.
#شور
#حضرت_قاسم ابن الحسن
#محرم ۱۴۰۰
بند اول:
میره توی میدون قاسم
نداره ترس از جون قاسم
همه میدونن واسش که
سر زدنه آسون قاسم
پُر توانه پسره حسن
بی رقیبه جگره حسن
بی زره توی دل خطر
کرده غوغا قمره حسن
همه گفتن که جمل شده بر پا
همین که ازرق رو سرنگونش کرد
تا که از صورت نقابشو برداشت
به هم میگفتن که قاسمه برگرد
بند دوم:
میزنه سر با شمشیرش
ترسه عدو از تکبیرش
وقتی که میشه میدون از
همه طرف در تسخیرش
در فرارن با غضب او
هر کدوم با عجله یه سو
تو یه جمله میشه اینو گفت
یک دلاور شبیه عمو
تا با هر کس میشه پنجه در پنجه
می بوسه پشت یلانشون خاک و
عموش میگه ماشاالله وقتی
می بینه این بچه شیره چالاک و
بند سوم:
آماده ی هر پیکاره
یه تنه صد ها سرداره
با ضرب دستش پیکرها
زخم عمیق بر میداره
شد رجز هاش همه جا علی
مو نمیزد قاسم با علی
بدون هیچ وحشتی زده به
قلب لشکر با یه یا علی
رکاب مرکب ندیده پاش هیچ وقت
نشون داد مردی به سن و سال که نیست
بزرگی کردن تو نوجوونی هم
واسه فرزند حسن محال که نیست
شعروسبک: #علی_علی_بیگی
👇
.
#پنجم_صفر
#غساله
السلام علیک یا رحمت الله الواسعه و یا باب نجات الامه
حسین........
من نمیدونم تو اون تاریکی خرابه ،نیمه دل شب این بچه چه جوری تشخیص داد، این همون نورالمستوحشین فی الظلمِ ِ....
انقده بچهها ترسیده بودن ، انقده لرزیده بودن ،از سرمای شب خرابه سقفی نداشت ' نگهبان هایی گذاشته بودن ،لذا من میگم روضه زن غساله نمیتونه درست باشه، آخه خرابه هم نگهبان داشت، زینب نیمه شب چه جوری بره دنبال زن غساله، اونوقت نوشتن نگهبان ها ( رومی ) بودن با خودشون یه جوری حرف میزدن به خیال اینکه اینا عربند، زبون مارو نمیفهمن، اما زین العابدین امام ِ عالم ِ به همه زبان هاست ، شنید اینا دارن به هم میگن، یزید اینارو تو خرابه جا داده که هم شب ها از سرما در امان نباشن، هم روزها از شدت تابش آفتاب پوستشون بسوزه، یا اینکه این دیوار ها رو سرشون بریزه، فهمیدین چی گفتم...،اونوقت برا من سواله تو این تاریکی و نیمه دل شب این دختر از کجا فهمید که بابارو چه جوری سر بریدن سوال کرد: "یا ابتا....من الذی قطع وریدک"،این همون نوریه که از این حنجره بیرون آمد...
حسین.......
حالا داره با بابا حرف میزنه ،این بابایی که منزل تنور خولی رو طی کرده، رو نیزه رفته، تشت طلای ابن زیاد رفته، دیر راهب رفته، سرش و رو درخت آویزان کردن، چندجا از رو نیزه به زمین خورده......... ،حالا سر توبغل دختر رسیده، چه جوری باهاش حرف زد اول یه نگاه کرد دید چشمهاشو لخته خون گرفته، این لخته هارو با انگشت های آسیب دیدش کنار زد....،"فیض آماده است " صدازد بابا.... بابا.....
*داری با خود هزار نشونه
لبات به رنگ ارغوونه
نگو که کار خیزرونه*
بابای خوبم.....،حسین ........
چه کرد تا دید این لبها علامت چوب خیزران خورده روش،یه نگاه کرد دید، بابا، بابا همه جای بدنت با بدن من يه مشابهتي پیدا کرد، بدنت تو گودال ماند، بدن من مشابهت با بدن تو هم داشت، سرت هم با سر من یه مشابهت هایی داره، موهاتو تو تنور سوزوندن، موهای منم سوخته است، صورتت کبوده، صورت منم کبوده ،لبات تشنه است لبهای منم تشنه است،اما لبهات خیزرون خورده، غرق خونه، اما لبای من سالم ِ... ،این دستهاشو مشت کرد انقدره به این لب و دندان زد، حسين......
.................................
تا قافله اتراق کرد یه نازدانه که تو این نقل نوشتن فاطمه بنت الحسین که بعضی هام گفتند که این همون رقیه بود از سایه ی بوته ی خاری استفاده کرد رفت زیر سایه ی این خار، آنقده خسته بود تشنه بود گرسنه بود خوابش برد، قافله حرکت کرد، این دختر جاموند ...
قافله که حرکت کرد، عقیله ی بنی هاشم خبردار شد این ناز دانه جامونده، صدا زد یا قوم! بالله! شما را به خدا قدری صبرکنید افتقدت ابنت الاخ الحسین جگرگوشه ی حسینم جامونده ...
چنان ناله ای زد، راوی میگه من شنیدم، گفتم الان از ناله ی زینب آسمون و زمین به هم میریزه
دستور دادن قافله توقف کنه، دونفر مامورشدن این بچه رو برگردونن؛ یکی من بودم و یکی زجربن قیس (یا زحربن قیس)
من با زجر، برگشتم عقب قافله، از دور داشتم میدیدم حالت این دختر رو؛ دیدم دست روی سر گذاشته، هی تو بیابونا به سمت راست و چپ نگاه میکنه، (بچه ی گم شده دیدی یا نه؟)
بشنو" میدونی کیارو صدا میزد؟! اولین کسی که صدا میزد عموجانش بود، هی میگفت: یا عماه ... ! یا عمتاه ... ! یا اماه ... ازدور داشتم میدیدم؛ هی به سمت چپ و راست فرار میکرد، هی مینشست رو زمین پاهاشو نگاه میکرد ...
چقدر خار تو این پاها رفته بود، نمیدونم!!! تا زجربن قیس بهش رسید چنان با تازیانه ...... آی حسین ......
این دختر حسینه، از کربلا تا اینجا دائم کتک خورده، طعنه و ناسزا شنیده، راوی میگه این دختر یه جمله ای گفت، من واسطه شدم، گفتم صبر کن، ملاحظه کن، یتیمه .... اجازه ندادم دیگه بیش ازاین اذیتش کنه.
این دختر به من اعتماد کرد، فرمود :من دختر پیغمبرم، بهش بگو اگه میخوای منم بکشی بکش اما فقط یه بار دیگه بذار عمه مو ببینم .... آی حسین ...
🔽بابا آتیش زدن به خیمه هامون
🔽تار میبینه دیگه نگامون
🔽نمونده گوشواره برامون
بابا باباجون ،کجایی بابا ؟
🔽سرتو روی نیزه دیدم ....
🔽دنبال نیزه میدویدم ....
🔽اما به تو من نرسیدم ....
کجایی بابا؟
🔽بابا داری با خود هزار نشونه
🔽لبت به رنگ آغوونه
🔽نگو که کار خیزرونه
کجایی بابا؟
🔽بابا امون از این زخمای کاری
🔽خون از لب تو شده جاری
🔽کی سنگ زده بر لب قاری؟
بابای خوبم ....
🔽سرت رو نیزه رو به روم بود
🔽اما یه بغضی تو گلوم بود
🔽گلوتو نیزه ها بوسیدن
🔽اما یه بوسه آرزوم بود
ناله بزن اگه میخوای دلت آروم بگیره ،هر چی تو این مسیر کتکشون میزدن، طعنه و ناسزا گفتن، این نازدانه ها سر بریده رو که میدیدن، فقط میگفتن حسین...
📚سند روضه: حائری محمد مهدی، معالی السبطین، بیروت، موسسه نعمان، 1412ه.ق، ج2، ص135-137.
1. نورالمستوحشین.mp3
6.35M
🏴 شهادت حضرت رقیه ( سلام الله علیها )
🎙حجت الاسلام والمسلمین
#استاد #میرزامحمدی
MirzaMohamadi_Shab1_Safar_1400.mp3
7.46M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
🔊 آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا
◼️ ذکر توسل شب #اول_صفر،ایام #اسارت و #ورود_اهل_بیت_به_شام و #روضه مخدرات آل الله سلام الله علیهم
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
امام حسین ع
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🔊 آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا
.
مثنوی
شام، یعنی سختتر از کربلا
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سختتر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شومتر
اهل بیت از کربلا مظلومتر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دون همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه، آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زنهای شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب
ماه لیلا جلوهگر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودیهای شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شامتر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خندههای فتح بر لب میزدند
زخمها بر قلب زینب میزدند
آن یکی بر نیزهدار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علی است
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا، حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش میمردم نمیگفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمانها چاک چاک
#استاد_سازگار
.
خیلی خیلی خسته ام.mp3
5.72M
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زمینه
بند1⃣
خیلی خیلی خستم خیلی خیلی تنهام
یا اله الباکین رحمی کن به اشکام
یک دنیا درد دارم دیگه کم آوردم
بسه دیگه هرچی تازیونه خوردم
میبینی حال و روزمو خدای مهربون
میگن که مهمونت شده بابام تو آسمون
یه بار دیگه اگه میشه بزار ببینمش
یه کاری کن تموم بشه دیگه جداییمون
یا من رادّ یوسف علی یعقوب بابامو برگردون
بسه دوری بسه این همه آشوب باباموبرگردون
بند2⃣
از من چرا اینقد کینه دارن اینجا
همه ی بچه ها قهرن با من اینجا
دوستای نزدیکم زخمای دستامن
تنهام نمیزارن همیشه باهامن
قسم میدم خدا تورو به اشک فاطمه
به دستای بریده ی امیر علقمه
بگو که از سفر بیاد بابای خوشگلم
میخوام بغل بگیرمش جلو چش همه
یا من رادّ یوسف علی یعقوب بابامو برگردون
روز آخر بابامو ندیدم خوب بابامو برگردون
بند3⃣
اندازه ی سی سال پیر شدم یکباره
سه تا بهار مگه چند تا پاییز داره
افتادم از ناقه رو زمین با صورت
از همون روز عمه افتاده تو زحمت
از هرچی که بدم میاد داره سرم میاد
سنان و شمر و حرمله منو زدن زیاد
یه جای سالمم دیگه نمونده واسه من
دیگه تمومه صبر من بگو بابام بیاد
یا من رادّ یوسف علی یعقوب بابامو برگردون
بسه دیگه سیلی و سنان و چوب بابامو برگردون
شعر و سبک: امیر آهمند
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
انجمن تکیه نوکری مشهد
#محرم
تربت اعلا.mp3
3.57M
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شور
بند1⃣
تربت اعلی که میگن غبار زیر قدم رقیه ست
زیباترین جای جهان صحن و سرای حرم رقیه ست
امضای کربلا فقط یه گوشه ای از کرم رقیه ست
همه ی باورمه امید آخرمه سایه ی رو سرمه رقیه
حاجت مادرمه الگوی دخترمه ضامن محشرمه رقیه
دلبر ماه و دختر خورشید خونه ی تو واسم خونه ی امید
شکر خدا که از روز اول مهرتو بی بی جان به دلم تابید
یا رقیه
بند2⃣
سوره ی قرآن حسین سیب دو نیم فاطمه رقیه ست
قوت قلب زینب و ذکر امیر علقمه رقیه ست
سایبون عرش خدا خدا میدونه پرچم رقیه ست
وسیلة السعدا حبیبة النجبا محور ارض و سما رقیه
آیینه دار حیا دختر خون خدا راوی کرببلا رقیه
نمک سفرت بانی هیئت از هر انگشت تو میریزه رحمت
ما که جای خود حتی میکائیل ازدست کوچیکت میگیره حاجت
یا رقیه
بند3⃣
گریه رو دست کم نگیر گریه تمومه لشگر رقیه ست
هرچی باشه حیدری بالای ناقه منبر رقیه ست
کاخ یزید و ریخت بهم خرابه ی شام خیبر رقیه ست
ناصر دین حسین فتح مبین حسین مهر جبین حسین رقیه
ای نازنین حسین نقش نگین حسین شور شیرین حسین رقیه
اذن دخول جنت اعلی شان و مقام تو فوق درک ما
کهکشون زیر سایه ی لطفت جای تو رو دوش حضرت سقا
یا رقیه
شعر و سبک: امیر آهمند
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
انجمن تکیه نوکری مشهد
#محرم
.
#امام_زمان
#شام
#اسارت
#مناجات_انتظار
کاروان اسرا و ورود به شهر شام
کی می رسد زمان غمت انتها شود
شیعه ز درد غیبت رویت رها شود
بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو
هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود
بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم
این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود
کی می شودکه کوری آل سعود ِپست
بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود
آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو
صحنی برای مادرت اول بنا شود
از خاک در بیاوری آن دو پلید را
پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود
آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این
تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود
آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب
رأس امام تشنه ای از تن جدا شود
کهنه لباس او برود غارت و تنش
در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود
ناموس او رود به اسیری و رأس او
تا شام همدم سر سرنیزه ها شود
آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد
دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود
وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو
با اشک و ناله وارد شام بلا شود
با رقص و تار و هلهله آیند در رهش
بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود
وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام
رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود
(بزم شراب وچوب یزید و لب حسین)
قدّش به زیر بار غم و درد تا شود
اذنی بده که نوکر تو روز اربعین
پای پیاده راهی کرب وبلا شود
✍عبدالمحسن علی مهدوی نسب
.