eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. مربع ترکیب بند سالگرد شهیدسلیمانی داغی میان سینه ی بی تاب او بود آرامشی در دیده ی بی خواب او بود قطعا نگاه حضرت زهرا به او بود صدها غزل در چشمهای ناب او بود از چشمهای او غزل ، آرایه دارد لطف نگاهش بر سر ما سایه دارد عشقش که می شد منجلی آرام آرام می سوخت او پای ولی آرام آرام دعوت شد و بی معطلی آرام آرام رفته در آغوش علی آرام آرام این حال و این فال تماشایی او بود پاداش عمری عشق و شیدایی او بود دشمن که شعله بر تن پروانه ها زد هم بزدلانه ، وحشیانه ، بی هوا زد در سینه ی ما خیمه داغ کربلا زد باید گریز روضه بر دست جدا زد اصلا تمام روضه هایش آشنا بود بغداد آن شب شاهد این ماجرا بود او رفت و داغش بر همه دلها نشست و هم رشته های صبر ما از هم گسست و بغض عجیبی راه را بر گریه بست و از گریه ی آقا دل ملت شکست و با اشک آقا بی اراده گریه کردیم مثل پدر از دست داده گریه کردیم یکسال او رفته ... ولی باور نکردیم جز خون دل چیزی در این ساغر نکردیم آسوده خاطر لحظه ای را سر نکردیم جز اشک با خنده لبی را تر نکردیم ما مردهای غصه های نا تمامیم در انتظار رخصتی بر انتقامیم دیدیم عمری غیرت آزاده ها را واداده ها و لشگر سر داده ها را خون نشسته بر تن این جاده ها را داغ سلیمانی و فخری زاده ها را با قاتل سردار ما سازش؟! نه هرگز دشمن ببیند روی آرامش؟! نه هرگز مردم وصیت نامه ی او را بخوانید دیروز رفته خاطر فردا بخوانید این قصه را تا آخر دنیا بخوانید بالای قبرش روضه ی زهرا بخوانید او بیقرار فاطمیه بود و... ما را گفته نماند بر زمین یک حرف ( آقا) حالا که وقت روضه های فاطمیه ست چشمان خیسم آشنای فاطمیه ست سردار ما هم مبتلای فاطمیه ست حاجی کجایی که عزای فاطمیه ست حالا که پیش حضرت صاحب زمانی ما را دعا کن در میان روضه خوانی یک جمله روضه: مادری در شعله ها سوخت جان نبی اکرم و عرش خدا سوخت دستی رسید و گونه ی خیر النسا سوخت پس بیشتر از مادر ما مرتضا سوخت من معذرت میخواهم از مهدی زهرا مادر زمین خورد و علی افتاده از پا .
. مربع ترکیب بند سالگرد شهید حاج قاسم و فاطمیه داغی میان سینه ی بی تاب او بود آرامشی در دیده ی بی خواب او بود قطعا نگاه حضرت زهرا به او بود صدها غزل در چشمهای ناب او بود از چشمهای او غزل ، آرایه دارد لطف نگاهش بر سر ما سایه دارد عشقش که می شد منجلی آرام آرام می سوخت او پای ولی آرام آرام دعوت شد و بی معطلی آرام آرام رفته در آغوش علی آرام آرام این حال و این فال تماشایی او بود پاداش عمری عشق و شیدایی او بود دشمن که شعله بر تن پروانه ها زد هم بزدلانه ، وحشیانه ، بی هوا زد در سینه ی ما خیمه داغ کربلا زد باید گریز روضه بر دست جدا زد اصلا تمام روضه هایش آشنا بود بغداد آن شب شاهد این ماجرا بود او رفت و داغش بر همه دلها نشست و هم رشته های صبر ما از هم گسست و بغض عجیبی راه را بر گریه بست و از گریه ی آقا دل ملت شکست و با اشک آقا بی اراده گریه کردیم مثل پدر از دست داده گریه کردیم یکسال او رفته ... ولی باور نکردیم جز خون دل چیزی در این ساغر نکردیم آسوده خاطر لحظه ای را سر نکردیم جز اشک با خنده لبی را تر نکردیم ما مردهای غصه های نا تمامیم در انتظار رخصتی بر انتقامیم دیدیم عمری غیرت آزاده ها را واداده ها و لشگر سر داده ها را خون نشسته بر تن این جاده ها را داغ سلیمانی و فخری زاده ها را با قاتل سردار ما سازش؟! نه هرگز دشمن ببیند روی آرامش؟! نه هرگز مردم وصیت نامه ی او را بخوانید دیروز رفته خاطر فردا بخوانید این قصه را تا آخر دنیا بخوانید بالای قبرش روضه ی زهرا بخوانید او بیقرار فاطمیه بود و... ما را گفته نماند بر زمین یک حرف ( آقا) حالا که وقت روضه های فاطمیه ست چشمان خیسم آشنای فاطمیه ست سردار ما هم مبتلای فاطمیه ست حاجی کجایی که عزای فاطمیه ست حالا که پیش حضرت صاحب زمانی ما را دعا کن در میان روضه خوانی یک جمله روضه: مادری در شعله ها سوخت جان نبی اکرم و عرش خدا سوخت دستی رسید و گونه ی خیر النسا سوخت پس بیشتر از مادر ما مرتضا سوخت من معذرت میخواهم از مهدی زهرا مادر زمین خورد و علی افتاده از پا .
.. نوشتم (مرد) نامت یادم آمد برای عزیز ملت ، شهید حاج قاسم سلیمانی نوشتم (مرد) نامت یادم آمد بلندای مرامت یادم آمد دو چشم ناتمامت یادم آمد عطوفت با شهامت یادم آمد فدای خنده های بی نظیرت سلیمانی ! بُوَد دنیا حقیرت که هستی؟ اینهمه دلدار هستی میان سروران سردار هستی کماکان فاتح پیکار هستی عزیز مردم بی یار هستی تو محبوب عوامی و خواصی نبودی مال احزاب سیاسی گرفتی مرگ را آنشب در آغوش همه گشتند، از داغت سیه پوش دگر یادت نمی گردد فراموش نمی گردد چراغ گریه خاموش عدو از اسم تو وحشت بگیرد هنوز از گفتنش لکنت بگیرد چه خونی ریخته شد در آن خیابان پدر کشتند از ایل شجاعان همه آزاده ها بی تاب و حیران عراق و سوریه لبنان و ایران دل عالم برای تو طپیده غمت بر سینه ی خسته رسیده یقین کردیم تو اهل یقینی چه می گویم چنانی و چنینی خودت گفتی فقط : سرباز دینی کنون که با شهیدان هم نشینی دعا کن رهبر آزاده ها را تمام مردم و دلداده ها را نبودی دین ما صد پاره می شد غزل در مرثیه بی چاره می شد یتیم سوریه آواره می شد غریبی سهم ما همواره می شد جهان مدیون تو باشد همیشه اسیر خون تو باشد همیشه شگفتا کرده ای بر پا قیامت سر پیر و مراد ما سلامت قسم بر اشک آقا و به نامت نیفتد از سر ما انتقامت به کنعان عطر و بوی جامه ات ماند تو رفتی و وصیت نامه ات ماند به مادر داشتی خیلی ارادت حسینی بودی از بدو ولادت بدیهی بود اینکه با سعادت ... ...شود ختم مسیر تو شهادت بدیهی بود اما سخت و جانسوز غم داغ تو بوده خانمانسوز شب جمعه ، شب سرد زمستان شب تاریک بغداد هراسان همان شب که شدی بر عرش مهمان قدم زد خون گرمت بر خیابان غمت جاری شد از آنجا به دلها عجین شد نام تو با داغ زهرا دل دریا به راهت موج می زد سعادت در نگاهت موج می زد جدایی ها به آهت موج می زد غمی در قتلگاهت موج می زد غمی که روضه ها را زنده می کرد مدینه ، کربلا را زنده می کرد تن خونین تو روضه نما شد علمداری اگر دستت جدا شد وَشعله بانی بزم عزا شد دم ای وای مادر هم بپا شد هزاران مرد در آتش بمیرد ولی آتش به یک معجر نگیرد مدینه بود و هیزم دسته دسته مدینه بود و حیدر ، دستِ بسته مدینه بود ... با زهرای خسته در آن کوچه غروری شد شکسته مدینه با علی لج کرد و بد شد تمام هستی حیدر لگد شد 👇
