#بقیع_آباد
#نوسروده
روزی گلستان میشود آباد میگردد بقیع
از بند غربت عاقبت آزاد میگردد بقیع
با روضه ها و دسته ها حسرت به پایان میرسد
روزی پُر از زائر پُر از فریاد میگردد بقیع
هم صاحب گلدسته و نقاره خانه میشود
هم صاحب یک پنجره فولاد میگردد بقیع
یک گنبد از جنس طلا چندین شبستان بزرگ
سرتاسرش آیینه و شمشاد میگردد بقیع
با دست های مجتبی وقتی گره وا میشود
بی شک ضریحش منشا امداد میگردد بقیع
باب الحسن دربِ ورودیِ ملائک میشود
صحن و سرایش خانه ی عُباد میگردد بقیع
وقتی کریمی دانه ی بی قید و شرطی میدهد
جایِ کبوترهای پر تعداد میگردد بقیع
#علی_علی_بیگی
#امام_حسن
.
.
روزی گلستان میشود آباد میگردد بقیع
از بند غربت عاقبت آزاد میگردد بقیع
با روضه ها و دسته ها حسرت به پایان میرسد
روزی پُر از زائر پُر از فریاد میگردد بقیع
هم صاحب گلدسته و نقاره خانه میشود
هم صاحب یک پنجره فولاد میگردد بقیع
یک گنبد از جنس طلا چندین شبستان بزرگ
سرتاسرش آیینه و شمشاد میگردد بقیع
با دست های مجتبی وقتی گره وا میشود
بی شک ضریحش منشا امداد میگردد بقیع
باب الحسن دربِ ورودیِ ملائک میشود
صحن و سرایش خانه ی عُباد میگردد بقیع
وقتی کریمی دانه ی بی قید و شرطی میدهد
جایِ کبوترهای پر تعداد میگردد بقیع
@emame3vom
#علی_علی_بیگی
#بقیع_آباد
#نوسروده
#بقیع
.
#نوسروده
#قصیده #حضرت_عبدالعظیم
#عبدالعظیم #علیه_السلام
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم
"الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم
تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا !
نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم
زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را
به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم
سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح
هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم
خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند
مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم
حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی
به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم
اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم
سی و سه اربعین درشهر رِی هر سال مهمانم
"کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد
دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم
به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند
به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم
شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم
امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم
مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی"
که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم
مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی"
به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم
زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا
غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم
اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت
وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم
به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من
کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم
"هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک"
امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم
تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد
فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم
فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست
به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم
***
به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند
به دستان بریده پای عهد دوست می مانم
دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من
روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم
حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند
چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم
صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست
به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم
سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"!
حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم
مجیدطاهری
۲۳خرداد۹۹