eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. "رجزخوانی در محرم حسینی" بنویسید که فتحِ دگری، در راه است فتح این‌بار، بدستِ قدَری در راه است بنویسید که شیطان بزرگ است به رَجم که فروپاشیِ فرعون تری در راه است بعدِ نابودیِ صهیون، همه آماده‌ی رزم که به اربابِ سَخیفَش، سقَری در راه است گذر از فتنه‌ی دجّال، جگر می‌خواهد با علمدارِ محرم، جگری در راه است مُتمَسِّک، چو بنامِ اَبی عَبدِاللّهیم از اَباالفضل، یقیناً نظری در راه است شک نداریم که در، روضه‌ی ارباب حسین بعد از این سینه‌زنی‌ها، خبری در راه است عاشقانش، نَه تنی و نَه سری می‌خواهند مرگِ مردانِ خدا را، هنری در راه است پای دل می‌طلبد، تا که نبینی خود را گذر از جان و جهان را سفری در راه است راه نزدیک کن از، پرچمِ لبَّیک حسین آری از راهِ میان‌بُر، گذری در راه است پرچمِ مِشکیِ ما، طبق روایات همان... پرچمی هست، که با آن ظفری در راه است سِپرِ ماست اِمامی، که خودش بی‌سِپر است بعدِ یافاطمه، دفعِ خطری در راه است یاعلی گویان، در جبهه، به خط باید زد که ز سلطان نجف، دفعِ شری در راه است به ولی‌نعمتِ خود،،، تا به رضا می‌نازیم ز خراسان، مددِ بیشتری در راه است وسطِ معرکه هم، تیغِ بیان می‌خواهد رجزِ زینبیون را، اثری در راه است گوشِ دل، باز کن و صوتِ حجازی بشِنو یا لِثاراتِ لبِ دادگری در راه است □ □ □ رو به سجاده و تسبیح و مناجات بیار شبِ تاریکِ شما را، سحری در راه است با تَضرُّع دلِ شب. ناله و زاری بایست که اجابت، ز پیِ چشم تری در راه است روضه‌ی مَشک بخوان و مدد از اَشک بگیر که به رهبر، مدد راهبری در راه است رفت کفِّین ز کف، مَشک به دندان بگرفت گفت بی‌دست بجنگم، که سری در راه است یااَخا گفت و به صورت، به زمین خورد، که دید قد کمان مادری از دردسری در راه است ✍ تیر۱۴۰۴/محرم۱۴۴۷ .
. نیزه نیزه شد جای ثارُالله زینب زینب گشته اسیرُالله راسِ شاه عطشان شد قاری قرآن مظلوم ای حسین جان(۴) کوفه کوفه چون میدان جنگ است سرها سرها نشانه ی سنگ است آه از دل زینب شد جان او بر لب مظلوم ای حسین جان(۴) طفلت طفلت بر ناقه بی‌تاب است بنگر بنگر قلبش ز غم آب است بر او ترحم کن با او تکلم کن مظلوم ای حسین جان(۴) راهم راهم چون به اینجا افتاد کوفه کوفه بر ما تصدق داد آه از اهانت‌ها باران تهمت‌ها مظلوم ای حسین جان(۴) ✍ 👇
. اَلسلامُ عَلی' قلبِ زینبِ الصَّبور ولِسانَهَا الشَّکور ایرانِ فاطمی، همه غمخوار زینبند این ملتِ حسینی، علمدار زینبند زینب اگر نبود، جهادی نداشتیم قرآن و دین، نتیجه‌ی پیکار زینبند فرماندهانِ ما، همه شاگردِ مکتبش رزمندگانِ ما، همه انصار زینبند مائیم اگر، مطیعِ امامینِ انقلاب آنان مطیعِ سید و سالار زینبند بنیان گذاشت، اصلِ ولایت فقیه را آلِ رسول، شاهدِ اسرار زینبند از صبر و شکرِ اوست، به گودال قتلگاه اجساد، در تحیّرِ دیدار زینبند بر زین‌ُالعابدین، چو سِپر شد به خیمه‌گاه دیگر اَئمه، حیدرِ کرار زینبند پیغمبران، مطیعِ فرامینِ حضرتش والله اولیاء، هوادار زینبند بعد از حسین، قافله سالارِ عشق اوست اهل‌ِ حریم و اهلِ حرم، یار زینبند دستی، به نورِ معجرِ زینب نمی‌رسد تا بانوان، حجاب نگهدار زینبند هفتاد و دو شهید و اسیرانِ اهل‌بیت مرهونِ خطبه‌های دُرَربار زینبند در کوفه، صوتِ حیدری‌اَش انقلاب کرد عشاق، محوِ نطقِ گهربار زینبند □ □ □ رأس‌الحسین را، به سرِ نیزه دید و گفت: نامردمانِ هیز، در آزار زینبند زد آن‌چنان، به چوبه‌ی محمل سرش، که خلق... حیران هنوز، از سرِ خونبار زینبند از کربلا و کوفه و شام و مدینه، تا... امروز اهل درد، عزادار زینبند بی‌اِذنِ او، کسی به شفاعت نمی‌رسد محشر تمامِ خلق، گرفتار زینبند آنانکه می‌دهند، خدا را به او قسم روز ظهورِ یار، فداکار زینبند تیرماه۱۴۰۴/محرم۱۴۴۷ ✍ .
