4_5909044404160562799.mp3
4.29M
✔️ آثار تقوا (انجام کامل واجبات و دوری از گناهان)
🔊 آیت الله ناصری
4_5902491967694047020.pdf
555.6K
📑 فایل #پی_دی_اف
موضوع:
#ادعیه_و_زیارات_مهدوی
✔️ به نکات مهمی اشاره میشود، حتما بخونید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ اهمیت محاسبه نفس و عاقبت بخیر شدن حتی اگر تا پای شهادت رفته باشی!!!
🔊 #استاد_رائفی_پور
👀 به چشمانمان باید شک کنیم...
▪️ «ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر(امام باقر) را میبینی؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
▫️ در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
و اما...
چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟
چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟
4_5909016250649937529.pdf
516K
❓ چطور میشه از امتحانات عصر غیبت سربلند بیرون بیایم؟
#بیوگرافی📝
#امام_محمد_باقر_علیه_السلام💖
🍃نام:محمد ابن علی
💓کنیه: ابو جعفر
💛نقش:امام پنجم شیعیان
🎉زاد روز:یکم رجب،۵۷ قمری
🎈زادگاه :مدینه
💟مدت امامت:۱۹ سال
شهادت: ۷ ذی الحجه،۱۱۴ قمری
🕌مدفن:قبرستان بقیع
🌼محل زندگی :مدینه
🌹لقب ها:باقر،شاکر،هادی
💫نام پدر: امام سجاد علیه السلام
🎀نام مادر:فاطمه
✨همسران:ام فروه،ام حکیمه
❤️فرزندان:جعفر،عبدالله،ابراهیم،عبیدالله،علی،زینب،ام سلمه
✔️طول عمر: ۵۷سال
🍂علت شهادت:مسموم شدن توسط زهر
🗡قاتل:هشام ابن عبدالمالک
📗:ابن طولون، شمسالدين محمد، الأئمة الاثنا عشر، منشورات رضی، قم، بیتا.
و.....
💚🍃
◾️شهادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام را خدمت امام زمان (عج) و همه عزیزان و عاشقان اهل بیت علیهم السلام تسلیت عرض میکنیم◾️💐
💚🍃
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تمام حرکات #سفیانی زیر ذره بین و نظارت نظامیان ایران است.
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_بيست_هفتم 🎀پرونده سازی وارد اتاق بازجويي شديم ... از چهره اش مشخص بود ا
#مردی_در_آینه 📝
💟 #قسمت_بيست_هشتم
🎀 شجاعت یا حماقت؟!
چند لحظه رفت توي فکر ...
- نه ... آدم مشکوکي به نظرم نمياد ... هر چند من توي محيط مدرسه بيشتر مجبورم حواسم رو به دانش آموزها و مديريت دبيرستان بدم ...
مديريت اون همه نوجوان که مثل کوه آتشفشان، هيجانات جواني شون غيرقابل کنترله ... کار راحتي نيست ... اما هر چي فکر مي کنم هيچ دليلي نمي بينم که آقاي مدير بخواد با کريس درگير بشه ...
کريس بيشتر از يه سال بود که ديگه اون بچه قبل نبود ... و هيچ خطري براي اعتبار و امتياز دبيرستان محسوب نمي شد ...
هيچ خطري ... يعني بايد دنبال نقاط خطر مي گشتم ... به نظر مي اومد جان پروياس ... به راحتي مي تونست افرادي رو که سد راهش قرار بگيرن رو حذف کنه ... اما چطور؟ ... اگه جان پرویاس سرکرده فروش مواد باشه ... و کریس به نوعی واسش ایجاد مشکل کرده باشه ... انگیزه بزرگی برای قتل داشته ... ولی چرا باید زنده بودن مقتول برای اونها یه تهدید به حساب بیاد؟ ... یعنی ممکن بود کریس واقعا باهاشون همدست نبوده باشه؟ ...
و من آخرين سوال و ضربتي ترين شون رو براي دقايق آخر گذاشته بودم ... زماني که اون در اوج حس آرامش بود و خيالش راحت، که همه چيز تموم شده ... اون وقت ديگه نمي تونست محاسبه شده و کنترل شده رفتار کنه ... حداقل يک واکنش کوچيک ولي مهم...
توي در ايستاده بود ... با من دست و ازم جدا شد ... که يهو صداش کردم ...