. صلوا علیه یا ملیک السماء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ز سر رفته هوش و ز سینه دلم بجز حسن تو از همه غافلم چنان زورقی بین طوفان اسیر به سویت روانم تویی ساحلم به اینکه تویی حسن تفسیر عشق یقین دارم و تا ابد قائلم همیشه به هر جا به هر حالتی تو ذکر منی من تو را مایلم غم تو به دستان رب جلیل شده مختلط بین آب و گلم چو اجداد خود ای شهنشاه عشق گدای تو هستم تو را سائلم کرم کن بیا دست من را بگیر امیری حسین و نعم الامیر من و شوق دیدار سیمای تو منم عاشق قد و بالای تو منم آن که هر شب تمنا کنم دمی لحظه‌ای فیض رؤیای تو الا ای غمت لذت زندگی شده عادت من تمنای تو الا ای که طعنه زده بر عقیق عقیق درخشان لبهای تو ستاره به پیش نگاهت اسیر دل آسمان مست و شیدای تو همه سوز و ساز و نیاز دلم بود جرعه‌ای غم ز غم‌های تو به زنجیر عشق تو هستم اسیر امیری حسین و نعم الامیر به شبهای تارم تو نوری حسین به جنت تو رمز عبوری حسین چو تر می‌شود ذره‌ای قاب چشم تو آگه ز فیض حضوری حسین تویی آنکه بر قلب من می‌دهی همه حسن عشق و غیوری حسین همه عزت و فخر و آزادگی بود از تو هر شعر و شوری حسین تو با نام جادوئیت از ازل برای دل من سروری حسین بیا و شب اول قبر من بتابان در آن خانه نوری حسین تو نوری و من سائلت ای منیر امیری حسین و نعم الامیر من و بی دلی و جنون و خروش گهی در هیاهو و گاهی خموش منم آنکه از بدو نوزادیم شدم بهر خدمت تو را حلقه گوش منو عشق شیرین تو یا حسین که کرده مرا عبد خانه به دوش من و مستی دائم از جام تو تویی حضرت ساقی می‌فروش می تو هامنا شراب طهور منو لذت شرب این نای و نوش منو ظرف بشکسته‌ام را ببین به حال خماری من خود بکوش ببین حال این خسته را ای امیر امیری حسین و نعم الامیر مریضم منو دارویم دست توست نظر کن که شیدائیم دست توست منم من کویری که خوردن ترک بباران به من چونکه یم دست توست بده رخصت خادمی در حرم که فرماندهی خیم دست توست همه نیرو و قدرت من تویی توانایی زانویم دست توست ازل تا ابد در همه عمر من هر آنچه که من می‌جویم دست توست تو هستی امیر و شه بی نظیر امیری حسین و نعم الامیر بیا و به من روح عرفان بده بیا بر دل مرده‌ام جان بده نگویم چه اما تو ای مهربان هرانچه که خواهی بیا آن بده پذیرایی‌ام کن به آب فرات و یک جرعه‌اش را به مهمان بده به بیتوته کردن میان حرم به این بی‌نوا گوی و میدان بده مرا چون شهیدان بخر یا حسین به قلب من خسته ایمان بده بده باده‌ای بر دلی مستجیر امیری حسین و نعم الامیر شنیدم تو بودی و خیل سنان تو بر خاک و گردت صف دشمنان تو بر خاک و از خیمه‌گه می‌رسید هیاهوی و افغان و اشک زنان تو چون ماه و اعضاء و اجزاء تو به گرد تنت همچنان اختران زمین لرزه شد باد و طوفان وزید تو گویی زمین آمده آسمان و افغان و واویل و افسوس و درد از آندم که شد شمر بی دین عیان ندیده فلک مثل آن لحظه‌ات که بودی چو خورشید روی سنان الا روی نی دین حق را سفیر امیری حسین و نعم الامیر .