. از مصیباتِ شام باید مُرد از غمی ناتمام باید مُرد بر سرِ ما از آنچه آمده است در ورودیِ شام باید مُرد پشتِ دروازه صبح تا شب، کس برنمی‌داشت گام باید مرد از غمِ ناگزیرِ ماندَن با... مردمی بَد کلام باید مرد خارجی خوانده‌اند، عترت را جای عرض سلام، باید مرد در تکاپوی جشنواره‌ی شوم وسطِ ازدحام باید مرد در میانِ همه تعارفها از شراب و طعام باید مرد رقصِ رجاله‌ها حرم را کشت بینِ اهلِ حرام باید مرد سنگباران که جای خود، فحش از کوی و بازار و بام باید مرد آستین‌های پاره کافی نیست بر حجابی تمام باید مرد هم ز شرمِ حجابِ رفته ز دست هم ز شرمِ امام باید مرد بس علی را دهند، بد دشنام گشت بی احترام باید مرد از بلای عظیمِ کفر و نفاق در خواص و عوام باید مردم از فریبِ هزارها اخبار با چنین صید و دام باید مرد وای از مجلسِ شراب و قمار وای از بذل جام باید پیشِ رَاسِ بریده، از باده می‌گرفتند کام باید مرد آه ناموسِ فاطمه، تهمت! از سوی سرخ فام باید مرد گریه‌ی خون نمی‌شود مرهم تا رسد انتقام باید مرد ✍ .
امام حسین ع
. #طلیعه_محرم فَابکِ لِلحُسَین در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین در هر عزای دل‌ شکنی فَابکِ لِلح
. فَابکِ عَلی' رقیه، که او را چه بد زدند فَابکِ عَلی' رقیه، که بر او لگد زدند منزل به منزل عاطفه اَش غرق آه شد هر جا رسید کعبِ نِئی سدّ راه شد وقتی شبیهِ مادر سادات شد مفید از بسکه ضربه خورد، چو او قامتش خمید کوچک ولی بزرگِ حرم شد، ز داغ و درد تاثیرِ اوست، بیشتر از صد هزار مَرد از بسکه دید محنت و غمهای عالمین شد پیر راهِ قافله زینب و حسین حالا که اینهمه اثرش جاودانه شد مانند فاطمه به تنش تازیانه شد تا گفت یاعلی، کتکی خورد بیشتر یافاطمه که گفت، چَکی خورد بیشتر هر بار، ذکرِ یااَبَتا یاحسین گفت سیلی جواب او شد و بَد ناسزا شِنفت خسته نشد از اینهمه دردی که میچشید خسته شد از کنایه‌ی زشتی که میشنید مویی که بارها دلِ باباش، آب شد در دستِ زجر، گیسوی پُر پیچ و تاب شد از فَرطِ ضربه ها، که دهانش بخون نشست دندان و لَثّه‌ها و زبانش بخون نشست لَحنَش ز لَحنِ فاطمه زینت گرفته بود شیرین زبانِ قافله، لُکنَت گرفته بود برگشته بود، لهجه‌ی بابایی گفتنَش داداشی است، عاشقِ لالایی گفتنَش بر نیزه رَاسِ کودکِ شش ماهه را که دید غَش کرد و طفل، شیوه‌ی لالایی اَش ندید در آخرِ مسیر، شد از یک پدیده شاد بابا ز نیزه خم شد و یکباره بوسه داد این بوسه را دوباره سحر در خرابه دید وقتی سری، به دیده‌ی تر در خرابه دید بعد از یکی دو دردِ دل، انگار جان گرفت در آخرین نفَس، لبِ بابا نشان گرفت لب های پاره پاره، به اشکش که شُسته شد چشمانِ خسته اَش به پدر بود و بسته شد ✍ .