- آقاي بولتر ... چرا توي ليستي که من داديد اسم دنيل ساندرز ... استاد رياضي دبيرستان تون رو ننوشته بوديد؟ ...
جا خورد و براي چند لحظه افکارش آشفته شد ... هر چند براي لحظات بسيار کوتاهي بود ... اما چه چيزي در مورد دنيل ساندرز، اون رو آزار مي داد؟ ...
- آقاي ساندرز تقريبا با بيشتر دانش آموزهاش رابطه خيلي خوبي داره ... اگر بخوام دايره روابط عموميش رو مشخص کنم ... شايد بيشتر از دو سوم دانش آموزها رو در بربگيره ...
مشخص بود داره ذهنش رو با طولاني کردن جملات متمرکز مي کنه ...
- اما من نخواسته بودم ليست دانش آموزهاي اطراف دنيل ساندرز رو بهم بديد ...
لبخند غير منتظره اي صورتش رو پر کرد ...
- آقاي ساندرز يکي از نقاط قوت و اعتبار دبيرستان ماست ... براي همين خيلي مورد توجه و حمايت آقاي پروياس قرار گرفته ... ارتباط خوبي هم با همه بچه ها داره ... نمي دونستم ميشه به عنوان يه دوست مطرحش کرد يا نه ... چون به هر حال نفوذش روي بچه ها عموميه ...
و اين کلمات تير آخر رو شليک کرد ... چه برنامه زيرکانه اي... مديري که منطقه رو از دست ساير گنگ ها آزاد مي کنه ... با يه وجهه اجتماعي موجه و عالي ... با کمک معلم با اعتباري که رابط بين مدير و بچه هاست ...
نفوذ کلام و شخصيتش اونها رو به خودش جذب مي کنه ... و افرادي مثل کريس که با تغيير ظاهر، چهره و رفتار مي تونن گزينه هاي خوبي براي پخش خورده یا وسيع باشن ...
تمام اين نقشه حساب شده بود ... تنها نقطه ضعفش استفاده از دانش آموزي بود که قبلا به عضويت توي گنگ شناخته شده بوده ... براي چنين نقشه و برنامه استادانه اي يه نقطه ضعف حساب مي شد ...
اما چرا کشته بودنش؟ ... از روي پول مواد، کش مي رفته؟ ... بازپرداختش به تاخير افتاده؟ ... با کسي درگير شده؟ ... يه معتاد اون رو کشته بوده؟ ... و دنيايي از سوال هاي ديگه ... سوال هایی که تا به جواب نمی رسید ... ممکن بود دست ما از قاتل کوتاه بشه ...
در هر صورت، مشخص بود چرا آقاي بولتر نمي خواست حرف هاش ضبط بشه ... و يه سري از حقايق رو مخفي مي کرد... در افتادن با چنين گنگ فروش موادي ... شجاعتي در حد حماقت مي خواست ... افرادي که بدون به جا گذاشتن سر نخ ... مي تونن توي روز روشن از شرت خلاص بشن ...
#ادامه_دارد...
نویسنده:
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🍃🌤الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج🌤🍃
💖 @EmamZaman
🌈💖
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#مردی_در_آینه 📝 💟 #قسمت_بيست_هشتم 🎀 شجاعت یا حماقت؟! چند لحظه رفت توي فکر ... - نه ... آدم مشک
#مردی_در_آینه📝
💟#قسمت_بيست_نهم
🎀گاهی هرگز
رفتم اتاق پشت شيشه ... قبل از اينکه فيلم رو پاک کنم تصميم گرفتم حداقل يه بار اون رو از خارج ماجرا ببينم...
فيلم رو پخش کردم ... اين بار با دقت بيشتر روي حالت و حرف هاش ... بعد از پاک شدنش ديگه چنين فرصتي پيش نمي اومد ...
محو فيلم بودم که اوبران از در وارد شد ...
- چي مي بيني؟ ...
- فيلم ضبط شده حرف هاي آقاي بولتر ...
صندلي رو از گوشه اتاق برداشت و نشست کنارم ...
- راستي گوشي مقتول ... شارژ شده و پسوردش رو هم برداشتن ... چيز خاصي توش نبود ... يه سري فايل صوتي ... چند تا عکس با رفقاش ... همون هايي که دیروز باهاشون حرف زده بودیم * ... بازم آوردم خودتم اگه خواستي يه نگاه بهش بندازي ...
گوشي رو گرفتم و دکمه ادامه پخش فیلم رو زدم ... اوبران تمام مدت ساکت بود و دقيق نگاه مي کرد ... تا زماني که فيلم به آخرش رسيد ...
- اين چرا اينقدر جا خورد؟ ... هر چند چهره اش تقريبا توي نقطه کور دوربين قرار گرفته و واضح نيست اما کامل معلومه از شنيدن اسم ساندرز بهم ريخت ...
- تصور کن معاون يه دبيرستاني و با گروه مواد فروش حرفه اي طرف ... جاي اون باشي نمي ترسي؟ ...
از جا بلند شد و صندلي رو برگردوند سر جاي اولش ...
- چرا مي ترسم ... اما زماني که نفهمن من لو شون دادم و مدرکي در کار نباشه ... براي چي بايد بترسه؟ ... اینجا که دایره مواد نیست ... تو هم که ازش نخواسته بودي بياد توي دادگاه بايسته و عليه شون شهادت بده ...
سوال خوبي بود ... سوالي که اساس تنها نظرياتم رو براي رسيدن به جواب و پيدا کردن قاتل زير سوال برد ... هيچ مدرک و سرنخي نبود ... اگر اين افکار و استدلال ها هم، پوچ و اشتباه از آب در مي اومد ... پس چطور مي تونستم راهی برای نزدیک شدن و پیدا کردن قاتل، پيدا کنم؟ ... اون گنگ ها و اون دختر رو از کجا پيدا مي کردم؟ ... اگر اون هم هيچ چيزي نديده بود و هيچ شاهدي پيدا نمي شد چي؟ ...
دوربين هاي امنيتي بيمارستان ثابت کرده بود دنيل ساندرز در زمان وقوع قتل توي بيمارستان بوده ... و هيچ جور نمي تونسته خودش رو توي اون فاصله زماني به صحنه جرم برسونه و برگرده ... و هیچ فردی هم غیر از کارکنان بیمارستان، بعد از قتل با اون در تماس نبوده ...
شب قبل هم، دوربين ها رفتن کريس رو به بيمارستان ضبط کرده بودن ... ساندرز حتي اگر در فروش مواد دخالت داشت يا حتي دستور مرگ کريس رو صادر کرده بوده ... هيچ ارتباط يا فرد مشکوکي توي اون فيلم ها نبود ... و جا موندن موبایل هم بی شک اشتباه خود کریس ...
فقط مي موند جان پروياس، مدير دبيرستان ... و اگر اونجا هم بي نتيجه مي موند اون وقت دیگه ...
به صفحه مانيتور نگاه مي کردم و تمام اين افکار بي وقفه از بين سلول هاي مغزم عبور مي کرد ... دستم براي پاک کردن فايل ... سمت دکمه تاييد مي رفت و برمي گشت ... و همه چيز بي جواب بود ...
حالا ديگه کم کم ... احساس خستگي، آشفتگي و سرگرداني ... با کوهي از عجز و ناتواني به سراغم اومده بود ... حس تلخي که هميشه در پس قتل هاي بي جواب بهم حمله مي کرد ...
پرونده هايي که در نهايت ... قاتل پيدا نمي شد ... گاهي ماه ها ... سال ها ... و گاهي هرگز ...
* صحبت با این افراد به علت طولانی شدن و بی فایده بودن در روند داستان، مطرح نشد.
#ادامه_دارد...
نویسنده:
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🍃🌤الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج🌤🍃
💖 @EmamZaman
🌈💖
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#مردی_در_آینه📝 💟#قسمت_بيست_نهم 🎀گاهی هرگز رفتم اتاق پشت شيشه ... قبل از اينکه فيلم رو پاک کنم
#رمان_مردی_در_آینه 📝
💟 #قسمت_سي_ام
🎀فایل شماره 1
فايل رو پاک کردم ... و گوشي کريس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هيچ چيزي يا سرنخي توش نبود ... و اون شماره هاي اعتباري هم که چند بار باهاش تماس گرفته بودن ... عين قبل، همه شون خاموش بود ... تماس هاي پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود به هيچ کدوم شون جواب نداده ... نه حداقل با تلفن خودش ...
گوشي رو گذاشتم روي ميز ... و چند لحظه بهش خيره شدم ... اما حسي آرامم نمي گذاشت ... دوباره برش داشتم و براي بار دوم، دقيق تر همه اش رو زير و رو کردم ... باز هم هيچي نبود ...
