✅ {سوز عشق} ✅
🗒دو فیش روشمند منبری
📋🔉یک فیش معمولی
📖🔊و یک فیش سبک دار
@emame_setayesh
شب11.docx
15.2K
💫سوز عشق💫
✅روضه شب شام غریبان
🔆فیش شماره یک
🌐@emame_setayesh
بسم الله الرحمن الرحیم
💫فیش دوم: شام غریبان💫
از دل بی شكیب می خوانم
مثل ابن شبیب می خوانم
بس كه مضطر شده دل زارم
ذكر اَمَّن یجیب می خوانم
سر نهادم به دامن خیمه
از حسین غریب می خوانم
(از غروب امروز شروع کار حضرت زینب سلام الله علیها بود)
از غریبی كه در دل گودال
شده شیب الخضیب می خوانم
امشب امام زمان عزادار است برای مصائب عمه اش گریه می کند ، برای دست های بریده عمو جانش عباس علیه السلام گریه می کند .آقا سرت سلامت ، آی دلهای کربلایی امشب با زینب سلام الله علیها و امام سجاد علیهالسلام برای غریبی حسین علیه السلام گریه کنید . قربان دل شکسته زینب سلام الله علیها ، پرستار بچه های حسین علیه السلام ، بچه ها را آرام می کند یکی سراغ بابا را از عمه می گیرد (عمه جان بابا ) یکی سراغ عمو را
از عمه می گیرد ، عمه جان عمو جانمان عباس چه شد ؟ یکی سراغ علی اکبر علیه السّلام می گیرد ، یکی سراغ قاسم علیه السلام را می گیرد ، خانم رباب هی صدا می زند : علی اصغرم کجایی ، قربان لبهای تشنه ات برم علی جان ، قربان قنداقه پر خونت برم پسرم ، من از شما عزاداران سئوال می کنم مگر رسم نیست داغدیده را تسلیت بگویند ؟
اما کربلا عوض تسلیت زینب سلام الله علیها را تازیانه زدند ، سکینه را تازیانه زدند ، خیمه ها را غارت کردند ، گوشواره از گوش بچه ها بیرون آوردند . بچه ها به بیابان ها فرار کردند .
یک به یک بچه ها رو شمرد دید دو تا از بچه ها کم هستند .. اومدن تو این بیابون یه وقت دیدن این دو تا بچه دست به گردنِ هم انداختن زیرِ دستُ پای اسب ها جون دادن .. یه بچه رو زینب رو دست گرفت ، یه بچه رو ام کلثوم ..*
از این بچه هایی که دامنشون آتیش گرفته بود،میگه: دیدم یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته،پای برهنه رو خارها داره میدوه،دشمن میگه دلم براش سوخت،گفتم: برم دامنش رو خاموش کنم...همچین که نزدیکش شدم دیدم دستش رو روی سرش گذاشت...گفت: ای مرد! بخدا من بابا ندارم،من یتیم شدم..گفتم کاریت ندارم،اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم...میگه:تا آتیشش رو خاموش کردم...دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه روش نمیشه...از چهره اش خوندم گفتم چی میخوای بگو؟گفت: یه مقدار آب داری به من بدی..میگه: رفتم یه مقدار آب آوردم به دستش دادم دیدم نمیخوره...گفتم:مگه آب نمیخواستی،چرا نمی خوری؟گفت: به من بگو راه علقمه از کجاست؟ میخوام برم به عموم بگم:دیگه خجالت نکشه...
امشب تا صبح زینب خواب نداره هی از بچه ها مراقبت می کنه اما سخت تر از همه جا فکر جدایی از حسینشه، زبان حال بگم:
الهی خواهرت زینب بمیرد
نماند بعد تو ماتم بگیرد
اگر کشتند چرا آبت ندادند
ترا ز آن درّ نایابت ندادند .
حسین........
