eitaa logo
امام رئوف (ع)
316 دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
107 فایل
اطلاع رسانی ومعرفی برنامه های کانون تخصصی قرآن وعترت خدمت رضوی به این شرح می باشد.۱.قرآن وتفسیر۲.حدیث۳.صحیفه سجادیه۴.نهج البلاغه۵.تدبردر قرآن۶.چهارشنبه امام رضایی۷.و.. ارتباط با ادمین @Esf456..........................‌.‌‌‌..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.................
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و ششم ❇️ انتخاب اجباری ابوموسی اشعری 🔸من به حکمیت ابوموسی راضی نیستم! [ قاریان قرآن از اهل عراق و اهل شام در میان دو صف لشکریان قرار گرفتند و به قرائت قرآن و بحث در آیات آن پرداختند و همگی خود را به حکم قرآن ملتزم دانستند. اهل شام گفتند: ما عمرو‌بن‌عاص را برای نمایندگی خود در این حکمیت انتخاب کردیم. اشعث و آن دسته از قاریان قرآن که بعدها خوارج شدند، گفتند: ما هم ابوموسی اشعری را به نمایندگی خود در حکمیت انتخاب برگزیدیم! من به آنان گفتم: ] 🔻من به حٓکمیت ابوموسی راضی نیستم و مصلحت نمی‌دانم که چنین مسئولیتی بر عهدهٔ وی گذاشته شود! [ اشعث و چند تن دیگر به همراه قاریان قرآن اصرار ورزیدند که ما به غیر او رضایت نمی‌دهیم؛ زیرا قبل از اینکه در این مصیبت‌ها واقع شویم، او ما را برحذر داشته بود! به آنان پاسخ دادم: ] 🔻من به این انتخاب راضی نیستم. ابوموسی کسی است که از من جدا شده بود و مردم را از همراهی با من باز می‌داشت. او حتی مدتی گریخت تا اینکه من پس از چند ماه به او امان دادم! ولی ابن‌عباس را برای این کار شایسته می‌دانم. [ پاسخ آنها شگفت آور بود! گفتند: به خدا سوگند، ما بین تو و ابن‌عباس فرقی نمی‌بینیم ما به دنبال مردی هستیم که نظرش به تو و معاویه یکسان باشد و به هیچ‌یک از شما دو نفر نزدیک‌تر از دیگری نباشد! به آنها پیشنهاد کردم: ] 🔻من مالک اشتر را برای این کار برمی‌گزینم. [ این بار نیز اشعث مخالفت کرد و گفت همین "اشتر" است که زمین را بر ما تنگ کرده و همه آتش‌ها از ناحیهٔ او افروخته شده است! چرا ما باید تحت امر اشتر باشیم؟ او فقط به‌دنبال این است که شمشیر برکشیم و بریکدیگر بتازیم تا خواست تو و او واقع شود! ] 🔸عبدالله‌بن عباس را برگزینید [ به سپاهیانم گفتم: ] 🔻معاویه برای این کار حتماً معتمدترین و موثق‌ترین فرد را انتخاب می‌کند و او کسی جز عمرو‌بن‌عاص نیست؛ زیرا معاویه به رأی او اطمینان کامل دارد. مصلحت نیست که در مقابل او که از قریش است، فرد دیگری غیر از قریش انتخاب شود. پس شما هم عبدالله‌بن‌عباس را برگزینید و وی را در مقابل عمرو‌بن‌عاص قرار دهید؛ زیرا توانایی عبدالله به قدری است که هر گرهی را عمرو ببندد، او از گشودنش درمانده نشود و گرهی نیست که عمرو بگشاید و عبدالله از بستنش عاجز بماند و هر امری که عمرو محکمش کند، عبدالله توان سست کردن آن را دارد و هرچه او تضعیف کند، عبدالله می‌تواند تقویتش کند. [ اشعث پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، تا برپایی قیامت در میان ما، دو تن از قبیله "مُضَر" داوری نخواهند کرد. اگر معاویه مردی از قبیله "مُضَر" را انتخاب کرده است، تو نیز مردی از اهل یمن را انتخاب کن! به او گفتم: ] 🔻 من نگرانم که فرد منتخب شما که اهل یمن است، فریب بخورد؛ زیرا عمرو فردی است که هرگاه به دنبال هوای نفس خویش باشد، هرگز خدا را در نظر نمی‌گیرد. [ اما اشعث پاسخ داد: به خدا سوگند، آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که نماینده ما اهل یمن باشد؛ حتی اگر حکمی که صادر می‌کند، در برخی مواقع ناخوشایند ما باشد؛ اما اگر هر دو مُضَری باشند و حکمشان نیز به نفع ما باشد، ما نمی‌پسندیم! از آنان پرسیدم: ] 🔻آیا از پذیرفتن کسی جز ابوموسی امتناع می‌ورزید؟ [ گفتند: آری، من نیز گفتم: ] 🔻پس هرچه خواهید انجام دهید. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۴۹۹ ۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۳ ۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶ ۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۴ ۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و هفتم 🔸در انتخاب داور مخالفت نکنید [ برای چندمین بار سپاهیان را نصیحت کردم و موقعیت حساس تصمیم‌گیری را برایشان توضیح دادم: ] 🔻در مورد خصوصیات اهل شام؛ که مردمی درشت خوی و پست و رذل و بردگانی فرومایه هستند و از گروه‌های مختلفی ترکیب یافته‌اند و باید با احکام و آداب آشنا شوند و دانش را فرا گیرند، توضیحاتی دادم. 🔻مجدداً عبدالله‌بن‌عباس را برای رودر‌رویی با عمرو‌بن‌عاص، به آنها پیشنهاد کردم و اینکه باید از فرصت ها خوب بهره ببرند و مرزهای دوردست کشور اسلامی را حفظ کنند. برای آنها یادآور شدم که ابوموسی در مقابل فریب‌کاری‌های عمرو، ناتوان و ضعیف است و از عهده این کار بر‌نمی‌آید و توان لازم را ندارد. ولی عبدالله‌بن‌عباس بر این کار تواناست. 🔻[ اما اشعث و یارانش نپذیرفتند و با نمایندگی مالک اشتر نیز مخالفت کردند! ] ❇️ نوشتن معاهده حکمیت 🔸تکرار تاریخ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برای من! [ هنگامی که متن معاهده نوشته می‌شد، نویسنده در ابتدای آن، نام مرا با عنوان امیرالمؤمنین نوشت و معاویه اعتراض کرد که اگر من او را امیرالمومنین می‌دانستم، با او نمی‌جنگیدم. به من مراجعه کردند و من گفتم عبارت امیرالمؤمنین را حذف کنید! احنف اصرار کرد که کلمه امیرالمؤمنین بماند، حتی اگر به جنگ جدیدی منجر شود؛ ولی اشعث به مخالفت با احنف برخاست. به آنها گفتم: ] 🔻لا اله الّا الله و الله اکبر. آنچه برای رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده است، برای من نیز تکرار می‌شود! 