eitaa logo
امام رئوف (ع)
312 دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
اطلاع رسانی ومعرفی برنامه های کانون تخصصی قرآن وعترت خدمت رضوی به این شرح می باشد.۱.قرآن وتفسیر۲.حدیث۳.صحیفه سجادیه۴.نهج البلاغه۵.تدبردر قرآن۶.چهارشنبه امام رضایی۷.و.. ارتباط با ادمین @Esf456..........................‌.‌‌‌..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.................
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ هشتم 🔸گناه من چیست، اگر ابوموسی گمراه شد؟! [ در گفت‌وگوی دیگری با خوارج، از آنان پرسیدم: ] 🔻رهبر شما کیست؟ [ آن‌ها ابن‌الکوّاء را معرفی کردند. از آنان پرسیدم: ] چرا از حکومت ما خارج شده‌اید؟ [ آن‌ها دوباره همان حرف‌ها و سؤالات را در مورد قبولی حَکمیت، تکرار کردند و من پاسخ سؤالات‌شان را دادم. سپس از ابن‌الکوُاء سؤال کردم: ] 🔻ای فرزند کوّاء، به من بگو ابوموسی چه هنگامی "حَکَم" نامیده‌ شد؟ آیا هنگامی که انتخاب شد یا هنگامی که نظر خودش را بیان کرد و حکم صادر کرد؟ [ گفت: هنگامی که حکم صادر کرد. پرسیدم: ] 🔻پس قبول داری که وقتی او برای این کار انتخاب شد، فرد مسلمانی بود که تو امیدوار بودی طبق حکم قرآن نظر دهد؟ [ گفت: آری، چنین است. پرسیدم: ] 🔻پس انتخاب او و اعزامش برای این کار را نادرست و گمراهی نمی‌دانی، اگر هنگام انتخاب شرط عدالت را دارا بود؟! [ آنها پاسخی نداشتند. پس پرسیدم: ] 🔻پس گناه من چیست، اگر ابوموسی گمراه شد؟! در آن زمان، من به حکمی که او صادر کرد، راضی نبودم و سخن او را نپذیرفتم. [ آنها در مقابل سخنم درمانده شدند، سؤال دیگری مطرح کردند و گفتند: ما فهمیدیم که تو به این حَکمیت راضی نبودی؛ ولی چرا تردید به خود راه دادی و در معاهده نوشتی اگر حُکم کتاب خدا به نفع تو بود، من می‌پذیرم و از تو پیروی می‌کنم و اگر حُکم قرآن به نفع من بود، تو می‌پذیری و باید از من پیروی کنی؟ این سخن به معنای تردید تو در حقانیت خویش است و ابراز این تردید پس از ریخته‌شدن خون‌های فراوان جای تأمل دارد! در پاسخشان گفتم: ] 🔻به این پرسش من پاسخ دهید آیا یقین شما به دین بیشتر است یا یقین رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مهاجران و انصار؟ آیا یقین من به حقانیت دین بیشتر است یا یقین معاویه و اهل شام؟ [ ابن‌الکوّاء‌گفت: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بیش از تو یقین داشت و اهل شام نیز بهتر از مشرکان قریش هستند و مهاجران و انصار هم برتر از ما بودند. گفتم:] 🔻وقتی خداوند به رسولش می‌فرماید: { قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَىٰ مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ } (بگو اگر راست می‌گویید [که تورات و قرآن از سوی خدا نیست]، کتابی هدایت‌بخش‌تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!) آیا رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در حقانیت قرآن تردید داشتند که چنین سخنی را با مشرکان در میان گذاشتند؟ یا این‌گونه سخن‌گفتن برای رعایت انصاف است؟ [ ابن‌الکوّاء گفت: به خدای کعبه سوگند، که تو در این مناظره بر ما غالب شدی و به کاری که انجام دادی، آگاه تری! ] 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سورهٔ‌ قصص، آیهٔ۴۹ ۲. المعیار‌ والموازنة، ص۱۹۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ نهم ❇️ برخی از انتقادات خوارج 🔹علّت تقسیم نکردن زن و بچه‌های دشمن، به‌عنوان غنیمت، در جنگ بصره؟! [ عبدالله بن عباس را برای گفت‌وگو با خوارج فرستادم و به وی سفارش کردم: ] 🔻به وسیلهٔ قرآن با خوارج بحث مکن؛ زیرا قرآن معناهای گوناگون را برمی‌تابد و تفسیرهای گوناگونی دارد. تو چیزی می‌گویی و آنها چیزی دیگر؛ ولی با سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با آنان بحث و گفت‌وگو کن، که در برابر آن راه گریز نیابند. در مناظره و پاسخ دادن به آنان عجله مکن تا من نیز برسم. پس از تو، من خواهم آمد. [خوارج در گفت‌وگویشان با عبداللّٰه، همان سوالات قبلی و انتقاداتشان را مطرح کرده بودند؛ از جمله اینکه: چرا من در جنگ بصره، غنائم را در بین آنها تقسیم کردم، ولی از تقسیم زن و بچه‌های دشمن به‌عنوان غنیمت خودداری کردم؟! ابن‌عباس به من گفت: ای امیرالمؤمنین، سخنان این جماعت را شنیدید و برای پاسخ‌دادن، شما سزاوارترید. در میان خوارج قرار گرفتم و سؤالات و انتقاداتی را که مطرح کرده بودند، پاسخ دادم. در مورد تقسیم غنائم جنگ بصره به آنها پاسخ دادم: ] 🔻اما این که گفتید من پس از پیروزی در جنگ بصره غنائم را تقسیم کردم، ولی از تقسیم زن و بچه‌های دشمن خودداری کردم، بدانید که من آن روز بر اهل بصره منّت گذاشتم؛ همان‌گونه که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در فتح مکه بر اهل مکه منّت گذاشتند. اگر اهل بصره دوباره شورش کنند، ما می‌توانیم با شدّت بیشتری با آنان برخورد کنیم. علاوه بر آن، کدام یک از شما حاضر بودید که «عایشه» همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به عنوان غنیمت جنگی ببرید؟ [گفتند: این را قبول کردیم.] 🔹ادانکردن حق جانشینی پیامبر(ص) [ آن‌ها هم‌چنین به ابن عباس گفته بودند: او‌ جانشین رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود؛ ولی حق این جانشینی را ادا نکرد و آن‌را ضایع ساخت. در پاسخ آن‌ها گفتم: ] 🔻ادّعا کردید که من جانشین رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بودم و این جانشینی را ضایع کردم! در حقیقت شما بودید که با من مخالفت کردید و بر من پیشی گرفتید و زمام امور را از دست من خارج ساختید. جانشینان انبیا وظیفه ندارند که مردم را [با زور و به هر طریقی] تحت فرمان خود درآورند. خداوند انبیا را مبعوث می‌کند و آنان مردم را به‌سوی خویش فرا‌می‌خوانند و همان انبیا جانشین خود را به مردم معرفی می‌کنند و نیازی نیست که وصی پیامبر بر این امر اصرار بورزد. وظیفهٔ اهل ایمان است که به سراغ وصی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بروند! اگر خدا فرموده است: { وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا } (و برای خدا، حج آن خانه برعهدهٔ مردم است، کسی که بتواند به‌سوی آن راه یابد.) 