هدایت شده از ... ...
امین رنجبر:
#داستان_کوتاه
🔸🔸 مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو ساختن بود که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد..
🔸🔸 مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اتمام وضوی آخوند آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
🔸🔸 به هنگام خروج، مرحوم کاشی پرسید:
چه کار می کردی؟
گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)!
🔸🔸 آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم نماز می خواندی...!
گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
🔸🔸 این جمله در مرحوم آخوند خیلی تأثیر گذاشت...
تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می گفت:
✅ من یاغی نیستم
🔸🔸 خدایا خودمان هم می دانیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!...
فقط آمدیم در این ماه مبارک رمضان بگویبم :
🌹🌹خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم...
هدایت شده از رخ داد
آسایشگاه !!
قسمت چهل و پنجم
اتوبوس ها که از محوطه اردوگاه خارج میشوند یکی از درجه داران عراقی صدا میزند : وین عربستانی "عرب زبان کجاست"
حبیب لطیفی بلند میشود، پا میکوبد
- نعم سیدی
و بعد ترجمه میکند:
- بچه ها بخط بشین ،پنج نفر ،پنج نفر یالا
بعد از اینکه بچه ها توی صف مینشینند درجه دار عراقی شروع به سخنرانی میکند و همان جملات تکراری :
- اینجا ارتش است
- اینجا قانون داره
- نباید حرف بزنی
- نباید توی چشم نگهبان نگاه کنی
- وقتی با شما حرف میزنیم باید بگویید نعم سیدی
- فهمیدی ؟
- نعم سیدی
- به ترتیب وارد آسایشگاه میشوید
- پنج نفر اول ،حرکت کن
- پنج نفر دوم ، حرکت کن
وارد آسایشگاه میشوم، چه آسایشگاهی ،انگار سالها اینجا متروکه بوده است !
یک سالن بزرگ به طول تقریبی ۲۰ متر و عرض ۵ متر .دارای شش پنجره که بسمت حیاط هستند .کف سالن پر از خاک هست و هیچ امکاناتی ندارد .
بچه ها یکی یکی وارد میشوند .در بسته میشود الان حدود هشتاد نفر هستیم هر کسی با دست خاکها را جمع میکند تا بتواند گوشه ای بنشیند .نیم ساعتی طول میکشد تا همه اسرا تقسیم شوند .یک مرتبه در باز میشود افسر ی وارد میشود چهار سرباز پشت سرش میایستند. همگی بلند میشویم افسر از یکی از نگهبانها میپرسد عرب زبان هست ؟
نگهبان داد میزند: وین عربستانی؟
یکی از عرب زبانها جلو میرود
- نعم سیدی
افسر میگوید: ترجمه کن
- بشینید
- سرها بالا
- شما مهمان ما هستید
- بزودی به وطن خودتون بر میگردید
- حالا اگر چیزی نیاز دارید تا آماده کنیم
- سید الرئیس صدام حسین گفته شما مهمان ما هستید
- چیزی احتیاج دارید؟
کسی چیزی نمیگوید. افسر نگاهش را میچرخاند و دوباره تکرار میکند
- چیزی نمیخواهید؟
سرباز چیزی به مترجم میگوید و او ترجمه میکند:
- وقتی سیدی میگوید چیزی نمیخواهید باید بگید "شکرا" سیدی "
- فهمیدید؟
همه جواب میدهند: نعم سیدی ،شکرا" سیدی
یکی از بچه ها بلند میشود- جابر استیری - از بچه های سبزوار است ،سرش باند پیچی شده است پا میکوبد و میگوید:
- سیدی قبله کدوم طرفه ؟ میخوایم نماز بخوونیم.
افسر بر افروخته میشود رنگ چهره اش تغییر میکند اما لبخند مصنوعی میزند و به درجه دار نگاه میکند ،درجه دار هم به سرباز نگاه میکند .بنظر میرسد سوال سختی پرسیده شده ،هیچکدام نمیدانند قبله کدام طرفه !
افسر دستش را خلاف جهت پنجره ها دراز میکند و میگوید: آنجا و بسرعت بیرون میرود
با رفتن افسر و همراهانش، در بسته میشود.
بچه ها تیمم میکنند و نماز را میخوانند.
بعد از نماز کمی از خاکها را جمع میکنم و از آنها بالشی درست میکنم ،سمت راست صورتم را روی خاک میگذارم و دراز میکشم .
لابلای آه و ناله بچه ها یکی از بچه ها بلند میگوید: شما مهمان هستید ،فعلا" بخوابید از شام خبری نیست .
خنده ای فضای سالن را قدری عوض میکند.
📚 #داستان_کوتاه
👈 شیوانا و پیرمرد فقیر و بیمار
🌴مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند.
🌴شیوانا از آن جاده عبور می کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به شیوانا گفت:" این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک! نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی!؟"
🌴شیوانا به رهگذر گفت:" من به او کمک نمی کنم!! من دارم به خودم کمک می کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم. من دارم به خودم کمک می کنم !"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار پیام رسان بله، ایتا، گپ و آی گپ به یکدیگر متصل شدند
هدایت شده از ✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌نگاهی به واژه فطر،عید فطر،تفاوت در مسیحیت و اسلام
#عید_فطر
#ابراهیمی_دینانی #زیبا
🌷🌷🌷
@rahighemakhtoom
✳️صبحانه نان جو بخورید تا سکته نکنید
نان جو باعث:👇
🔸کمک به لاغری،مفید برای کم خونی،کمک به سلامتی قلب ، کمک به آرامش اعصاب ، جلوگیری از سفیدی مو ، پاکسازی دستگاه گوارش ، کمک به حفظ شادابی پوست میشود.
#صبحانه
#سلامت
✅#کانال_رسمی_سلامت_بمان
🆔 @salamatbeman
AUD-20220722-WA0013.opus
3.78M
🍂خاطرات اسارت/تنبیه و مرض
آزاده سرافراز
محمدعلی نوریان
🔸 قسمت بیستویکم
با لهجه شیرین نجف آبادی
فرمانده گروهان در گردان های
انبیاء و چهارده معصوم (ع)
لشکر ۸ نجف اشرف
#خاطرات_اسارت
#خاطرات_صوتی
@defae_moghadas
🍂
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 #کلیپ | سپاه پاسداران
🍃🌹🍃
🌺 ۸ توصیه رهبر معظم انقلاب به #سپاه پاسداران
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb