هدایت شده از قبله از این طرف است
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 نوروز ایرانی؛ عید بهاری
💐 حضرت آیتالله خامنهای: یک نکته دربارهی #نوروز آمیختگی این عید ملّی با ذکر و نیایش و دعا و معنویّت است... بهار مظهر #امید است... #بهار به انسان میگوید که خزان و برگریزان حتماً رفتنی است و طراوت و نوسازی و نوگرایی حتماً آمدنی است. ۱۴۰۱/۰۱/۰۱
🌱 مرور ویژگیهای عید نوروز براساس بیانات امام خامنه ای مدظله العالی
✨🕋 @Ghebleh
هدایت شده از قبله از این طرف است
21.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شرح حدیث اخلاق | فرزندانی که برای والدین، عمل صالحاند
🔸مقام معظم رهبری: جوری این فرزندان را، این اولاد را بار بیاورد که بتواند آنها را به حساب خدا بگذارد. طبعاً فرزندی را انسان میتواند به حساب خدا بگذارد که او تربیت الهی پیدا کرده باشد؛ متدیّن باشد؛ اهل فسق و فجور و تضییع اوقات و اینها نباشد
✨🕋 @Ghebleh
💕یادمان باشد،
حق الناس تنها حقی است که خداوند از آن نمیگذرد، مگر اینکه آن حق ادا شود.
حتی اگر شما در شب قدر توبه کنید، حق الناس بخشیده نمیشود.
مراقب باشین حقی از کسی ضایع نکنید...
از هیچکس
✍💎وقتی میمیریم، ما را به اسم صدا نمیکنند
و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟
و بعد از غسل دادن میگویند :جنازه کجاست ؟
وبعد از خاک سپاری میگویند: قبر میت کجاست ؟
همه لقب ها و پست هایی که در دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش ميشه
مدير ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس...
پس فروتن و متواضع باشیم...نه مغرور و متكبر...
پس به چی مینازید؟؟؟؟؟!!!!!!!
عارفی گفت : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!
تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!!!
بردرخانه نوشتند درگذشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 دعای روز دوم ماه مبارک رمضان
🔹اَللّـٰهُمَّ قَرِّبْنى فیهِ اِلىٰ مَرْضٰاتِکَ، وَجَنِّبْنى فیهِ مِنْ سَخَطِکَ وَنَقِمٰاتِکَ، وَوَفِّقْنى فیهِ لِقِرٰآئِةِ اٰیٰاتِکَ، بِرَحْمَتِکَ یٰا اَرْحَمَ الرّٰاحِمینَ.
🔸خدایا در این ماه مرا به خشنودیت نزدیک کن، و از خشم و غضبت دورم کن، و بر تلاوت آیاتت موفّقم بدار به مهربانیت اى مهربان ترین مهربانان
هدایت شده از قبله از این طرف است
12.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: روزانه حداقل یک صفحه قرآن بخوانید
امام خامنهای:
🔹دوستان به من گزارش دادند که شاخص رشد قرآن در جامعه از تمام شاخصهای ما جلوتر است. این اتفاق بسیار مثبتی است.
🔹شما قاریان قرآن پیامرسان و پیامآور خداوند متعال به دلهای ما هستید، این اتفاق بسیار برجسته و مبارکی است.
🔹برای انجام این مسأله مواردی مورد نیاز است که یکی از آنها صداست، یکی از آنها شگردهایی است که قاری متناسب با مفهوم و محتوا بر میگزیند.
🔹من بارها به مسئولین و غیر مسئولین و جوانان و غیرجوانان توصیه کردم که هر روز حداقل نیم صفحه یا یک صفحه قرآن بخوانید، لکن این امر مستمر باشد و روزی در سال نباشد که شما قرآن را باز نکرده باشید.
✨🕋 @Ghebleh
هدایت شده از ✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
🔆معرفت شناسی روزه
🔅مراتب #روزه داری
علی علیه السلام فرمود:
«کَم مِن صائمٍ لَیسَ لَهُ مِن صیامِهِ إِلاّ الجُوعُ وَ الظَّماءُ؛
بسا #روزه داری که از روزة خود، جز تحمل #گرسنگی و #تشنگی بهره ای نمی برد.»
🔹جناب شیخ فریدالدین #عطار_نیشابوری فرمایش مولا علی علیه السلام را در ابیاتی تبیین کرده است:
ای دوست، ماه روزه رسید و تو خفته ای
آخر زخواب غفلت دیرینه سر بر آر
سالی دراز بوده ای اندر هوای خویش
ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار
پنداشتی که چون نخوری، روزه کامل است!
بسیار چیز هست جز این، شرط روزه دار
هر عضو را بدان که بتحقیق روزه ایست
تا روزة تو روزه بود نزد کردگار
اول نگاه دار نظر، تا رخ چو گل
در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار
دیگر ببند گوش، زهر ناشنیدنی
کز گفتگوی هرزَه، شود عقل تار و مار
دیگر زبان خویش که جای ثنای اوست
از غیبت و دروغ فرو بند استوار
دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام
زیرا که خون خوری تو از آن بِه هزار بار
@rahighemakhtoom
هدایت شده از احکام شرعی کاربردی
✅ آیت الله فاطمینیا (ره):
چند گناه هست که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمیشوند.