🔻چنانچه مردم حج خانهٔ خدا را ترک کنند، نقصی بر خانهٔ خدا وارد نمی‌شود و از ارزش آن کاسته نمی‌شود؛ بلکه این مردم هستند که به دلیل ترک حج گرفتار گناه شده‌اند! زیرا خداوند این خانه را برای مردم نشانهٔ هدایت قرار داده است. 🔻موقعیت من نیز چنین است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا به عنوان نشانهٔ هدایت منصوب کردند و فرمودند: «یا علی، جایگاه تو نسبت به من، همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است و جایگاه تو همانند جایگاه کعبه‌ است که باید مردم به سراغ‌ کعبه بروند و نه اینکه کعبه سراغ مردم برود.» [ آنها گفتند: این استدلال نیز قانع کننده است. از این رو تعدادی از آنان برگشتند و خود را از صف خوارج جدا کردند؛ ولی چهار هزار نفر بر مخالفت خویش اصرار ورزیدند و به راه نادرست خود ادامه دادند.] 📚منابع: ۱. نهج ‌البلاغه، نامه۷۷ ۲. الفصول‌المهمة، ص۱۰۱ ۳. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۴۷ ۴. قرآن ‌کریم، سوره‌ آل‌عمران، آیهٔ۹۷ ۵. الإحتجاج، ج۱، ص۱۸۷ ۶. خصائص النسائی، ص۲۶۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصتم 🔹دست خدا با جماعت است [ در گفت‌وگویی با خوارج، دربارهٔ کافر نشدن کسانی که مرتکب گناه می‌شوند، توضیحاتی دادم و از آنان پرسیدم:] 🔻اگر چنین می‌پندارید که من خطا کرده و گمراه شده‌ام، پس چرا همهٔ امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به گمراهی من گمراه می‌دانید و خطای مرا به حساب آنان می‌گذارید و آنان را به گناهی که من مرتکب شده‌ام، کافر می‌شمارید؟ شمشیرهای خود را بر روی دوش نهاده‌اید و بر سر بی‌گناه و گناهکار فرود می‌آورید و گناهکار و بی‌گناه را با هم مخلوط می‌کنید و همه را یکی می‌پندارید؟! 🔻شما می‌دانید که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کسی را که مرتکب «زنای مُحصَنه» شده‌ بود، سنگسار کرد؛ ولی سپس بر او نماز خواند و میراثش را به خانواده‌اش داد! قاتل را قصاص کرد؛ ولی میراث او را به خانواده‌اش بازگرداند. دست دزد را بُرید و زناکار غیر مُحصَنه را تازیانه زد؛ ولی سهم آنان را از غنائم داد و اجازه داد با زنان مسلمان ازدواج کنند. پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آنها را به سبب گناهانشان کیفر می‌داد و حدود الهی را بر آنان جاری می‌ساخت؛ اما از سهمی که اسلام برایشان معیّن کرده‌بود، محرومشان نمی‌کرد و نام آنها را از دفتر اهل اسلام نمی‌زدود. 🔻شما بدترین مردم هستید؛ یعنی از کسانی هستید که شیطان به هر سو بخواهد، آنان را می‌کشاند و گمراه و سرگردان می‌سازد! در آیندهٔ نزدیک، دو گروه با دو موضع متفاوت در برابر من، هلاک می‌شوند: دوستی که در دوستیِ من افراط کند و این افراط او را از راه حق دور سازد و دشمنی که در کینه‌توزی با من افراط کند و دشمنی با من او را از حق دور سازد. بهترین مردم در قبال من کسانی هستند که راه میانه را برگزینند؛ پس همراه آنان باشید و از آنها جدا نشوید! همواره با جماعت باشید که دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید؛ زیرا کسانی که از جماعت کناره‌گیری کنند، طعمهٔ شیطان می‌شوند؛ مانند گوسفندی که از گله جدا می‌افتد و طعمهٔ گرگ می‌شود! 🔻آگاه باشید، کسی که مردم را به شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند بکُشید؛ هر چند زیر عمامهٔ من باشد. اگر به آن دو نفر [ ابوموسی و عمرو‌بن‌عاص ] اجازهٔ داوری دادم، تنها برای این بود که آنچه قرآن زنده کرده، زنده سازند و آنچه قرآن میرانده‌ است، بمیرانند. زنده کردن قرآن این است که دست وحدت به هم دهند و به حُکم آن عمل کنند و میراندن قرآن جدا‌شدن از احکام آن است. پس اگر قرآن ما را به‌سوی آنان بکشاند، از ایشان پیروی می‌کنیم و اگر آنان را به جانبِ ما رهنمون شد، باید از ما اطاعت کنند! 🔻من کار نادرستی نکرده‌ام و شما را در کارتان فریب نداده و به اشتباه نینداخته‌ام. رأی بزرگان شما بر این قرار‌گرفت که دو نفر را برای داوری انتخاب کنند. ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از حُکم قرآن تجاوز نکنند؛ اما افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند و حق را ترک کردند، با اینکه آن‌ را به خوبی می‌دیدند و چون ستمگری با هواپرستی آنها سازگار بود، با ستم همراه شدند. ما پیش از داوری ظالمانه‌شان با آن‌ها شرط کردیم که به عدالت داوری کرده و بر اساس حق حکم کنند؛ اما به آن پایبند نماندند. 📚منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۱۲۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ یکم ❇️ خبر خیانت نمایندگان در حکمیت و آمادگی برای جنگ 🔸عبداللّٰه‌بن‌عبّاس را به عنوان جانشین خود می‌فرستم [ با رسیدن ماه رمضان که هنگام بیان نتیجه حَکمیت بود، معاویه به‌همراه چهارصد تَن وارد « دومةالجندل» شد. فرماندار من در آن منطقه اصرار می‌کرد که من نیز در آن منطقه حضور داشته‌ باشم. به وی گفتم: ] 🔻ای فرزند حرّ، من گرفتار گروه خوارج هستم و باید مراقب آنها باشم. اگر آنها را رها کنم و مدتی در اینجا نباشم، فتنه‌ای که در‌این شهر برپا می‌کنند، بزرگ‌تر از جنگ با اهل شام خواهدبود؛ ولی ابوموسی‌اشعری که مردم به حَکم بودن او رضایت دارند، می‌آید و عبداللّٰه‌بن‌عبّاس را هم به عنوان جانشین خودم می‌فرستم و حضور او به منزلهٔ حضور من خواهد بود. 🔸 آن دو مردی که برای حَکمیت انتخاب کرده بودید خیانت کردند [ هنگامی که خبر حَکمیت و خیانت نمایندگان و فرار ابوموسی‌اشعری به مکه را دریافت کردم، خطاب به مردم گفتم: ] 🔻خدا را سپاس، هرچند دشواری‌های فراوان و حوادثی بزرگ در این روزگار پدید آورد. شهادت می‌دهم جز خدای یگانه، معبودی نیست و شهادت می‌دهم محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله بنده و فرستادهٔ اوست. اما بعد، بدانید که نافرمانی از دستور خیرخواه مهربان و دانای باتجربه، موجب حسرت و سرگردانی‌ است و پشیمانی در پی دارد. 🔻من در این حَکمیت، رأی و نظر خود را با شما در میان نهادم و نظر خالص خود را در اختیار شما قرار دادم. ای‌کاش اطاعت می‌شد! ولی شما همانند مخالفانی ستمکار و پیمان‌شکنانی‌ نافرمان، از پذیرش آن سر باز ز‌‌دید؛ تا آنجا که نصیحت کنندهٔ خیرخواه در کار خود به تردید افتاد [ که چگونه خیرخواهی خود را به شما تفهیم کند! ] داستان من و شما چنان است که شاعر «هوازنی» سروده است: در سرزمین «منعرج» دستور لازم را دادم، اما نپذیرفتید. و فردا صبح به فایدهٔ آن آگاه شدید. 