قبل از اينکه قطعا گوشي رو براي بايگاني پرونده بفرستم ... تصميم گرفتم فايل هاي صوتي رو باز کنم ... هدست رو از سيستم جدا کردم و وصل کردم بهش ... و اولين فايل رو اجرا کردم ...
صداي عجيبي ... فضاي بين گوشي هاي هدست رو پر کرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همه چيز از حرکت ايستاد ... همه چيز ... حتي شماره نفس هاي من ... ضربان قلبم هر لحظه تندتر مي شد ...
با سرعتي که انگار ... داشت با فشار سختي دنده هام رو می شکست و از ميان سينه ام خارج مي شد ... حس مي کردم از اون زمان و مکان کنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... ديوارها ... و هيچ چيز وجود نداشت ...
اوبران که به اتاق برگشت ... صورتم خيس از اشک بود و به سختي نفس مي کشيدم ... و من ... مفهوم هيچ يک از اون کلمات رو نمي فهميدم ...
با وحشت به سمتم دويد و گوشي رو از روي گوشم برداشت ... دکمه هاي بالاي پيراهنم رو باز کرد و چند ضربه به شونه ام ... پشت سر هم مي گفت ...
- نفس بکش ... نفس بکش ...
اما قدرتي براي اين کار نداشتم ...
سريع زير بغلم رو گرفت و برد توي دستشويي ... چند بار پشت سر هم آب سرد به صورتم پاشيد ...
بالاخره نفس عميقي از ميان سينه ام بلند شد ... مثل آدمي که در حال خفه شدن ... بار سنگيني از روي وجودش برداشته باشن ... نفس هاي عميق و سرفه هاي پي در پي ...
لويد با وحشت بهم نگاه مي کرد ...
- حالت خوبه توماس؟ ... خوبي؟ ...
دستم رو خيس کردم و کشيدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تاييد کردم ...
نفس مي کشيدم ... اما حالتي که در درونم بود ... عجيب تر از چيزي بود که قابل تصور باشه .
#ادامه_دارد...
✍ نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
🌤اَلسـّلامُ عَلَیْکــَ یا صاحِبـــَ الزَّمـانِ 🌤
🌸 @emamzaman
#چله_ترک_گناه😍
#بیست_و_دو_روز_تا_ماه_محرم⏰
#تلنگر...✋🏻
تویی که دست ناموس مردمو میگیری،
چطور انتظار داری مردم دست ناموستو نگیرن؟…😏
تویی که واسه ناموس مردم گرگ میشی و واسه ناموس خودت سگ...😕
تویی که همیشه دنبال ناموس این و اون موس موس میکنی...😑
آخر...
یه جایی...
مثل خودت...
برای ناموست...
تو خیابونا...
مزاحمت...
ایجاد میکنن...😏
اینو یادت باشه...
وقتی واسه ناموست قیصر بازی درمیاری
بدون که زنان و دختران کشورت هم مثل ناموست هستن...✋🏻
#قیصر_باش_ولی_همیشه_باش
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻✌️🏻✌️🏻✌️🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
هرکه باشد نظرش در پیِ ناموس کسی👀
پیِ ناموس وی افتد نظر بالهوسی
#تلنگر✋🏻
#تذکر☝️🏻
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
May 11
🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷
#حجاب😎
باچادرت مانند دُرّ🐚 شده ای
تازگی ها فهمیده ام بااین اوصاف و مقدار جمال شمافرشتگان 👼چادری با چادرهایتان قطعاً عرب ها حق دارند به چادر میگویند "جا دُر"
#مرواریدِ_چادرے🌸
#دختر_امام_زمانی_گناه_نمیکند):😍
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🍃 @emamzaman
🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه 📝 💟 #قسمت_سي_ام 🎀فایل شماره 1 فايل رو پاک کردم ... و گوشي کريس رو برداشتم
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_سي_يکم
🎀مقصد
- چه اتفاقي افتاد؟ ... چرا اينطوري شدي؟ ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- دنبالم بيا ... بايد يه چيزي رو بهت نشون بدم ...
با همون سر و صورت خيس از دستشويي زدم بيرون ... لويد هم دنبالم ... برگشتم تو همون اتاق شيشه اي ...
- بشين رو صندلي ...
هدست رو گذاشتم روي گوشش و همون فايل رو پخش کردم ... چشم هاش رو بست ... منتظر بودم واکنشش رو ببينم اما اون بدون هيچ واکنشي فقط چشم هاش رو بسته بود ...
با توقف فايل ... چشم هاش رو باز کرد ... حالتش عجيب بود ... براي لحظاتي سکوت عميقي بين ما حاکم شد ... نفس عميقي کشيد ... انگار تازه به خودش اومده باشه ...
- اين چي بود؟ ...
- نمي دونم ... نوشته بود "چپتر اول" ...
حالت اوبران هم عادي نبود ... اما نه مثل من ... چطور ممکن بود؟ ... ما هر دومون يک فايل رو گوش کرده بوديم ...
از روي صندلي بلند شد ...
- چه آرامش عجيبي داشت ...
اين رو گفت و از در رفت بيرون ... و من هنوز متحير بودم ... ذهن جستجوگرم در برابر اتفاقي که افتاده بود آرام نمي شد ...
تمام بعد از ظهر بين هر دوي ما سکوت عجيبي حاکم بود ... هيچ کدوم طبيعي نبوديم ... من غرق سوال ... و اوبران ... که قادر به خوندن ذهنش نبودم ...
ميزمون رو به روي همديگه بود ... گاهي زیر چشمی بهش نگاه مي کردم ... مشغول پيگيري هاي پرونده بود ... اما نه اون آدم قديمي ... حس و حالش به کندي داشت به حالت قبل برمي گشت ...
حتي شب بهم پيشنهاد داد برم خونه شون ... به ندرت چنين حرفي مي زد ... با اين بهانه که امشب تنهاست ... و کيسي به يه سفر چند روزه کاري رفته ...
- بهتره بياي خونه ما ... هم من از تنهايي در ميام ... هم مطمئن ميشم که فردا نخوام از کنار خيابون جمعت کنم ...
بهانه هاي خوبي بود اما ذهنم درگيرتر از اين بود که آرام بشه ... از بچگي عشق من حل کردن معادلات و مساله هاي سخت رياضي بود ... ممکن بود حتي تا صبح براي حل يه مساله سخت وقت بگذارم ... اما تا زماني که به جواب نمي رسيدم آرام نمي شدم ... حالا هم پرونده قتل کريس ... و هم اين اتفاق ...
هر چند دلم مي خواست اون شب رو کنار لويد باشم تا رفتارش رو زير نظر بگيرم و ببينم چه بلايي سر اون اومد ... و با شرايط خودم مقايسه کنم ... اما مهمتر از هر چيزي، اول بايد مي فهميدم چي توي اون فايل صوتي بود ...
فايل ها رو ريختم روي گوشي خودم ... و اون شب زودتر از اداره پليس خارج شدم ... مقصدم خونه کريس تادئو بود ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💖
🌤 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_سي_يکم 🎀مقصد - چه اتفاقي افتاد؟ ... چرا اينطوري شدي؟ ... چند لح
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_چهل_دو
🎀تاریکِ تاریک
جا خوردم ... تازه حواسم جمع شد مسلح نيستم ... و اونها هم تغيير حالت رو توي صورتم ديدن ...
- چي شده کارآگاه ... نکنه بقيه اسباب بازي هات رو خونه جا گذاشتي؟ ... اين دستبند و نشان رو از کجا خريدي؟ ... اسباب بازي فروشي سر کوچه تون؟ ...
و زدن زير خنده ... هلش دادم کنار ديوار و به دستش دستبند زدم ...
- به جرم ايجاد ممانعت در ...
پام سست شد ... و پهلوم آتيش گرفت ...
با چاقوي دوم، ديگه نتونستم بايستم ... افتادم روي زمين ... دستم رو گذاشتم روي زخم ... مثل چشمه، خون از بين انگشت هام مي جوشيد ...
- چه غلطي کردي مرد؟ ... يه افسر پليس رو با چاقو زدي ...
و اون با وحشت داد مي زد ...
- مي خواستي چي کار کنم؟ ... ولش کنم کيم رو بازداشت کنه؟ ...
صداشون مثل سوت توي سرم مي پيچيد ... سعي مي کردم چهره هر سه شون رو به خاطر بسپارم ...
دست کردم توي جيبم ... به محض اينکه موبايل رو توي دستم ديد با لگد بهش ضربه زد ... و هر سه شون فرار کردن...
به زحمت خودم رو روي زمين مي کشيدم ... نبايد بي هوش مي شدم ... فقط چند قدم با موبايل فاصله داشتم ... فقط چند قدم ...