🔻به خدا سوگند، همین ماجرا به دست من در صلح "حُدَیبیه" اتفاق افتاد، آنگاه که با خط خود نوشتم: این پیمانی است که محمّد، رسول خدا، و سهیل‌بن‌عمرو بر اساس آن مصالحه می‌کنند. سهیل گفت: من با عهد‌نامه‌ای که در آن خود را رسول خدا نامیده‌ای موافقت نمی‌کنم؛ زیرا اگر تو را فرستاده خدا می‌دانستم، با تو نمی‌جنگیدم و اگر بپذیرم که تو پیامبر خدایی و در عین حال مانع از طواف تو به خانه خدا شوم، از ستمکاران خواهم بود. بنویس" محمّد‌بن‌عبد‌الله" تا من نیز موافقت کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند: " ای علی، من هم رسول خدایم و هم محمّد فرزند عبدالله هستم. اگر در این عهدنامه نوشته شود "محمّد فرزند عبدالله"، رسالت مرا مخدوش نمی‌سازد؛ پس بنویس: محمّد فرزند عبدالله." 🔻آن روز من در‌ این‌باره با مشرکان بحث و گفت‌وگو کردم و امروز نیز همانند آن روز برای فرزندان آنان می‌نویسم، مانند آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای پدران آنان نوشت. و این‌گونه تاریخ تکرار می‌شود. [ عمرو‌بن‌عاص از شنیدن این خاطره ناراحت شد و گفت: سبحان‌الله، تو با این تمثیل ما را به کافران تشبیه می‌کنی، حال آنکه ما از مؤمنان هستیم! به وی گفتم: ] 🔻ای پسر نابغه( "نابغه"، نام مادر عمرو است که به بدنامی شهره بود)، تو در کدام موقعیت، دوست کافران و بدخواه مسلمانان نبودی؟ تو شبیه مادرت هستی که تو را زاده است! [ عمرو برخاست و گفت: به خدا سوگند، از این پس هرگز در مجلسی با تو در یک جا نخواهم نشست. من نیز در پاسخش گفتم: ] 🔻به خدا سوگند، امیدوارم خداوند مجلس مرا از وجود تو و امثال تو تطهیر کند. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸ ۲. الفصول المهمة، ص۹۶ ۳. الامامة و السیاسة، ص۱۵۱ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۲۰ ۵. تاریخ طبری، ج۴ ص۳۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و هشتم 🔸مالک اشتر خلاف رأی من گام بر‌نمی‌دارد [ پس از نوشته‌شدن معاهده، مطرح شد که مالک اشتر به آنچه نوشته شده، راضی نیست و به ادامه جنگ معتقد است. گفتم: ] 🔻نه، چنین نیست. هنگامی که من راضی شدم، مالک اشتر نیز راضی می‌شود و اکنون من و شما همگی به این امر رضایت داده‌ایم و مصلحت نیست پس از رضایت، از پیمان خویش بازگردیم و بعد از آنکه اقرار به پذیرش کرده‌ایم، به دنبال تغییر و تبدیل در آن باشیم؛ مگر آنکه نافرمانی خداوند پیش آید و بر خلاف کتاب خداوند حکمی صادر شود. 🔻اما اینکه می‌گویند مالک اشتر فرمان مرا ترک می‌کند و بر خلاف من موضع می‌گیرد، چنین نیست. او فردی نیست که از فرمان من سرپیچی کند. من از بابت او نگرانی ندارم و آرزو می‌کنم ای کاش در میان شما دو تن همانند او بود! کاش در میان شما حتّی یک تن مانند او بود که مثل او درباره دشمن می‌اندیشید! اگر چنین بود، بار گران مسئولیت شما بر دوش من سبک می‌شد و به اصلاحِ کج‌روی‌های شما امیدوار می‌شدم! درباره این عهدنامه باید بگویم که برای حفظ منافع شما، آن را محکم و استوار کرده‌ایم و امیدوارم که راه را گم نکنید، ان‌شاء‌ الله رب‌العالمین. 🔸پیمان نخواهیم شکست [ سلیمان‌بن صُرَد با صورت مجروحش نزد من آمد. با دیدن وی گفتم: ] «فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند [ و به شهادت رسیدند ] و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند». به راستی که تو از این منتظران هستی و از جمله کسانی به شمار می‌روی که پیمان خویش را دگرگون نکرده‌اند. 🔻[ سلیمان گفت: یا امیرالمؤمنین، اگر یاورانی داشتم، هرگز این عهدنامه نوشته نمی‌شد. به خدا سوگند، به میان مردم رفتم و تلاش کردم آنان را به همان عهد اولیه بازگردانم؛ ولی بسیار اندک یافتم کسانی را که در آنها امیدی به خیر باشد. در این هنگام محرز‌بن‌جریش پرسید: ای امیرالمؤمنین، آیا راهی برای بازگشت از این عهدنامه وجود دارد؟ به خدا سوگند، می‌ترسم عاقبت این کار ذلّت و خواری باشد. به او پاسخ دادم: ] آیا پس از آنکه پیمان را پذیرفته‌ایم، آن را نقض کنیم؟ چنین کاری جایز نیست. 🔸آن‌کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت [ شنیدم که گروهی درباره من گفته‌اند: علی شجاع است، ولی از اسرار جنگ آگاهی ندارد! گفتم: ] 🔻خداوند پدرانشان را رحمت کند. آیا کسی آگاه‌تر و بابصیرت‌تر از من به جنگ وجود دارد؟ هنوز به بیست سالگی نرسیده بودم که وارد میدان نبرد شدم و اکنون از شصت سالگی گذشته‌ام. اما دریغ، آن کس که اطاعتش نکنند، رأیی نخواهد داشت. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۵۲۱ ۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶ ۳. الإرشاد، ج۱، ص۲۶۹ ۴. سوره احزاب، آیه ۲۳ ۵. المعیار و الموازنة، ص۱۸۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل‌ و‌ نهم 🔸شما درد من شده‌اید [ یکی از سپاهیان برخاست و سؤال کرد: ما را از حٓکمیت نهی کردی، سپس پذیرفتی. ما نفهمیدیم کدام یک از این دو کار درست بود. دستم را بر دست دیگرم زدم و گفتم: ] 🔻این است سزای کسی که بیعت با امام خود را ترک گوید و پیمان بشکند. به خدا سوگند، هنگامی که شما را به جنگ فراخواندم، خوشایندتان نبود؛ ولی خداوند خیر شما را در آن قرار داده بود. اگر استقامت ورزیده بودید، شما را راهنمایی می‌کردم و اگر به راه کج می‌رفتید، شما را به راه راست برمی‌گرداندم؛ اگر سر برمی‌تافتید، دوباره شما را برای مبارزه آماده می‌کردم. این روشی درست و نظری استوار بود. 🔻اما دریغ! با کدام نیرو و با اطمینان به چه کسی؟! شگفتا! می‌خواهم درد خود را توسط شما درمان کنم، حال آنکه شما خود، درد من شده‌اید! همانند کسی هستم که خار در پایش رفته‌ است و می‌خواهد با خار دیگری آن‌ را بیرون‌ کشد و می‌داند که خار در تن او بیشتر می‌شکند و بر جای می‌ماند. 🔻بارخدایا، پزشکانِ این درد بی‌درمان از معالجه خسته و درمانده شده‌اند و آنان که می‌خواهند با طناب از چاه ژرف آب بکشند، ملول و ناتوان گشته‌اند. 🔻کجایند آن مردمی که وقتی به اسلام دعوت شدند، پذیرفتند و قرآن را تلاوت کردند و آن‌ را نیکو‌ دریافتند؛ وقتی به‌سوی جهاد بسیج شدند، با شوق تمام به حرکت درآمدند و چونان شتری که مشتاقانه به‌سوی فرزندش می‌رود، شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند و فوج‌فوج و صف‌به‌صف اطراف زمین را احاطه کردند. برخی شهید شدند و برخی نجات یافتند. نه زنده‌ماندن زندگان را به یکدیگر مژده دادند و نه‌ مرگ شهیدان را تسلیت گفتند. از بس از خوف خدا گریسته بودند، دیدگانشان سفیدی گرفته‌ بود. شکم‌هایشان از روزه‌داری فراوان لاغر شده و به پشت چسبیده‌بود. لبهایشان از فراوانی دعا خشکیده‌ شده و رنگ‌های صورتشان از شب‌زنده‌داری زرد شده و بر چهره‌هایشان، غبار خشوع و فروتنی نشسته بود. آنان برادران من بودند که رفتند و بر ماست که تشنهٔ دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت‌ِحسرت به دندان بگزیم. 