یک طرف دست دعا و یک طرف بار گناه
این تناقض ها نمک پاشیده روی زخمتان💔
#عکسنوشته_مهدوی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#یااباعبدالله{💔}•°
شَبِ جُمعِهز حَرم،مُوجِڪَرم می آید
بآز ازڪَربوبَݪاشِیوَنُ غَم می آید
امشَباِنگآر هَوایِدِگَریخوٰاهَم دٰاشت
فٰاطِمه بآڪَمَرِخَم بِه حَرممی آید 😔
#شبجمعــه°🌙
#شبزیارتـی°✨
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عامل اصلی بیماری کرونا...
❓منشا و اساس اختلافِ نظرِ سوال برانگیزِ طب رایج و طب سنتی در رابطه با تعیین عامل این بیماری چیست؟ و چگونه می شود علم طب با هدف پیشگیری و درمان تا این حد عقاید متفاوت داشته باشند.
✅ به منظور دستیابی به این پاسخ، به بررسی نظرات علمی طب سنتی میپردازیم.
#عامل_اصلی_کرونا
#پیشگیری
#درمان
#کرونا
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلاَّئى..
وَاَفْرَطَ بى سُوَّءُ حالی
خدایا...
گرفتاری من
خیلی بزرگ است...
و بی اندازه بد حالم...
#دعای_کمیل
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
63382_341.mp3
11.5M
#دعای_کمیل
با نوای سماواتی
🌻مهدی جانم آقای من هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید برای همه اعضا دعا فرمایید😔
❣اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
﷽ ان شاء الله تصمیم داریم ختم صلواتی که هر شب جمعه قرار داده میشود را به توفیق الهی و همت شما عزیزان تا زمان ظهور امام زمان(عج) که بسیار نزدیک است ادامه دهیم تا ان شاء الله بتوانیم با فرستادن این صلوات ها با نیتی که ادامه خواهیم گفت به سهم خودمون باعث تعجیل در فرج و همچنین عاقبت به خیری خودمان شویم و بتوانیم به توفیق تبعیت و اطاعت کامل از حضرت برسیم و هر چه زودتر به توفیق حضور و بهره مندی از دوران فوق العاده بعد از ظهور نائل شویم.
هفته پیش الحمدلله به همت شما عزیزان بر اساس گزینه ای که انتخاب کردید از بین چندین کانال و گروه در تلگرام و ایتا که ختم در آن قرار داده شده بود، مجموعا ۸۸۲ نفر شرکت کردند و حدود ۴۷۴ هزار صلوات فرستاده شد.
طبق بیانات بزرگان دین ، صلوات برترین ذکر است و در رسیدن به حاجات بسیار سودمند و موثر است و این ذکر در تقرب پیدا کردن به خدا ، آمرزش گناهان، توشه آخرت و صفای باطن تاثیر بسیار زیادی دارد.
ان شاء الله همگی بتوانیم در این سُنت حسنه و پُر خیر و برکت ختم صلوات هر هفته شرکت کنیم و ان شاء الله خدا ما را از تمام ثوابها و آثار و برکات فوق العاده این صلوات ها بهرهمند فرماید و تک تک این صلوات ها را به عدد ما احاط به علمک(به تعداد بالاترین عددی که در احاطه ی علم خداست) از ما قبول فرماید. سعی کنیم صلوات ها را با آرامش و با توجه فرستیم.
علاوه بر نیت های گفته شده در ختم صلوات این نیت را هم به آن اضافه کنیم:
نصرت و عافیت الهی امام زمان(عج) و جبهه حق و ان شاء الله هر چه زودتر غلبه حق بر باطل و نابودی کامل منافقین و دشمنان اسلام
برای شرکت در این ختم صلوات یکی از گزینههای موجود در پُست بعدی را انتخاب کنید
EitaaBot.ir/poll/rs1da?eitaafly
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_ششم لبخندی به صورت زری خانوم پاشیدم و با گفتن "با اجازه" از کنارش رد
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_هفتم
قبل هر اعتراضی مامان بزرگ گفت:
_ راستی چرا شوهرت لباس گرم نپوشیده؟؟
دهن باز کردم بگم به عطیه گفته ولی زبونم رو نگه داشتم که مامان بزرگ بازم خودش ادامه داد:
_حالا تو باید حواست بهش باشه مادر! این جوری که سرما می خوره!!