۱- عمدا نماز نخواندن
۲- عاق والدین
۳- آبرو بردن
@arefeen
هدایت شده از یادگاران گردان امام سجاد ع
عملیات والفجر ده - قسمت هجدهم
۲۶ اسفند ۱۳۶۶
نماز صبح را بحالت نشسته میخوانم، خیلی خسته ام چشمانم را می مالم و به گونی های سنگر تکیه میزنم خوابم میبرد.
با سر و صدای عراقیها از خواب میپرم ،سید نبیل وارد میشود با اضطراب و نگرانی اسلحه اش را بر میدارد و بلند بلند نیروهایش را صدا میزند.
یکی از سربازها داخل میشود و با دستپاچگی از من میخواهد که از سنگر خارج شوم .با کمک او لنگه کفشم را میپوشم و بیرون میروم کنار کانال سنگی مینشینم. سه نفر از داخل کانال به سمت ما در حرکت اند .
سید نبیل خودش را مرتب میکند و از داخل کانال به استقبال آنها میرود، پا میکوبد و کناری میایستد تا آنها حرکت کنند سید نبیل پشت سر آنها حرکت میکند.
گویا فرمانده گردان است ،خیلی با درجه هایشان آشنایی ندارم، احتمالا" سرگرد است قد بلند ،سبیل های خرمایی و چهره ای سفید و با ابهت ، اما بد زبان .چشمش که به من میافتد هر آنچه فحش و ناسزا بلد است نثار من میکند.
از فحوای کلامش متوجه میشوم که نباید من اینجا باشم و از آنها میخواهد هرچه زودتر مرا به عقب منتقل کنند .
سرگرد روبروی من ایستاده است ،اخمهایش را در هم کشیده و با تشر میگوید:" میتوانی عصا بزنی ؟ "
به سرباز اشاره میکند " چوبی بیاورد " سرباز بیلچه ای میآورد کنار دست من میگذارد. سرگرد میگوید:" ارکض بسرعه " بیلچه را میگیرم ولی نمیتوانم حرکت کنم .خطاب به سید نبیل میگوید:" با پتو ببریدش "
این را میگوید و راهش را به طرف مجید ۲ ادامه میدهد.
سید نبیل به سربازانش میگوید ببریدش .من را روی پتو میگذارند و حرکت میکنند. با سید نبیل خداحافظی میکنم .
مسافتی را از داخل کانال و مسافتی هم خارج از کانال طی میکنیم .خمپاره ای نزدیک ما به زمین اصابت میکند سرباز ها مرا رها میکنند و به کانال پناه میبرند ، خمپاره دوم و سوم هم به اطراف ما اصابت میکند. نگاهم به سرباز هست با احتیاط بحالت نیم خیز سراغم میآید سعی میکند به من بفهماند که باید بقیه راه را خودم بروم .به او میگویم تشنه ام، کلاه خودش را از سر بر میداردو با عجله از گودالی که همان نزدیکی هست آب میکند و به من میدهد. کلاه را میگریم روی آب را نگاه میکنم چربی کلاه و چند تار مو روی آب ، توی ذوق ام میزند. کلاه را به او برمیگردانم. روی آب فوت میکند و قدری از آن را میخورد و بقیه را میپاشد . کلاه را سرش میگذارد و با سرعت به کانال بر میگردد. به تپه روبرو نگاه میکنم همانجایی که قرار است بروم ،راه زیادی است . ناگهان چیزی روی شانه ام میخورد سرم را بر میگردانم لوله اسلحه است ! عراقی بد قیافه ای را میبینم که لوله اسلحه اش را به گردنم چسبانده در حالیکه فحاشی میکند به پشت سرش اشاره میکند و میگوید:" تو این را کشتی" جنازه ای روی قاطر که دستهایش از یک طرف و پاهایش از طرف دیگر آویزان است الان طوری اسلحه را روبروی صورتم گرفته که دقیقا" داخل لوله را میبینم انگشتش روی ماشه میرود و من اشهدم را میخوانم نفر دوم که کمی فاصله دارد خودش را میرساند و با دست زیر اسلحه میزند.و بین من و آن عراقی عصبانی میایستد و جملاتی میگوید. مضمون حرفش این است که ما اجازه کشتن این را نداریم .بعد افسار قاطر را میکشد و هر دو از من دور میشوند.
سینه خیز به سمتی که سرباز نشان داده بود حرکت میکنم با توجه به آشنایی ضمنی که از منطقه دارم دقیقا" دارم به طرف پشت قلعه و کله قندی میروم .
به تپه بلندی میرسم . روی آن چند سنگر تجمعی دیده میشود نزدیک ظهر است الان حدود چهار ساعت از خداحافظی من با سید نبیل گذشته است کف دستهایم زخم شده و لباسهایم در اثر سینه خیز پاره پاره شده اند. قبل از اینکه به خط الراس تپه برسم قدری مینشینم تا نفسی تازه کنم . دو نفر از سربازهای سید نبیل را میبینم همان هایی که دیشب دیده بودم . هر دو مجروح شده اند یکی از ناحیه سر و دیگری از ناحیه کتف ترکش خورده اند نگاهی میکنند احوال آنها را میپرسم میگویند یک خمپاره به همان سنگری که من دیشب داخلش بودم اصابت کرده و سید نبیل هم کشته شده است. بسیار متاثر میشوم و فاتحه ای برای سید نبیل میخوانم .
خدایش بیامرزد .