🔻همانا شیطان راه‌های خود را برای شما آسان جلوه می‌دهد، تا گره‌های محکم دین شما را یکی پس‌ از‌ دیگری بگسلد و به جای وحدت و هماهنگی، بر تفرقه و پراکندگی شما بیفزاید و فتنه و فساد برانگیزاند. از وسوسه‌ها و فریب‌کاری شیطان روی‌گردانید و نصیحت آن کس‌را که خیرخواه شماست، گوش کنید و به جان و دل بپذیرید. ❇️ توصیه های امام به داوران حٓکمیت 🔸اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد [ پس از نوشته‌شدن معاهدهٔ حٓکمیت و تعیین نمایندگان، به آن دو تذکر دادم: ] 🔻انتخاب شما برای این است که مطابق کتاب خدا حکم کنید و همه کتاب خدا در تایید من است؛ پس اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد و حق داوری ‌ندارید. 🔸طبق دستور قرآن داوری کن! [ به ابوموسی اشعری که به نمایندگی از طرف ما برای حٓکمیت می‌رفت، گفتم: ] 🔻ای ابوموسی، همان‌گونه که دستور قرآن است، داوری کن؛ هرچند مخالف میل من باشد. با کتاب خدا داوری کن و پا فراتر از آن مگذار. 🔸هیچ‌کس به اندازهٖ من به وحدت امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نمی‌اندیشد [ نامه‌ای نیز به ابوموسی اشعری نوشتم و تذکراتی به وی‌ دادم: ] 🔻همانا بسیاری از مردم تغییر کرده‌اند، از سعادت و رستگاری بی‌بهره مانده‌اند، به‌دنیا گرایش پیدا‌ کرده و از روی هوای نفس سخن گفته‌اند. من در کار این مردم شگفت‌زده ام. مردمی خودپسند گرد هم آمده‌اند! من‌ اکنون به درمان زخمی روی آورده‌ام که بیم آن دارم به صورت لخته خون درآید و درمان‌ناپذیر شود. 🔻بدان که در امت‌ اسلام، هیچ‌کس همانند من به وحدت امت محمد صلی الله علیه و آله و الفت و مهربانی آنان با یکدیگر، علاقه‌مند و حریص نیست. من در این کار به دنبال پاداش نیکو و سرانجام شایسته‌ام. 🔻من به پیمانی که بسته‌ام و تعهدی که پذیرفته‌ام، وفا‌خواهم کرد؛ هرچند تو دگرگون شده‌ باشی و همانند روزی که از من جدا شدی نباشی. همانا بدبخت کسی‌است که از عقل و تجربه‌ای که نصیب او شده‌است، محروم بماند. 🔻من نمی‌توانم سخن کسی را که باطل و نادرست می‌گوید، تحمل‌ کنم یا کاری را که خدا اصلاح کرده است، تباه‌ سازم. پس آنچه نمی‌دانی، رهاکن؛ زیرا مردم بد کردار با سخنان نادرست تو به‌سوی تو خواهند شتافت. والسلام. 📚منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبهٔ۱۲۱، ص۱۷۷ ۲. الإحتجاج، ج۱، ص۱۸۵ ۳. مروج‌الذهب، ج۲، ص۴۳۵ ۴. أنساب‌الأشراف، ج۲، ص۳۳۳ ۵. تاریخ‌ دمشق، ج۳، ص۲۲۲، رقم۱۲۲۵ ۶. المناقب، ج۲، ص۲۶۱ ۷. الطرائف، ج۲، ص۵۱۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاهم ❇️ خوارج؛ مولود حٓکمیت 🔸آیا بعد از رضایت‌دادن وعهدبستن و پیمان‌نوشتن برگردم؟ [ پس از اینکه شاهدان، معاهدهٔ حٓکمیت را امضا کرده و بر دو لشکر عرضه کردند، گروهی از سپاهیان من که بعدها به‌ خوارج مشهور شدند، پشیمان شدند و شعار «لا حکم‌ الا لله» سر دادند. آن‌ها معتقد بودند که حکم خدا دربارهٔ معاویه و اصحابش روشن است: یا باید کشته شده یا باید تسلیم ما شوند، و اگر حکمیت را پذیرفتیم، مرتکب خطا و گناه شده‌ایم. آن‌ها می‌گفتند: ما از گناهی که مرتکب شده‌ایم، توبه کردیم. از من نیز می‌خواستند که معاهدهٔ حکمیت را باطل اعلام کنم و‌ به دلیل پذیرش حٓکمیت توبه کنم که در غیر این‌صورت از من هم برائت می‌جویند! به‌آنان گفتم: ] 🔻وای بر شما! آیا بعد از رضایت‌دادن و عهدبستن و پیمان‌نوشتن، آن‌را بشکنم؟! مگر خداوند نمی‌فرماید: { وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ} (و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد خود وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم‌ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار‌داده‌اید. به‌یقین، خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه‌ است.) [ اما آنان بر موضع نادرست خویش اصرار ورزیدند و مرا به شرک متهم کردند و از من تبری جستند! ] 🔸حٓکمیت گناه نبود؛ بلکه ناتوانی در‌ فهم و ضعف‌ در‌ عمل‌ بود [ دوتن از بزرگان خوارج به‌نام‌های زرعة‌بن‌برج‌طائی و حرقوص‌بن‌زهیر‌سعدی به نزد من آمدند و گفتند: لا حکم الا لله. من نیز تأییدکردم که لا حکم‌ الا‌ لله. حرقوص‌ گفت: از خٓطای خود توبه و حٓکمیت را نقض‌ کن و برای جنگ با دشمن، با ما همراهی‌کن تا به‌ ملاقات خدا بشتابیم. به‌ آن‌ها گفتم: ] 🔻من همین را می‌خواستم و شما به مخالفت با من برخاستید و معصیت کردید. اکنون بین ما و آنان قراردادی نوشته‌ شده‌ است و شروطی را تعیین و پیمان‌هایی را با یکدیگر امضا کرده‌ایم. و سپس همان «آیه ۹۱ سوره نحل» را‌ قرائت‌ کردم. [ حرقوص‌ ادعا‌ کرد: این گناهی‌است که باید از آن توبه کنی! به‌او پاسخ‌دادم: ] 🔻پذیرش حٓکمیت گناه‌ نبود؛ بلکه ناتوانی در فکر و فهم‌ و ضعف‌ در رفتار و عمل‌‌ شما بود و شما‌ خود می‌دانید که من در آن اوضاع به‌ شما تذکر دادم و شما را از پذیرفتن حٓکمیت برحذر داشتم. [ زرعة ادامهٔ سخن‌ را در دست‌ گرفت و گفت: اعلام می‌کنم‌ ای علی، به‌ خدا سوگند، اگر حکم‌ داوران را در‌حٓکمیت انکار نکنی، با تو خواهم‌ جنگید و با این‌ کار به دنبال کسب‌ رضای الهی خواهم‌بود! به‌ او گفتم: ] 🔻وای بر تو! چقدر بدبخت و تیره‌بخت شده‌ای! گویا تو را می‌بینم که کشته‌ شده‌ای و باد بر جنازه‌ات می‌وزد! [ او گفت: دوست دارم که چنین‌ باشد! به‌وی گفتم: ] 🔻اگر در مسیر حق کشته‌ شوی، این‌ چنین‌ مرگی فضیلت‌ است و ارزش ازدست‌دادن دنیا را دارد؛ اما اکنون شیطان شما را گمراه ساخته‌ است. از خداوند بزرگ بترسید و تقوای الهی پیشه‌ کنید. حتماً خیری نصیب شما نخواهد شد از دنیایی که برای‌ آن می‌جنگید! 🔻در ادامه سخن با خوارج و شنیدن نظرات آنها، از وفاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد تعهداتشان حتی به مشرکان، و عدم نقض عهد خود با دشمن، برای آنها توضیح دادم. 