@emame_setayesh
*✍🏻 ماجرای خواب مرحوم آیت الله میرزا مهدی هستهای اصفهانی :*
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا مجدّداً پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً در جواب همانرا فرمودند، فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
🍁امّا اینکه تو میپرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهانپزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هستهای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت...
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد...
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد.
🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید.
🍁 گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست...؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.
@emame_setayesh
عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقهای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود.
حضرت فرموده بودند:
هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
*اللهم عجل لولیک الفرج*
🏴🏴🏴
@emame_setayesh
#هدیه دستمال اشک
هر ماه بعد از هر جلسه چندتا دستمال مشکی می گرفتم و به جونای خوب هیئت هدیه می دادم
و بعد داستان دستمال اشک امام رو بیان می کردم
می دونستید امام خمینی ره دوتا دستمال داشت
یکی برای اشک و دیگری برای بینی
این سیره علما بود که دستمال مخصوصی برای اشک داشتند
@emame_setayesh
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
#همدلی
✍در ادامه درس الفبای عشق ، و اوائل #همدلی، بر خود لازم دیدیم تذکری در مورد ادامه مسیر همدلی، داشته باشیم.
(👇👇🔆🔆👇👇)
✅این کانال ابتدای مسیر آشنایی بوده و در صدد این هدف عظیم می باشد که محصولات شما امامان بزرگوار را دریافت کرده و در معرض باقی امامان قرار بدهد. اگر امامی محصول خاص یا صوت و یا فیلم از اجرای روضه، مقتل خوانی خود دارد برای ما ارسال کند تا تمام امامان از آن محصول بهرمند گردند.
چه در این کانال نوپا و چه در کانال های دیگر امامان محل و...
لذا منتظر ارسال آثار شما عزیزان نیز هستیم.
💫از فردا محتویات کانال امام محله ستایشگر در قالب
✅۱_#کلام امام ستایشگر( برگرفته از کلام بزرگان در مورد روضه و روضه خوانی و شرایط روضه و مستند از امام ستایشگر)
✅۲_#سوز عشق (روضه آماده )
✅۳_ #در کوبه ( مجموعه سینه زنی های مناسب برای امام ستایشگر در قالب سینه زنی های قدیمی و زمزمه های جدید و قدیم)
✅۴_ #خاطره دوست ( حکایات و کرامات مناسب با شخصیت هر روز)
✅۵. #در گذر تاریخ ( تقویم تاریخ حرکت ابی عبدالله)
✅۶. حکاکی اشک. (برشها و نکاتی از مقاتل مناسب با روزهای محرم.)
🔆و هدف ما همدلی و همراهی در این کانال است لذا سعی بر استفاده از ابزار #اختصار داریم.
🙏#خادمین تان در امام محله ستایشگر را نیز از دعای خیرتان بی بهره نگذارید
📆 #انشاءالله اربعین کربلا #
@emame_setayesh
💫کلام امام ستایشگر
8⃣ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ(رحمة الله
عليه):
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام
ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ، «این کتیبه های سیاه که
بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری
نصب کرده اند، ما را #شفاعت می کنند».
✅ کسی چه می داند، شاید سوره (یاسین)
همان یا حسین( علیه السلام) است که بی سر
شده است.
@emame_setayesh
🔆سوز عشق
فیش اول روضه اسارت اهل بیت علیهم السلام.
حاج مهدی سماواتی
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
مائیم و طفلانی بهم زنجیر کرده
داغ اسیری هر دومان را پیر کرده
* یا صاحب الزمان ایام اسارت آل الهِ *
ما مانده ایم و کاروانی دل شکسته
جمع یتیمانی که دشمن پای بسته
در گوشه ای تیر سه شعبه اوفتاده
نیزه شکسته روی جسمی ایستاده
اینک سپاه ما علمداری ندارد
جز زینب و سجاد یک یاری ندارد
ارباب مقاتل نوشتن عمر سعد ملعون صبح روز یازدهم محرم دستور داد کاروان اسرا رو از کنار بدنهای شهدا عبور بدن – یا صاحب الزمان آجرک اله فی مصیبت جدک الحسین – چه گذشت به خاندان رسول خدا – الهی بمیرم وقتی نازنین بدن برادر پیدا کرد – گاهی صدا میزد أانت اخی ، انت ابن والدتی – گاهی صدا میزد برادرم - یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثّری – یابن الحسن – اومدن با کعب نی و تازیانه – این خواهر تسلی دادن میخواد از برادر جدا بشه – علی القاعده باید صورت برادرو ببوسه – سر بالای نیزست .