. صل الله علیک یا باب نجات الائمه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما خیل گرفتار تو ای عشق عراقی محصور به پرگار تو ای عشق عراقی دیوانه تبدار تو ای عشق عراقی ما عاشق بیمار تو ای عشق عراقی ما را به غم عشق تو بیمار نوشتند در حلقه زلف تو گرفتار نوشتند ما بنده درگاه تو هستیم و تو ارباب ما گمشدگان شب تاریک و تو مهتاب در سلسله موی تو، بسته دل احباب تو شاهی و مائیم میان صف اصحاب دلداده رخسار تو هستیم حسین جان ما دل به گل روی تو بستیم حسین جان ما دست به دامان تو هستیم همیشه ما سائل احسان تو هستیم همیشه ما دیده به دستان تو هستیم همیشه آواره چشمان تو هستیم همیشه چون فطرس پر سوخته محتاج نگاهیم در بین حسینیه به دنبال پناهیم آواز جهان در طلبت جامه‌دران است دیوانه صفت در شررت دل نگران است وقتی همه چیز و همه کس در قَلَیان است زیر علمت امن‌ترین جان جهان است زیر علمت جای سلام و صلوات است هر جا علم توست همان باب نجات است مصباح هدایت تویی و باب نجاتی با عشق تو داریم صیامی و صلاتی تو معنی ایثار و مصداق زکاتی قربان مناجاتت امیر عرفاتی عرفان مُسَلَم فقط از ناحیه توست توحید مجسم فقط از ناحیه توست از ناحیه توست اگر اهل بهشتیم از ناحیه توست اگر نیک سرشتیم الهام تو بوده است اگر شعر نوشتیم بی مهر شما سنگ و گل و پاره خشتیم ما هل دلیم و جم و جامی نشناسیم جز نان و نمک از تو، طعامی نشناسیم با آبرو از سفره احسان شمایم میمیرم اگر چند شبی روضه نیایم ای کاش دوباره بزنی باز صدایم دلتنگ اذان سحر کرب و بلایم دلتنگ اذان حرمم سیدالاحرار لطفی کن و آقا بخرم، سیدالاحرار .
. یا قاهرالعدو یا والی الولی یا مظهرالعجائب یا مرتضی علی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابتدای سخن به نام علی انتهای سخن به نام علی جای جای سخن به نام علی هر هجای سخن به نام علی من که مداح فارس العربم خادمی علی‌ست در نسبم جد و اجداد من محبانش همه محتاج لطف و احسانش دست‌هاشان به سوی دامانش همه دیوانگان ایوانش نسل ما نسل عاشقان علی‌ست غرق الطاف بی‌کران علی‌ست مرتضی دُرّ و کعبه هم صدفش عرش و فرش خداست در کنفش عزت و فخر ماست از شرفش از همین جا سلام بر نجفش نجفش قبله‌گاه جان و دل است مهر او در میان آب و گل است او که گلدسته‌ها غزلخوانش او که محراب غرق عرفانش انبیا مؤمنان ایمانش او شهنشاه و ما غلامانش ما غلامان کوی سلطانیم سائلان حریم جانانیم آشنا با معابر لاهوت مات حسنش اهالی جبروت می‌چکد از جمال او جبروت گَرد نعلین اوست تا ملکوت عرش حق در میان خانه اوست تا که کوثر میان خانه اوست در دل خود ولای او دارم در سر خود هوای او دارم هر چه‌ام از عطای او دارم شوق ایوان طلای او دارم گر چه در بندگی خرابم من خاک پاهای بوترابم من بوده لالایی شبم نامش وقت سختی روی لبم نامش داروی دردم و تبم نامش آبروبخش مکتبم نامش رگ و خونم همه به نام علی‌ست این جنونم همه به نام علی‌ست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. السلام علیک یا علی ابن الحسین، یا زین العابدین ادرکنی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آقای من که چشم‌هایت روضه‌خوان بود قلب شریفت همچنان آتفشان بود غم‌های تو هم بی‌قرین هم بی‌کران بود اشک غریبی از نگاه تو روان بود چل سال بعد از کربلا را گریه کردی آن ماتم بی انتها را گریه کردی اشک تو بر سجاده در محراب می‌رفت