🔸دروغ است‌که‌ من‌ گفته‌ام «حٓکمیت گمراهی است»! [ پس از بازگشت به کوفه، جمعی از خوارج شایع کردند که‌ امیرالمؤمنین توبه کرده‌ است و حٓکمیت‌ را کفر و گمراهی می‌داند و همگی منتظر رفع خستگی اسبان و تهیهٔ تدارکات‌ هستیم و پس از آن به‌سوی شام حرکت می‌کنیم! با شنیدن این شایعات، با صراحت گفتم: ] 🔻دروغ می‌گوید کسی که ادعا می‌کند من از قضیهٔ حٓکمیت منصرف شده‌ام و گفته‌ام «حٓکمیت گمراهی‌است». 📚 منابع: ۱. قرآن‌کریم، سورهٔ‌نحل، آیهٔ‌۹۱ ۲.وقعة‌صفین، ص۵۱۷ ۳. شرح‌نهج‌البلاغه، ج۲، ص۲۳۸ ۴. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۵۲ ۵. تذکرة‌الخواص، ص۱۰۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه و یکم ❇️ بازگشت از صفین 🔸ملاقات با‌ خوارج [ پس از بازگشت از صفین، در منطقه‌ای به نام «حروراء»، با خوارج روبه‌رو شدم که سی‌هزار تن بودند. در جمع آنان حاضر شدم و خطبه‌ای برای آنان ایراد‌کردم: ] 🔻سپاس خدایی‌ را که با همهٔ عظمتش، به بندگانش نزدیک‌ است و در دل‌های آنان جای دارد. او نزدیک است؛ ولی با چشمان‌ سر دیده‌ نمی‌شود. اول‌ است و آخر، ظاهر است و باطن، بر غیب‌ها آگاهی دارد، از گناهان می‌گذرد، با اذن خودش اطاعت می شود و در عین‌حال، از بندگان فرمان‌بُردارش تشکر می‌کند. می‌داند که عُصیان می‌شود؛ ولی می‌پوشاند و می‌بخشد. از برآوردن خواسته‌هایش ناتوان نیست. کسی مانع ارادهٔ او نمی‌تواند‌ باشد. با اینکه قدرت دارد، مدارا می‌کند و در هنگام عقوبت، به کسی ستم روا نمی‌دارد و همه را در بوتهٔ امتحان می گذارد: هم کسانی را که دوست دارد و هم کسانی را که دشمن می‌دارد، و دلیل آن همان چیزی است که بر رسولش صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل فرموده است: { وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ} ( تا خداوند افراد باایمان را خالص کند و کافران را به تدریج نابود سازد.) 🔻اما شما مردم، همگی نیک می‌دانید که من به حٓکمیت راضی نبودم، تا آنکه شما بر این خواسته پافشاری کردید و در نهایت، بر من غالب آمدید. خداوند بین من و شما گواه است که چنین‌ بود. سپس همان‌گونه که همگی می‌دانید، عهدنامه‌ای نوشتیم و در آن شرط کردیم که آنچه قرآن زنده کرده، زنده بدارند و آنچه قرآن از بین برده است، از بین ببرند و نیز شرط کردیم که اگر نمایندگان چنین رفتار نکنند، حق حٓکمیت از آنان سلب می‌شود. شما خود از جملهٔ شاهدان این عهدنامه بودید و می‌دانید که ما بر سر همان پیمان خویش هستیم و چیزی تغییر نکرده‌ است. پس اکنون بگویید سخن شما چیست و می‌خواهید به‌ کجا بروید؟ [ بر اثر خواندن این خطبه، بیست و چهار هزار تن از آنان قانع شدند و گفتند: خداوندا، ما این سخنان را حق می‌دانیم و با او همراهی می‌کنیم. هزار تن از آنان به پادگان «نخیله» رفتند و گفتند ما اینجا می‌مانیم تا امام ما به جنگ با اهل شام برگردد. ولی پنج هزار تن از آنان به نهروان رفتند و با عبدالله‌بن‌وهب‌راسبی بیعت کردند که تا دم مرگ به مخالفت خویش ادامه دهند.] 🔸ملاقات با صالح‌بن‌سلیم [ به مسیر خود برای بازگشت به کوفه ادامه‌ دادیم. در بین راه با صالح‌بن‌سلیم ملاقات کردم که آثار بیماری در چهره‌اش آشکار بود. از او پرسیدم: آیا در این جنگ همراه ما بودی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، با اینکه تصمیم گرفته بودم در آن شرکت کنم، نتوانستم. این بیماری که می‌بینی، مرا از حضور در جنگ بازداشت. به او گفتم: ] { لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ ۚ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ } (بر ضعیفان و بیماران و آن‌ها که وسیله‌ای برای انفاق ندارند، ایرادی نیست که در میدان جنگ شرکت نجویند، اگر برای خدا و رسولش خیرخواهی کنند. بر نیکوکاران راه مؤاخذه باز‌ نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است!) 🔻اکنون به من بگو مردم دربارهٔ آنچه میان ما و اهل شام گذشت، چه می‌گویند؟ [ او پاسخ داد: برخی مردم از اتفاقی که افتاده‌ است، شادمان‌اند و آنان بدخواهان و افراد پست مردم هستند. و برخی دیگر از آنچه پیش آمده‌ است، اندوهگین‌اند و آنان دلسوزترین مردم برای تو هستند. وقتی از نزد او برمی‌خاستم، به وی گفتم: ] 🔻راست گفتی. امیدوارم خداوند تحمل رنج بیماری را موجب بخشش گناهانت قرار دهد؛ زیرا در خود بیماری ثواب نیست؛ ولی تحمل بیماری گناهان بنده را می‌ریزد، تا آنجا که گناهی برای او باقی نمی‌گذارد. آری، ثواب مربوط به گفتار با زبان و عمل با دست‌و‌پاست و خداوند بزرگ بندگان بسیاری را به دلیل صداقت در نیت و باطن پاکیزه وارد بهشت می کند. 📚منابع: ۱. قرآن ‌کریم، سورهٔ آل‌عمران، آیه۱۴۱ ۲. شرح‌الأخبار، ج۲، ص۳۷ ۳. قرآن ‌کریم، سورهٖ توبه، آیهٔ۹۱ ۴. وقعة‌ صفّین، ص۵۲۸ ۵. تفسیر‌العیاشی، ج۲، ص۱۰۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ دوم ❇️ ملاقات با خوارج 🔸ملاقات با عبدالله‌بن‌ودیعه انصاری [ در ادامهٔ مسیر با عبدالله‌بن‌ودیعه‌انصاری ملاقات کردم و از او نیز پرسیدم: ] 🔻دربارهٔ کار ما چه شنیده‌ای؟ مردم چه می‌گویند؟ [ او گفت: برخی مردم خوشحال‌اند و برخی دیگر ناراحت. مردم همان‌گونه‌اند که خداوند فرموده است: { وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ} (وآن‌ها همواره اختلاف دارند). پرسیدم: ] 🔻صاحب‌نظران چه می‌گویند؟ [ او پاسخ داد: می‌گویند علی جمع بزرگی در اختیار داشت؛ ولی آنان را پراکنده ساخت. او دژی استوار داشت؛ ولی آن‌ را ویران کرد و چقدر زمان لازم است تا بتواند آن دژ ویران‌شده را از نو بسازد و چگونه خواهد‌ توانست آن جمعی را که پراکنده ساخته است، بار دیگر جمع کند! می‌گویند بهتر و عاقلانه‌تر این بود که علی با همراهی افراد فرمان‌بٓر خود به مقابله با کسانی می‌پرداخت که از فرمان وی خارج شده بودند، چه در این نبرد پیروز می‌شد و چه نابود. به وی گفتم: ] 🔻من ویران کردم یا آنان ویران کردند؟ جمع را من پراکنده‌ کردم یا آنان پراکنده‌ ساختند؟ دربارهٔ اینکه می‌گویند بهتر و عاقلانه‌تر این بود که با همراهی افراد فرمان‌بٓر خود، به مقابله با کسانی می‌پرداخت که از فرمان وی خارج‌ شده بودند، چه در این نبرد پیروز می‌شد و چه نابود، باید بگویم به‌ خدا سوگند که این دیدگاه از نظر من پنهان نبود. من در گسستن از این دنیا و رفتن به استقبال مرگ بسیار گشاده‌دست بودم و هستم. 🔻من تصمیم به جنگ هم گرفتم؛ اما به این دو، حسن و حسین، نگریستم که قبل از من آمادهٖ رفتن به میدان جنگ بودند. می‌دانستم که اگر این دو به شهادت برسند، نسل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از میان این امت برچیده می‌شود، و این برایم خوشایند نبود که امت اسلام از وجود این دو بی‌بهره شوند. به خدا سوگند، اگر از این پس بار دیگر با دشمنی روبه‌رو شوم، حتماً این دو همراه من نخواهند بود. 🔸ملاقات با حرب‌بن‌شُرَحبیل‌الشبامی [ در ادامهٔ مسیر، به منطقهٔ «ثورهمدان» رسیدیم. صدای گریه به‌ گوشم رسید. علت آن را پرسیدم. گفتند: این گریه برای کشتگان در صفین است. گفتم: ] 🔻آری، من شهادت می‌دهم هر یک از آن‌ها که با ایستادگی در راه حق کشته شده‌ باشد، شهید در راه خدا محسوب می‌شود. [ به منطقهٔ «شبامیّین» که رسیدیم، صدای گریهٔ شدید و ناله‌های جان‌سوز شنیدیم. حرب‌بن‌شرحبیل‌الشبامی که بزرگ آن منطقه بود، به استقبال ما آمد. به وی گفتم: ] 🔻آیا زنان شما بر شما غالب آمده‌اند؟ چرا آنها را از‌ این شیون و ناله بازنمی‌دارید؟ [ او پاسخ داد: یا امیرالمؤمنین، اگر یک یا دو یا سه خانه بود، می‌توانستیم آرامشان کنیم؛ اما فقط از این یک قبیله صدو‌هشتاد تن کشته‌ شده‌اند! و دیگر خانه‌ای نمانده‌ است که در آن سوگواری نباشد. ولی ما جماعت مردان گریه نمی‌کنیم و از اینکه آنان توفیق شهادت در رکاب شما را پیدا کرده‌اند، شادمانیم. برای دلداری وی گفتم: ] 🔻خداوند کشتگان و درگذشتگان شما را رحمت کند. 🔸سخنانی چند با ساکنان دیار باقی! [ به کوفه نزدیک شده‌ بودیم. گذار ما به قبرستان کوفه افتاد. در کنار قبرها ایستادم و خطاب به آنان گفتم: ] 🔻ای ساکنان خانه‌های وحشت و محله‌های تهی و گورهای تاریک، ای درخاک‌خفتگان، ای غریبان، ای تنها ماندگان، ای وحشت‌زدگان، شما در رفتن بر ما پیشی گرفتید و ما از پی شما می‌آییم و به شما خواهیم‌ رسید. [ اگر بخواهید از آن‌چه پس از شما گذشت مطلع شوید، بدانید که: ] 🔻خانه‌هایتان را دیگران تصرف‌ کرده و در آن سکونت گزیده‌اند؛ همسرانتان به ازدواج دیگران درآمده‌اند؛ اموال شما در میان دیگران تقسیم‌ شده‌ است. اینها خبرهایی بود که ما داشتیم. حال، شما چه خبر دارید؟ [ و روی به اصحابم کردم و گفتم: ] 🔻بدانید، اگر اینان اجازهٔ سخن‌گفتن داشتند، به شما خبر می‌دادند که «بهترین توشه‌ها تقواست». 📚منابع: ۱. قرآن‌کریم، سورهٖ‌هود، آیه۱۱۸ ۲. وقعة‌صفین، ص۵۲۹ ۳. تاریخ‌طبری، ج۲، ص۴۳ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۲۲ ۵. الفصول‌المهمة، ص۹۹و۱۰۰ ۶. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ سوم ❇️ ورود به کوفه 🔹توقف‌خوارج در آستانهٔ شهر کوفه! [ قبل از ورود به شهر کوفه، به گروهی از خوارج برخوردیم که در کنار شهر اجتماع کرده و حاضر به رفتن به منازلشان نبودند. در جمع آنان سخنرانی‌کردم: ] 🔻پروردگارا، در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که هر کسی در آن به حقیقت برسد، فردای قیامت نیز سعادتمند و سربلند خواهد‌ بود و هر کسی گرفتار تردید باشد یا ادعای باطل کند، فردای قیامت نیز کور و گمراه‌تر می‌ماند. شما را به خدا سوگند، آیا به‌ یاد دارید آن هنگامی که اهل شام قرآن‌ها را بلند کردند و شما گفتید ما دعوت آنان به کتاب خدا را می‌پذیریم و به آنان پاسخ مثبت می‌دهیم؟! 🔻به شما گفتم: من آنان را بهتر از شما می‌شناسم. آنان اهل دین و اهل قرآن نیستند. من با آنان بزرگ شده‌ام و از کودکی تا بزرگ‌سالی آنان را کاملاً می‌شناسم. آنان در موقع کودکی بدترین کودکان بودند و در بزرگ‌سالی نیز بدترین‌ها هستند. شما به‌ راه حق خویش برگردید و در راه راستی که قدم برمی‌داشتید، ادامهٔ مسیر دهید. آنان قرآن‌ها را برای حیله و نیرنگ بر سر نیزه‌ها کرده‌اند. ولی شما نظر مرا رد کردید و سخنم را نپذیرفتید و گفتید: نه، چنین نیست. پیشنهاد آنان را قبول می‌کنیم. من نیز به شما گفتم: این سخنان مرا به خاطر بسپارید و فراموش نکنید شما هستید که به مخالفت با من اقدام می‌کنید! 🔻هنگامی که شما به چیزی جز نوشتن عهدنامه راضی نشدید، من با داوران شرط کردم که آنچه قرآن زنده کرده، زنده بدارند و آنچه قرآن از بین برده‌است، از بین ببرند. اکنون نیز اگر طبق نظر قرآن قضاوت کنند، ما حق نداریم با حکم کسی که مطابق دستور قرآن عمل کرده‌است، مخالفت کنیم؛ اما اگر برخلاف قرآن نظر دادند، از حکم آنها برائت می‌جوییم. [ برخی از آنان سؤال کردند: به ما پاسخ بده آیا از عدالت است که مردان دربارهٔ خون مردم قضاوت کنند؟ پاسخ دادم: ] 🔻ما مردان را حکومت نداده‌ایم؛ بلکه قرآن را به حٓکمیت پذیرفته‌ایم. قرآن خطی است که نگارش یافته و میان دو جلد قرار گرفته‌است. خود سخن نمی‌گوید؛ بلکه مردان با توجه به آیات آن سخن می‌گویند. [ آنان پرسیدند: دربارهٔ مدت معیّن توضیح بده. چرا بین خود و آنان مدت زمانی را تعیین کردی؟ گفتم: ] 🔻برای آنکه جاهل یاد گیرد و دانا ثبات قدم پیدا کند؛ بدان امید که خدا در این مدت بین امت را اصلاح فرماید. اکنون وارد شهر شوید. خداوند شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. 🔹هواپرستی؛ سرآغاز رویش‌ فتنه‌ها [ با رسیدن به کوفه خطبه‌‌ای ایراد کردم و در بخشی از آن به مردم گفتم: ] 🔻همانا آغاز پیدایش فتنه‌ها، هواپرستی و پیروی از خواست‌های نفسانی و بدعت‌گذاری در احکام الهی است.این بدعت‌ها بر خلاف کتاب خداست و به وسیلهٔ آن‌ها گروهی بر گروه دیگر سلطه می‌یابند و برای ترویج آن بدعت‌ها، یکدیگر را یاری می‌دهند. 🔻پس اگر باطل با حق نمی‌آمیخت، بر جویندگان حق پنهان نمی‌ماند و اگر حق از باطل متمایز می‌گشت، زبان معاندان قطع می‌شد؛ ولی همواره پاره‌ای از حق و پاره‌ای از باطل را می‌گیرند و درهم می‌آمیزند و آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می‌شود و تنها کسانی نجات می‌یابند که الطاف الهی شامل حالشان شده‌ باشد. 