🔻بدانید، آن دو مردی که برای حَکمیت انتخاب کرده بودید، خیانت کردند و حکم قرآن را پشت سر خویش انداختند و از خود نظری ساختند و پرداختند که خلاف نظر قرآن بود. آنچه قرآن زنده کرده‌ بود، نابود ساختند و آنچه قرآن از بین برده بود، احیا کردند و در نهایت، با یکدیگر نیز اختلاف پیدا کردند و هیچ‌کدام راه درست را نپیمودند و نظر صحیحی ارائه نکردند. پس خداوند و رسولش و مؤمنان شایسته از آن دو برائت می‌جویند! اکنون آمادهٔ جهاد باشید و مقدمات لازم را برای حرکت فراهم آورید و صبح روز دوشنبه در اردوگاه حاضر شوید. ان‌شاءالله. 🔸ابوموسی اشعری را هوای نفس به گمراهی کشاند [ ابوموسی اشعری پس از اینکه فریب عمروبن‌عاص را خورد، دیگر روی بازگشت به کوفه را نداشت و از خجالت به شهر مکه فرار کرد. در نامه‌ای به وی نوشتم: ] 🔻تو را هوای نفس به گمراهی کشید و غرور نیز به ورطهٔ سقوط کشانید؛ پس، از خداوند درخواست توبه و جبران کن که خدا توبه‌پذیر است و جبران هم می‌کند. خدا هم می‌بخشد و هم سرزنش نمی‌کند و محبوب‌ترین بندگانش کسانی هستند که تقوا را رعایت می‌کنند. 🔸دعوت از خوارج برای جنگ با دشمن [ نامه‌ای به خوارج نوشتم و از آن‌ها خواستم برای جنگ مجدد با معاویه آماده شوند: ] 🔻بسم‌الله الرحمن الرحیم از بندهٔ خدا علی، امیرالمؤمنین، به عبدالله‌بن‌وهب‌راسبی و یزیدبن‌حصین و کسانی که نزد ایشان‌اند سلام بر شما. آن دو مردی که به داوری آنان رضایت داده بودیم، با کتاب خدا مخالفت ورزیدند و بدون استفاده از راهنمایی‌های خداوند، از هوای نفس خود پیروی کردند و چون به سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و به حکم قرآن عمل نکردند، ما از حکم آنان برائت جستیم و بر همان اعتقاد اول خود هستیم. خدایتان رحمت کند. پیش من آیید که ما در حال حرکت برای جنگ با دشمن خود و دشمن شما هستیم، تا خداوند میان ما و ایشان حکم فرماید، که او بهترین حکم‌کنندگان است. [ اما آنان در پاسخ نامهٔ من نوشتند: اما بعد، غضب تو برای خدا نبود؛ بلکه برای نفس خود غضب کردی! بنابراین، اگر قبول کنی که در پذیرش حَکمیت مرتکب کفر شده‌ای و هم‌اکنون از آن گناه بزرگ پشیمان هستی و توبه کرده‌ای، ما نیز دربارهٔ پیشنهاد تو فکر می‌کنیم. در غیر این صورت به تو اعلان جنگ می‌دهیم؛ زیرا خداوند توطئهٔ خائنان را به نتیجه نمی‌رساند! ] 📚منابع: ۱. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۴۶، رقم ۴۱۹ ۲. نهج‌البلاغه، خطبه ۳۵ ۳. تاریخ‌‌ طبری،ج۴، ص۵۶ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۳۸ ۵. مروج‌الذهب، ج۲، ص۴۴۶ ۶. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۷ ۷. الامامة‌ و السیاسة، ص۱۶۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ دوم ❇️ آمادگی دوباره برای جنگ با معاویه 🔹خود را برای جنگ آماده سازید [ با اعلام رسمی نتیجهٔ حَکمیت، زمان معاهده به پایان رسید. مردم همگی اجتماع کردند و من برای آنان خطبه‌ای ایراد کردم و آنان را به آمادگی دوباره برای رفتن به جنگ با معاویه دعوت کردم؛ در این خطبه نخست مطالبی در رابطه با توحید و خداشناسی بیان کردم سپس ضرورت جهاد و رعایت تقوای الهی را به آنان متذکر شدم: ] 🔻اما بعد، کسی که جهاد را ترک کند و در کار خدا سست باشد، بر لبهٔ پرتگاه و نابودی ایستاده‌است؛ مگر این که لطف و رحمت الهی او را دریابد. بندگان خدا، تقوای الهی را رعایت‌ کنید و با کسی که از حدود الهی تجاوز کرده‌ است و برای خاموش کردن نور الهی تلاش می‌کند بجنگید. به پیکار برخیزید با خطاکارانی که دوستان خدا را از دم تیغ گذراندند، دین خدا را تحریف کردند، کتاب خدا را نمی‌خوانند، دین خدا را نمی‌فهمند و شناختی از تأویل کتاب خدا ندارند. آنها هیچ شایستگی برای حکومت در سایهٔ این دین ندارند و در اسلام نیز سابقه‌ای کسب نکرده‌اند. 🔻به خدا سوگند، اگر با آنان برخورد نکنید، آنان همچون کسریٰ و قیصر با شما برخورد خواهند کرد. پس حرکت کنید و خود را برای جنگ آماده سازید که به سراغ برادرانتان در بصره فرستاده‌ام تا به شما ملحق شوند. با رسیدن آنها و جمع‌شدن شما عازم خواهیم شد، ان‌شاءالله. 🔹برادرانم در راه حق [ پس ازاعلام آمادگی برای جنگ مجدد با معاویه، تعداد اندکی از سپاهیان بصره وارد پادگان نُخَیله شدند. آنها فقط سه‌هزار‌و‌دویست تن بودند! با دیدن این وضع، بزرگان مردم کوفه و فرماندهان لشکر و رؤسای قبیله‌ها را جمع کردم و به آنان گفتم: ] 🔻ای مردم کوفه، شما برادران من و یاران و انصار من در راه حق هستید. شما دعوت مرا برای جهاد پذیرفتید و به یاری شما با کسانی که از دین برگشته‌اند، مقابله خواهم کرد. برای این کار، از مردم بصره نیز یاری خواستم؛ ولی آنها فقط سه‌هزار‌و‌دویست تن را برای کمک به من فرستاده‌اند! اکنون خالصانه و خیرخواهانه به یاری من بشتابید. به رؤسای قبایل دستور می‌دهم که تعداد جنگجویان قبیلهٔ خویش و همچنین جوانانی که توانایی جنگیدن دارند و تعداد خدمتکاران را بنویسند و در اختیار من قرار دهند تا برنامه‌ریزی کنم، ان‌شاءلله. [ سعدبن‌قیس‌همدانی برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین، فرمان تو را شنیدیم و از صمیم دل و خالصانه در طاعت تو هستیم. من اولین کسی هستم که دعوت تو را اجابت و خواست تو را پیگیری می‌کنم. پس از او عدی‌بن‌حاتم و حجر‌بن‌عدی و بزرگان قبایل برخاستند و همانند وی سخن گفتند و آمار جنگجویان قبیلهٔ خویش را ارائه کردند که تعدادشان به چهل‌هزار تن می‌رسید.] 