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
یا امام زمان منو ببخشید ، سادات مجلس - اینجا بدن بی سر برادر و دید
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست
دم دروازه ی کوفه گرم خطبه خواندن بود – یه صدای آشنایی به گوشش رسید – سر از محمل بیرون آورد – دید سر برادر بالای نیزه قرآن میخوانه – برادرم خیال نمیکردم یه روزی برسه تو این شهر من خطبه بخوانم ، سر تو بالای نیزه قرآن بخوانه ( حسین جانم )
صدا بزن
حسین حسین آرام جانم
حسین حسین روح و روانم
حسین حسین داروی دردم
حسین حسین دورت بگردم
--------------------------
نور خداست جلوه ی نورانی حسین
بوسیده است نبی مهِ پیشانی حسین
باشد حسین چراغ هدایت برای ما
روشن نموده است ره روحانی حسین.
( بانک مطالب مداحی، رضا نائبیان)
@emame_setayesh
111.9K
💫در کوبه
دلم گرفته امشب جانم رسیده بر لب
این دل غم گرفته افتاده یاد زینب
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
ای مادرمصائب هردم به شوروشینم
با اشک وناله وآه یاد تو و حسینم
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
بمیرم از برایت در کربلا چه دیدی
تو در وداع آخر رنج و محن کشیدی
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
غلطان بخون شناور دیدی تو اکبرش را
دردست شه بریده حنجر اصغرش را
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
بودی ز روز اول تمام هست عباس
دیدی کنار علقم بریده دست عباس
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
دیدی که شمرملعون خنجر زکین کشیده
سر برادرت را از پشت سر بریده
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
کس همچوتوندیده جسم بخون تپیده
غلطان بخون برادر برنی سر بریده
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
امان زمردم شام خون شددلت زدشنام
دشمن ز راه کینه سنگ میزد از لب بام
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
دیدی کنار سجاد در کنج یک خرابه
رقیه شد چوزهرا غسل و کفن شبانه
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
رفتی ز دار دنیا راحت شدی ز غمها
از این جهان فانی رفتی بسوی زهرا
منم گدای زینب
جانم فدای زینب
شاعر: رضا یعقوبیان
@emame_setayesh
👆👆در صورت نبود مداح، امام روضه خوان می تواند بعد از روضه های خانگی از این سبک های قدیمی و سنگین برای سینه زنی استفاده کند.👆👆
💫#در گذر تاریخ سال ۶۱هجری
1⃣1⃣۱۱محرم
♦️۱. حرکت کاروان اسرا از کربلا
♦️۲. تشکیل مجلس ابن زیاد
♦️۳. حرکت اهل بیت امام حسین «علیه السلام » به سوی کوفه.
2⃣1⃣۱۲محرم
♦️۱. دفن شهدای کربلا
♦️۲.ورود اهل بیت «علیهم السلام » به کوفه
♦️۳. شهادت امام سجاد علیه السلام بنابر نقلی.