قلبم فشرده شد چندین سال بود من دلنگران سرما خوردنش بودم وهمه حواسم مال اون اما...!
باصدای گرفته ای گفتم:
_میگه لباس زیادی دست و پاگیرش میشه تو عزاداریها!
مامان بزرگ شال گردن بافت مشکی رو که حتم دارم دست هنر خودش بود رو داد دستم:
_میدونم عزیزم این حرف هر سالشه، ولی حالا این رو تو براش ببر، روی تو رو زمین نمیندازه دخترم.
تمام ذهنم پر از پوزخندهایی شد که به من دهن کجی میکردن.
امیر علی روی من رو زمین نندازه؟!
_هوا ابریه ببر براش دخترم سرده!
این حرف یعنی اعتراض ممنوع!
قیافه درهمم رو کمی جمع و جور کردم:
_باشه مامان بزرگ، چشم.
_کتاب دعاها رو هم بردار،خیرببینی دخترم.
هنوز مردد بودم برای رفتن، مامان بزرگ بلند شد و چادر گلدار مشکیش رو مرتب کرد روی سرش:
_هنوز که واستادی دختر برو دیگه.
به زور لبخند زدم و قدمهای کوتاهم رو با اکراه برداشتم سمت حیاط!
بین شلوغی حیاط با نگاهم دنبالش گشتم.
به دیوار آجری تکیه داده بودو با آقا مرتضی پسرعموی بزرگم صحبت می کرد.
قلبم بی قراری می کرد و قدمهام رو با دلهره برداشتم سمت گوشه حیاط.
سرم رو پایین انداختم و محکم گرفتم
چادرم رو!
با نزدیک تر شدنم سرم رو بالا گرفتم، صحبتهاشون تموم شده بود یا نه رو نمی دونستم، ولی حالا نگاهشون رو به من بود، و وای به اخم ریز امیر علی که فقط من میفهمیدمش!!
حس کردم صدام میلرزه از این همه ناآرومی درونم:
_سلام آقا مرتضی.
نگاه امیر علی هنوز هم روی من بود جرئت نمی کردم نگاه بدوزم به چشمهاش که مطمئنا تلخ بود و بجای سلام به امیر علی به یه سر تکون دادن اکتفا کردم.
_سلام محیا خانوم زحمت کشیدین الان می خواستم بیام بگم کتاب دعا ها رو بیارن.
سر بلند نکردم همون طور که خیره بودم به جلد کتاب که بزرگ نوشته بود "مناجات با خدا" و دلم رو آروم می کرد!
دستهام رو جلو بردم و آقا مرتضی بی معطلی کتابها رو از من گرفت بعدهم با تشکر آرومی دور شد از من و امیر علی.
ومن پر از حس شیرین بودن نزدیک امیر علی شدم ولی باز، میترسیدم از این همه نزدیکی بفهمم چه قدر دورم از این امیر علی رویاهام !
_نباید میومدی توی حیاط حالا هم برو دیگه!
با لحن خشک امیر علی به قیافه جدیش نگاه کردم و بازم بغض بود و بغض که جا خوش میکرد توی گلوم.
بازهم نباختم خودم رو لبخند زدم گرم و از ته دل، به نگاه یخ زده ی امیر علی!
شالگردن مشکی رو بی حرف انداختم دور گردنش، اول با تعجب یک قدم جا به جا شد و بعد اخم غلیظی نشست بین ابروهاش وبا عصبانیت زیر لب غر زد:
_محیاااا
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🥀 امام زمان (عج) 🥀
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_هفتم قبل هر اعتراضی مامان بزرگ گفت: _ راستی چرا شوهرت لباس گرم نپو
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_هشتم
صدام میلرزید و نذاشتم ادامه بده"محیایی" رو که دوستانه نگفته بود، و من مهربون گفتم:
_میدونم،میدونم ولی هوا سرده،اینو هم مامان بزرگ فرستاد.
باحرص و غضب نفس بلندی کشید و دست بلند کرد تا شالگردن رو برداره که باز من اختیار از دستم رفت و بی هوا دستم رو لبه شالگردن و روی سینه اش گذاشتم،قلبم سخت لرزید از این
همه نزدیکی!