🔹اولویت؛ جنگ با معاویه [ موضوع خوارج ذهن مردم را مشغول کرده‌ بود و شنیدم که برخی از آنان می‌گویند: چه خوب بود که امیرالمؤمنین دستور می‌داد به سراغ خوارج برویم و پس از تمام کردن کار آنان، ما را به شام و جنگ با معاویه می‌برد! در ضمن خطبه‌ای به مردم گفتم: ] 🔻سخن شما به من رسیده است که ای کاش امیرالمؤمنین ما را به سراغ خوارج که بر ضد ما قیام کرده‌اند، می‌فرستاد و از آنها شروع می‌کردیم. بدانید که برای من، جنگ با معاویه مهم‌تر از جنگ با خوارج است. همگی به سوی قومی حرکت کنید که آمادهٔ جنگ با شمایند و می‌خواهند پادشاهان ستمگر و مستبد روی زمین باشند و بر مؤمنان اربابی کنند و بندگان خدا را به زنجیر اسارت بکشند. در چنین وضعی موضوع خوارج را کنار بگذارید. [ در این هنگام، مردم از هر سوی مجلس ندا سر دادند: ای امیرالمؤمنین، هر مسیری را که می‌خواهی انتخاب کن. ما همگی یاوران تو و از زمرهٔ حزب توایم و با دشمنان تو دشمنی می‌کنیم و با کسانی که طاعت تو را گردن نهاده‌اند همراهیم. امروز دل‌های شیعیان تو چنان متّحد و یکپارچه است که گویی یک نفر هستند و همگی برای یاری تو و جهاد با دشمن تو نظر واحد دارند. ما همه شیعیان تو هستیم که امیدواریم خداوند برای یاری‌رسانی به تو و جهاد با مخالفان تو، بهترین پاداش را نصیب ما سازد. ما از خداوند می‌ترسیم که در صورت یاری‌نکردنِ تو، ما را گرفتار شدیدترین عذاب‌ها کند. همهٔ مردم با من تجدید بیعت کردند و بر پیمان خویش با من تأکید ورزیدند و من نیز به شرط این که به کتاب خدا و رسول خدا صلی‌اللّٰه‌علیه‌و‌آله عمل کنم، بیعت آنان را پذیرفتم.] 📚منابع: ۱. الامامة‌ و‌ السیاسة، ج۱، ص۱۶۴ ۲. الأخبارالطوال، ص۲۰۶ ۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۹ ۴. الفصول‌ المهمة، ص ۱۰۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ سوم 🔹به ما بپیوندید 🔻به همهٔ استانداران و فرمانداران نامه نوشتم و از آنها خواستم که جانشینانشان را به‌کار گمارند و خودشان را برای جنگ با معاویه به من رسانند و لشکرهای تحت اختیارشان را برای این جنگ اعزام کنند. از جمله به عبدالله‌بن‌عباس، استاندار بصره و سعدبن‌مسعودثقفی، استاندار مدائن، نوشتم که جنگجویان خود را برای همراهی با ما در این جنگ اعزام کنند. 🔹نبرد با قاسطین مهم‌تر از مقابله با خوارج [ با لشکری سی‌وپنج‌هزارنفری از کوفه خارج شدیم. ده‌هزار نفر نیز از بصره به ما ملحق شدند که احنف‌بن‌قیس و جاریة‌بن‌قدامه فرماندهی آنها را برعهده داشتند. در شهر «انبار»، همهٔ این نیروها به هم رسیدند و من خطبه‌ا‌ی این‌گونه در جمع آنان ایراد کردم: ] 🔻همگی به سوی کشندگان مهاجر و انصار حرکت کنید. معاویه و یارانش از مدت‌ها قبل کوشیده‌اند نور خدا را خاموش کنند و مردم را به جنگ با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و یارانش تشویق و ترغیب کرده‌اند. آگاه باشید که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به من دستور جنگ با سه گروه را داده‌اند: قاسطین و ستمگران که همین کسانی هستند که اکنون به‌سوی ایشان در حال حرکتیم؛ ناکثین و پیمان‌شکنان که در جمل از جنگ با آنان فراغت یافتیم؛ مارقین و خوارج که هنوز با آنها برخورد نکرده‌ایم. 🔻پس اکنون به سوی قاسطین و ستمگران حرکت کنید که جنگ با آنان برای ما بسیار مهم‌تر از مقابله با خوارج است؛ زیرا قاسطین درصدد جنگ با شما هستند تا قدرت را به‌زور در دست گیرند و مردم را به‌ناچار به‌ پذیرش اربابی خود وادار کنند و بندگان خدا را به زنجیر بردگی کشند و اموال مردم را به غارت ببرند. ❇️ دعوت از خوارج، برای شرکت در جنگ با معاویه 🔹برگردید که من عزم رفتن به شام دارم [ پس از آنکه تصمیم گرفتیم برای بار دوم به سمت شام حرکت کنیم، نامه‌ای به خوارج نوشتم: ] 🔻اما بعد، آنچه در پی آن بودید اتفاق افتاد: آن دو نفر که برای داوری انتخاب شده بودند، از هم جدا شدند، بی‌اینکه به اتفاق‌نظری دست یافته و حکم واحدی صادر کرده باشند. اکنون زمان بازگشت شما به حال‌ِاول فرارسیده است. برگردید که من عزم رفتن به شام دارم. [ پاسخ آن‌ها این بود: برای ما پذیرش امامت تو جایز نیست؛ زیرا تو کافر شده‌ای! مگر اینکه به کفر خویش اعتراف کنی و همان‌گونه که ما توبه کرده‌ایم، تو نیز توبه کنی! به‌علاوه تو برای خدا غضب نکردی، بلکه برای نفس خویش غضب کردی! ] 🔹به شما تذکر می‌دهم و نصیحت می‌کنم [ برای چندمین بار با هدف موعظه و تذکر به خوارج، نامه‌ای برایشان نوشتم: ] 🔻اما بعد، من به شما تذکر می‌دهم و نصیحتتان می‌کنم. به‌یاد داشته باشید که خداوند از شما پیمان گرفته‌ است که وحدت را حفظ کنید و از جماعت مسلمانان جدا نشوید. خداوند برای پیروی از حق، میان دل‌های شما الفت ایجاد کرده‌ بود. مبادا از کسانی باشید که از دینشان جدا شده و گرفتار تفرقه و تشتت شده‌اند! از کسانی نباشید که راه تفرقه را در پیش می‌گیرند و با وجود نشانه‌های روشن هدایت، به اختلافات دامن می‌زنند. [ آنان نصیحت‌های مرا نپذیرفتند و بر جنگ با من پافشاری کردند. در جمع‌های خود شعار می‌دادند که از گفت‌و‌گو با علی و یارانش خودداری کنید و آمادهٔ رفتن به بهشت باشید! ] 📚منابع: ۱. ألاخبار‌الطوال، ص۲۰۶ ۲. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۵۸ ۳. مروج الذهب، ج۲، ص۴۴۹ ۴. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۶۷، رقم ۴۳۷ ۶. الفصول‌المهمة، ص ۱۰۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ چهارم 🔹 نباید کسی را با آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مقایسه کرد [خطبهٔ دیگری در کوفه ایراد کردم:] [ خطبه را با ذکر نعمت‌های الهی و سپاس از خداوند و طلب یاری از او آغاز کردم و به یکتایی او شهادت دادم، همچنین شهادت بر اینکه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، بنده و فرستاده خداست. سپس به فلسفه بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پرداختم: ] 🔻خداوند پیامبر را فرستاده‌ با دینی همچون آفتاب تابنده و‌پرآوازه، دانشی برتر و‌ کتابی نوشته شده، فروغی تابان، پرتوی درخشان و فرمانی قاطع، تا تردیدها را از دل‌ها بزداید و با دلایل روشن و حجت‌ها استدلال کند و با ذکر آیات الهی، مردم را بیم دهد و با یادآوری کیفرهایی که بر امت‌های پیشین‌ رفته‌است، مردم را بترساند. [ آنگاه زمان بعثت پیامبر را برایشان ترسیم کردم: ] 🔻خدا رسولش را زمانی فرستاد که مردم در فتنه‌ها گرفتار بودند و رشته‌های دین گسسته، ستون‌های ایمان و یقین لرزان شده، هر کس به چیزی که اصل می‌پنداشت تمسک کرده بود، کارهای مردم پراکنده، راه رهایی دشوار و باریک، چراغ هدایت بی‌نور، کوری و بی‌خبری شایع بود و پناهگاهی وجود نداشت... 🔻فتنه‌ها بر سر پا ایستاده بود و مردم را لگدمال و در زیر پاها نابود می‌کرد و مردم، سرگردان و نادان و فریب‌خورده، در کنار بهترین خانه‌ها، کعبه، و بدترین همسایگان زندگی می‌کردند. شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌آمد و سرمهْ چشم آن‌ها اشک بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایشان لگام می‌زدند و نادانشان را عزت می‌بخشیدند. 🔻اما اهل‌بیت و عترت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، جایگاه اسرار خداوندی، پناهگاه فرمان الهی، معدن علم خدا، مرجع حکمت الهی، نگهبان کتاب‌های آسمانی و کوه‌های همیشه استوار دین خدایند. خداوند به وسیلهٔ پایمردی آن‌ها، قامت خمیدهٔ دین را راست کرد و لرزش و اضطراب آن را به آرامش مبدل ساخت. 🔻در این امت، کسی را با آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مقایسه نتوان‌کرد. کسانی را که پروردهٔ نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نتوان شمرد. آری، آل‌محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اساس دین و ستون‌های استوار یقین‌اند. پیشی گرفتگان باید به آنان بازگردند و واپس‌ماندگان باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی‌های امامت به آن‌ها اختصاص دارد و وصیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دربارهٔ خلافت مسلمانان و میراث رسالت، ویژهٔ آنان است. چنان‌که هم‌اکنون، حق به اهل آن بازگشته و خلافت به جایگاهی که از آن دور مانده‌ بود، بازگردانده شده است. 🔹گفت و شنودی با خوارج [ جمعی از خوارج به دیدارم آمدند و پرسیدند: با چه مبنایی در جنگ جمل می‌جنگیدیم؟ گفتم: بر مبنای حق. گفتند: چرا با مردم بصره نبرد کردیم؟ گفتم: ] 🔻با مردم بصره به دلیل پیمان‌شکنی جنگیدیم و نیز به‌دلیل ستمی که روا داشتند. [ آن‌ها سوال کردند: چرا با مردم شام جنگیدیم؟ گفتم: ] 🔻مردم شام و مردم بصره در پیمان‌شکنی و ستم‌کردن یکسان بودند. [ پرسیدند: پس دلیل موافقت تو با درخواست معاویه برای آتش‌بس و تعطیلی جنگ چه بود؟ گفتم: ] 🔻شما با تصمیم من برای ادامهٔ جنگ مخالفت کردید و من از بروز فتنه نگران‌شدم و به‌ناچار پذیرفتم. [ آنان گفتند: پس اکنون که ما دست از مخالفت برداشته‌ایم، تو نیز به تصمیم قبلی خود برگرد! پاسخ دادم: ] 🔻من با آنان برای مدت معیّنی پیمان بسته‌ام و در چنین وضعی، جنگ با آنان جایز نیست؛ مگر آنکه مدت به‌سر آید. از داوران نیز تعهد گرفته‌ایم که مطابق کتاب خدا داوری کنند، که اگر چنین کنند من در میان همهٔ مردم سزاوارترین فرد به خلافتم. [ آنان جواب‌دادند: ادعای معاویه نیز همانند ادعای توست! ] 📚منابع: ۱. نهج ‌البلاغه، خطبهٔ۲، ص۴۶ ۲. وقعة‌صفین، ص۵۵۱ ۳. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۶، رقم۴۲۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ پنجم ❇️ دوران جنگ نهروان ✳️ مدارا و نرم خویی با خوارج 🔹مدارا تا پایان مدت معاهده [ پس از ورود به کوفه، موضوع خوارج به مشکل بزرگی تبدیل شد. شش ماه تا پایان معاهدهٔ حٓکمیت باقی مانده‌ بود و در تمام این مدت با آنان گفت‌وگو و بحث می‌کردیم. آنان بعضی آیات قرآن را بر ضد من تأویل می‌کردند، از جمله این آیه را: «خداوند به حق داوری می‌کند و معبودهایی که غیر از او می‌خوانند، هیچ‌گونه داوری ندارند.» برای آنان پیام فرستادم: ] 🔻ما تا پایان مدت معاهده با شما مدارا می‌کنیم و در این مدت کتاب خدا را مطالعه کرده و با هم بحث و گفت‌وگو خواهیم‌کرد. امیدواریم با هم به صلح‌ و صفا برسیم. [ و از آنان خواستم: ] 🔻دوازده نفر از بزرگان خویش را مشخص کنید، ما نیز دوازده تن از افراد خود را انتخاب می‌کنیم و همگی در یک مکان گرد هم می‌آییم تا سخن‌گویان ما استدلال‌های خویش را بیان کنند و سخن‌گویان شما نیز دلایل شما را تبیین سازند. [ پس از گفت‌و‌گو‌های طولانی بین آنان، خودم در جمعشان حاضر شدم و مطالبی را به آنان گفتم: ] 🔻اما بعد، من شما را برای پذیرش حٓکمیت تشویق نکردم و شما بودید که به دلیل خستگی و ضعف در جنگ، از اطراف من پراکنده شُدید. اهل شام مرا به حکم قرآن دعوت کردند. نگرانی من این‌ بود که اگر از پذیرش دعوت آنان خودداری‌ کنم، شما این آیات را بر من تطبیق کنید: { أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ } ( آیا ندیدی کسانی را که بهره‌ای از کتاب داشتند، به‌سوی کتاب الهی دعوت شدند تا [این کتاب] در میان آن‌ها داوری کند، سپس گروهی از آنان روی می‌گردانند، در حالی که از قبول حق اعتراض دارند؟ ) همچنین آیه ۹۵ سوره مائده و آیه ۳۵ سوره انسان را قرائت کردم. [ آنها در پاسخ من گفتند: تو ما را به کتاب خدا و عمل به آن دعوت کردی و ما پذیرفتیم و با تو بیعت کردیم. مردان ما در جنگ جمل و صفین به سبب اطاعت از تو کشته شدند؛ اما تو در امر الهی تردید کردی و به حٓکمیت دشمن خویش تن دادی! ما بر سر همان پیمان اول خویش باقی هستیم و امروز تو هستی که بر سر پیمان نیستی و تغییر کرده‌ای! ما نمی‌توانیم با تو همراهی کنیم؛ مگر اینکه توبه کرده و اعتراف کنی که گمراه شدی! به آنان گفتم: ] 🔻اما به خدا پناه می‌برم از اینکه اعتراف کنم گمراه شده‌ام. من از روزی که اسلام آورده‌ام تا به امروز، لحظه‌ای دچار تردید نشده‌ام و از هنگامی که راه هدایت را یافتم، هیچ‌گاه گمراه نگشته‌ام؛ بلکه خداوند به واسطهٖٔ ما، شما را هدایت‌ کرد و از گمراهی و کفر نجاتتان داد و از نادانی رهایی بخشید. 🔻من حٓکمیت داوران را مطابق کتاب خدا و سنت جامع و کامل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پذیرفتم. اگر آنان مطابق کتاب خدا داوری کنند، تردیدی نیست که باید به حقانیت من حکم صادر کنند و مرا شایستهٔ خلافت بدانند و اگر به غیر کتاب خدا داوری کنند، حکم آنان دربارهٔ من و شما هیچ ارزشی ندارد. 🔹به کوفه برگردید [ همان‌طور که یاد شد، جمعی از خوارج در بیرون شهر کوفه مانده بودند و حاضر نبودند به شهر وارد شوند و به منازلشان بروند. به آنان گفتم: ] 🔻 آیا شما مرا جاهل و نادان می‌دانید؟ [ گفتند: نه. پرسیدم: ] 🔻بنابراین، اگر احکامی صادر کنم، آنها را پذیرفتنی می‌دانید؟ [ گفتند: آری. گفتم: ] 🔻پس به شهر خویش، کوفه، برگردید تا با هم بحث و مناظره کنیم. [ آنان پذیرفتند که وارد شهر شوند. ولی همه جا شعار «لاحکم الا لله» سر می‌دادند. ] 🔹مانع از حضور آن‌ها در مساجد نمی‌شویم [ جمع دیگری از خوارج در منطقه «حروراء» اردو زده بودند. به میان آنان رفتم و در ضمن گفت‌وگو با آنان، دلایل خویش را برای پذیرش حٓکمیت بیان کردم. در نهایت، آنان نیز قبول کردند که به شهر کوفه برگردند؛ اما در کوفه نیز به مخالفتشان ادامه دادند. به یارانم گفتم: ] 🔻رفتار ما با آنان تا زمانی که خونی ریخته نشده و مرتکب حرامی نشده‌اند، چنین خواهد‌بود: آنان را از حقوق بیت‌المال محروم نمی‌کنیم، و مانع از حضور آن‌ها در مساجد نمی‌شویم و تحریک به جنگ و تهییج به شورش هم نمی‌کنیم. 