eitaa logo
امامزاده داود"ع" و کیگا
319 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
392 ویدیو
4 فایل
پایگاه جامع رسمی اطلاع رسانی شهرک زیارتی سیاحتی حضرت امامزاده داود"علیه‌السلام" روستای تاریخی و گردشگری کیگا 📲 instagram.com/emamzadedavood_kiga کانال شناسنامه دار و معتبر است http://t.me/itdmcbot?start=hezdavoodkiga ارتباط با ما @AlirezaGdanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روشنگری
باز باید سر کنم با خاطرات اربعین خاطرات گریه در صحنِ یل اُم البنین از مرور خاطراتش نیز لذت می‌برم می‌نشستم رو به ایوان امیرالمؤمنین خوب یادم هست هر موکب که رفتم، پهن بود زیر پای زائرانت بالِ جبرئیلِ امین با چه شوقی تاول پاهای خود را می‌شمرد زائری که بود گویا با ملائک همنشین دسته دسته وارد کرب و بلایت می‌شدیم گوئیا بودیم دستان خدا در آستین این سفر تا کربلا ای کاش برگشتن نداشت هاتفی می‌گفت با ما: فادخلوها خالدین من تمام سال را با اربعینت زنده‌ام ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد در میان راه هر جایی که میخوردم زمین : تا کی به تو از دور سَـــلامی برسانم جانْ بی‌تو به‌لَب آمده، ای پاره‌ی جانم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
هدایت شده از روشنگری
تربتت خاکستر بی مایه را زر می کند سنگ اسود را مثال در و گوهر می کند حال ما خوب است، اما پنج وعده در صلاه حال ما را سجده بر خاک تو بهتر می کند ای بنازم تربتت را، که فقط یک دانه اش کل جامهری مسجد را معطر می کند ذره ای تربت به کام طفل، آغاز حیات روزی اش را تا دم مرگش مقرر می کند اندکی از آن به کام یک مریض رو به موت بهتر از کل اطبا، کار محشر می کند در میان قبر یک مقدار خاک مدفنت چهره ی خاموش میّت را منور می کند مستی از پابوس برمی گردد و بعد از سفر تربتت را هدیه بر یک مست دیگر می کند مست آن خاک جنون خیزم که در روز دهم یک غلام روسیه را شمس انور می کند خاک پای تو کجا، عاشق خودش را از ادب خاک پای شوذب و نعمان و جعفر می کند خاک صحنت دست هرکس میرسد بی اختیار رو به قبله با سلامی دیده را تر می کند با نظر بر تربت اعلای مال کـربلا بی هوا عاشق هوای شاه بی سر می کند : یادش مرا دومرتبه بیتاب میکند دارد غمش وجود مرا آب میکند جانم فدای شاعر خوش مسلکی که گفت نوکر همیشه تکیه به ارباب میکند سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
هدایت شده از روشنگری
مرا برای خودت انتخاب کردی شکر ز غصه ات دل ما را کباب کردی شکر  سپید شد همه موهای من به روضه ی تو به اشک، صورت ما را خضاب کردی شکر بهشت هم بروم باز روضه می خوانم مرا به روضه تو مِنّا خطاب کردی شکر همیشه نام مرا در کلاس عباست میان روضه حضور و غیاب کردی شکر عجب مرام قشنگی هنوز قبل از مرگ تمام نامه ی ما را حساب کردی شکر کنون که غرق گناهم مرا همین دنیا به هجر کرب و بلایت عذاب کردی شکر تو با قیام خودت سال شصت و یک آقا میان سینه ی ما انقلاب کردی شکر اجازه هست برایت بمیرم آقا جان مرا همیشه اگر چه جواب کردی شکر اسیر زلف حسینم خدا که می داند مرا تو لایق این پیچ و تاب کردی شکر : صبحِ خود را به سلامی به تو آغاز کنم جُـز هَـوایِ تـو کجـا باشم و پرواز کنم حَسرَتِ بوسه به شش گوشه‌ی تو مارا کُشت دردمنـدم، به که من دردِ خود ابراز کنم؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
هدایت شده از روشنگری
جایِ گِلِـه ز فاصلـه ها می کنم با نام گـریه می کنم من کـه تمام عـمـر ز داغت گریستم در بین قبر هم چه بسا گـریه می کنم باید هـزار سـال برای تـو گــریه کرد قدر هــزار سـال تو را گـریه می کنم من سمت روضه میروم و عابری به من می گـوید التماس دعـا گـریه می کنم تو خواستی كه حاجتِ من شد روا حسین بـر نـذرهـای گـشته ادا گــریه می کنم حالا تو بخش بخش شدی،’حا’شدی و’سین’ حالا تو را هجـا به هجـا گـریه می کنم تـو در ازای اشک به مـن بده من در ازای گـریه می کنم : با هَـر سَـلام صُبــح دلـم طوفِ کربــلاست اینگـونه مـادَرَم به مَن آموخت درسِ عِشـقْ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
هدایت شده از روشنگری
يادش بخير گوشه ی ايوان، حسين جان يادش بخير نـم نـم بـاران، حسين جان پايين پا درست زمينگير تو شديم يادش بخير ديده ی گريان، حسين جان يک پيرمرد رو به حرم گريه اش گرفت ياد مدينه گفت حسن جان، حسين جان ما در همان زيارت اول عوض شديم يادش بخير توبه و غفران، حسين جان يادش بخير كـودكـي ام بين دسته ها پرچم به دوش بين خيابان، حسين جان يادش بخير پشت در تـَكـيـه ی محـل دعواى كـودكانه ی طفلان، حسين جان يادش بخير نـوحـه ی تركـىِ روضه ها با لـحـن آذرى سنه قربان، حسين جان ما در همين حسينيه ها قد كشيده ايم با چشم خويش معجزه بسيار ديده ايم : اول هفته پس از گفتن یک بسم الله از دل و جان تو بگو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
هدایت شده از روشنگری
روز هشتم غزلی عشق مرا می چیند سفره را گوشه ی ایوان طلا می چیند از همین اول صبح نیت مشهد کردم نام سلطان دلـم را به زبان آوردم شور عشقی به دلم ریخت، غمی پیرم کرد یا رضا گفتم و این اسم نمک گیرم کرد هشتمین روز؛ قرار از دل ما میگیرد سحر، عطر حرم و صحن و سرا میگیرد هشتمین روز هوای دلمان بارانیست مشهد و کرب و بلا هر دو حرم مهمانیست سحر هشتم ماه رمضان، در سفرم بین اربابم و سلطان خودم در به درم هم سر سفره ی سلطان دو عالم هستیم هم پریشان شب هشت محرم هستیم هم علی اکبری ام هم رضوی، حیرانم کفتر بام حسین و حـرم سلطانم : چَشمِ من خیره به عکسِ حَرَمَت بَند شُده با چه حالی بنویسم که شده؟ حَـرَمَـت رام کـنـد قـلـب گـنـهـکـاران را بِطلب شـاهِ خـراسان دلـم از سنگ شده سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،  روزتون معطر بنام