تمام وجودم به لرزه افتاده بود ... عرق سردي بدنم رو فرا گرفت ... انگشت هام به حدي مي لرزيد که نمي تونستم روي شماره ها کليک کنم ...
- مرکز فوريت هاي ...
- کارآگاه ... منديپ ... واحد جنايي ... چاقو خوردم ... تقاطع ...
به پشت روي زمين افتادم ... هر لحظه اي که مي گذشت ... نفس کشيدن سخت تر مي شد ... و بدنم هر لحظه سردتر ... سرما تا مغز استخوانم پيش مي رفت ...
با آخرين قدرتم هنوز روي زخم رو نگهداشته بودم ... هيچ کسي نبود ... هيچ کسي من رو نمي ديد ... شايد هم کسي مي ديد اما براش مهم نبود ... غرق خون خودم ... آرام تر شدن قلبم رو حس مي کردم ... پلک هام لحظه به لحظه سنگین تر می شد ...
و با هر بار بسته شدن شون، تنها تصویری که مقابل چشم هام قرار می گرفت ... تصوير جنازه کريس بود ... چه حس عجيبي ... انگار من کريس بودم ... که دوباره تکرار مي شدم ...
ديگه قدرتي براي باز نگهداشتن چشم هام نداشتم ... همه جا تاريک شد ... تاريکِ تاريک ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
🍃 @emamzaman
رهبر انقلاب: زن و شوهر همدیگر را در راه حق کمک کنند
🌷رهبر معظم انقلاب:
زن میتواند کمک کند به شوهرش برای اینکه در صراط حق ثابتقدم باشد و پیش برود؛ مرد میتواند همین کمک را به زن بکند. مثل دو شریک، مثل دو همسنگر با هم زندگی کنید.
عملاً، هم در شریعت، هم در واقعیّت خارجی، زن و شوهر نزدیکترین افراد به هم هستند؛ هر چه میتوانید صمیمیّت را، صفا را، محبّت را بین خودتان افزایش بدهید.
محبّت مایهی اصلیِ زندگیِ شیرین خانوادگی است؛ سعی کنید محبّت را روزبهروز افزایش بدهید که این کار به دست خود انسان هم هست. فروردین ۱۳۹۸
🔘 همۀ بدبختیهای انسان از «کوچکیِ جهان او» شروع میشود!
🔘 وقتی جهانت بزرگ شد، گناه برایت مهم میشود؛ چون گناه علامت حقارت است
🔸 تا اینجا چهار ویژگی یا مرحله برای متقاعدشدن به دینداری و ترک گناه بیان کردیم؛ از منفعتطلبی و برنامهپذیر بودن، تا اهلِ مسابقه بودن و دیدن محدودیتهای حیات دنیا. اینها مراحلی است که پایههای تکوین شخصیت یک دیندار را شکل میدهد و انسان را آمادۀ پذیرش دین میکند.
🔸 پنجمین ویژگیای که انسان برای داشتن یک شخصیت دیندار باید پیدا کند، باور معاد و آخرت است؛ این ویژگی نهتنها در باور و شناخت انسان بلکه در شخصیت او هم باید حضور پیدا کند، چون باور معاد، یک مقولۀ صرفاً شناختی نیست؛ یک مقولۀ شخصیتی است.
🔸 عمیقترین درخواست انسان، جاودانگیطلبی است که فعالتر از خداپرستی است. حس جاودانگیطلبی یعنی اینکه «من نمیخواهم نابود بشوم» پذیرش جاودانگی، فطریِ ما انسانهاست و ما نمیتوانیم بپذیریم که جاودانه نیستیم!
🔸 میل به جاودانگی، انسان را به سمت آخرتاندیشی میکشاند و کسی که معاد را باور کرد، جهانش بزرگتر خواهد شد. همۀ بدبختیهای انسان از «کوچکیِ جهان انسان» شروع میشود، همۀ خوشبختیها هم از «بزرگیِ جهان انسان» شروع میشود.
🔸 انسان وقتی جهان آخرتِ بسیار بزرگ را بپذیرد، خودش هم بزرگ میشود؛ این همان اثر شخصیتیِ باور معاد است. بعد وقتی انسان بزرگ شد «بزرگوار» میشود و وقتی انسان بزرگوار شد، دیگر بدی ندارد. هرکسی آدم بدی شد، معلوم میشود که جهانش کوچک است!