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سورهٔ‌غافر، آیهٔ۲۰ ۲. قرآن‌کریم، سوره آل‌عمران، آیهٔ ۲۳ ۳. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۳، رقم۴۲۴ ۴. تاریخ‌یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ ۵. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳ و ۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ چهارم ❇️ تغییر مسیر جنگ از شام به نهروان 🔹تصمیم جدید [ در حال حرکت به‌سوی شام بودیم که اخبار جدیدی از خوارج رسید و نگرانی‌ها را بیشتر کرد. خوارج، عبداللّٰه‌بن‌خبّاب، صحابی بزرگ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را کشتند و همسر وی را که حامله بود، به‌شهادت رساندند. خوارج شکم آن زن را پاره کردند و فرزند وی را نیز کشتند! یارانم سؤال کردند: ای امیر‌المؤمنین، چگونه این جماعت را در میان اموال و فرزندانمان بگذاریم و برویم؟ قبل از هرچیزی تکلیف این جماعت را مشخص کن و ما را به جنگ با آنان بفرست. پس از فراغت از آنان، ما را به سراغ اهل شام که دشمنان ما هستند، اعزام کن. در نهایت تصمیم گرفتم مسیر حرکت را از شام به نهروان تغییر دهم و ابتدا مشکل خوارج را حل کنم. پس از آنکه تصمیم ما تغییر کرد و حرکت به سمت خوارج را انتخاب کردیم، برای مردم سخنرانی کردم: ] 🔻ای مردم، من از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که می‌فرمودند:« گردهی در امت من شکل خواهد گرفت که قرآن را بسیار تلاوت می‌کنند، آن‌گونه که تلاوت شما در مقابل تلاوت آنان چیزی به شمار نمی‌رود! نماز و روزه شما در مقابل نماز و روزه آنان چیزی به حساب نمی‌آید! آنها قرآن را تلاوت می‌کنند و می‌پندارند که از آن سود می‌برند، درحالی‌که به ضررشان است و نماز آنها نیز برایشان فایده‌ای ندارد! همان‌گونه که تیر از کمان خارج می‌شود، آنها نیز از دین اسلام خارج می‌شوند.»... 🔻نشانه انطباق سخن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر خوارج، خبری است که درباره آنان فرموده‌اند: «در میان آنان مردی است که بر روی دستش برجستگی‌ای همانند پستان وجود دارد که در اطرافش موهای سفیدی روییده‌ است.» 🔻آیا به سراغ معاویه و اهل شام می روید و این جماعت را در میان خانواده و اموال خویش باقی می.گذارید؟ به خدا سوگند، امید دارم که این جماعت همان گروهی باشتد که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از آنها خبر داده‌اند. آنها خون افراد بی‌گناه را بر زمین ریختند و به غارت اموال مردم دست زدند. پس با نام و یاد خدا حرکت کنید. [ در این هنگام، برای یارانم سخنانی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره خوارج نقل کردم: ] 🔻پیامبر درباره واجب شدن جهاد با فتنه‌گران توضیح دادند و من مشخصات آن فتنه را پرسیدم! فرمودند: «جماعتی هستند که به لااله‌الاالله و به رسالت من، شهادت خواهند داد اما با سنت مخالفت خواهند ورزید!» 🔻سپس در مورد منزلت من سخنانی بیان کردند. انگاه به من فرمودند: «علی جان، تو از من هستی و من از تو هستم. اگر تو نباشی کسی با اهلِ نهر نمی‌جنگد.» 🔻سپس فرمودند: «امت، پس از رحلت من دچار فتنه‌ها می‌شوند. آیات قرآن را به غلط تفسیر کرده و مطابق رأی و نظر خود عمل می‌کنند، با نام آبجو، شراب را حلال می‌کنند، به نام هدیه، رشوه می‌گیرند. نام ربا را معامله می‌نهند و کتاب خدا را تحریف کرده و در جای مناسب از آن استفاده نمی‌کنند و بالاخره گمراهی بر آنان غلبه می‌کند. در چنین وضعی، در خانه‌ات بنشین تا روزی که حکومت را بر عهدهٔ تو بگذارند. وقتی حکومت را در دست گرفتی، کینه‌ها از تو در سینه‌ها می‌جوشد و کار را بر تو سخت می کنند. تو در آن روز برای تأویل و تفسیر درست قرآن می‌جنگی، همان‌گونه که من برای تنزیل قرآن جنگیدم. مخالفان در آن روز همان راهی را می‌روند که از ابتدا می‌رفتند.» 🔻ایشان تأکید کردند: « با آنان همانند فتنه‌گران رفتار کن. آن‌ها بصیرت خویش را در فتنه از دست داده و کور شده‌اند و فقط عدالت می‌تواند آنها را سر جای خویش بنشاند.» 🔻عرض کردم: یا رسول‌الله، آیا ما عدالت را دربارهٔ آنان اجرا می‌کنیم یا کسان دیگری غیر از ما عدالت را اجرا خواهند کرد؟ فرمودند: «حتماً به دست ما عدالت اجرا می‌شود. خداوند توسط ما شروع می‌کند و به دست ما پایان می‌دهد. خداوند دل‌ها را توسط ما به یکدیگر مهربان می‌سازد و پس از هر فتنه‌ای، بین دل‌ها الفت ایجاد می‌کند.» 🔻عرض کردم: خدا را شکر می‌کنم بر این موهبت‌هایی که در حق ما عنایت فرموده است. 📚منابع: ۱. خصائص‌أمیرالمؤمنین، ص۲۴۲، رقم ۱۷۷ ۲. النسائی، السنن‌الکبری، ج۵، ص۱۶۰ ۳. ذخائر العقبی، ص۱۱۰ ۴. کنزالعمال، ج۱۱، ص۲۸۶ و ۲۹۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ پنجم ❇️ رخدادهایی در مسیر نهروان 🔹مخالفت با نظر منجم [ هنگامی که تصمیم گرفتیم به طرف نهروان حرکت کنیم، یکی از افراد آشنا با علم نجوم و طالع‌بینی بر اساس علم خود خواست که مرا از تصمیمم منصرف کند، اما من سخن او را نپذیرفته و به او گفتم: ] 🔻کسی که گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده و برای رسیدن به اهداف محبوبش و محفوظ ماندن از ناگواری‌ها، خود را از یاری خداوند بی‌نیاز دانسته است. گویا می‌خواهی به جای خداوند، تو را ستایش کنند! چون به گمان خود، مردم را با ساعتی آشنا کردی که منافعشان را به‌دست می‌آورند و از آن در امان می‌مانند! [ سپس روی به مردم کردم و گفتم: ] 🔻ای مردم، از فراگرفتن علم نجوم بپرهیزید، جز آن مقدار که در دریا و صحرا به آن نیاز دارید... با نام خدا حرکت کنید. 🔹در این سرزمین نماز نمی‌خوانم [ وقتی به سرزمین بابِل رسیدیم، وقت نماز عصر شده بود. چند بار یارانم تذکر دادند که وقت نماز است؛ ولی من به حرکت خود ادامه دادم تا از آن منطقه خارج شدیم و نماز را خواندیم. به یارانم توضیح دادم: ] 🔻من در سرزمینی نماز نمی‌خوانم که سه بار اهالی خود را به کام خویش فرو برده است! 🔹خوارج در این سوی آب، از پا درخواهند آمد [ افرادی خبر آوردند که خوارج از پل نهروان عبور کرده و پا به فرار گذاشته‌اند. این خبر را تکذیب کردم و گفتم: ] 🔻قتلگاه خوارج این سوی آب است. به خدا سوگند، از آنها تنها ده نفر باقی خواهد‌ ماند و از شما نیز ده نفر هم کشته نخواهد شد. آنها از پل نهروان عبور نکرده‌اند و از نخلستان‌ها نیز نمی‌گذرند تا اینکه خداوند آن‌ها را به‌دست من به هلاکت رساند. این عهدی قطعی و سرنوشتی حتمی برای آنان خواهد بود. از آنان ده نفر هم نجات نمی‌یابد و از ما نیز بیش از ده نفر کشته نمی‌شود. ❇️ ورود به نهروان 🔹چه چیز شما را از من خشمگین ساخته است؟ [ پس از رسیدن به نهروان که محل تجمع خوارج بود، در اجتماع آنان سخنرانی کردم و خطاب به آنان گفتم: ] 🔻ای جماعتی که لجاجت، شما را به قیام واداشته و هوای نفس شما را از حق دور کرده‌ است و در نتیجه به خطا افتاده‌اید! من شما را نصیحت می‌کنم که بر گمراهی خود پافشاری نکنید و بدون هیچ دلیل و برهانی، تن به کشته‌شدن ندهید! [ آنگاه دوباره در مورد حَکمیت و مکر و حیله اهل شام با آنها صحبت کردم؛ ‌اما آنها اصرار داشتند که من کافر شده و باید توبه کنم و گرنه اعلان جنگ می‌دهند! به آنان گفتم: ] 🔻آیا خودم به کفر خودم گواهی‌ دهم؟ در آن صورت گمراهم و از هدایت‌شدگان نیستم! بعد از آن، گفت‌و‌گو با یکی از افراد معتمدشان را پیشنهاد دادم. آنها عبدالله‌بن‌کوّاء را معرفی کردند و ما با هم گفت‌وگو کرده و من دلایل محکم و متقن خود را با توجه به آیات قرآن، مطرح کردم، اما خوارج همچنان بر گمراهی خود پافشاری کردند. 🔹هشداری دیگر به خوارج [ بار دیگر در نهروان، مقابل سپاه خوارج قرار گرفتم و در مورد حکمیت سخنرانی کردم: ] 🔻هنگامی که حَکمیت را پذیرفتم شرایط سختی گذاشتم و از داوران تعهد گرفتم که آنچه قرآن زنده کرده، زنده بدارند و آنچه قرآن از بین برده، از بین ببرند؛ اما آن‌ها اختلاف کردند و با حکم قرآن و سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مخالفت ورزیدند. ما نیز از آنها تبرّی جستیم و اکنون بر همان موضع اول خویش هستیم. شما را چه شده است و از کجا آمده‌اید؟ چرا از جمع ما خارج شده‌اید و جنگ با ما را مباح می‌دانید؟ 🔹تهدید خوارج، با استناد به کلام رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله [ حدیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برای خوارج نقل کردم: ] 🔻رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به من خبر دادند که فرشتهٔ وحی، روح الامین، از طرف خداوند رب‌العالمین نقل کرده‌است: « هیچ جماعتی از شما، کم یا زیاد و تا روز قیامت، در برابر ما قیام نمی‌کند؛ مگر اینکه به دست ما هلاک می شوند.» جهاد با شما برترین جهادها به شمار می‌رود. افضل شهیدان کسانی هستند که به دست شما کشته می‌شوند و والاترین مجاهدان کسانی هستند که شما را می‌کشند. پس هر کاری می‌خواهید، انجام دهید که خسران روز قیامت برای اهل باطل است: { لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ ۚ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ} (هر خبری سرانجام قرارگاهی دارد [و در موعد خود انجام می‌گیرد] و به زودی خواهید دانست.) 🔹پرچم امان [ دستور دادم پرچمی نصب کردند و دو هزار نفر را برای حفظ آن پرچم گماردم و پس از آن گفتم ندا سردهند: ] 🔻هر کس به این پرچم پناه آورد، در امان است. 📚منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبه ۷۹ ۲. نهج‌البلاغه، خطبه ۵۹ ۳. قرآن ‌کریم، سورهٔ انعام، آیهٔ ۶۷ ۴. الأخبار‌ الطوال، ص۲۱۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌و‌ششم ❇️ درنگ در نبرد با خوارج 🔹برای جنگ با آنان پیش‌قدم نباشید [ خوارج دسته‌جمعی شعار می‌دادند: حکم و فرمان فقط به‌دست خداست، گرچه مشرکان را خوش نیاید! به سپاهیانم تذکر دادم: ] 🔻شما برای جنگ با آنان پیش‌قدم نشوید، تا اینکه آنان آغاز کنند. از برخورد با آنان خودداری کنید تا هنگامی که آنان جنگ با شما را شروع کنند. اگر آنان دسته‌جمعی و با تمام قوا به شما حمله کنند، باز هم توان آسیب‌زدن به شما را ندارند و فقط خود را به زحمت می‌اندازند؛ زیرا شما قدرت لازم برای مقابله با آنان و دفاع از خود را دارید. 🔹چه کسی حاضر است این قرآن را بگیرد و‌سراغ این جماعت بروند؟ [قرآنی را در دست گرفتم و خطاب به یارانم گفتم:] 🔻 چه کسی از میان شما حاضر است این قرآن را بگیرد و سراغ این جماعت برود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دعوت کند؟ البته در این راه کشته خواهد شد و پاداش او بهشت است. [ سه بار خواسته‌ام را تکرار کردم و هر سه بار جوانی از «بنی‌عامر» داوطلب شد. به دلیل نوجوان‌بودنش، ممانعت کردم؛ سپس اجازه دادم،‌ تا این جوان راهی میدان شود. آن جوان قرآن را روی دست گرفت و به صف خوارج نزدیک شد. آنان به آن جوان فرصت سخن‌گفتن ندادند و بلافاصله او را تیرباران کردند. بعد از مشاهده این صحنه‌ها، اجازه نبرد را صادر کردم: ] 🔻اللّٰه‌اکبر! اکنون جنگ جایز است. به آنان حمله کنید. ❇️ در میدان نبرد 🔹تشویق و تهییج یاران به نبرد [ یارانم را با این سخنان تشویق به‌ جنگ کردم: ] 🔻بندگان خدا، تقوا پیشه کنید، دیدگان خود را فروپوشید، آهنگ صدایتان را پایین آورید، کمتر سخن بگویید و خود را برای مبارزه، میدان‌داری، هماوردی، درگیری تن‌به‌تن و زدوخورد با شمشیرها آماده سازید. گام‌های خود را استوار دارید. { وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ} (وخدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید‌) {وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ} (و نزاع در کشمکش نکنید تو سست و شوید و قدرت شما از بین نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است.) ❇️ پس از پیروزی در نهروان 🔹مداوای مجروحان دشمن [ بعد از پایان جنگ، از یارانم خواستم که مجروحان خوارج را شناسایی کنند. چهارصد مجروح شناسایی شد. دستور دادم آنها را به عشایر و قبایلشان تحویل دهند و گفتم: ] 🔻این‌ها را به همراه خود ببرید و مداوایشان کنید. پس از بهبود، آنها را به کوفه منتقل کنید. هرآنچه در اردوگاهشان هست، غنیمت جنگی است و به رزمندگان تعلق دارد. 