3⃣1⃣۱۳محرم
♦️۱.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد
♦️۲.اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه
♦️۳.خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام
♦️۴. شهادت عبدالله بن عقیل
5⃣1⃣۱۵محرم
♦️۱. فرستادن سرهای مطهر شهدای کربلا به سوی شام
9⃣1⃣۱۹محرم
♦️۱. حرکت کاروان به سوی شام
0⃣2⃣۲۰ محرم
♦️۱. دفن بدن جون ( خدمتکار امام حسین علیه السلام) در کربلا
@emame_setayesh
9⃣1⃣۱۹محرم حرکت کاروان اهل بیت سیدالشهدا (علیه السلام) به سوی شام
در این روز اهل بیت سیدالشهدا (علیه السلام) را از کوفه به سوی شام حرکت دادند. زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین(علیه السلام) که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند.(1)
منبع:
1- ابصارالعین فی انصار الحسین (علیه السلام): ص 133
@emame_setayesh
💫به مناسبت دفن گل خوشبوی کربلا🌺
امام حسین (علیه السلام) در کناره میدان نبرد ایستاده بود. جون بن خوی، غلام حضرت جلو رفت و گفت: «مولای من، اذن میدان می دهی؟» امام مهربانانه فرمودند: «ای جون، خدا پاداش خیرت دهد! تو با آمدی، رنج سفر را پذیرفتی. در حق ما خاندان نیکی کردی؛ اما اکنون رخصت بازگشت می دهم. برگرد . اینجا زخم است و مرگ. مبادا آسیب ببینی!» چون در خود شکست. سر بر پای امام نهاد و ملتمسانه گفت : « مولای من، عزیز پیامبر، در شادی ها و فراخی ها با شما بودم و اکنون در سختی ها تنهایتان بگذارم! هرگز، می دانم سیاهی پیر و بی نسبم. می دانم بوی تنم خوش نیست؛ اما بگذارید خون سیاه من با خون پاک شما در آمیزد.»
سید الشهدا (علیه السلام) لبخندی زدند و اجازه میدان فرمودند.
هنگامی که جون در نبرد با دشمن بر زمین افتاد. امام سر او را بر زانوی خود گذاشتند و فرمودند: «خدایا رویش را سفید و بویش را دلاویز فرما و با نیکان محشورش گردان و میان او و آل محمد، آشنایی و همنشینی برقرار کن!»
ده روز بعد از عاشورا، بنی اسد در عبور دوباره از کنار مدفن شهیدان، بویی خوش و غریب حس می کردند. این رایحه خوش پیکر جون بود.
کتاب : محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص719 تا 721
@emame_setayesh
🌐🌐یه هدیه قشنگ امروز از آقاجان علی بن موسی الرضا علیه السلام.
📑مجموعه پوستر های یاران عاشورایی رو می تونید از آدرس زیر دانلود کنید.
✅واقعا به درد می خوره
📰اگه دوست دارید تو مسجدتون نمایشگاه بزنید
اینها رو دانلود کنید.
🎞شاید هم خواستید تو کانال مسجد یا محله یا کانالهای مذهبیتون اصحاب امام حسین علیه السلام رو معرفی کنید.
🔍برید تو سایت و با کیفیت دانلود کنید.
https://haram.razavi.ir/post/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C
@emame_setayesh
#به یاد جون
قسمت اول:
شهادت جون غلام سیدالشهدا (ع) و دعای حضرت بر وی
منبع: مثير الأحزان، ابن نما حلی، ص: 67
وَ كَانَ أَصْحَابُ الْحُسَيْنِ يَتَسَابَقُونَ إِلَى الْقِتَالِ بَيْنَ يَدَيْه..
ترجمه: یاران امام حسین علیه السلام برای نبرد پیش روی او بر یکدیگر سبقت می جستند...
منبع: مسند احمد بن حنبل، ج5 ص 454
(بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز این روایت را نقل کرده اند. مانند: طبرانی در معجم الکبیر، ابن اثیر جزری در اسد الغابة، ابن کثیر در البدایة و النهایة، ابن حجر در الاصابه، ابن عبد ربه اندلسی در الاستیعاب ، ، بیهقی در دلائل النبوة و....)
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ رَأَيْتُ النَّبِيَّ فِيمَا يَرَى النَّائِمُ ذَاتَ يَوْمٍ نِصْفَ النَّهَارِ أَشْعَثَ أَغْبَرَ بِيَدِهِ قَارُورَةٌ فِيهَا دَمٌ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ قَالَ هَذَا دَمُ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ لَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُهُ مُنْذُ الْيَوْمِ فَأُحْصِي بِذَلِكَ الْوَقْتِ فَوَجَدْتُهُ قُتِلَ ذَلِكَ الْيَوْم...
ترجمه: ابن عباس گويد: من حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم در حالى كه غبار آلود بود و در دستش شيشه اى پر از خون داشت، عرض كردم: پدر و مادرم فدايت گردد اين شيشه چيست؟ فرمودند: اين خون حسين و ياران اوست كه از زمين جمع كردهام، من آن روز را در نظر گرفتم درست همان روز بود كه سيد الشهداء عليه السّلام به شهادت رسيده بودند.
@emame_setayesh
قسمت دوم:
روضه جون مولی ابی ذر غلام امام حسین (علیه السلام):
شیخ طوسی در رجال خویش راجع به جون نوشته:
رجال شیخ طوسی، ص 99
و کانَ عبداً اسوداً مِن اصحابِ الامام الحسین
ترجمه: وی برده سیاهی بود از اصحاب امام حسین علیه السلام.
منبع: لهوف، سید بن طاووس، ص: 108
ثُمَّ بَرَزَ جُونٌ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ وَ كَانَ عَبْداً أَسْوَدَ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي الشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ فَتَطِيبَ رِيحِي- وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ ثُمَّ قَاتَلَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ حَتَّى قُتِلَ.
ترجمه: سپس جون كه غلام آزاد شده ابوذر بود و غلام سياه چهرهاى بود برای جنگ بيرون آمد. امام حسین علیه السلام به او فرمود: تو اینک آزادی. راه خويش را بگير و از اين سرزمين برو؛ تو براى آسايش و راحتى و تأمين زندگى و امنيّت، همراهى ما را برگزيدهاى، خود را در راه ما به سختی نینداز. جون پاسخ داد: من در روز خوشى كاسه ليس شما خاندان باشم و در روز سختى دست از يارى شما بردارم؟ بخدا قسم من خود می دانم كه بدبو و پست فطرت و سياه چهرهام! اجازه دهيد تا بوى بهشت و نسيم دل انگيز آن بر من وزيدن كند تا هم پيكرم عطرآگين گردد و هم چهره تيرهام به سفيدى گرايد. نه به خدا دست از شما خاندان بر ندارم تا اين خون سياه من با خونهاى شما آميخته گردد سپس جنگ كرد تا شهيد شد. رضوان اللَّه عليه.
منبع: بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج45، ص 23
فوقف عليه الحسين علیه السلام و قال اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. وَ رُوِيَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يَحْضُرُونَ الْمَعْرَكَةَ وَ يَدْفِنُونَ الْقَتْلَى- فَوَجَدُوا جَوْناً بَعْدَ عَشْرَةِ أَيَّامٍ- يَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْكِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
ترجمه: امام حسين عليه السلام به بالين او آمد و فرمود: بار خدايا! صورت وى را سفيد و بوى او را نيكو گردان و او را با ابرار محشور بفرما و بين او و محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليهم اجمعين شناسائى و آشنایی برقرار بفرما! امام محمّد باقر علیه السلام از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: هنگامى كه گروهى در ميدان جنگ آمدند تا اجساد شهيدان آل محمّد را دفن نمايند جسد اين غلام يعنى جون را بعد از ده روز در حالى يافتند كه بوى مشك از آن مي وزيد.
@emame_setayesh
*20 محرّم دفن بدن جُون در کربلا*
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جُوْن، غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند، در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطّر بود و سپس او را دفن کردند. (1)
جُون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید.
هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکّه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند :
در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت :
ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم ؟
جون با خود فکر کرد :
من کجا و این خاندان کجا ؟!
لذا عرضه داشت :
آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا ابا عبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.
@emame_setayesh