...:
[#ســــهشنبــــههایجمکـــرانی🌿]
✍🏼حیـــف از شمـــــا کـــه...
همچو منے #نوکـــرت شدھ
شاید همین نشانهایی از #غربت شماست...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🥀🍃
🌺 🆔@emamzaman🍃
آقاے ترامپ قمــار باز
تو باختے
ولے کار ما با تو هنوز تمومــــــ نشدهـ
هر نیمه شب ساعت 1:20 منتظر ما باشـــ
#سردار_دلها
#انتخابات_امریکا
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❗️اگر جلوی خود را در گناه نگیریم
🌼آیت الله بهجت (ره) :
ﺍﮔﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﻣﻌﺎﺻﯽ ﻧﮕﯿﺮﯾﻢ، ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻭ ﺗﮑﺬﯾﺐ ﻭ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍ ﺑﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﺍﻟﻬﯽ، ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ!
#کلام_علما
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#حساب_کتاب
⭕️ خب وظیفهاش بود... چه تشکّــری ؟
- اینکه کسی وظیفهاش را انجام میدهد، توجیه مناسبی برای آسان رد شدن، از کنار او نیست!
- اینکه کسی به طمع و چشمداشتِ تشکر، مهربانی نمیکند؛ دلیلی بر عدم سپاسگزاری شما نیست!
✿ لبخندها و تشکرها یک معنا دارد؛
اینکه چشمانت خوبیهای او را دیده، قلبت آن را جذب کرده، و اکنون در قالب کلماتی زیبا، مـرور شده و بازگو میگردد،
و همین معنای زیبا، انگیزهای برای ادامهی وظیفهشناسی و نظم او خواهد بود.
☜ و بدین ترتیب همین قدردانیهای به ظاهر ساده، نمیگذارد هیچگاه از چشم کسی بیفتی...مخصوصاً از چشمان خدا...
🔅راستی : نشستن جای خدا و از چشمان او دنیا را دیدن، تحلیل ذهنی ما را، چه زیبا اصلاح میکند!
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
حضور پنجاه زن در بین یاران امام (عج)🤔
👇🏻👇👇🏼👇🏽
اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان می شتابند ، آنهایند که در آن ایام زندگی می کرده اند و همانند دیگر یاران امام به هنگام ظهور در حرم امن الهی به خدمت امام می رسند...
در این باره دو روایت وجود دارد :
« روایت اول »
ام سلمه ضمن حدیثی درباره علائم ظهور ، از پیامبر روایت کرده است که فرمودند : در آن هنگام پناهنده ای به خرم امن الهی پناه می آورد و مردم همانند کبوترانی که از چهارسو به یک جهت هجوم می برند و به سوی او جمع میشوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و سیزده نفر جمع میشوند که برخی از آنان زن می باشند و بر هر جبار و جبارزاده ای پیروز می شوند .
« روایت دوم »
جابربن یزید جعفی ، ضمن حدیث مفصلی از امام باقر در بیان برخی نشانه های ظهور آورده است : به خدا سوگند سیصد و سیزده نفر می آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد و این است معنی آیه ((هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر میکند ، زیرا او بر هر کاری توانا است.))
📚معجم احادیث الامام المهدی ج۱ ، ص۵۰۰
📚بحارالانوار ج۵۲ ، ص۲۲۳
#مهدویت
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
مـا همـانیـم که از
عشـق تـو غفلـت کردیـم
بـا همه آدمیـان
غیـر تـو خلـوت کردیـم
سـالهـا می گـذرد
منتظـری بـرگـردیـم
و مشخـص شـده مـاییـم
که غیبـت کردیـم
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
💠 @emamzaman
هم میشود مآدر بود😌💚
هم میشود چآدری بود🙃✨
هم میشود نخبه باشے☺️✌️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 صحبت های #استاد_رائفی_پور در مورد پیام های پنهان (سابلیمینال)
❓چگونه با رسانه ذهن شما را تحت کنترل میگیرند!!!
❗️مراقب باشیم در تلهی رسانه ای دشمن گیر نیفتیم؛ تلهای که امروز در قالب انواع فیلم، سریال، موسیقی، بازی کامپیوتری، بعضی کانال ها و سایتهای فضایمجازی وجود دارد.
✅ بهترین راهکار ، کنار گذاشتن تمام رسانههای غیر ارزشی در قالب انواع فیلم و سریال ، بازی کامپیوتری، موسیقی، کانالها و... است.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🔶 تقویت سیستم ایمنی بدن / سلامت روح و روان - سبک زندگی اسلامی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
✅شکر، راه آسان شدن #زندگی و #بندگی
✍ #استاد_پناهیان: گاهی آنچنان درگیر رفع مشکلات دنیوی یا غیردنیوی میشویم که "زندگی و بندگی" را بسیار دشوار تصور میکنیم،
در حالی که نه زندگی دشوار است و نه بندگی.
♦️خداوند برای بنده خودش سختی نمیخواهد و راه رسیدن به "زندگی خوب" و "بندگی خوب،" بسیار هموار است.
✔️
♦️ برای ساده شدن زندگی و بندگی یک راه بسیار شیرین و آسان وجود دارد؛راهی که کمک میکند تا موانع حرکت خود در دنیا و موانع رشد روحی و معنوی خود را به آسانی از پیش پا برداریم،
👈 این راه شیرین و آسان، همانا #شکر است.✔️
♦️ کسی که در تمام شرایط خدا را شاکر است، محبت و توکلش به خدا افزایش پیدا میکند و منافع دنیوی و اخروی بسیاری کسب میکند.👌
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_دوم چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز
...:
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
زندگی نامه طلبه ، شهید گمنام سید علی حسینی از قلم همسر و دخترشان
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_سوم
اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم کف خونه ... مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت ... نعره می کشید و من رو می زد ... اصلا یادم نمیاد چی می گفت ...
چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ... اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم ... دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه ... مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود ... شرمنده، نظر دخترم عوض شده ...
چند روز بعد دوباره زنگ زد ... من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم ... علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه ... تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره ...
بالاخره مادرم کم آورد ... اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه عصبانی شد ...
- بیخود کردن ... چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ ... بعد هم بلند داد زد ... هانیه ... این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ...
ادب؟ احترام؟ ... تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی... این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم ... به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ...
- یه شرط دارم ... باید بزاری برگردم مدرسه ...
با شنیدن این جمله چشماش پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ...
اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ...
بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ... با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ...
اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ...
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت…
- وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ... ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ...
کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد ...
البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ...
👈ادامه دارد...
══•✼✨🌷✨✼•══
💕 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
...: 🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀ زندگی نامه طلبه ، شهید گمنام سید علی حسینی از قلم همسر و دخترشان #رمان #بی_ت
🙇♀💛🙇♀💛🙇♀💛🙇♀
#رمان
#بی_تو_هرگز
#پارت_چهارم
پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود ... بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد ... با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر ... بعد هم که یه عصرانه مختصر ... منحصر به چای و شیرینی ... هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت ... اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور ... هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ...
هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد ... همه بهم می گفتن ... هانیه تو یه احمقی ... خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد ... تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟... هم بدبخت میشی هم بی پول ... به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی ... دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی ...
گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید ... گاهی هم پشیمون می شدم ... اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده ... من جایی برای برگشت نداشتم... از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود ... رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی ... حنی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ...
اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون ... مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره ... اونم با عصبانیت داد زده بود ... از شوهرش بپرس ... و قطع کرده بود ...
به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه ... صداش بدجور می لرزید
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... امکان داره تشریف بیارید؟ ...
- شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید ... من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام ... هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است ... فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه ... اگر کمک هم خواستید بگید ... هر کاری که مردونه بود، به روی چشم ... فقط لطفا طلبگی باشه ... اشرافیش نکنید ...
مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد ... اشاره کردم چی میگه ؟ ... از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت ... میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای
دوباره خودش رو کنترل کرد ... این بار با شجاعت بیشتری گفت ... علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم... البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن ... تا عروسی هم وقت کمه و ...
بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد ... هنگ کرده بود ... چند بار تکانش دادم ... مامان چی شد؟ ... چی گفت؟ ...
بالاخره به خودش اومد ... گفت خودتون برید ... دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن ... و ...
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد ... تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم ... فقط خریدهای بزرگ همراه مون بود ... برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد ... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت ... شما باید راحت باشی ... باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه ...
یه مراسم ساده ... یه جهیزیه ساده ... یه شام ساده ... حدود 60 نفر مهمون ...
پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت ... برای عروسی نموند ... ولی من برای اولین بار خوشحال بودم... علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود ...
👈ادامه دارد…
═ ═
💕 🆔@emamzaman
✨🌙----------------------------------🌟
#دعای_فرج
تا نرسد نشان #او ♡
نیست نشان زندگي
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج
✨🌙-----------------------------------🌟
@emamzaman
Ahd.mp3
2.07M
❀
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
کانال امام زمان (عج)
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سلام_امام_زمانم ❣
خورشید با اجازهے رویٺ طلوع ڪرد
✨قلبم سلام گفٺ و تپیدن شروع ڪرد
آقاے مهربان غزل هاے من سلام
✨باید ڪہ در برابر اسمٺ رڪوع ڪرد
#صبح_بخیر_مولا_جانم💓
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🆔@emamzaman
موبایل مهدوی، موبایل بچه شیعه
✅ تعجیل در ظهور مظلومترین امام، مهدی (عج): صلوات با ذکر فرج
🌺اللهُم صَلِ عَلَے مُحَمَد وَآلِ مـُحَمَد وَ عَجِل فَرَجَهُم🌺
🆔@emamzaman
👆👆👆
🔥 شرابخواری
از امام باقر (ع) پرسیده شد بزرگترین #گناه_کبیره کدام است؟
حضرت فرمودند: #شرابخواری!
زیرا شراب مادر تمام گناهان است و کسی که شراب بخورد، باک ندارد که با مادر و خواهر و دختر خود #زنا کند و نماز واجب خود را ترک میکند و در هر معصیتی بی باک است زیرا #مست و لایعقل گشته است.
📙 وسائل الشیعه، ج۱۷ ص۲۵۰
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
💠 زندگی موفق مهدوی در احادیث امام زمان(عج)
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌼 شیخ جعفر شوشتری(ره):
هر وقت شـیطان وسوسه کرد و نتوانستید
حریف نفس بشوید، هفت مرتبه بگوئید:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ،
لا حَولَ وَلا قُوَّة اِلّا بِاللهِ العَلےِّ العَظیم»
وقتے این ذکر را مےگوئید، هفت مَلِک به کمک شما مےآیند و آنها را دفع مےکنند...
بارها تجربه شده است که انسان وقتے آن را مےخواند احساس قوّت مےکند.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