📚منابع: ۱. الإرشاد، ج۱، ص۲۷۰ ۲. نهج‌البلاغه، کلام۵۰، ص۸۸ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ ۴. کافی، ج۱، ص۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃https://chat.whatsapp.com/Lt0s3SdBfU5EhgoQ1xsgqX ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ چهارم 🔹 نباید کسی را با آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مقایسه کرد [خطبهٔ دیگری در کوفه ایراد کردم:] [ خطبه را با ذکر نعمت‌های الهی و سپاس از خداوند و طلب یاری از او آغاز کردم و به یکتایی او شهادت دادم، همچنین شهادت بر اینکه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، بنده و فرستاده خداست. سپس به فلسفه بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پرداختم: ] 🔻خداوند پیامبر را فرستاده‌ با دینی همچون آفتاب تابنده و‌پرآوازه، دانشی برتر و‌ کتابی نوشته شده، فروغی تابان، پرتوی درخشان و فرمانی قاطع، تا تردیدها را از دل‌ها بزداید و با دلایل روشن و حجت‌ها استدلال کند و با ذکر آیات الهی، مردم را بیم دهد و با یادآوری کیفرهایی که بر امت‌های پیشین‌ رفته‌است، مردم را بترساند. [ آنگاه زمان بعثت پیامبر را برایشان ترسیم کردم: ] 🔻خدا رسولش را زمانی فرستاد که مردم در فتنه‌ها گرفتار بودند و رشته‌های دین گسسته، ستون‌های ایمان و یقین لرزان شده، هر کس به چیزی که اصل می‌پنداشت تمسک کرده بود، کارهای مردم پراکنده، راه رهایی دشوار و باریک، چراغ هدایت بی‌نور، کوری و بی‌خبری شایع بود و پناهگاهی وجود نداشت... 🔻فتنه‌ها بر سر پا ایستاده بود و مردم را لگدمال و در زیر پاها نابود می‌کرد و مردم، سرگردان و نادان و فریب‌خورده، در کنار بهترین خانه‌ها، کعبه، و بدترین همسایگان زندگی می‌کردند. شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌آمد و سرمهْ چشم آن‌ها اشک بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایشان لگام می‌زدند و نادانشان را عزت می‌بخشیدند. 🔻اما اهل‌بیت و عترت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، جایگاه اسرار خداوندی، پناهگاه فرمان الهی، معدن علم خدا، مرجع حکمت الهی، نگهبان کتاب‌های آسمانی و کوه‌های همیشه استوار دین خدایند. خداوند به وسیلهٔ پایمردی آن‌ها، قامت خمیدهٔ دین را راست کرد و لرزش و اضطراب آن را به آرامش مبدل ساخت. 🔻در این امت، کسی را با آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مقایسه نتوان‌کرد. کسانی را که پروردهٔ نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نتوان شمرد. آری، آل‌محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اساس دین و ستون‌های استوار یقین‌اند. پیشی گرفتگان باید به آنان بازگردند و واپس‌ماندگان باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی‌های امامت به آن‌ها اختصاص دارد و وصیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دربارهٔ خلافت مسلمانان و میراث رسالت، ویژهٔ آنان است. چنان‌که هم‌اکنون، حق به اهل آن بازگشته و خلافت به جایگاهی که از آن دور مانده‌ بود، بازگردانده شده است. 🔹گفت و شنودی با خوارج [ جمعی از خوارج به دیدارم آمدند و پرسیدند: با چه مبنایی در جنگ جمل می‌جنگیدیم؟ گفتم: بر مبنای حق. گفتند: چرا با مردم بصره نبرد کردیم؟ گفتم: ] 🔻با مردم بصره به دلیل پیمان‌شکنی جنگیدیم و نیز به‌دلیل ستمی که روا داشتند. [ آن‌ها سوال کردند: چرا با مردم شام جنگیدیم؟ گفتم: ] 🔻مردم شام و مردم بصره در پیمان‌شکنی و ستم‌کردن یکسان بودند. [ پرسیدند: پس دلیل موافقت تو با درخواست معاویه برای آتش‌بس و تعطیلی جنگ چه بود؟ گفتم: ] 🔻شما با تصمیم من برای ادامهٔ جنگ مخالفت کردید و من از بروز فتنه نگران‌شدم و به‌ناچار پذیرفتم. [ آنان گفتند: پس اکنون که ما دست از مخالفت برداشته‌ایم، تو نیز به تصمیم قبلی خود برگرد! پاسخ دادم: ] 🔻من با آنان برای مدت معیّنی پیمان بسته‌ام و در چنین وضعی، جنگ با آنان جایز نیست؛ مگر آنکه مدت به‌سر آید. از داوران نیز تعهد گرفته‌ایم که مطابق کتاب خدا داوری کنند، که اگر چنین کنند من در میان همهٔ مردم سزاوارترین فرد به خلافتم. [ آنان جواب‌دادند: ادعای معاویه نیز همانند ادعای توست! ] 📚منابع: ۱. نهج ‌البلاغه، خطبهٔ۲، ص۴۶ ۲. وقعة‌صفین، ص۵۵۱ ۳. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۶، رقم۴۲۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ پنجم ❇️ دوران جنگ نهروان ✳️ مدارا و نرم خویی با خوارج 🔹مدارا تا پایان مدت معاهده [ پس از ورود به کوفه، موضوع خوارج به مشکل بزرگی تبدیل شد. شش ماه تا پایان معاهدهٔ حٓکمیت باقی مانده‌ بود و در تمام این مدت با آنان گفت‌وگو و بحث می‌کردیم. آنان بعضی آیات قرآن را بر ضد من تأویل می‌کردند، از جمله این آیه را: «خداوند به حق داوری می‌کند و معبودهایی که غیر از او می‌خوانند، هیچ‌گونه داوری ندارند.» برای آنان پیام فرستادم: ] 🔻ما تا پایان مدت معاهده با شما مدارا می‌کنیم و در این مدت کتاب خدا را مطالعه کرده و با هم بحث و گفت‌وگو خواهیم‌کرد. امیدواریم با هم به صلح‌ و صفا برسیم. [ و از آنان خواستم: ] 🔻دوازده نفر از بزرگان خویش را مشخص کنید، ما نیز دوازده تن از افراد خود را انتخاب می‌کنیم و همگی در یک مکان گرد هم می‌آییم تا سخن‌گویان ما استدلال‌های خویش را بیان کنند و سخن‌گویان شما نیز دلایل شما را تبیین سازند. [ پس از گفت‌و‌گو‌های طولانی بین آنان، خودم در جمعشان حاضر شدم و مطالبی را به آنان گفتم: ] 🔻اما بعد، من شما را برای پذیرش حٓکمیت تشویق نکردم و شما بودید که به دلیل خستگی و ضعف در جنگ، از اطراف من پراکنده شُدید. اهل شام مرا به حکم قرآن دعوت کردند. نگرانی من این‌ بود که اگر از پذیرش دعوت آنان خودداری‌ کنم، شما این آیات را بر من تطبیق کنید: { أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ } ( آیا ندیدی کسانی را که بهره‌ای از کتاب داشتند، به‌سوی کتاب الهی دعوت شدند تا [این کتاب] در میان آن‌ها داوری کند، سپس گروهی از آنان روی می‌گردانند، در حالی که از قبول حق اعتراض دارند؟ ) همچنین آیه ۹۵ سوره مائده و آیه ۳۵ سوره انسان را قرائت کردم. [ آنها در پاسخ من گفتند: تو ما را به کتاب خدا و عمل به آن دعوت کردی و ما پذیرفتیم و با تو بیعت کردیم. مردان ما در جنگ جمل و صفین به سبب اطاعت از تو کشته شدند؛ اما تو در امر الهی تردید کردی و به حٓکمیت دشمن خویش تن دادی! ما بر سر همان پیمان اول خویش باقی هستیم و امروز تو هستی که بر سر پیمان نیستی و تغییر کرده‌ای! ما نمی‌توانیم با تو همراهی کنیم؛ مگر اینکه توبه کرده و اعتراف کنی که گمراه شدی! به آنان گفتم: ] 🔻اما به خدا پناه می‌برم از اینکه اعتراف کنم گمراه شده‌ام. من از روزی که اسلام آورده‌ام تا به امروز، لحظه‌ای دچار تردید نشده‌ام و از هنگامی که راه هدایت را یافتم، هیچ‌گاه گمراه نگشته‌ام؛ بلکه خداوند به واسطهٖٔ ما، شما را هدایت‌ کرد و از گمراهی و کفر نجاتتان داد و از نادانی رهایی بخشید. 🔻من حٓکمیت داوران را مطابق کتاب خدا و سنت جامع و کامل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پذیرفتم. اگر آنان مطابق کتاب خدا داوری کنند، تردیدی نیست که باید به حقانیت من حکم صادر کنند و مرا شایستهٔ خلافت بدانند و اگر به غیر کتاب خدا داوری کنند، حکم آنان دربارهٔ من و شما هیچ ارزشی ندارد. 🔹به کوفه برگردید [ همان‌طور که یاد شد، جمعی از خوارج در بیرون شهر کوفه مانده بودند و حاضر نبودند به شهر وارد شوند و به منازلشان بروند. به آنان گفتم: ] 🔻 آیا شما مرا جاهل و نادان می‌دانید؟ [ گفتند: نه. پرسیدم: ] 🔻بنابراین، اگر احکامی صادر کنم، آنها را پذیرفتنی می‌دانید؟ [ گفتند: آری. گفتم: ] 🔻پس به شهر خویش، کوفه، برگردید تا با هم بحث و مناظره کنیم. [ آنان پذیرفتند که وارد شهر شوند. ولی همه جا شعار «لاحکم الا لله» سر می‌دادند. ] 🔹مانع از حضور آن‌ها در مساجد نمی‌شویم [ جمع دیگری از خوارج در منطقه «حروراء» اردو زده بودند. به میان آنان رفتم و در ضمن گفت‌وگو با آنان، دلایل خویش را برای پذیرش حٓکمیت بیان کردم. در نهایت، آنان نیز قبول کردند که به شهر کوفه برگردند؛ اما در کوفه نیز به مخالفتشان ادامه دادند. به یارانم گفتم: ] 🔻رفتار ما با آنان تا زمانی که خونی ریخته نشده و مرتکب حرامی نشده‌اند، چنین خواهد‌بود: آنان را از حقوق بیت‌المال محروم نمی‌کنیم، و مانع از حضور آن‌ها در مساجد نمی‌شویم و تحریک به جنگ و تهییج به شورش هم نمی‌کنیم. 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سورهٔ‌غافر، آیهٔ۲۰ ۲. قرآن‌کریم، سوره آل‌عمران، آیهٔ ۲۳ ۳. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۳، رقم۴۲۴ ۴. تاریخ‌یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ ۵. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳ و ۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F 🖤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ ششم ❇️ مدارا و نرم‌خویی با خوارج 🔹رعایت سه حق [ در حال ایراد خطبه بودم که یکی از خوارج برخاست و شعار «لا حکم‌ الا لله» سرداد. من سکوت کردم. فرد دیگری برخاست و همان شعار را تکرار کرد. پس از او نیز چندین نفر دیگر برخاستند و این شعار را سر‌دادند. در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻این شعاری که سر می‌دهید، مطلب حق و درستی‌است؛ ولی نتیجه‌گیری شما از آن باطل و نادرست است. ما دربارهٔ شما سه حق را رعایت می‌کنیم: مانع از نمازخواندن شما در مساجد نمی‌شویم و تا زمانی که با ما هستید، از حقوق بیت‌المال محرومتان نمی‌کنیم و با شما جنگ نخواهیم کرد؛ مگر اینکه شما شروع‌کنندهٔ جنگ باشید. 🔹علی از حاکمیت خدا نگران نیست و نخواهدبود [ در مسجد نشسته بودم و مردم در اطرافم حلقه زده‌بودند. یکی از خوارج وارد شد و فریاد زد: لا‌حکم‌ الا لله، گرچه مشرکان را خوش نیاید! مردمی که در اطرافم بودند، متوجه او شدند. او دوباره شعار داد: لا حکم‌ الا لله، گرچه همهٔ این مردم نیز آن‌ را نپذیرند! سپس ادامه داد و گفت: لا حکم الا لله، گرچه ابوالحسن‌علی نیز آن را نپذیرد! پاسخ دادم: ] 🔻هرگز ابوالحسن از اینکه حکم مختص خدا باشد، ناراحت نمی‌شود و از پذیرش حکم خدا سرباز نمی‌زند. و اکنون نیز منتظر حکم خداوند دربارهٔ شما هستم! [ مردمی که در اطرافم بودند. پرسیدند: ای امیرالمؤمنین، چرا متعرض آنان نمی‌شوی و آنان را از روی زمین ریشه‌کن نمی‌کنی؟ پاسخ دادم: ] 🔻آنها ریشه‌کن نمی‌شوند و تا روز قیامت در صُلب مردان و رحم زنان خواهند بود! 🔹اکنون وارد شهر خود شوید، خدا شما را رحمت کند [ بار دیگر بین خوارج‌ حاضر شدم و پس از به جا آوردن دو رکعت نماز، دوباره در رابطه با حٓکمیت و حکم قرآن، هم‌چنین در مورد عدم رضایتم از پذیرش حٓکمیت و عدم همراهی آنان با من، صحبت‌کردم. آنها از من پرسیدند: چرا در عهدنامه اسم خود را نوشتی، ولی عبارت امیرالمؤمنین را پاک کردی؟ آیا در حقانیت خویش تردید داشتی؟ در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻هنگامی که عهدنامه بین مسلمانان و قریش نوشته‌ می‌شد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به من فرمودند: « بنویس این عهدنامه بین محمّد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و سهیل‌بن‌عمرو نوشته می‌شود.» مردم مکه اعتراض کردند که اگر ما قبول داشتیم تو رسول خدا هستی، هرگز با تو نمی‌جنگیدیم! لذا آن حضرت به جای کلمهٔ رسول‌خدا نوشت: «محمد فرزند عبدالله». [ آنها گفتند: تو سخنانت را گفتی؛ ولی ما که به حٓکمیت تمایلی پیدا کرده‌ بودیم، به درگاه خداوند توبه کردیم و آمادهٔ جنگ با دشمنان هستیم. اگر تو نیز توبه‌ کنی، با تو همراهی خواهیم‌ کرد و در غیر این صورت، از تو جدا خواهیم شد. در یک کلام کلی و برای ملاطفت با آنان گفتم: ] 🔻من به درگاه الهی توبه می‌کنم و از هر گناهی طلب مغفرت دارم. اکنون وارد شهر خود شوید. خدا شما را رحمت کند. [ شش هزار تن از آنان به شهر بازگشتند؛ ولی شروع به تبلیغ کردند که علی از حٓکمیت عدول کرده‌ است و آن را گمراهی می‌داند، و گفتند: امیرالمؤمنین منتظر فربه‌شدن اسب‌ها و جمع‌آوری اموال است تا در اولین فرصت ما را به‌سوی شام اعزام کند. من در ضمن خطبه‌ای با صراحت اعلام کردم: ] 🔻هرکس گمان کند که من از حٓکمیت عدول کرده‌ام، دروغ می‌گوید و هرکس پذیرش حٓکمیت را گمراهی بداند، خود گمراه شده است! [ خوارج با شنیدن سخن من از مسجد خارج شدند و شعار «لا حکم‌ الا لله» را سر دادند.] 