اشک از دو چشمت همچنان سیلاب می‌رفت تا آب می‌دیدی دلت از تاب می‌رفت از فرط غم‌ها پیکر تو آب می‌رفت حق داری آقا جان اگر دل بی‌قراری حق داری آقا جان اگر که سوگواری چشمی ندیده مثل تو درد و بلا را طوفان اشک و آه و خون و ابتلا را شرحی بده آن دردهای برملا را آقا بخوان غمنامه‌های کربلا را وا کن کتاب مقتلی که در دلت هست آن روضه‌ی مکشوفه‌ای که بر دلت هست هر چه شنیده گوش ما، تو دیدی آن را قحطی آب و آب آب کودکان را دیدی ترک‌های لب پیرو جوان را دیدی تو مشک خالی و لب تشنگان را زان تشنگان فریاد تا عیّوق می‌رفت اندوه این بیداد تا عیّوق می‌رفت چشمان تو دیده تمام صحنه‌ها را در بین آن جنجال ردّ کینه‌ها را قحطی احساس و هجوم فتنه‌ها را اوج و فرود نیزه‌ها و دشنه‌ها را طوفان غم بود و شما بیمار بودید در بین خیمه با تنی تبدار بودید دیدی تنی از سُمّ مرکب قد کشیده تیری سر طفل رضیعی را بریده بین عبایی پیکری در هم تنیده بابای پیری که کنار او خمیده وقتی صدا زد از ته دل او پسر را دیدند هُرم شعله‌ی غم بر جگر را وای از غروبی که زمین و آسمان سوخت هم عرش و فرش و جای‌جای کهکشان سوخت از آن بلا قلب همه افلاکیان سوخت از آه پیغمبر دل پیغمبران سوخت می‌گفت با حالی حزینه یا بُنَیَّ می‌گفت بانوی مدینه یا بُنَیَّ تا چکمه‌پوش بی حیا آمد به گودال تیغ از کمر برداشت، برپا کرد جنجال ای وای بر من، پیکرش را کرد پامال او روی سینه بود و جسم شاه بی‌حال از عمه‌ی غم دیده‌ات شرمی نکرد او هِی پشت هم، از پشت سر، با ضربه زد او گودال شد دریای خون ای داد و بیداد قاتل شد از مقتل برون ای داد و بیداد تیغ و دو دوستش لاله‌گون ای داد و بیداد غمنامه شد از حد فزون ای داد و بیداد آقا ببخش این شاعر بی دست و پا را لطفی کن و گوشه نگاهی کن گدا را ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. مولاتنا یا جبل الصبر اغیثینی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعله افتاد به جانم دم دروازه شام تیره شد آه! جهانم دم دروازه شام رفت از دست امانم دم دروازه شام بود در سینه فغانم دم دروازه شام پیش چشمان من و قافله‌ای یاس کبود رقص و آواز و نی و عود مهیا شده بود شهر آذین شده بود و همه می‌خندیدند خوب دور و بر ما کف زده و رقصیدند بی علمداری من را همگان می‌دیدند بین آن هول و ولا اهل حرم ترسیدند سایه انداخت سرت از سر نی بر سر من لطف تو بود قراری به دل مضطر من دیدی ای سایه‌ی سر بی تو گرفتار شدم؟ راکب محمل بی پرده در انظار شدم؟ وارد شام پر از طعنه و آزار شدم؟ راهی کوچه و پس کوچه و بازار شدم؟ من که یک عمر فقط پرده نشینی کردم هم‌رهی با شبث و شمر و سنان شد دردم از در و بام نظرها همه جا با ما بود اصلاً این شام بلا آخر این دنیا بود چه قدر سنگ به دستان و به دامن‌ها بود هدف سنگ‌زنان قافله‌ای تنها بود بارش سنگ و من و چشم پر از بارانم هیجده سر، سر نی دید که سرگردانم در همه شهر من غم‌زده را چرخاندند خاک و خاکستر و خاشاک سرم افشاندند لات و الوات مرا خارجی‌ام می‌خواندند ناسزا گفته و از پیش مرا می‌راندند ماجرا سخت‌تر از هر چه شنیدی بوده گله‌ام از گــذر قوم یهــودی بوده سختی کوچه و بازار کجا؟ بزم شراب؟ سختی طعنه‌ی اغیار کجا؟ بزم شراب؟ خنده‌ی قوم جفاکار کجا؟ بزم شراب؟ منِ بی معجر و دستار کجا؟ بزم شراب؟ مرکز ثقل دلم تشت طلا بود و سرت خیزران بود و لب لعل تو و چشم ترت __ .