. با این‌همه دِلواپسی و ناله و زاری ترسم همه این است، که در موسمِ یاری گردم ز تو و یاری اَت، ای یار فراری باز از سرِ اِکرام، تو منَّت بگذاری انگار نه انگار که از من گله داری هربار که گفتم برسان درکِ حضورم بی‌شک تو همین دور و بری، من ز تو دورم از نزدِ تو راحت شده بسیار، عبورم شاید برسد با تو همان لحظه قراری انگار نه انگار که از من گله داری هر طفل، به بابای خودش کرد غریبی گم شد ز رَه و، رفت بدامان رقیبی باید بِهَراسیم ز هر، دام و فریب با اینکه کنم اشک تُرا این‌همه جاری انگار نه انگار که از من گله داری گه سوی گنه، گاه بدنبال ثوابم بی آنکه بدانم ز ثوابم ز عِقابم زیر نظر توست حسابم وَ کتابم هرچند زِ من دلخوشی، ای یار نداری انگار نه انگار که از من گله داری ای قامتِ مولائی تو، قبله‌ی جانم ای سایه‌ی زهرائی تو، امن و امانم ای شیوه‌ی آقائی تو، تاب و توانم کی گفته غلام تو ندارد کس و کاری انگار نه انگار که از من گله داری راهم بدهی از کرم و لطفِ عجیبت در محفلِ ماتمکده‌ی جدِّ غریبت ای جان بفدای تو و چشمانِ نجیبت تا کی به رویم بابِ کرم، باز گذاری انگار نه انگار که از من گله داری در همرهیِ قافله‌ی کرب و بلایت اشکم دهی از همدمیِ صبح و مسایت همناله کنی نوکرِ خود را به نوایت بر دیده‌ام از روضه دهی ابر بهاری انگار نه انگار که از من گله داری هربار که گفتم سخن از معجر زینب یا سنگِ رَهِ کوفی و زخمِ سر زینب یا مسخره‌ی شامی و چشمِ تر زینب خون گریه‌ی تو داد مرا، گریه و زاری انگار نه انگار که از من گله داری وقتی که برای تو، ز مظلومه بخوانم یا روضه‌ای از عمه‌ی مضروبه بخوانم یا گوشه‌ای از روضه‌ی مکشوفه بخوانم از درد، نمانَد به دِلت تاب و قراری انگار نه انگار که از من گله داری روزیکه قدومِ تو بسوی حرم آید ای‌کاش که روی تو به چشم ترم آید امید که بر پای تو جان و سرم آید گر در سپهَت از شهدایم بشماری انگار نه انگار که از من گله داری ✍ .
. عطر ظهور می‌رسد، از نفس حسینیان درک حضور می‌رسد، از نفس حسینیان کرده امامِ اربعین، باز قیام در زمین نفخه‌ی صور می‌رسد از نفس حسینیان جاده به جاده صف به صف، قافله آید از نجف عشق و شعور می‌رسد از نفس حسینیان راهِ نجف به کربلا، راهِ رسیدن به خدا برگ عبور می‌رسد از نفس حسینیان موکب عاشقان بپاست، یاد گرسنگان رواست رزقِ وفور می‌رسد از نفس حسینیان لعلِ لبانِ تشنه را، همسفرانِ تشنه را جامِ طهور می‌رسد از نفس حسینیان سینه‌زنانِ کربلا، بر غم و درد مبتلا نوحه و شور می‌رسد از نفس حسینیان کرب و بلا قیامتیست، گِردِ حرم اقامتیست شورِ نشور می‌رسد از نفس حسینیان □ □ □ یادِ شرر به خیمه‌گاه، یادِ گذر ز قتلگاه ذکرِ عبور می‌رسد از نفس حسینیان یادِ عبور کاروان، یاد حجابِ بانوان وقتِ مرور می‌رسد از نفس حسینیان عطرِ حضورِ فاطمه، پخش شده به علقمه نامِ غیور می‌رسد از نفس حسینیان هر که کند مسیر طِی، یاد کند ز رَاس و نِی جلوه‌ی نور می‌رسد از نفس حسینیان یادِ سرِ بریده و بانوی قد خمیده و بوی تنور می‌رسد از نفس حسینیان هم قدَمانِ قافله، پای همه پُر آبله روضه‌ی حور می‌رسد از قدم حسینیان یاد خرابه تازه شد، داغِ سه‌ساله تازه شد گریه وفور می‌رسد از نفس حسینیان نیمه شب و اسارت و گمشده و جسارت و ناله چه‌جور می‌رسد از نفس حسینیان تا که فتاد دختری، یاورِ اوست مادری آه ز دور می‌رسد از نفس حسینیان دختِ یتیمِ دربدر، گفت مرا بِبَر پدر با تو سرور می‌رسد از نفس حسینیان گریه‌ی زینبِ حزین، ناله‌ی زین العابدین اشکِ غرور می‌رسد از نفس حسینیان زیر شعاعِ ماهتاب، کاخِ یزید شد خراب حق به صبور می‌رسد از نفس حسینیان ✍ .
