.
#حضرت_زهرا
تکاند سفرهی افطار را... جهان این است
گرفت قبضهی دستاس را... زمان این است
فرشته بوسه که زد رد گیوههایش را
اشاره کرد به خورشید: آسمان این است
سه بار فاطمه گفتیم... شعر یعنی این
و باز فاطمه گفتیم... [داستان این است]
تو قبل خلقشدن امتحان شدی... وَه! وَه!
بگو به آدم و حوا که امتحان این است
خطاب میکنی و گوش میشود ملکوت
سکوت میکنی و مجمع البیان این است
تبارِ ماه محمد، تبارِ کوه علی
تبار باغچه زهراست... خاندان این است
خریدهایم غمت را به سکهسکهی اشک
عجب بهای کمی! گنج رایگان این است
شکست و ریخت زمین چای روضه، ما چه کنیم؟
در آن مقام که احوال استکان این است
نشستهایم _ چه خوشبخت!_ زیر بیرق تو
قسم به ابر و درختان که سایبان این است
✍سعید مبشر از قم✍
.
.
#حضرت_زهرا
#اسماعیل_محمدپور
بِسمهالنّور، بِسمهالرَّحْمان
عَلَّمَ الْعِشق، عَلَّمَ الْقُرْآن
عشق یعنی تو، حضرت دریا!
عشق یعنی تو، حضرت باران!
غیر تو «کلُّ مَنْ عَلیها فَان»
درد عشق تو، درد بیدرمان
ای فدای تو هم دل و هم جان
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ نُورِ النُّورِ
سوخت هم کفر از تو، هم ایمان
یا صِراطَ النّجات، یا میزان!
نور «والشَّمس» و «والقَمَر» هستی
نه فقط «مادرِ پدر» هستی
زینت عرش و کائناتی تو
هم قضایی و هم قدَر هستی
حاضرِ غایب از نظر هستی
جوشش چشمۀ حیات تویی
در محالات و ممکنات تویی
همۀ کائنات میدانند
اولین کشتی نجات تویی
اول و آخر صراط تویی
آفرید از تو نور خلقت را
همۀ آیههای رحمت را
هرچه بود از عوالم کثرت
در تو معنا نمود وحدت را
معتبر کرد با تو تربت را
ای تو همکفو حیدر کرّار!
قرهالعین احمد مختار
دختر روزهای دلتنگی
همسر لحظهلحظۀ دشوار
مخزنالعشق! مخزنالاسرار!
پرتو نور قل هواللهی
آفتابی، درخشش ماهی
موضع الوحی، معدن العلمی
از حدوث و قدم تو آگاهی
نظری هم به ما نما گاهی
شب تاریم و آفتاب تویی
اول و آخر کتاب تویی
هم قیامی و هم قیامت تو
هم صراطی و هم حساب تویی
آبروی ابوتراب تویی
مخزنالسِّرِ عرش داداری
رازدار علیِّ کرّاری
نه فقط مادر حسینی تو
مادر حضرت علمداری
زیر دین توأند بسیاری
جاری جویبارها از تو
جوی اشک انارها از تو
گنج خلقت خدا به دستت داد
تا بروید بهارها از تو
بشکفد چشمهسارها از تو
نه فقط شأن مادری داری
مصحف خطّ حیدری داری
جبرئیل آمده است محضر تو
پس مقام پیمبری داری
با رسولان برابری داری
گاه با کردگار در خلوت
گاه با جبرئیل همصحبت
وحدت و کثرت وجود تویی
غرق در کثرتی و در وحدت
حجتی بر دوازده حجت
در مقام تو هر چه انسان گفت
آنچه وصف تو گفت، نقصان گفت
بیش از آنی که در کلام آیی
آنچه در شأن توست، قرآن گفت
تو نه آنی که از تو بتوان گفت
با تو یک شهر، رنگ ایمان داشت
کوچه هم با تو بوی باران داشت
سینهات را رسول میبویید
سینهات عطر ناب قرآن داشت
جان او بودهای تو تا جان داشت
مرهم زخم خاص و عامی تو
قصّۀ غربت مدامی تو
خطبهات ابتدای عاشوراست
اولین پرچم قیامی تو
مادر یازده امامی تو
کودکیهات رنج تنهایی
قصّۀ غصّۀ تو رؤیایی
پر از اندوههای دیروزی
پر از اندوههای فردایی
بهترین مونست شکیبایی
قصّهات رنگ زخمهای پدر
غربت کوچهها، صدای پدر
همۀ شهر شاهدند که تو
جان فشاندی و دل به پای پدر
مادری کردهای برای پدر
بعد، رفتی به خانۀ مولا
مست بغض شبانۀ مولا
پر شد از بوی یاس-بوی بهشت-
غربت عاشقانۀ مولا
خلوت آشیانۀ مولا
جز علی لایقت نبود کسی
محرم واثقت نبود کسی
غیر او که دَمِ خدایی داشت
همدم صادقت نبود کسی
مثل او عاشقت نبود کسی
همه عالم فنا و تنها عشق
عشق میگویم و –آه- زهرا عشق
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا عشق
هم ولا عشق و هم تولا عشق
دل به عشق تو مبتلا شده است
محشر تازهای به پا شده است
از همان کودکی دل من با
روضههای تو آشنا شده است
خاک، اینگونه کیمیا شده است
از تو همواره مادرم میخواند
جگر پاره، مادرم میخواند
حزن لالایی عزای تو بود
آنچه بیچاره، مادرم میخواند
پای گهواره، مادرم میخواند
که یکی بود و آن یکی زهرا
از تمام جهان، یکی زهرا
که یکی هست و هیچ نیست جز او
در زمان و مکان، یکی زهرا
همۀ داستان، یکی زهرا
که یکی بود و شهر آجیلی
ماجرای هزارفامیلی
مادر ما و چادر خاکی
مادر ما و صورت نیلی
قصّۀ کوچه، قصّۀ سیلی
زندگی قصّۀ خیالی شد
شهر درگیر خشکسالی شد
ما نبودیم و عشق تنها ماند
ما نبودیم کوچه خالی شد
غیرت شیعه، خاکمالی شد
دستبسته، کشانکشان، بیجان
در میان تمام نامردان
غیرت ذوالفقار را بردند
پیش چشم ابوذر و سلمان
یک مسلمان نبود در میدان؟
قصّه را مو به مو بگو بانو!
رو به رو، کو به کو بگو بانو!
دست نامرد بشکند که شکست
حرمتت را، بگو، بگو بانو!
شرح «لا تدخلوا...» بگو بانو!
مخزن عشق و موضع کَرمی
معدنالعلم هستی و عدمی
در مسیر ولایت مولا
اولین یار، اولین قدمی
تو نخستین مدافع حرمی
بغضهای امیر، غربت توست
غربت ناگزیر، غربت توست
کربلا، کوفه و مدینه و شام
در تمام مسیر، غربت توست
ماجرای غدیر، غربت توست
درد ما از غدیر شد آغاز
ادّعا از غدیر شد آغاز
کوچه آغاز زخم شیعه نبود
ماجرا از غدیر شد آغاز
کربلا از غدیر شد آغاز
پایمال سُم ستوران، تو
با بدنهای نیزهباران، تو
همۀ قصّه از تو شد آغاز
داغ جانسوز روزگاران، تو
در مدینه تو، در خراسان، تو
دامنی عطر سیب داری تو
قصّههای عجیب داری تو
گرچه خورشید عالمافروز است
در خراسان غریب داری تو
بوی «امن یجیب» داری تو
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند شه خراسانیم
👇ادامه ..
امام حسین ع
. #حضرت_زهرا #اسماعیل_محمدپور بِسمهالنّور، بِسمهالرَّحْمان عَلَّمَ الْعِشق، عَلَّمَ الْقُرْآن عش
.
هرچه داریم از عنایت اوست
ره به جای دگر نمیدانیم
گر زند تیغ، رخ نگردانیم
جرعهای از میِ وَلا داریم
جرعه نه، چشمۀ بقا داریم
مس ما کیمیا شده است اگر
همه از مشهدالرضا داریم
آری، از گنبد طلا داریم
داغ تو بر دل زمین کافیست
زخم آن روز آتشین کافیست
ما مسلمان خطبههای توئیم
خطبۀ تو برای دین کافیست
گوشۀ چادرت –همین- کافیست
اینهمه شمع انجمن داری
پرتو نور پنجتن داری
خوش به حالت، حسین داری تو
خوش به حال تو که حسن داری
چهقدَر –آه- سینهزن داری!
ذکر روز و شبت، مدام حسین
شور و شوق علیالدوام، حسین
همۀ زندگیت، امام حسن
همۀ هستیات امام حسین
پرچم سرخ انتقام، حسین
در صف حشر، چشم در راهت
جملگی ریزهخوار درگاهت
میرسی در کشاکش محشر
همۀ اهل بیت همراهت
صف به صف، شیهشیعه خونخواهت
روز محشر، حسابها با توست
هم سؤال و جوابها با توست
نامهها را که دستمان دادند
کم و بیش کتابها با توست
همۀ انتخابها با توست
نام تو اسم رمز روز و شب است
همۀ دهر از تو در عجب است
حسنین تو نور اهل بهشت
زینب تو عقیلهالعرب است
انتهای نجابت و ادب است
آسمان، سایهدار سفرۀ او
پادشاهان، غبار سفرۀ او
پادشاهی کنیم و خوش باشیم
ما گدایان، کنار سفرۀ او
همگی ریزهخوار سفرۀ او
او فنا و بقا به ما آموخت
شیوۀ مرگ را به آموخت
زیستن را، چگونه مردن را
زینبت چیزها به ما آموخت
زینبت کربلا به ما آموخت
گُردِ نامآوری است، خود تنها
بیگمان حیدری است، خود تنها
علم از دست او نمیافتد
زینبت لشکری است، خود تنها
حیدر دیگری است، خود تنها
غیرتش را گرفت از حیدر
هیبتش را گرفت از کوثر
صبر و حلمش شبیه پیغمبر
آنچنان گوهر، اینچنین گوهر
آنچنان مادر، اینچنین دختر
پرچم کربلا اگر بالاست
همه از صبر زینب کبراست
عالم بی معلم است اگر
دانشآموز مکتب زهراست
جلوهای از حقیقت مولاست
یک بغل یاس مخملی داری
یازده آیۀ جلی داری
همگی مثل حیدر کرّار
یازده حضرت علی داری
یازده صبح منجلی داری
یازده نور از قبیلۀ یاس
یازده غربت پر از احساس
یازده گفتم و ادب این نیست
پسر توست حضرت عبّاس
همۀ خاندان به او حسّاس
هر که آیین حیدری آموخت
شیوۀ ذرّهپروری آموخت
نفس گرم تو به حضرت ماه
راه و رسم برادری آموخت
مادرش از تو مادری آموخت
عشق از پرتو جلیلۀ توست
هستی و نیستی، وسیلۀ توست
ذکر هر مجلس است نام حسین
همه جا صحبت از عقیلۀ توست
هرچه داریم از قبیلۀ توست
مادرت رود، مادرت دریا
آسمانیترین زن دنیا
اولین نشئۀ مسلمانی
اولین نور کوثر و طاها
همۀ دین، خدیجۀ کبرا
مادرت خیمۀ نبوت بود
همۀ هستی رسالت بود
همسر روزهای دلتنگی
مادر روزهای غربت بود
کوه اگر بود، کوه طاقت بود
گوهری چون خدیجه داشت رسول
همسری چون خدیجه داشت رسول
گر نیفتاد پرچم از دستش
لشکری چون خدیجه داشت رسول
سنگری چون خدیجه داشت رسول
ماه، اما حلول در غربت
وحی، آری نزول در غربت
ردّپای خدیجه پیدا بود
همقدم با بتول در غربت
پابهپای رسول در غربت
شهریار از تو شهریاری یافت
هرکه زانو زد استواری یافت
لحظهای در برابر نامت
حُر ادب کرد و رستگاری یافت
افتخار طلایهداری یافت
تو به من نیز زخم و غم دادی
پرچم و بیرق و علم دادی
خواستی شاعر شما باشم
نمِ اشکی و شور و دَم دادی
آنچنان که به محتشم دادی
تو به من زینب و حسن دادی
عشق ارباب بیکفن دادی
خواستی شاعر شما باشم
جای در صدر انجمن دادی
خلعت نوکری به من دادی
با صدای تو بارها خواندم
خواندم اینگونه هرکجا خواندم
گاهی از غربت حسن گفتم
گاهی از شاه سرجدا خواندم
من برای تو روضهها خواندم
روضۀ درب و میخ و هتّاکی
روی بازوی عشق، حکّاکی
روضۀ روزگار نامردی
سیلی و ناسزا و بیباکی
روضۀ کوچه، چادر خاکی
روضۀ چاه و منبر و محراب
بغض شبهای سرد بی مهتاب
غربت شیر حق، امام العشق
غربت کوفه، غربت ارباب
شاه شبگرد و کوچههای خواب
روضۀ آن یل دلیر، آری
چاه و آن سرو سربه زیر، آری
روضۀ کینههای بدر و حنین
روضۀ بیعت غدیر، آری
روضۀ حضرت امیر، آری
زخم، بیالتیام خواهد ماند
بر دل خاص و عام خواهد ماند
روضۀ کربلا نخوانم اگر
باز حسن ختام خواهد ماند
روضهام ناتمام خواهد ماند...
✔اسماعیل محمد پور از آستانه اشرفیه
.
.
#حضرت_زهرا
تا آفرید گفت: جهان بر مدار اوست
معیار سنجش همگان با عیار اوست
تا قبل از آفرینش او گل نمی شکفت
با او بهار آمده یا که بهار اوست؟
از عرش و فرش و جن و ملک تا ابوالبشر
از هست و نیست، در طَبَق اختیار اوست
نقش و نگار نیست بیفتد در آینه
نور است و آیِنه پِیِ نقش و نگار اوست
از بعدِ ننگ زنده به گوری دختران
در خانه ی پیمبرمان افتخار اوست
او بی نیاز وزن و ترازوست روز حشر
وقتی یمین حسین و حسن در یسار اوست
دنیا اگر چه دار و ندارش برای اوست
اما فقط علی ست که دار و ندار اوست
پس در دفاع از همه دار و ندار خویش
دل می زند به آن چه که در انتظار اوست
...
سرد است سال هاست که آتش ولی هنوز
دیوار و میخ و کوچه و در داغ دار اوست
یک روز می رسد که در انگشت های ما
تسبیح تربتی ست که خاک مزار اوست
✍فرزانه شفیعی از اصفهان
#هجده_سال_نوری
.
14001016_42668_1281k.mp3
11.93M
🔖منبر کامل 🔖
#فاطمیه
#استاد_عالی
♦️موضوع 👇
💠 ماموریت حضرت زهرا سلام الله علیها
🔖انواع عبادت و انواع معاصی
▪️جلسه اول
🕌 بیت رهبری/ فاطمیه ۱۴۰۰
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
دو رکن امیرالمومنین ۱. پیامبر ۲. حضرت زهرا
.
#بعد_از_شهادت
روزي كه رُكـنِ دوّم حـيدر شكسـته شد
از شَرمْ، ذوالفقارِ علي سرشكسته شد
در اين سه ماه،چهره اش،اندازه ي سه قرن
از بـس كه ديـد داغِ مُكـرّر شكسته شد
آن شب كه ديد داغ شب قدرِ خويش را
مـولاي مـا ، هزار بـرابـر شكسته شد
مردي كه بود عُصاره ي قرآن ، كـلام او
هنگام دفنِ سوره ي كوثر شكسته شد
آن شب كه كُلّ هستي او زيرِ خاك رفت
سرمايه دار هر دوجهان وَرشكسته شد
وقتي كه از علي"لَقَدْ اِسْتُرجِعَت"شنيد
از حجمِ درد ، قلبِ پيمبر شكسته شد
شد پـير در طفوليتش "گوشوارِ عرش"*
چون ديد گوشواره ي مادر شكسته شد
اي خاك بر سـرم سرِ مادر شـكسته بود
از ضربه اي كه در پي آن در شكسته شد
از ضربه اي كه در پي آن در شكسته بود
در كربلا سـرِ دو برادر شكسته شد
در كربلا سرِ دو برادر شكست و بعد
از سنگِ شاميان سرِ اصغر شكسته شد
يك عمر صبر كرد ولي زينب آخـرش
از روضه ي سه ساله و يك سر شكسته شد
محمّد قاسمي✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا #دفن_شبانه
امیرالمومنین دو رکن داشت، یکی رسول اکرم صل الله علیه و آله وسلم و رکن دوم حضرت زهرا سلام الله علیها بود.
.
.
#زمینه ، #زمزمه ، #واحد
#دفن_شبانه
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
دارم خاک می ریزم با ناله
روی پیکرت، هست حیدر
ببین فاطمه پیش قبرت
شده مرد خیبر چه مضطر
خداحافظ ای لاله ی قدخمیده
خداحافظ ای ماه محنت کشیده
شدی فاطمه جان تو راهم شهیده
واویلا
باورم نیست
کنار مزار تو هستم
باورم نیست
خودم درب قبرت رو بستم
باورم نیست
با دفن تو از پا نشستم
زهرا خدانگهدار.....
🌸🌸🌸🌸🌸
خودم وقت غسل تو دیدم
به پهلوت نشون لگد رو
خودم حالا باید بچینم
رو جسم تو سنگ لحد رو
اگه می بینی رفته از دیده سامون
روی پیکرت داره می باره بارون
دیدم رو کفن مونده چند قطره ی خون
واویلا
دیدم زهرا
روی پیکرت جای پا بود
دیدم زهرا
به چشم تو ردّ جفا بود
دیدم زهرا
یه دنده ی تو جابجا بود
زهرا خدانگهدار.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.👇
.
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا
بی تو کبوتر دلم به سینه پر نمیزند
کسی به خانه ی علی حلقه به در نمیزند
فاطمه جان حسین تو بی تو غذا نمی خورد
حسن ز دوریِ رُخَت خنده دگر نمیزند
کلثوم از فراق تو آه ز سینه می کشد
حرف دگر به غیر تو پیش پدر نمیزند
ای گل نازنین من، همسر بی قرین من
زینب تو بدون تو شانه به سر نمیزند
خیز ز جا و با علی روی به سوی خانه کن
که میخ در به سینه ات بوسه دگر نمیزند
آب بر آتش دلم خیز و به اشک خود بزن
که مرهمی به زخم دل سوز جگر نمیزند
کنار قبر مخفی ات ورد زبانم این بُوَد
بی تو به بام خانه ام پرنده پر نمیزند
#نـوكــر_نـوشـت:
#فاطمه_جـان
داخل قبرم ولی قبر خودم را کنده ام
جان حیدر فاطمه برخیز و من را خاک کن
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
پ.
.
#امام_حسین
گدای کوی توهستم مرا مران ز درت
گداییم در این خانه بوده دردسرت
به خاکبوسی این خانه کرده ام عادت
به جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت
گناه بال و پرم را شکسته کاری کن
دوباره جابده من رابه زیر بال و پرت
گناه چشم مراکور کرد و گوشم کَر
عنایتی بنما بر گدای کور و کرت
ببین چه میکشم ازدست نفس أمّاره
جدا نموده مرا از دعای هر سحرت
قبول، من بدم اما تو سر به راهم کن
بده اجازه که باشم همیشه دوروبرت
بگو به فاطمه امشب صبا پیامم را
که کرده ام همه شب گریه بر پسرت
صدای مادرت از دور میرسد ای وای
خدا کند که نبیند تن جدا ز سرت
#نـوكــر_نـوشـت:
#حسین_جان
گریه برتوکاردست قلب عاشق میدهد
روضه های مجلست بوی شقایق میدهد
در فراق کربلایت سوختن کارم شده
دردمند کـربلایم، داغتان دق میدهد
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
.
.
#امام_زمان
#فاطمیه
در لجنزار معاصی، از بها افتاده ایم
دور از مولای خود در تنگنا افتاده ایم
راه را گم کرده و بیراهه دائم میرویم
در غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایم
کیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟
از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایم
برکت ازاموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟
گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایم
رنگ ایمان رفته ازاین شهر، تقوا رفته است
وای بر ما، شاید از چشم خدا افتاده ایم
منتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر العجل
با امید فتح در راه شما افتاده ایم
باتمام غصه ها، ازرحمت صاحب زمان
درپناه خیمه ی خیرالنسا افتاده ایم
هیچ کس مارازمین افتاده در دنیا ندید
درنجف تنها به پای مرتضی افتاده ایم
فاطمیه آمد و ما هم به حالِ گریه بر
چادری که ماند زیر دست و پا افتاده ایم
یاد آن ساعت که در افتاد روی فاطمه
یاد مظلومیت آل عبا افتاده ایم
یاد درد سینه ی زهرا میان بسترش
یاد آن مظلومه بر حال بکا افتاده ایم
#نـوكــر_نـوشـت:
#مـهـدی_جـان
العجل منتظرِ منتقمِ فاطمه ایم
با غم کوچه دل عمریست مدارا کرده
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
.