. السلام علیکـَ یا یا علی ابن موسی الرضا المرتضی (ع) --------------------- می‌آید و بر سر عبایش را کشیده انگـــار رنگ صورت آقا پریده حالش مساعد نیست پاها نا ندارد می‌سوزد و دارد نفس‌هایی بریده در راه کوچه دست می‌گیرد به دیوار دستش به دیوار است با قدی خمیده یک بار دیگر کوچه و اولاد زهرا این طایفه از کوچه‌ها خیری ندیده آتش‌گرفتــه پیکرش از زهر انگار این شعله‌ها با جان او در هم تنیده دارد می‌آید حالتش تغییر کرده گویی که درد زهر تا جانش رسیده خواهد که تنها بین حجره بر روی خاک یادی کند از تشنه کامی سر بریده هر چند می‌پیچد به خود از درد اما دور و بر خود ناسزایی، کی شنیده؟ بر خاک می‌غلتد ز دردِ زهر و دارد می‌سوزد از گودال و یک جسم دریده صد شکر اینجا نیست گودال و ندارد نعل نو و اسبان بر پیکر دویده . . . . ✍ .
. امیرالمؤمنین السلام علی حبیبه‌المصطفی و قرینه‌‌المرتضی... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای قیام و قعود و ما حیدر عشق تو تار و پود ما حیدر مهر تو در وجود ما حیدر همه بود و نبود ما حیدر هستی ما تفضلات علی‌ست بیرق دین ما صفات علی‌ست ذکر نجوای عاشقانه‌ی ما روز و شب فکر ما بهانه‌ی ما خامه‌ی شعر و هر ترانه‌ی ما ذکر تسبیح عارفانه‌ی ما نام زیبای شاه کرار است دل ما بر علی گرفتار است یا علی جان فدای یک قدمت نام زیبای تو پر از عظمت دوست دارم دوباره در حرمت لب گشایم بگویم از کرمت کرمی کن توان بده تو مرا گوشه‌ای آشیان بده تو مرا گوشه‌ای از حرم مکان گیرم تو نگاهم کنی و جان گیرم خلوتی خواهم و زبان گیرم روضه‌ی بانوی جوان گیرم بانویی که شکست بال و پرش در پس در فدا شده پسرش روضه‌ی بانویی که غم دیده بعد بابای خود اِلَم دیده فتنه بسیار و مِهر کم دیده شعله‌ها بر در حرم دیده پشت در بود و شعله بر پا بود محشری آن میانه بر پا بود وای من دود و آتش و دیوار ریسمان بود و حیدر کرار فاطمه یک نفر، عدو بسیار ناگهان بی حیا که شد مسمار بین آن کشمکش که در افتاد در روی مادر و پسر افتاد دود وقتی که در هوا پیچید شعله در بین آن فضا پیچید بی رمق بود و درد تا پیچید ناله‌ی بانوی حیا پیچید فضه بازآ و یار زهرا باش این دقایق کنار زهرا باش درد مادر به پشت در، ای وای! روضه‌ی مادر و پسر، ای وای! زود قصه رسید سر، ای وای! مادر و طفل بی سپر، ای وای؟ منتظر مانده با دو چشم پر آب وای من از دل کباب رباب ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .