eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹زمزمۀ قدسیان🔹 ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا می‌شنوم ز قدسیان زمزمۀ رضا رضا ای به فدای جان تو، جانِ به لب رسیده‌ام من که گل بهشت را از حرم تو چیده‌ام من به بهای هستی‌ام، مهر تو را خریده‌ام عشق تو می‌برد مرا، تا حرمِ خدا، رضا ای که به باغ مکرمت، گل تویی و گلاب، تو ذکر تویی، دعا تویی، اجر تویی، ثواب، تو علم تویی، حلم تویی، فاتحة الکتاب، تو می‌دمد از ضریح تو جلوۀ ربنا، رضا آن‌که وجود را به خود، از عدم آوَرَد تویی بارقۀ امید ما روز نشاط و غم تویی مروه تویی، صفا تویی، قبله تویی، حرم تویی تویی شمیم سورۀ کوثر و هل‌اَتی، رضا فدای خاک پای تو، خدای را ولی تویی تداوم ولایت مطلقۀ علی تویی مراد اهل بینش از ذکر «سینجلی» تویی بی‌تو کسی نمی‌برد ره به سوی خدا، رضا شبی که سر زد از افق جمال ماهت آمدم پناه ماسوا تویی، که در پناهت آمدم کبوترانه پر زدم، بر سر راهت آمدم اگر ز در برانی‌ام، کجا روم، کجا رضا؟ به پیشگاه قدس تو اگر چه دست‌خالی‌ام اگر کسی نمی‌خورد، غم شکسته‌بالی‌ام هست اگرچه اشک من، گواه خسته‌حالی‌ام خوشم که دارم از جهان ولایت تو را رضا ای که به این شکسته‌دل فرصت آه داده‌ای ای که مرا به این حرم خوانده و راه داده‌ای اگرچه در جوار خود مرا پناه داده‌ای بخوان مرا به دیدن روضۀ کربلا، رضا 📝 .
. اشک‌ها! فصل تماشاست امانم بدهید شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید از شما می‌شنوم عطر گل یاسین را خاک‌ها! رنگ یقینی به گمانم بدهید جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم به تسلایِ دل هم سفرانم بدهید طول یک‌چلّه‌جدایی، به‌خدا یک‌عمر است گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید گر خبر دار شدید از گل داودی من یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید پاره‌های‌دلم افتاده در این‌دشت، به‌خاک رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید کاکل آشفته، به‌خون‌خفته،در اینجا سروی باز در سایه‌اش آرامش جانم بدهید این رباب است که با لاله‌رخان‌می‌گوید: ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید من که از عطر گل‌فاطمه،مدهوش شدم خبر از حال و هوای دگرانم بدهید سجده‌هاکرده‌ام از بوسه بر این تربت‌پاک طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید اربعین نیست حدیثی که فراموش شود شعلۀعشق، نه آن است که خاموش‌شود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 سفرنامه گلها .
. اشک‌ها! فصل تماشاست امانم بدهید شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید از شما می‌شنوم عطر گل یاسین را خاک‌ها! رنگ یقینی به گمانم بدهید جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم به تسلایِ دل هم سفرانم بدهید طول یک چلّه جدایی، به خدا یک عمر است گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید گر خبر دار شدید از گل داودی من یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید پاره‌های دلم افتاده در این دشت، به خاک رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید کاکل آشفته، به خون خفته، در این جا سروی باز در سایه‌اش آرامش جانم بدهید این رباب است که با لاله‌رخان می‌گوید: ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید من که از عطر گل فاطمه، مدهوش شدم خبر از حال و هوای دگرانم بدهید سجده‌ها کرده‌ام از بوسه بر این تربت پاک طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید اربعین نیست حدیثی که فراموش شود شعلۀ عشق، نه آن است که خاموش شود .
. اشک‌ها! فصل تماشاست امانم بدهید شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید از شما می‌شنوم عطر گل یاسین را خاک‌ها! رنگ یقینی به گمانم بدهید جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم به تسلّایِ دل هم سفرانم بدهید طول یک‌چلّه‌جدایی، به‌خدا یک‌عمر است گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید گر خبر دار شدید از گل داودی من یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید پاره‌های دلم افتاده در این دشت، به خاک رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید کاکل آشفته،به‌خون‌خفته،در اینجا سروی باز در سایه‌اش آرامش جانم بدهید این رباب است که با لاله‌رخان می‌گوید: ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید من که از عطر گل فاطمه، مدهوش شدم خبر از حال و هوای دگرانم بدهید سجده‌ها کرده‌ام از بوسه بر این تربت پاک طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید اربعین نیست حدیثی که فراموش شود شعلۀ عشق، نه آن است که خاموش شود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟ مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد کدام جمعه، ز عطر بهشتیِ گل یاس بهار، غرق شمیم گلاب خواهد شد کدام جمعه، شود بخت عاشقان بیدار و چشم فتنۀ عالم، به خواب خواهد شد کدام جمعه، خدایا ز فیض گریۀ شوق بهار و باغ و چمن، کامیاب خواهد شد کدام جمعه، بگو یا «مُحوّل الاَحوال»! در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد جمالِ روشن آن ماهِ پشتِ پردۀ غیب کدام جمعه، برون از حجاب خواهد شد کدام جمعه، به خورشید می‌خورد پیوند و بعد از این همه ابر، آفتاب خواهد شد هزار جمعه دعای فرج به لب داریم کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد 📝 .
2. یک جهان.mp3
زمان: حجم: 6.66M
: یک جهان گل در درون پیرهن دارد بقیع درد دلها از برای مرد و زن دارد بقیع نام گلهایش اگر خواهی بگویم یک به یک سوسن و نسرین و یاس و یاسمن دارد بقیع : سالها بگذشته از این ماجرا اما هنوز داغ هجده ساله زهرای جوان دارد بقیع راز مخفی بودن قبر ترا با ما نگفت تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع ؟ شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته اند زائری چون مهدیِ صاحب زمان دارد بقیع واغربتا ، واغربتا ... وای غریب ، وای غریب ... در کنار علقمه سروی ز پا افتاده است یا گُلی از گلشنِ آل عبا افتاده است ای علمدار سپاه منو ای میر حرم دیده بر هم منه ای سروِ به خون غلطیده تا نگویند حسین داغ برادر دیده ... ( مظلوم وا اماما ، غریب یا اماما ) قرآن ناطق کُشته شد امام صادق کشته شد ... دل دیونه باز دوباره هوای کربلا کرد دوباره تو صحن و حریمش مادرشو صدا کرد وای حسین .. یا زینب ...
. علیه‌السلام 🔹زمزمۀ قدسیان🔹 ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا می‌شنوم ز قدسیان زمزمۀ رضا رضا ای به فدای جان تو، جانِ به لب رسیده‌ام من که گل بهشت را از حرم تو چیده‌ام من به بهای هستی‌ام، مهر تو را خریده‌ام عشق تو می‌برد مرا، تا حرمِ خدا، رضا ای که به باغ مکرمت، گل تویی و گلاب، تو ذکر تویی، دعا تویی، اجر تویی، ثواب، تو علم تویی، حلم تویی، فاتحة الکتاب، تو می‌دمد از ضریح تو جلوۀ ربنا، رضا آن‌که وجود را به خود، از عدم آوَرَد تویی بارقۀ امید ما روز نشاط و غم تویی مروه تویی، صفا تویی، قبله تویی، حرم تویی تویی شمیم سورۀ کوثر و هل‌اَتی، رضا فدای خاک پای تو، خدای را ولی تویی تداوم ولایت مطلقۀ علی تویی مراد اهل بینش از ذکر «سینجلی» تویی بی‌تو کسی نمی‌برد ره به سوی خدا، رضا شبی که سر زد از افق جمال ماهت آمدم پناه ماسوا تویی، که در پناهت آمدم کبوترانه پر زدم، بر سر راهت آمدم اگر ز در برانی‌ام، کجا روم، کجا رضا؟ به پیشگاه قدس تو اگر چه دست‌خالی‌ام اگر کسی نمی‌خورد، غم شکسته‌بالی‌ام هست اگرچه اشک من، گواه خسته‌حالی‌ام خوشم که دارم از جهان ولایت تو را رضا ای که به این شکسته‌دل فرصت آه داده‌ای ای که مرا به این حرم خوانده و راه داده‌ای اگرچه در جوار خود مرا پناه داده‌ای بخوان مرا به دیدن روضۀ کربلا، رضا 📝 ......... من دست خالی آمدم،دست من ودامان تو سرتابه پادردوغمم،دردمن ودرمان تو توهرچه خوبی من بدم،بیهوده برهردرزدم آخربه این درآمدم،باشم کنارخوان تو من ازهمه دررانده‌ام،من رانده ای درمانده‌ام یاخوانده یاناخوانده‌ام،اکنون منم مهمان تو پای من ازره خسته شدبال وپرم بشکسته شد هردربه رویم بسته شدجزدرگه احسان تو گفتم منم درمی‌زنم،گفتی به توسرمی‌زنم من هم مکررمی‌زنم،کوعهدوکوپیمان تو؟ سوی توروی آورده‌ام،ای خم سبوآورده‌ام من آبروآورده‌ام،کو لطف بی‌پایان تو؟ حال من گوشه‌نشین،با گوشه ی چشمی ببین جزسایه ی پرمهرتان،جایی ندارم جان تو من خدمتی ننموده‌ام،دانم بسی آلوده‌ام امابه عمری بوده‌ام،چون خاردربستان تو 🔸شاعر: .
علیه‌السلام 🔹یا جوادالائمه ادرکنی🔹 گر چه از غم، شکسته بالِ من است اشک من شاهد ملالِ من است همه‌شب این زبان حالِ من است یا جوادالائمه ادرکنی! حالِ ابر بهار دارم من دیده‌ای اشک‌بار دارم من «از جهان با تو کار دارم من» یا جوادالائمه ادرکنی! من که مهر تو را خریدارم هم دل‌آزرده، هم گرفتارم «گره افتاده است در کارم» یا جوادالائمه ادرکنی! شد گواهِ شکسته‌بالی من چشم پُر اشک و دستِ خالی من نظری کن به خسته‌حالی من یا جوادالائمه ادرکنی! درد ما را نگفته، می‌دانی نامه را نانوشته می‌خوانی منم و این دو چشم بارانی یا جوادالائمه ادرکنی! ای کرم عبدِ خانه‌زادِ شما رحمت و جود در نهاد شما نَبضِ من می‌زَند به یاد شما یا جوادالائمه ادرکنی! خواهم از بَندِ غم نجات از تو التماس از من التفات از تو تا به دستم رسد برات از تو یا جوادالائمه ادرکنی! 📝
امام حسین ع
#روضه_حضرت_زینب #مهدی_سماواتی پدر و مادرم به فدای تو ، اُم المصائب ، چهار ساله بود ، دنبال جنازه
. مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم ره‌آوردم بُوَد اشکی که دامن‌دامن آوردم مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم نیارد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم مدینه! یک گلستان گل اگر در کربلا بردم ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم اگر موی سیاهم شد سپید از غصّه، می‌دانی که مظلومیّت خود را، گواهی روشن آوردم اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست! خرسندم که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم مدینه! این اسارت‌ها نشد سدّ رَهم، بنْگر چها با خطبه‌های خود به روز دشمن آوردم مدینه! گر اثر از زخمِ زنجیر ستم خواهی امام عاشقان را طوقِ گل بر گردن آوردم مدینه! از بنی‌هاشم نگردد با‌خبر یک تن که من از کوفه، پیغام سَرِ دور از تن آوردم مدینه! یوسف آل علی را بردم و با خود اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom .
. مجتبی علیه‌السلام علیه‌السلام آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی‌نفسان، چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است تا که برچیده شد از روی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله، دل‌تنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت میزبان غم او عیسی مریم شده است از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس شب، پی کشتن خورشید مصمم شده است تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما سایهٔ مهر تو، کی از سرِ ما کم شده است؟ گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است.. 📝 ✍ 🕋 .
علیه‌السلام 🔹مسافر🔹 مدینه! بی تو شب من سحر نمی‌گردد شب فراق، از این تیره‌تر نمی‌گردد مدینه! شب همه شب با ستاره‌های صبور بگو که شام غریبان سحر نمی‌گردد مدینه! از همۀ نخل‌های تشنه بپرس مگر کسی که سفر رفت برنمی‌گردد؟ مدینه! سکه به نامم زدند و نیست شبی که دست و دامنم از اشک، تر نمی‌گردد مدینه! سینۀ من تنگ شد در این غربت چرا مدار فلک تندتر نمی‌گردد؟ مدینه! گوشۀ غربت چه عالمی دارد کسی ز راز دلم باخبر نمی‌گردد مدینه! در عَجَبم من، که خوشۀ انگور چرا ز آه دلم شعله‌ور نمی‌گردد؟ مدینه! چشم مرا انتظار کرد سپید چه شد که یوسف من جلوه‌گر نمی‌گردد مدینه حاصل عمرم اگر نمی‌آید حدیث عمر، چرا مختصر نمی‌گردد؟ مدینه! بی گلِ روی «جواد»، دست و دلم رضا به بستن بار سفر نمی‌گردد مدینه! کاش برادر امیدواری داشت که خواهر از پی او دربه‌در نمی‌گردد مدینه! کاش به این آرزو دلم خوش بود: که بعدِ من پسرم خون‌جگر نمی‌گردد مدینه! مردم نوغان گریستند ولی کسی چو مادر من نوحه‌گر نمی‌گردد مدینه! پشت سر من گلاب اشک بریز مسافر تو به این شهر برنمی‌گردد 📝 ایام ...................... . (حرکت کاروان از شهر ) خداحافظ ای وادی بد مرام خداحافظ ای مردم شهر شام خداحافظی از سر شِکوه است همین اشک سرخ بصر شِکوه است گشودی تو دروازه کینه را شکستی دل زخم آئینه را مگر یادمان میرود چنگتان سر کاروان ، بارش سنگتان مگر یادمان میرود هروله و اهلا" و سهلا"ی بر حرمله شما سفره طعنه را چیده اید شما گریه دیدید و خنده اید شما رقص و مستی شده رزمتان به ماتم مبدل شود بزمتان مگر یادمان میرود شامیان امیر ستم خوی و یک خیزران لب قاری آسمان چوب خورد شما گفته اید مرحبا خوب خورد سرا پرده گی های حجب و عفاف سرایی نداشتند حد کفاف سه ساله رقیه گناهی نداشت به جز یک خرابه پناهی نداشت تو با این همه ظلم و جور و جفا به حال دل خسته ام کن وفا  سپردم امانت نگهداریش  مبادا دوباره بیازاریش جراحات و پا و تن او بس است شهید سحر بوده و بی کس است محسن غلامحسینی✍   .
. صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹اذن ورود🔹 تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن به نزد او ببر با خود، سلام از من درود از من که این مهمان ناخوانده، گرفت اذن ورود از من.. حضور او بُوَد آری، کلید قفل در بسته به هر جا می‌گذارد، پا شود بارِ سفر بسته ولی می‌داند این مهمان، که اینجا خانۀ وحی است که دور شمع این محفل، پُر از پروانۀ وحی است نشسته بر لب زهرا، دعای عافیت‌سوزی: خدایا حرمت این در، مبادا بشکند روزی مدینه در خیال خود، غم ما را تجسم کن میان گریۀ حسرت، تو با زهرا تبسم کن :: مدینه! بعد پیغمبر، چه محزون و غم‌انگیزی بهارت در سفر رفت و تو مهمان‌دار پاییزی مدینه بعد پیغمبر، ندیدی روز خوش دیگر امان از بی‌وفایی‌ها، امان از چرخ بازیگر.. مدینه بعد پیغمبر، مصیبت سر به هر سو زد خودم دیدم که گلزارش، میان شعله می‌سوزد.. مدینه بعد پیغمبر، تو با زهرا مدارا کن علی مظلوم و تنها شد، گره از کار او وا کن مدینه بعد پیغمبر، در این گلشن چه دیدی تو؟ صدای قلب زهرا را، ز پشت در شنیدی تو 📝 آقا .