صدام بیشتر لرزیدو بریده گفتم:
_خوااهش،،میکنم،، هوا،، خیلی،،سرده!
نگاهش لیز خورد روی دستم که از استرس شالگردن رو روی سینه اش مشت کرده بودم.
این نگاه یعنی باید دستم رو عقب بکشم!
سعی می کردم در حفظ کردن آرامش نداشته ام، و دستم سر خورد و چنگ شد روی چادرم، و نفهمیدم کی یک قطره اشک بی هوا از چشمهام چکید درست جلوی پای من و امیر علی!!
دیگه کنترل بغض و صدام دست من نبود:
_میدونم اگه بگم به خاطر من, حرف مسخره ایه پس، بزار به خاطر مامان بزرگ باشه دور گردنت!!
کلافه پوفی کشید وزیر لب آروم گفت:
_ برو تو خونه، درست نیست اینجایی!!
نفهمیدم با چه قدمهایی دور شدم از دید امیر علی که حتی دیدن اشکم و صدای پر از بغضم تغییر نداد اخم رو پیشونیش رو.
رو به قبله نشستم و تکیه دادم به لبه ی تخت. امشب فقط دلم تنهایی می خواست که بشکنم این بغضهایی رو که دونه دونه میبستن راه گلومو!
صدای السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع) طنین انداخت تو همه خونه و من بی اختیار دستم رو با احترام گذاشتم روی سینه ام، و با ادامه سلام زمزمه کردم این زمزمه عاشقی رو که برام پر از حرمت بود!!
نفهمیدم کی اشکهام روی گونه هام سر می خوردن، فقط بازم داشت یادم می اومد چه قدر موقع زمزمه همین دعا، هر ساله آرزو می کردم امیر علی رو، که حالا امسال مال من بود ولی انگار نبود!
زانوهام رو بغل کردم و سرم روش گذاشتم و با خودم فکر کردم یعنی اون روز باید به حرف امیرعلی گوش میکردم.
جون میگرفت تصویر اون روزها توی ذهنم، و قلبم مهر تایید میزد که من اشتباه نکردم!
برام مثل یک خواب گذشت یک خواب شیرین که با شیرینی قبولیم توی دانشگاه یکی شده بود!!
نمی دونم مامان بود یا بابا که مطرح کرد خواستگاری امیر علی از من رو،ولی هر چی که بود قلب من این
قدر داشت با کوبشش شادی می کرد که از یاد صورتم بره سرخ و سفید شدن رو!
جلسه اولیه خواستگاری طبق رسم و رسوم انجام شد و اون شب کسی از من وامیر علی نظر نخواست، انگار اومدن امیر علی به خواستگاری و جواب مثبت من برای اومدنشون، مهر تایید بود به
همه چیز, که همه چی همون شب انجام شد حتی بله برون !
نمیدونم کی بود که یادش اومد باید من و امیرعلی هم باهم حرف بزنیم قبل تصمیمات بقیه!
شایدهم پیشنهاد خود امیر علی بود که منصرفم کنه چون من که مطمئن بودم اگه نظرمم رو هم نپرسن من راضیم به رسیدن آرزوی همیشگیم !
ادامه دارد..
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀
#رزق_شب_جمعه💔
چند خط روضه میهمان ما باشید.🥀😔
اشکاتون جاری شد برای فرج تنهاترین امام دعا کنید🌱🥀.
#حاج_حسین_سیب_سرخی
پیشنهاد_دانلود👌
#بحق_الزینب_عجل_لولیڪ_الفرج❣
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#دعای_فرج
#قرائت_هرشب_دعافرج_به_نیت_ظهور
#آقای_مــــن
❣در دلم جایی برای هیچکس غیر از تُو نیست!
❣گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می شود....
#شب_بخیر_یوسف_زهرا🌱
#شبتون_مهدوی_رفقا🌙💛
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#جان_ایران_کجاستی{💔}
فـــرمانده
مـابےتـــــودلمـان پـراز درد است..تـــــو بےما چگونه اے؟😭😔
#به_وقت_سردار_دلها💔
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
4_345554935284237547.mp3
28.82M
#دعای_ندبه
🌸در زمان غیبت، خواندن این دعا از
#وظایف_منتظران امام عصر (عج) است.🌸
باصدای : #سید_رضا_نریمانی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