🔹چشمان فتنه را درآوردم [ پس از پایان جنگ، در نهروان خطبه‌ای ایراد کردم و گفتم: ] 🔻ای مردمان، من چشمان فتنه را درآوردم و جز من، هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشت. اگر من در میان شما نبودم، کسی را توان جنگ با لشکریان جمل و اهل نهروان نبود. [ سپس در مورد فتنه و وجود بنی امیه به عنوان وحشتناک‌ترین فتنه‌ها، حوادثی که به‌دست آنها رخ می‌دهد و راه برون رفت از فتنه‌ها، برایشان سخنرانی کردم.] ❇️ استمرار جریان خوارج در طول تاریخ 🔹نطفه‌های آنان در پشت مردان و رحم زنان باقی خواهد ماند [ پس از کشته شدن خوارج، برخی افراد گفتند همه این قوم نابود شدند. گفتم: ] 🔻نه، هرگز! به خدا سوگند، نطفه‌های آنان در پشت مردان و رحم زنان باقی خواهد ماند. هرگاه شاخی از آنان سر برآورد قطع می‌شود، تا اینکه کسی باقی نماند جز مشتی راهزن و دزد. پس از قیام گروهی از آنان، جماعتی دیگر قیام‌ خواهند‌ کرد... 🔹پس از من با خوارج نبرد نکنید [ و به یارانم تذکر دادم: ] 🔻پس از من با خوارج نبرد نکنید؛ زیرا کسی که در جست‌و‌جوی حق بوده ولی خطا کرده، همانند کسی نیست که در جست‌وجوی باطل بوده و به آن دست یافته است. 🔹 اگر بر ضد رهبری عدالت‌پیشه قیام‌ کردند، با آنان نبرد کنید [ و توضیح بیشتری دادم: ] اگر جماعتی را با خود همراه کردند و بر ضد رهبری عدالت‌پیشه قیام کردند، با آنان نبرد کنید؛ اما اگر بر ضد رهبری ستم‌پیشه قیام کردند، با آنان نجنگید که آن‌ها برای کار خویش استدلال و گفتاری دارند. 📚منابع: ۱. الأخبار‌ الطوال، ص۲۱۰ ۲. تاریخ‌ طبری، ج۴، ص۶۴ ۳. مجمع‌ الزوائد، ج۶، ص۲۴۱ ۴. مروج‌ الذهب، ج۲، ص۴۵۰ ۵. سوره انفال، آیه۴۵ و ۴۶ ۶.نهج البلاغه، خطبه ۶۰ و ۶۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/B4gjBtwYLvaHMRl5v3WD6F ❤🍃 @emameraouf
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌وهفتم ✳️ فصل نهم: دوران غارت‌ها ❇️ بسیج مردم برای عزیمت به جنگ با معاویه 🔹آمادهٔ نبرد با دشمنی شوید که جهاد‌ با‌ او موجب تقرب به‌ خداست [ پس از پایان جنگ نهروان و برطرف شدن مشکل خوارج، بلافاصله مردم را برای جنگ با معاویه و حل مشکل شام دعوت کردم و گفتم: ] 🔻ای مردم، آمادهٔ نبرد با دشمنی شوید که جهاد با او موجب تقرب به خدا و وسیله‌ای برای تحصیل رضای اوست. 🔹مخالفت یاران [پس از جنگ نهروان، خطبه‌ای ایراد کرده و مردم را به جنگ با شامیان دعوت کردم. اما اشعث و یارانش اظهار کردند که آمادگی جنگ را ندارند؛ آنها خستگی، کندی شمشیرها و نیزه‌ها و تمام‌شدن تیرها و سردی هوا را بهانه کردند، من هم چاره‌ای ندیدم جز اینکه به‌همراه یاران باقی‌مانده، وارد کوفه شوم! ] ❇️ اعزام مالک اشتر به مصر و شهادت وی در این مسیر 🔹فراخوان مالک اشتر برای تصمیم‌گیری دربارهٔ مصر [ معاویه پس از معاهدهٔ‌ حَکمیت، فرصت را غنیمت شمرد و لشکری به مصر گسیل داشت. گروه‌هایی از مردم مصر نیز به بهانهٔ خون‌خواهی عثمان، به‌آن لشکر پیوستند و کار بر محمدبن‌ابی‌بکر، استاندار مصر، سخت شد. از آنجا که محمدبن‌ابی‌بکر، جوان کم سن و سال و بی‌تجربه‌ای در جنگ بود، ناچار شدم طی نامه‌ای، مالک اشتر را که آن‌روز استاندار نصیبین بود، به استانداری مصر منصوب کنم. او را فراخواندم. وقتی مالک اشتر آمد، به وی گفتم: ] 🔻جز تو کسی را برای مصر سراغ ندارم، خدای رحمتت کند! به سوی مصر حرکت کن که اگر هیچ سفارشی هم نکنم، اطمینان دارم که رأی و نظر تو درست است. 🔹مالک اشتر؛ مردِ روزهای سخت [ نامه‌ای برای مردم مصر نوشتم و خبر منصوب شدن مالک اشتر را برای استانداری مصر به آنان دادم: ] 🔻اما بعد، بنده‌ای از بندگان خدا را به‌سوی شما فرستادم. مردی که در روزگار وحشت به‌خواب نمی‌رود و در لحظه‌‌های ترس، از دشمن روی نمی‌گرداند. او مالک‌بن‌حارث از قبیلهٔ «مذحج» است. مردم مصر! من شما را بر خود ترجیح دادم و ایثار کردم که او را به‌ دیار شما فرستادم؛ زیرا او را خیرخواه شما یافتم و دیدم که با دشمنانتان بسیار سرسخت است. [ نامهٔ دیگری به مردم مصر نوشتم و آنان را به ایستادگی در برابر دشمنان دعوت کردم.] 🔹شهادت مالک اشتر [ مالک اشتر قبل از رسیدن به مصر، در مسیر، به‌ شهادت رسید. بالای منبر رفتم و خبر شهادت وی را به مردم دادم: ] 🔻بدانید که مالک‌اشتر به شهادت رسید. او به عهد خویش وفا کرد و به ملاقات پروردگارش شتافت. خداوند مالک را رحمت کند که اگر کوه بود، کوه بی‌نظیری بود و همچون صخره‌ها، گران‌سنگ و مقاوم بود. به راستی که زنان از به‌دنیا آوردن همانند مالک عاجزند! آیا شخصی همچون مالک می‌توان یافت؟ تا ابد همانند او را نخواهم دید . ❇️ شهادت محمدبن‌ابی‌بکر، استاندار مصر 🔹 دلجویی از محمدبن‌ابی‌بکر و تشویق او به پایداری [ پس از شهادت مالک‌اشتر، به محمد‌بن‌ابی‌بکر نامه‌ای نوشتم و از وی دلجویی کرده و او را به ایستادگی تشویق کردم. و به او دستور دادم: ] 🔻تو خود برای مقابله با دشمن، لشکر خویش را بیرون بیاور و با آگاهی لازم به‌سوی دشمن حرکت کن و آمادهٔ پیکار باش با کسی که با تو در جنگ است. [ محمدبن‌ابی‌بکر در پاسخ نامهٔ من نامه‌ای نوشت و رضایت و ارادت خود را نسبت به من اعلام کرد و نامه‌هایی را که عمرو‌بن‌عاص برای او نوشته بود، برایم ارسال کرد؛ همچنین مرا از وضعیت لشکرش و سستی برخی از آنها باخبر کرد. 🔹در برابر دشمنت پایداری کن [ من نیز در نامه‌ای او را به مقاومت و عدم سستی در مقابل دشمن تشویق کردم و در پاسخ وی نوشتم: ] 🔻با همه سختی‌هایی که وجود دارد، مردم را به یاری تو دعوت و تشویق می‌کنم و گروهی را به‌یاری تو می‌فرستم. 🔹این فریاد محمدبن ابی بکر است که به گوش می رسد [ در میان مردم خطبه‌ای ایراد کردم و آنان را برای رفتن به مصر و یاری محمدبن‌ابی‌بکر تشویق کردم: ] 🔻اما بعد، ای مردم، این فریاد محمدبن‌ابی‌بکر و برادران شما از مصر است که به گوش شما می‌رسد و می‌خواهند که به فریادشان برسید. همگی در پادگان «جرعه» اجتماع کنید تا اگر خدا بخواهد، فردا در آنجا گرد هم آییم. [ از میان همهٔ آنها، تنها دو هزار نفر بسیج شدند که به فرماندهی مالک‌بن‌کعب‌ارحبی به‌سوی مصر حرکت کردند. پنج روز از حرکت مالک گذشته بود که خبر شهادت محمد‌بن‌ابی‌بکر و سقوط مصر رسید؛ لذا دستور دادم که مالک برگردد. ] 📚منابع: ۱. الامامة‌والسیاسة، ص۱۷۰ ۲. الغارات، ج۱، ص۱۶۴ ۳. نهج‌البلاغه، نامهٔ ۳۸ ۴. الإختصاص، ص۸۱ ۵. تاریخ‌‌طبری، ج۴، ص۷۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ❤🍃 @emameraouf