. دخترِ با اَدبم، آوا کن پاشو از جا، طلبِ بابا کن تا تو فریاد کنی، کو بابا؟ آمدم پیشِ تو با سر، نَه به پا منکه دل‌تنگِ سخنهای توأم نیمه‌شب، مونسِ تنهای توأم ای بقربانِ تو و آوایت صورتَت سوخته، چون بابایت چقدَر پای تو، زخمی شده است گِرهِ اَبرویَت، اَخمی شده است من تُرا از سرِ نِی، می‌دیدم وای، در مجلسِ مِی، می‌دیدم آن‌قدَر گریه برایت کردم بوسه‌ای، هدیه برایت کردم از چه گفتی، به همه دردِ سَری؟ نازنینم! تو شبیهِ پدری بعدِ غُسلَت چو پدر، بی‌کفنی کفنَت هست فقط، پیرهنی من‌هم از کرب و بلا، بی‌کفنم پاره پاره ست به نِی، پیرهنم خود ببین، صورتِ خاکستری‌اَم که تو بابایی و من، دختری‌اَم تو که مصباحِ هُدای حرمی بعد از این، از شُهدای حرمی تو در این شهر، علَم می‌مانی تو علمدارِ حرم، می‌مانی شامیان روزِ علی، شب کردند تا چهل سال به او، سب کردند سوزِ زهرائیِ تو، غوغا کرد شامِ غم را، سحرِ مولا کرد انقلابِ تو تسلای علی‌ست بعد از این شام، مصلای علی‌ست شام، دلداده‌ی مکتب بشود کربلای تو و زینب بشود هرچه جولانگهِ دشمن گردد به‌تو سوگند، که ایمن گردد زیبیون که ز ایران آیند همرهِ یار، شهیدان آیند ✍ تیر۱۴۰۴/صفر۱۴۴۷ .
. در نسیم ، روح و روان آید ز راه در مسیر کربلا، یک کاروان آید ز راه جسم‌های خسته، اما روح های با شکوه با امیدی خاص، پرتاب و توان آید ز راه چهره‌ها زخمی، ز ضرب و شتم و هُرم آفتاب رنگ و رو رفته، به دل‌های جوان آید ز راه این عقیله، دختر زهرا و پیشاپیشِ او فاتحِ شام است، قدری ناتوان آید ز راه برتر از صد لشکرِ پیروز، همراهِ امام دسته‌ای از دخترانِ نوجوان آید ز راه رفته زیورها به غارت، زینتِ ایمان که هست نوبهارِ عشق، چون برگِ خزان آید ز راه ریختند از بامِ ناقه، بر فرازِ قبرها در گلستان هر گُلی، با صد نشان آید ز راه من نمی‌گویم رسیده، جمعِ معجر پاره‌ها لشکری از اُسوه‌های بانوان آید ز راه با اماناتِ حسین و فاطمیاتِ حرم بی رقیه، زینب کبری دوان آید ز راه از سنان و زجر و شمر و حرمله نامی نبَر پیشوازِ قافله، قَدّی کمان آید ز راه هر یکی با صاحبِ قبری بگوید درد دل روضه خوانِ ساقیِ تشنه لبان آید ز راه یکطرف آهِ سکینه، یکطرف آهِ رباب نجمه همراه یتیمان، دُرفشان آید ز راه در کنار قبرِ بابا، شِکوه‌ها از نیزه دار صحبت از بزمِ شراب و خیزران آید ز راه خواهری بهر برادر، پیرهن آورده است آستینِ پاره‌ای هم، همزمان آید ز راه عقده‌ها واشد، جگرها تازه شد با نوحه‌ها صحبت از شهر مدینه ناگهان آید ز راه گفت با زینب رباب، از کربلا من را مبر ناله‌هایم بعد از این، تا پای جان آید ز راه ✍ .
