#شب_پنجم_ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
❇️ آغاز جلسه
السلامُ علیک یا ابا محمد
یا حسن بن علی
أیُها المجتبی، یابن رسول الله
یا حجة الله علی خلقه
یا سیدنا و مولانا
انا توجَّهنا واستشفعنا وتوسّلنا بکَ الی الله
و قدَّمناکَ بینَ یَدیْ حاجاتِنا
یا وجیهاً عندالله
اِشفَع لَنا عِندالله
✳️ شب پنجم ماه مبارک رمضانه. اجازه بدید امشب بریم درِ خونه امام مجتبی. عبدالله یتیم ١١ ساله ی امام حسن مجتباست. حادثه ی کربلا ١٠ سال بعداز شهادت امام مجتبا بود. یعنی وقتی پدرش شهید میشد ١ ساله بود این یتیم.
از ١ سالگی تو دامن اباعبدالله بزرگ شد. محبت و صمیمیتش، محبت پدر و فرزندی بود با امام حسین. ١١ ساله بود اما کاری کرد که تو تاریخ اسمش موندگار شد.
عمو ببین به چه حالی رسیدهام اینجا
زخیمهگاه به سویت دویدهام اینجا
تمام عمر کم من نثار یک نفست
نفس نفس زدهام تا رسیدهام اینجا
اگرچه کودکم اما معین تو هستم
نوای بی کسیات را شنیدهام اینجا
غریبی تو به آتش کشیده جان مرا
اگرکه آه ز سینه کشیدهام اینجا
چه قابلیست که افتد به پای تو دستم
که دل به راه تو از جان بریدهام اینجا
برای دیدن بابا دلم بسی تنگ است
به خواب وصل، پدر را چو دیدهام اینجا
زتیر حرمله پرپر زدم، ولی شادم
که روی دامن تو آرمیدهام اینجا
✳️ امام حسین خیلی به بی بی زینب کبرا سفارش کرد که یه وقت نذاری این بچه از خیمه بیرون بیاد. ١٠ ساله امانته دست منه. دلم نمیخواد آسیبی بهش برسه. برادرش قاسمم به زور فرستادم. این یکی دیگه نباید طوریش بشه. خیلی سفارش کرد.
اما وقتی ناله عمو رو شنید نتونست طاقت بیاره. عبدالله به این مقام رسیده بود. میدونست عالم باید پیشمرگ امام بشه. حتما با خودش گفت من زنده بمونم عموم کشته بشه؟ هیهات
به سنش نگاه نکنید. عالم امام شناس بوده.
میدونه گودال یعنی خون و خونریزی. میدونه اینایی که اینجا جمع شدند رحمی ندارند.
خب دیده بود با علی اکبر چه کردند. دیده بود با برادرش قاسم چه کردند. دیده بود علی اصغر به خیمه برنگشت. دیده بود عمو رفت علقمه و برنگشت.
فِرقَةٌ بالسُّیوف همه جمع شدن عمو رو بکشند. روضه عبدالله یعنی روضه گودال. آخه دقیقا همون لحظاتی که داشتن ابی عبدالله رو میزدن عبدالله کشته شد.
پابرهنه از خیمه ها دوید، چقدر زینب کبری تلاش کرد جلوشو بگیره. حتی نوشتند ابی عبدالله میدید این بچه رو. معلومه از بالای تَل داره میاد. ابی عبدالله از تو گودال صدا زد:خواهرم زینب! "إحبسی" یعنی این بچه رو نگه دار. نذار بیاد. دستاشو از دست عمه رها کرد. دوید سمت گودال. حالا تو گودال چه خبره که عبدالله داره میاد. طاقت داری بشنوی؟ بسم الله
السلامُ علیک یا اباعبدالله
وقتی از رو مرکب با صورت زمین خورد، فَسَقَطَ الحسین من فَرَسِه علی خَدِّ الایمن. هنوز رو زمین نیفتاده بود که
فَحَملوا علیه من کلِّ جانب
از چهار طرف محاصرش کردند.
فِرقَةٌ بالسّیوف
فِرقَةٌ بالرِّماء
شمشیردارا اومدن
تیراندازا اومدن
فرقَةٌ بالحجارة
سنگاندازا اومدن.
همه داشتن میزدن
تو چنین زمانی که ابی عبدالله زیر شمشیر و نیزه و تیر و سنگ قرار گرفت، شروع کرد استغاثه کردن. صدای عمو رسید به گوش این یتیم ١١ ساله. خودش را از عمه جدا کرد.
لشکریان خیره سر چند نفر به یک نفر؟ فاطمه گشته خون جگر ، چند نفر به یک نفر؟
✳️ رسید کنار گودال دید یک ظالمی با شمشیر میخواد عمو رو بزنه دستشو جلو آورد
بی معطلی دست یتیم امام حسن از بدن جدا شد. دیگه نتونست طاقت بیاره. افتاد رو سینه ی عمو.
یا صاحب الزمان!
یا فَرَجَ الله!
دیدن این بچه مزاحم کارشون شده. نمیتونن خوب حسینو بزنن. دستشون به ابی عبدالله نمیرسه. حرمله رسید،
با تیر به گلوش زد. رو سینه اباعبدالله ذبح د. یعنی هنوز زنده بود. عمو هم زنده بود. جلو چشمای عمو پرپرش کردند.
همه صدا بزنید یا حسین
✅پایان جلسه