🔹قبل از ارتکاب جرم، مجازات نمی‌کنم [ یکی از یارانم به نام کثیرالحضرمی وارد مسجد کوفه شد. با پنج تن از خوارج روبرو شد که در حال اهانت به من بودند. یکی از آنان گفته بود با خداوند عهد می‌بندم که علی را بکُشم. کثیر با آن‌ها درگیر شده و فردی را که درصدد کشتن من بود، دستگیر کرده بود. او را نزد من آورد و گفت: من خودم شنیدم که او با خدا عهد می‌بست که شما را بکُشد به او گفتم: ] 🔻او را آزاد کن. [ کثیر گفت: آزادش کنم؟! او با خداوند پیمان بسته‌ است که شما را بکُشد! گفتم: ] 🔻می‌خواهی او را بکُشم، وقتی مرا نکشته است؟! [ گفت: او به شما اهانت‌ می‌کرد! گفتم: ] 🔻تو هم اگر می‌خواهی، پاسخ او را بده و به او اهانت کن یا از او بگذر. 📚منابع: ۱. شرح نهج‌البلاغه، ج۲, ص۳۱۱ ۲. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۴۹، رقم۴۲۲ ۳. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۴۷ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۷۹ ۵. کنزالعمال، ج۱۱، ص۳۰۰ ۶. المبسوط، ج۱، ص۱۲۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه و هفتم ❇️ پاسخ‌هایی به شعارهای خوارج 🔹سخن حق؛ هدف باطل [ در پاسخ به شعار« لا حکم‌ الا لله» خوارج توضیح دادم: ] 🔻آری، درست است که حکم فقط به خدا اختصاص دارد؛ ولی اینها می‌گویند: فرمانروایی و زمامداری ویژهٔ خداوند است و بس! 🔻اما مردم به امیر و فرمانروا، نیکوکار یا بدکار، نیازمند هستند. در سایهٖ حکومت او، مؤمن به کار خود می‌پردازد و کافر از زندگی خود بهره می‌گیرد تا زمان هر یک به‌سر آید... 🔻ما افراد را داور قرار ندادیم؛ بلکه قرآن را به حٓکمیت انتخاب کردیم و این قرآن خطی‌است نوشته‌شده که میان دو جلد جای دارد. به زبان سخن نمی‌گوید و نیازمند کسی است که آن‌ را ترجمه کند و انسان‌ها می‌توانند از آن سخن بگویند. 🔻هنگامی که اهل شام ما را دعوت کردند تا قرآن را میان خویش قرار دهیم، ما آن گروهی نبودیم که به کتاب خدای سبحان پشت کنیم، در حالی که خدای بزرگ فرموده است: { فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ } ( و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن‌ را به خدا و پیامبر بازگردانید.) 🔻بازگرداندن امور به خدا، این‌ است که بر طبق کتاب او داوری کنیم و بازگرداندن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این‌ است که سنت او را ملاک قرار دهیم. پس اگر از روی راستی و حقیقت بر اساس کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان به‌آن سزاوارتریم و اگر بر اساس سنّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله داوری شود، ما بدان أولیٰ هستیم. 🔻اما دربارهٔ سخن شما که می‌گویید چرا میان خود و آنان برای حٓکمیت مدت تعیین کردی، من این کار را کردم تا در این مدت، جاهل حقیقت را دریابد و دانا بر عقیدهٔ خود استوار بماند و شاید در این مدت صلح، خدا کار امت را اصلاح کند و راه تحقیق و شناخت حق باز باشد، تا مثل کسی نباشند که گلویش را می‌فشارند که در جستجوی حق شتاب ورزد یا تسلیم اولین فکر گمراه‌کننده شود. 🔻همانا برترین مردم در پیشگاه خدا کسی است که عمل به حق نزد او محبوب‌تر از باطل باشد؛ هرچند عمل به حق از قدر او بکاهد و به او زیان رساند و عمل به باطل به او سود رساند و بر قدرت او بیفزاید. 🔹آیا شما نگفتید که اینان برادران ما و هم‌آیین ما هستند؟ [ در جمع خوارج حاضر شدم و از آنها پرسیدم: ] 🔻آیا همه شما در جنگ صفین با ما بودید؟ [ گفتند: برخی در صفین حاضر بودیم و برخی دیگر حضور نداشتیم. از آنها خواستم: ] 🔻به دو گروه تقسیم شوند: کسانی که در صفین حضور داشتند در یک گروه قرار گیرند و کسانی که حضور نداشتند در گروه دیگری گرد آیند، تا متناسب با هر یک سخن گویم. [ در میان گروهی که در صفین بودند، حضور یافتم و به آنان گفتم: ] 🔻ساکت باشید و به سخنانم گوش فرا دهید و با جان و دل به من توجه کنید و از هر کس شهادت خواستم، باید از روی علم و آگاهی شهادت دهد. 🔻آنگاه که اهل شام از روی حیله‌گری و نیرنگ و فریب، قرآن‌ها را بر سر نیزه بلند کردند، آیا شما نگفتید که اینان برادران ما و هم آیین ما هستند و از ما می‌خواهند از خطای آنان بگذریم؟! آیا شما نگفتید که آنان به کتاب خدا پناه برده‌اند و نظر ما این است که از آنان قبول کنیم و اندوه از دلشان بزداییم؟! 🔻اما من به شما گفتم: ظاهر این توطئه، ایمان و باطنش، دشمنی و تجاوز و ستم است، آغازش، رحمت و مهربانی و پایانش، پشیمانی است! من از شما خواستم که در کار خود ثابت بمانید و به جنگ ادامه دهید و به آواز لشکر شام توجه نکنید؛ زیرا اگر پاسخ داده شوند، گمراه کننده‌اند و اگر رها شوند، خوار و حقیر خواهند شد. اما دریغ که آن‌ کار انجام پذیرفت و شما را دیدم که به خواسته‌های اهل شام گردن نهادید و حکمیت را پذیرفتید! 🔻به خدا سوگند، اگر آن را نمی‌پذیرفتم، مسئول پیامدهای آن نبودم خدا گناهان را به پرونده من نمی‌افزود. و به خدا سوگند، اگر بر اساس مصلحت حٓکمیت را پذیرفتم، سزاوار بودم که باز هم از من پیروی کنند؛ زیرا قرآن با من‌ است و از آن هنگام که با قرآن بوده‌ام، از آن جدا نشده‌ام... 🔻امروز با پیدایش زنگارها و انحراف‌ها در دین و نفوذ شبهه‌ها در افکار و تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگ خونین کشانده شده‌ایم. 🔻هرگاه احساس کنیم چیزی باعث وحدت ماست و به‌وسیله آن می‌توانیم به یکدیگر نزدیک شویم و شکاف‌ها را پر و باقی‌مانده پیوندها را محکم کنیم، به آن تمایل و رغبت نشان خواهیم‌ داد و آن را می‌گیریم و جز آن را ترک خواهیم گفت. 📚 منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبه ۴۰ ۲. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۲و۳۶۱و۳۷۷ ۳. سورهٔ‌نساء، آیهٔ۵۹ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵ ۵. أعلام‌الدین، ص۱۰۳ ۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @emameraouf