۍ یڪ لحظہ چهره از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعلہ ڪشید و یاد برادر تمام وجودش را پُرڪرده بود. نزدیڪ بود. دوباره زده و ، چشمانش را بہ دریایۍ از غم مبدل ساخٺ. پلڪ‌ها را روۍ هم گذاشٺ و زیر لب گفٺ: « » و بہ پیوسٺ. ــــــــــــــــــــــ [در‌سينہ‌ام‌جز‌مِهـــرِ جا نخواهد شد...] .
.👆 مسئول حرم بی بی میگفت : یه روز اومدم تو حرم دبدم یه جوانی ، داره مثل بارون میریزه ! حرف میزنه ، مردم گریه میکنند ، معرکه ای گرفته ، عجیب حالی داره ، دستشو گرفتم آوردمش تو دفتر ، گفتم چیه اینقدر گریه میکنی ؟ دیدم هی اشک مییزه ، گریه بهش امان حرف زدن نمیده ! خوب که اشکاشو ریخت ، گفتم بگو ببینم چی شده ؟ گفت حاج آقا ، من از ایران اومدم ، داداشم سرطان داره ، منو فرستاده گفته برو شفای منو از خانم رقیه بگیر، سه روزه اومدم اینجا کنار قبر خانم ، روزِ اول که اومدم گفتم بی بی من از ایران اومدم ، برادرم منو فرستاده ، سرطان داره ، شفا شو بخواه از خدا .. زیارتمو کردم ، نمازمو خوندم ، رفتم هتل ، هر روز که از زیارت برمیگشتم ، زنگ میزدم بیمارستان ، حال برادرم رو میپرسیدم ، گفتند حالش خوب نیست ! روز دوم همینطور ، اومدم زنگ زدم ، گفتند حالش بدتر شده ، روز سوم اومدم خدمت خانم ، گفتم بی بی مثل اینکه شما نمیخواهید برادر منو شفا بدهید ، منم دیگه مزاحمت نمیشم ! اگه امروز برم زنگ بزنم ، حال داداشم خوب نشده باشه ، دیگه برمیگردم ، میرم ایران ، روز سوم برگشتم زنگ زدم ، گفتند حال داداشت بدتره ! خیلی ناراحت شدم ، با ناامیدی زنگ زدم بلیتمو اوکی کردم ، اثاثمو جمع کردم ، چند ساعتی وقت داشتم ، گفتم یه استراحتی بکنم ، همین که خوابم برد ، دیدم درِ اتاق باز شد ، یه خانومی دست به دیوار گرفته بود ، وارد اتاق شد ، گفت فلانی چرا ناراحتی ؟ گفتم بی بی جان ، مثل اینکه شما نمیخواهید داداشمو بدهید ! منم بارم رو بستم میخام برگردم ، بی بی فرمودند : باشه ما از خدا میخواهیم شفای برادرت رو ، اما وقتی میخواست بره ، خانوم یه حرفی زد ، جگر منو سوزوند ، فرمود ما شفای داداشتو از خدا میخواهیم .. ولی کسی با دختر یتیم ! این صحبت خانوم ، جگر منو سوزونده ! این گریه های شما هم داره میگه : کسی دختر یتیم رو سیلی نمیزنه ! تازیانه نمیزنه ! حسییییین .. دخت سه ساله که کتک نداره این که قباله ی فدک نداره .. حوائج خودتو مد نظر بگیر ، خیلی مریض ها التماس دعا گفتند ، مخصوصا مریض سفارش شده ، جانبازان عزیز و ... خانم حضرت رقیه (سلام الله علیها) کسی رو دست خالی رد نمیکنه ! خیلی باب الحوائجه ، سه سالشه اما بابا خیلی دوستش داره ، اگه دوستش نمیداشت ، با سرِ بریده دیدنش نمی اومد !! با سرِ بریده تو خرابه دیدنش اومد .. فرج آقا امام زمان (عج) وبقیه حوائج را مد نظر بگیرید ، تا چند جمله ای هم دعا کنیم ... اتریش ، مرکز اسلامی وین .👇