🔸گناه یکوقت معنایش «ضرر کردن» است، یکوقت معنایش «خلاف برنامه عملکردن» است، یکوقت معنایش «نپذیرفتن یک محدودیت و امر معقولی است که در این جهان وجود دارد» حالا در این مرحله از بحثِ ما(که بحث معاد و آخرت است) معنایش کوچکشدن است. وقتی جهانِ کسی بزرگ شد، کمکم نسبت به پدیدۀ «گناه» حساس میشود و زشتیِ گناه برایش مشخص میشود؛ چون گناه علامت حقارت و کوچکی است، لذا از گناه، ننگش میآید.
#گناه_و_توبه 40
علیرضا پناهیان ۹۸.۲.۳۰
🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋
#حج_مهدوی |🌤|
دفتر ....
آمده ام حج ،😊
💕رو به خانه ی خدا نشسته ام ! درست پشت رکن مستجار،طبقه ی دوم !
در دفترچه ایی نام همه ی آنهایی که التماس دعا داشتند را نوشته ام تا از قلم نیفتند !📝
یکی یکی همه را دعا می کنم ،
دفترچه را علامت می زنم،
اما سبک بال نیستم !😔
ناگاه !!
یادم می افتد یکی از قلم افتاده ،
همان که هزار و چند صد سال برای شیعیانش پیغام فرستاده تا برای فرجش دعا کنند !❤️
همان که به این خانه ی کعبه چنگ زده و به نایبش فرمود؛ به شیعیانم بگو برای فرجم دعا کنند !😭
همان که گفته بود ؛گشایش این کار بدست من نیست و دعای شیعیان است که گره از کارم باز می کند !🌤
شرمگین سرم را درونم فرو می برم و های های می زنم زیر گریه !😭
خدایا ! چه فراموشکارم من ! چه بی وفایم و چه بی وفاییم ما شیعیان !
دست هایم را به آسمان بالا می برم !
و از ملائکی 👼که گرد این خانه می چرخند با التماس می خواهم همراه من بخوانند ؛ "اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن ....." را
و خطاب به مولایم می گویم :
آقای من ! من خواندم دعای فرج و سلامتی تان را ! 💕🌸
اما می دانم تا آمین شما نباشد، دعایم کارگشا نیست !❤️
#حج #فرج
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋💫🕋
#چله_ترک_گناه😍
#بیست_و_یک_روز_تا_ماه_محرم⏰
#راهکار_ترک_گناه
💢 راهکار ترک #گناهان_شهوانی...
حتماا میدونی که ؛ همیشه پیشگیری؛بهتر از درمانه❗️
این یعنی ؛ همین حس کردی ؛جرقه این گناه داره زده میشه؛ ذهنت سمت این گناه منحرف شده؛ باید جلوشو بگیری⛔️
✅ اول از همه اینکه: تمرکز حواستون رو از روی اون موضوع بردارید.👌🏻
✅دوم اینکه؛ سریعا صوت #قرآن رو پخش کنید و بلند باهاش بخونید ؛تمرکز کنید که خیلی با دقت و خوووب بخونید.
اینجوری تمرکزتون از رو گناه و عمل شیطانی ؛ به سمت آیات قرآنی کشیده میشه😊
✅ مدام تو دلت بگو؛ «خدایا به تو پناه میبرم از شیطان از نفسم» 🙏🏻
تو میتونی ؛ فقط باید بخواهی! 💪🏻
منتظریم حال خوبت رو با ما در میون بذاری
یاعلی😉
راهکار خودتو برای ترک گناه به ما هم بگو😊
تا بذاریم کانال همه استفاده کنند💚
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
May 11
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
🍃السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ...🍃
سلام بر تو ای مولایی که آینه مهربانی خدا هستی. ✋
سلام بر تو و بر روزی که زمین و زمینیان را از محبت، سیراب خواهی کرد.✋
📚 صحیفه رضویه، ص541، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
#سلام_نامه
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
👆اعمال روز عرفه + شرح کامل در مفاتیح
✔️امروز روز عرفه است از دست ندهیم
🔶 چند حدیث از پیامبر اکرم (ص) در مورد روز عرفه
۱-خداوند در هیچ روزی با اندازه روز عرفه، بندگان را از آتش دوزخ نمی رهاند.
۲- برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی شوند.
۳- گناه کارترین فرد در عرفات کسی است که از آن جا باز گردد در حالی که گمان می برد آمرزیده نخواهد شد.