. ایکه بابُ الحوائجی، عباس فتحِ سوریه را، تو امضا کن خود، به‌روی تمامِ مشتاقان حرمِ زینبیه را، وا کن از تو درخواست می‌کنیم، امشب نظرِ لطف و مرحمت بکنی حرمِ عمّه‌جان، محاصره است از رقیه، محافظت بکنی یا اباالفضل، حاجتی دارم دستِ امّید، می‌برم بالا بی‌پناهانِ غزّه را، دریاب وقتِ نصرت شده، همین حالا ای علمدار، کن علمداری به علمدارِ ما، مدد برسان به شهیدان دهم ترا سوگند تو به او، فتحِ بی‌عدد برسان به نَواخوانیِ اَنالمهدی چشمِ ما، سوی یوسف زهراست به لِثاراتِ او قسم، عباس که نگاهِ همه، بدستِ شماست مرداد۱۴۰۴/صفر۱۴۴۷ ✍ .
. به سبک: ای ساقی لب تشنگان پشت و پناه کودکان ای جان جانانم سقای طفانم خیز ای اباالفضل رشید۲ از داغ تو پشتم خمید گشته امیدم ناامیدم ای راحت جانم سقای طفانم اهل حرم در انتظار۲ از هجرِ ساقی بی‌قرار در خیمه افتاده شرار ای یار عطشانم سقای طفانم بنگر هراسِ بچه‌ها۲ شد بی‌تو غارت خیمه‌ها بین گریه‌ها و خنده‌ها ای نور چشمانم سقای طفانم دستانِ کوفی وا شده۲ در بِینِشان دعوا شده حمله به معجرها شده ای ماه تابانم سقای طفانم بین گوش‌های پاره را هم غارت گهواره را هم زینب آواره را وای از اسیرانم سقای طفانم مرداد۱۴۰۴/صفر۱۴۴۷ .
امام حسین ع
. #بعد_از_اربعین عزیمت قافله اهلبیت ع از کربلا به سوی مدینه ----------- خیز و ببین یا اَخا می روم
. السلامُ علیکَ یا جَدّاه آمده زینبت به ناله و آه خسته از غربت و مصیبتِ راه قدکمان از مصائبی جانکاه گرچه پیروز آمدم به حضور خانمان‌سوز آمدم به حضور همه هستی ز دست دادم و باز روی پاهای خود سِتادم و باز ایستادم، ولی فتادم و باز شد ادامه رهِ جهادم و باز بازگشتم سوی مدینه ولی نه حسین است همرهم، نه علی نه به دل، جز غمی بجا مانده نه مرا محرمی بجا مانده نه بجز ماتمی بجا مانده نه سپاهِ کمی بجا مانده ماند بر خاک، یااباالقاسم هیجده کشته از بنی هاشم همه را کشته ناگهان دیدم بارشِ نیزه و سنان دیدم قتل و غارت ز دشمنان دیدم لشکری در پیِ زنان دیدم نه علمدار در کنارم بود نه کسی آشنا و یارم بود ناگه از نیزه‌ای سری افتاد بر زمین پاره پیکری افتاد چشمِ خولی، به دختری افتاد دستِ جلاد، معجری افتاد ناگزیر، اَمر بر فرار آمد بدترین شامِ روزگار آمد همه جا دود و آتش و خون بود خیمه‌ها سوخت، ماه محزون بود یاسهایت کبود و گلگون بود وضعِ اهلِ حرم دگرگون بود تازه آغاز شد اسارت ها چه بگویم من از جسارت ها □ □ □ سخنی بهر مادرم دارم زخمهایی به پیکرم دارم آه در قلبِ مضطرم دارم معجری باز بر سرم دارم غم مخور، زینبِ تو غوغا کرد خطبه ها کارِ معجز آسا کرد مادرا دیده‌ی تر آوردم اُسرا را به محضر آوردم لشکری پاره معجر آوردم خبر از شاهِ بی سر آوردم تا مسیرم ز قتلگه طی شد چقدر سر بریده بر نی شد کامِ لب تشنگان خنک نشدند زخم‌ها خالی از نمک نشدند هیچ یک فارغ از کتک نشدند غیرِ زینب، ز کس کمک نشدند در دفاع از حرم، هنر کردم همه جا خویش را سپر کردم هیچکس ناسزا نگفت بما تهمت و ناروا نگفت بما کوفه اصلاً خطا نگفت بما بزمِ شام از جفا نگفت بما من نگویم ز اِفتِرا چیزی تا بماند قضيه‌ی هیزی خبرِ سخت، شامِ ویران است در خرابه سه‌ساله مهمان است آنکه خورده شکست، عدوان است کاخِ دشمن، به موجِ طوفان است زین سفر مانده بهرِ سوغاتی پاره پیراهنی، جراحاتی ✍ .